جلسه سی و ششم

فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

باسمه تعالی

جلسه‌ی 36 تفسیر سوره‌ی مبارکه‌ی بقره

حجت‌الاسلام و المسلمین قاسمیان – 5شنبه 1 مهر 95

فهرست مطالب

* بخش اول – گزارش کوتاه

* بخش دوم – مباحث تفسیری

مقدمه (در بیان اهمیت بحث بنی اسرائیل)

1-اتخاذ یک نوع انتخاب (51 بقره: ثُمَّ ﭐتَّخَذْتُمُ ﭐلْعِجْلَ)

2-جریان مواعده‌‌ی موسی (ع) (51 بقره: وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً)

2-1-چهل روزه شدن مواعده‌‌ی سی روزه‌‌ی موسی(ع)، به دلیل سنت امتحان

2-2-به جانشینی گماشتن هارون در زمان مواعده

2-3-تقاضای موسی برای شهود قلبی نه رؤیت بصری

2-3-1-شهود قلبی

2-3-1-1-گناه؛ مانع شهود قلبی

2-3-1-2-رسیدن سطح شهود قلبی ابراهیم(ع) تا عالم امر و ملکوت

2-3-1-3-برهان در نگاه قرآن، نوعی شهود

2-3-1-4-اهمیت و اثر تمایلات قلبی

2-3-2-عدم ظرفیت موسی(ع) برای شهود خدا در این سطح

2-3-3-أَوَّلُ ﭐلْمُؤْمِنِينَ بودن موسی به جایگاه و مقام بالای پیغمبر و آل او

2-4-پیش آمدن جریان گوساله‌‌پرستی در تأخیر ده روزه‌‌ی موسی

2-4-1-ساخت گوساله از اموال مردم موجب ایجاد حبّ مردم به گوساله

2-4-2-جریان سامری، جریان نفاق

2-5-بازگشت موسی (علیه السلام) از مواعده و پشیمانی بنی‌اسرائیل از گوساله‌‌پرستی

2-5-1-اهمیت دوگان‌های ببُر (موسی) و بِدوز(هارون) در حکومت‌داری

2-5-2-اهمیت وحدت ملی، موجب عدم برخورد جدی هارون با گوساله‌‌پرستی

 

آیات اصلی: آیات 51 تا 54

سایر آیات: 30 فرقان، 142 و 143، 148 تا 154 اعراف، 260 بقره،14 و 15 مطففین.

موضوع اصلی: اتخاذ، جریان مواعده ی موسی (ع)

موضوعات فرعی: شهود قلبی، جانشینی هارون، عجل، سامری، نفاق، ولایت، وحدت ملی، اهم و مهم در حکومتداری.

 

 

* بخش اول – گزارش کوتاه

جلسه‌ی این هفته به مدت حدوداً ۱ ساعت و 45 دقیقه در محل مسجد امام رضا (علیه‌السلام) با محوریت آیات ۵۱ تا 54 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره برگزار شد. در ابتدای جلسه مقدماتی پیرامون اهمیت بحث بنی‌اسرائیل در قرآن طرح شد. دلیل اصلی پرداختن قرآن به این بحث هم این طور بیان شد که چون پیامبر اسلام مانند حضرت موسی موظف به تشکیل حکومت بوده است، و از آنجایی که قواعد و سننی یکسان بر حکومت‌های الهی حاکم است، مباحث بنی‌اسرائیل بسیار مبتلابه مسلمانان خواهد بود.

در تفسیر آیه 51 سوره مبارکة بقره، بیان شد که در معنای اتخاذ نوعی انتخاب نهفته است. و این بدان معناست که جریان گوساله پرستی را به نوعی خود انتخاب کرده‌اید. در ادامة بررسی ماجرای مواعدهی موسی (ع) پرداخته شد،‌ از آنجایی که آیات سوره مبارکة اعراف، آیات باز شدة این جریان است، وارد فضای این سوره شدند.

در آیه 142اعراف (وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً …)، چهل روزه شدن مواعدهی سی روزهی موسی(ع) (که موجب گوسالهپرستی آنان شد)، دز قالب امتحان تحلیل شد. در این زمان مواعده، هارون جانشین موسی(ع) شد.

در ادامه آیات سوره اعراف، تقاضای موسی(ع) راجع به دیدن خدا مورد بررسی قرار گرفت. جنس این درخواست،‌ از جنس رؤیت بصری نبوده، بلکه نوعی شهود قلبی بوده است. و بیان شد که سطحی که حضرت موسی برای شهود درخواست کردند، خارج از ظرفیت ایشان و در سطح پیغمبر و اهل بیت بوده و نهایتا خود حضرت موسی، با بیان أَنَاْ أَوَّلُ ﭐلْمُؤْمِنِينَ، بالاتر بودن سطح پیغمبر و آل او را اذعان می‌کنند. در خلال تفسیر این فقره از آیه، بحث شهود قلبی، موانع آن، سطوح آن و بحث برهان به عنوان نوعی از شهود قلبی، به طور جداگانه مطرح شد.

سپس با ورود به آیه 148 سورة مبارکة اعراف، پروندة جریان سامری و گوساله‌پرستی باز شد. بیان شد که جریان گوساله،‌ جریان نفاق است و در مقابل ولی الله عمل می‌کند. شناخت گوسالة الان، سامری الان، مهم است. بررسی دقیق این موضوع به جلسه آینده موکول می‌شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

* بخش دوم – مباحث تفسیری

(51 بقره) وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ ﭐتَّخَذْتُمُ ﭐلْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ؛[1]

مقدمه (در بیان اهمیت بحث بنی‌‌اسرائیل)

همانطور که گفته شد هرکس بحث بنی اسرائیل و حضرت موسی (علیه السلام) را خوب کار کند، تقریباً بر سرنوشت امت اسلامی واقف می‌شود و از سنن الهی مربوط به مسئله حکومت پیغمبر و تبع آن بهره‌مند خواهد شد. به همان دلیلی که گفته شد که قیام به سیف و تشکیل حکومت در مورد چند پیامبر داریم: حضرت داوود (علیه السلام)، حضرت ابراهیم (علیه السلام)، حضرت موسی (علیه السلام) که به حکومتداری هم می‌رسد و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله). بقیه پیامبران وظیفه ابلاغ و تبلیغ رسالت را داشتند، به عبارتی شبیه یک منبری بودند. به همین دلیل است که همراهی موسی (علیه السلام) با هارون در بحث تبلیغ و ابلاغ،‌ دو نفره است. اما آنجایی که پای حکومت می‌شود، موسی (علیه السلام) در رأس قرار می‌گیرد و هارون تابع اوست. به دلایلی قرآن به بحث بنی‌اسرائیل مفصلاً می‌پردازد. اولاً؛ همین شباهتی که عرض شد. ثانیاً؛ در روایت هم گفته شده که بنی‌اسرائیل سرشان را در هر سوراخی بکنند، شما (مسلمانان) هم می‌کنید. ثالثاً؛ قاعده نیز این است که وقتی حکومتی از جنس حکومت‌های اسلامی تشکیل می‌شود، یک سری سنن و قواعدی بر آن حاکم است که در بنی‌اسرائیل اتفاق افتاده، زمان حضرت رسول هم اتفاق افتاده و در زمان ما هم به همان مناسبتی که در بحث تشکیل حکومت داریم، اتفاق می‌افتد. در ضمن نزول مباحث حکومتی بنی‌اسرائیل که در ابتدای سوره بقره نازل شده، همزمان است با اوایل تشکیل حکومت توسط حضرت رسول.

1- اتخاذ یک نوع انتخاب (51 بقره: ثُمَّ ﭐتَّخَذْتُمُ ﭐلْعِجْلَ)

در معنای اخذ و اتخاذ ، یک نوع انتخاب گنجانده شده است. شکایت حضرت رسول هم این بوده که قوم من قرآن را مهجور انتخاب کردند و گرفتند.(30فرقان) وَقَالَ ﭐلرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي ﭐتَّخَذُواْ هَـذَا ﭐلْقُرْءَانَ مَهْجُوراً؛ در روایات هم هست که «اَقاموا حُروفه و حَرّفوا حُدوده»، حروفش را اقامه کردند، قرآن را می‌خوانند و قرآن در خانه هر مسلمانی هست؛ اما حدودش را تحریف کردند. این که این قرآن کجا پیاده میِ‌شود و مربوط به چی هست، اینها از بین می‌رود. گاهی کسی قرآن را اصلاً رها می‌کند و آن را نمی‌خواند، این در معنای مهجور کردن قرآن نمی‌گنجد؛ اما گاهی قرآن را انتخاب کردیم که اینطوری باشد یعنی ظاهرش دستمان باشد و ارتباط با قرآن داشته باشیم، منتها مهجور باشد یعنی با معارفش تماس نداشته باشیم و معارفش هم مبنای نظام سازی، مبنای علوم اجتماعی، مبنای علوم اقتصادی و … نباشد؛ اصلاً قرآن را اینطور می‌خواهیم که مبنای چیزی نباشد. در حوزه‌ها هم همین‌طور است. این شکایت پیغمبر است.

این اتخاذ یعنی اینکه شما این مدل را انتخاب کردید نه اینکه ناگهان مستضعف شدید و وارد جریانی شدید و یکدفعه گوساله‌پرست شدید. اینطور نبود. البته زمینه‌هایش را داشتند. زمینه‌هایش همان است که وقتی از رود نیل گذشتند به موسی(علیه السلام) گفتند (138اعراف)… ﭐجْعَل لَّنَا إِلَـهاً کَمَا لَهُمْ ءَالِهَةٌ[2]، و از این زمینه سامری استفاده می‌کند و فضایی را ایجاد می‌کند که اینها گوساله پرست می‌شوند.

2-جریان مواعده‌‌ی موسی (ع) (51 بقره: وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً)

باز شدة آیات سوره بقره در بحث مواعده، در سوره اعراف آمده است؛ به همین مناسبت وارد این آیات می‌شویم.

(142 اعراف) وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ؛ (143 اعراف) وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ، [3]

2-1-  چهل روزه شدن مواعده‌‌ی سی روزه‌‌ی موسی(ع)، به دلیل سنت امتحان

(142اعراف) وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ…

[حدود دقیقه20] خدا کارهایی می‌کند که در آن امتحانات سخت باشد. مواعدة خدا با موسی(علیه السلام) از ابتدا چهل روزه بوده منتها به مردم سی‌روز گفته شده است. معلوم هم هست که به مردم این مواعده گفته شده بود. یعنی مردم می‌دانستند که مواعده سی روزه‌ است، چهل روز بودنش را نمی‌دانستند. از این بحث، امتحان خارج می‌شود. این که امیر المؤمنین می‌فرماید که خدا امتحان می‌کند به چیزهایی که مردم اصلش را نمی‌دانند، به حج امتحان می‌کند و …، به این خاطر است که اصلا کار خدا امتحان گرفتن است: (30مؤمنون) …وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِينَ، این امتحان گرفتن‌های عجیب و غریب هم کراراً اتفاق می‌افتد. در مورد ابتلاء حکومت می‌فرماید: (14یونس) ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلَائِفَ فِي ﭐلْأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ کَيْفَ تَعْمَلُونَ، حکومت را به دست شما می‌دهم تا ببینم حالا شما چه می‌کنید. از طرفی می‌فرماید که روزهای شنبه ماهی نگیرید، (فتوای به حرمت) از این طرف در روزهای شنبه ماهیها می‌آمدند روی آب و در روزهای دیگر نبودند: (163اعراف) …يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَيَوْمَ لَا يَسْبِتُونَ لَا تَأْتِيهِمْ… (ماهي‏هايشان روز شنبه دسته دسته سوي ايشان مي‏آمدند ، و روزي که شنبه نبود، نمي‏آمدند).

کسی که وارد جریان خدا شد، با امتحانات مکرر مواجه می‌شود. تا شما عزمی می‌کنید که گناه نکنید، اتفاقاً شرایط گناه بیشتر پیش می‌آید. بازی یعنی اینکه توپ را بیندازی وسط و از اینطرف و آنطرف تکل بخوری، تلاش کنی، نه اینکه همه‌ی شرایط خوب باشد که بتوانی گل بزنی. اصلاً در این شرایط رشد نمی‌کنی. در شرایط سخت هست که رشد میکنی.

2-2- به جانشینی گماشتن هارون در زمان مواعده

(142اعراف)…وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ ﭐخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ ﭐلْمُفْسِدِينَ؛

[حدود دقیقه30] به اندازه سی چهل روز که موسی (علیه السلام) به میقات می‌رود، به جای خودش خلیفه می‌گذارد. چطور می‌شود که پیامبر اسلام برای بعد از خودش فکری نکرده باشد!؟ اینجا اصل و رهبر موسی(علیه السلام) است و هارون شیعه و پیرو. موسی(علیه السلام) به مواعده می‌رود تا تورات و قواعد را بگیرد.[4]

علاوه بر آن، از بیان آیه معلوم است که در زمان غیبت موسی(علیه السلام) و خلیفه‌گری هارون مفسدینی هستند در لباس مصلحین که روی هارون فشار می‌آورند. [5]

2-3-                   تقاضای موسی برای شهود قلبی نه رؤیت بصری

آیه 143اعراف، مثل یک جمله معترضه‌ای است که جریان میقات موسی(علیه السلام) را نقل می‌کند: ( 143اعراف) وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ[6]، قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْکَ…؛

این تقاضا قطعاً تقاضای رؤیت بصری نبوده است. اصلاً شأن موسی(علیه السلام) این نبود. تناسب حکم و موضوع این را نتیجه می‌دهد. همانطور که وقتی ابراهیم(علیه السلام) می‌فرماید (260بقره) …لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي… این درخواست اطمینان قلب با اطمینان قلب کس دیگری فرق دارد. نمی‌خواهد کیفیت احیاء را ببیند و بداند که مثلاً واقعاً معادی هست یا نه، این اصلاً در شأن ابراهیم(علیه السلام) نیست، می‌گوید خدایا! تو چطور اموات را زنده می‌کنی: (260بقره) …کَيْفَ تُحْىِ ﭐلْمَوْتَى…؛ یعنی من هم برای اطمینان قلب می‌خواهم مرده زنده کنم مثل تو، یعنی من بشوم مظهر اسم محیی و خالق. به همین دلیل هست که در ادامه خطاب به ابراهیم(علیه السلام) می‌فرماید: …ثُمَّ ﭐدْعُهُنَّ يَأْتِينَکَ سَعْياً… تو بخوان، تو بشو محیی.[7] کما اینکه خطاب خداوند به عیسی(علیه السلام) اینطور است (110مائده) … وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ ﭐلطِّينِ کَهَيْئَةِ ﭐلطَّيْرِ بِإِذْنِي… تو خلق کردی و خالقی منتها به اذن من. تناسب حکم و موضوع را باید حفظ کرد. گاهی چیزهایی نسبت می‌دهیم به نبی خدا که اصلا خارج از شأن و مقام اوست. در اینجا هم موسی(علیه السلام) تقاضای رؤیت بصری را ندارد، بلکه مقصود یک نوع شهود قلبی در یک سطح خاص هست.

غیر از شهودهای بصری، نوعی از شهودهای دیگر هم هست که شهودهای قلبی است. کاملاً هم دیدن است. در قرآن هم به اسم دیدن می‌آورد. فهمیدن یا دانستن هم نیست. در شهود، سطح شهود فرق دارد، هرکس به فراخور حال خودش و اندازه ظرفیت خودش شهود می‌کند.

موسی(علیه السلام) سطحی از شهود را می‌خواسته که آن سطح از شهود لایق به حال پیغمبر و امیرالمؤمنین است. این سطح را گفته‌اند هرگز نمی‌بینی. (سطح شهود امیرالمؤمنین در کلامشان این‌طور است که من اصلاً خدایی را که نمی‌بینم، نمی‌پرستم.) در جواب موسی(علیه السلام) می‌گویند: حد بشناس! و او بعد توبه می‌کند. معلوم است که این حد رؤیت، حدی نبود که موسی(علیه السلام) باید می‌خواست.

2-3-1-      شهود قلبی

2-3-1-1-     گناه؛ مانع شهود قلبی

(14مطففین) کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ يَکْسِبُونَ؛ آنچه که کسب کرده بودند،‌ رین و چرک روی قلبشان شد. (15 مطففین)کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ : به واسطه همین مَّا کَانُواْ يَکْسِبُونَ، از پروردگارشان محجوب اند. نکته اینجاست که اینها خودشان محجوب‌اند، خداوند که محجوب نیست.

این آیه نشان می‌دهد که همه می‌توانند حق را شهود کنند، شهود قلبی هم کنند منتها آنچه باعث عدم شهود می‌شود، گناه است. گناه به عنوان رین و چرکی در قلب، پوسته‌ای ایجاد می‌کند که مانع دیدن حق می‌شود. هرچقدر فرد کمتر گناه کند، رین روی قلب کمتر شده و شهود می‌کند. حتی وحی دریافت می‌کند. وحی از جنس تشریعی، بسته شده و دیگر شریعتی نخواهد بود ولی وحی از جنس‌های دیگری وجود دارد. لذا نبوت اعم (به معنای پیام‌گیری مطلق)، هست تا جبرئیل هست، هست تا متقی‌ای که آماده دریافت وحی باشد، هست. فقط کافی است که موج انسان با موج جبرئیل بخورد که بتواند بگیرد این وحی را. این جنس وحی برای همه به یک مناسبتی آماده است.

2-3-1-2-    رسیدن سطح شهود قلبی ابراهیم(ع) تا عالم امر و ملکوت

یک عالمی هست که عالم خلق است و همین عالم مخلوقات است. یک عالم دیگری هست که عالمِ ورای اینهاست. (21حجر) وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ… ؛ صورتی در زیر دارد هرچه که بالاست. هرچیزی که اینجاست به صورت ستونی رفته است بالا. یعنی از ستون‌های آنجا، آمده است پایین؛ یعنی تجلی کرده است، تنزل کرده است. حتی خدا می‌فرماید ما گاو را نازل کردیم. اینکه می‌فرماید ما گاو و آهن، چارپایان و… نازل کردیم، به این معنی نیست که آن را پایین فرستادیم؛ بلکه به این معنی است که اینها از عوالم بالایی کشیده شده آمده در هر مرحله ای شکلی به خودش گرفته و حالا در این عالم اینطوری است. اینکه در روایات داریم قرآن در روز قیامت، به صورت انسانی راه ‌می‌رود. این یعنی اولاً قرآن بخواهد به خزینه خودش دربیاد می‌شود انسان، دوماً در مستقیم‌ترین حالتش هم تبدیل می‌شود. اینکه می‌گویند انسان کامل، قرآن ناطق است، اینها عبارت‌های در‌هم‌تنیده‌ای است.

صورت بالایِ بالا را ملکوت می‌نامند و امر. (يس82) إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ کُنْ فَيَکُونُ. امر خدا اینطور است که وقتي چيزي را اراده کند فقط همين است که به او بگويد : باش پس وجود يابد. وگرنه بقیه چیزها در عالم خلق کُنْ فَيَکُونُ نیست. مثلاً نسل دهم منِ نوعی همین الان نمی‌تواند بوجود بیاید و کُنْ فَيَکُونُ نیست. این خاصیت این عالم است. خاصیت عالم امر اینطور است که کُنْ فَيَکُونُ می‌شود. (يس83) فَسُبْحَانَ ﭐلَّذِي بِيَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ : نشان می‌دهد که هرچیزی ملکوت دارد. که آن امر شیء است. کسی که ملکوت چیزی را بگیرد، سرستون را گرفته است، تمام این پایین تابع آن ملکوت شیء است. آن وقت (75انعام) وَکَذَلِکَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَکُوتَ ﭐلسَّمَاوَاتِ وَﭐلْأَرْضِ: ما یک نوع شهودی به ابراهیم(علیه السلام) دادیم در سطح ملکوت آسمان‌ها و زمین. ابراهیم(علیه السلام) توانست تا این مرتبه شهود کند. … وَلِيَکُونَ مِنَ ﭐلْمُوقِنِينَ: و برای اینکه از موقنین باشد. با این ایقان و یقین، شخص نه تنها می‌داند و قبول دارد،‌ بلکه می‌بیند نه با چشم سر، بلکه با قلب.

2-3-1-3-    برهان در نگاه قرآن، نوعی شهود

برهان‌ در زبان قرآن، دیدنی است. (24 یوسف) وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَّءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ… او یوسف را قصد کرد و یوسف هم اورا قصد میکرد اگر برهان رب را ندیده بود. یعنی جنس برهان از جنس دیدن و چشیدن است. صغری و کبری و نتیجه چیدن، برهان هایی است که در فلسفه است. این نوع برهان‌ها باعث دوری از گناه هم نمی‌شوند. توجه داشته باشید که تمایلات قلب است که برهان‌ها را به سمت خودش می‌کشد.

2-3-1-4-    اهمیت و اثر تمایلات قلبی

اعضا و جوارح انسان گماشته‌های قلب هستند. قلب که به سمتی برود، اعضا و جوارح، حتی مغز هم به همان سمت خواهد رفت. اگر قلب به کاری تمایل داشته باشد، تمام برهان‌ها و دلایل آن کار را می‌آورد. اصل کارهای ما، به خاطر تمایل قلب است. حتی از آیات و روایات هم می‌توان استدلال به کارهای متفاوت کرد. به خاطر همین است که روایت داریم که یکی از چیزهایی که از آن می‌ترسم، جدال منافق با قرآن است. منافق طوری با قرآن برخورد می‌کند که نفاق از آن بیرون می‌آید. نه اینکه قرآن موم بی‌حساب و کتاب است، اما من می‌توانم برخورد بی‌حساب و کتاب با قرآن داشته باشم. لذا شهود دل، خیلی مهم است و به جد باید دنبال گناه نکردن بود.

دعای آقای حسن‌زاده آملی هم زیباست که می‌گویند الهی مبدأ میل ما عوض کن. چون اگر مبدأ میل عوض شود، همه چیز انسان عوض می‌شود. تمام این نهله‌های فکری و گناه‌هایی که در طول تاریخ بی‌نظیر بوده ولی الان امضای کلی دکتر و مهندس و پروفسور پای‌ آن هست، به خاطر این هست که قلم دست دل است. دلش این را می‌خواهد، عقلش هم شروع می‌کند به چیدن استدلال. (112انعام)… يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ ﭐلْقَوْلِ… شیطان قول مزخرف و طلااندود شدهای را تحویل می‌دهد به طرف. لذا این مزخرفات درست می‌شود. قلم دست شیطان است. روایت است که شیطان تخم می‌گذارد در سینه شخص و در دامن اینها جوجه هایش را درمی‌آورد. شیطان حرف می‌زند با زبان این شخص، شیطان میبیند با چشم او. وقتی که شیطان شروع می‌کند به جوجه‌کشی در دامن کسی، یعنی او را به لحاظ قلبی آلوده می‌کند، به لحاظ دامن هم پاکدامنی را از او می‌گیرد و به لحاظ گناه او را آلوده می‌کند.

این مسیر قلب، شهود قلب، رین قلب، عمل شیطان با قلب، ایمان با قلب، اینها به خاطر اهمیت این بحث است. لذا باید توقع‌مان را ببریم بالا. این مسیر باید برای مؤمن باز شود و باید به شهود قلبی برسد. باید به جایی برسد که وقتی می‌گویند خدا، تا یک حدی و با یک مناسبتی خدا را شهود کرده است. (64نساء)… لَوَجَدُواْ ﭐللَّهَ… باید خدا را وجدان کرد. دقت داشته باشید که ائمه این برهان‌ها را برای منکرین می‌آوردند.

2-3-2-     عدم ظرفیت موسی(ع) برای شهود خدا در این سطح

(143اعراف) … قَالَ لَنْ تَرَانِي…؛

لَن تَرَانِي به این معنی نیست که من اصلاً دیدنی نیستم. درست است که «لن» در معنای نفی ابد است. منتها نفی ابدهایی هست در قرآن که غایت دارد. مثال: (طه91) قَالُواْ لَن نَّبْرَحَ عَلَيْهِ عَاکِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى.[8] گاهی «لن» صرفاً تأکید در نفی است. دراینجا یعنی صرفاً، الان و در این موقعیت تو نمی‌بینی مرا، ‌نه اینکه من دیدنی نیستم و یا در آخرت هم مرا نمی‌بینی. در ادامه می‌فرماید: وَلَـکِنِ ﭐنظُرْ إِلَى ﭐلْجَبَلِ فَإِنِ ﭐسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي: اگر جبل توانست روی تجلی من خودش را حفظ کند، مرا می‌بینی. بعد هم که کوه نتوانست تحمل کند پس این دلیلی هست که مرا نمی‌بینی. ولی در سوره مبارک حشر می‌فرماید‌(21 حشر) لَوْ أَنزَلْنَا هَـذَا ﭐلْقُرْءَانَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُّتَصَدِّعاً مِّنْ خَشْيَةِ ﭐللَّهِ ، اگر این قرآنی را که به تو پیغمبر دادیم به کوه می‌دادیم، کوه می‌پاشید. کوه تحمل نمی‌کند؛ اما پیغمبر تحمل کرد قرآن را و قرآن بر قلب او نازل شد. این یک سطح دیگر از شهود را می‌خواهد که موسی(علیه السلام) نداشت. هرکس به اندازه کانال وجودی خودش، درک و فهم پیدا می‌کند. یک موقع خدا به موسی(علیه السلام) می‌‌فرماید (14طه)… لَا إِلَـهَ إِلَّا أَنَاْ فَـﭑعْبُدْنِي…، این در یک سطحی است. یک موقع به پیامبر می‌فرماید (19محمد)… فَـﭑعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَـهَ إِلَّا ﭐللَّهُ …، این خطاب به پیامبر در یک سطح دیگری است.

2-3-3-     أَوَّلُ ﭐلْمُؤْمِنِينَ بودن موسی به جایگاه و مقام بالای پیغمبر و آل او

(143 اعراف) …فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً… چون پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را متلاشی نمود. …وَخَرَّ موسَى صَعِقاً… و موسی بی هوش شد. …فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَيْکَ… پس هنگامی که به هوش آمد گفت: تو منزّهی [از اینکه مشاهده شوی،] به سویت بازگشتم. …وَأَنَاْ أَوَّلُ ﭐلْمُؤْمِنِينَ: و من [در میان مردم این روزگار] نخستین باور کننده [این حقیقت که هرگز دیده نمی شوی] هستم.

اولین مؤمن هستم به اینکه این سطح از رؤیت را من نمی‌توانم داشته باشم. و اولین مؤمن هستم به پیغمبر و آل پیغمبر. می‌گویند پیامبر به کُنه عقلش با احدی صحبت نمی‌کرد. آل پیغمبر هم به دلیل «انفسنا»[9]، جدا می‌شوند و جزو خود پیغمبر هستند. به دلیل «انفسنا»، آن مرتبه از شهودی که پیغمبر دارد، علی(علیه السلام) هم دارد. پس وَأَنَاْ أَوَّلُ ﭐلْمُؤْمِنِينَ به اینکه این سطح از شهود را من موسی نمی‌توانم داشته باشم، وَأَنَاْ َوَّلُ ﭐلْمُؤْمِنِينَ به پیغمبر و آل او که این سطح از شعور را دارند و بالاترند.

2-4-پیش آمدن جریان گوساله‌‌پرستی در تأخیر ده روزه‌‌ی موسی

در مورد گوساله پرستی یک بُعد تاریخی وجود دارد که اصلاً چطور این اتفاق افتاد و … . اما بحث مهمتر این است که گوساله‌پرستی در مقابل چه امری اقامه شد؟ در چه فضایی اقامه شد؟ اگر این سوال پاسخ داده شود، معلوم می‌شود که گوساله این زمان چیست و سامری‌هایی که این کار را می‌کنند در این زمان، چه کسانی هستند و توبه این جریان‌ها چیست. چندین آیه هست که قرآن اینها را به هم کد کرده که در واقع اینها مثانی (ثنو و منعطف به هم) محسوب می‌شوند.

جریان گوساله‌پرستی در مقابل ولایت و ولیّ الله علم شده است. توجه شود با اینکه اصل و ستون دین بحث ولایت هست، اما راه اهل بیت برای دفاع از آن، سبّ و توهین نیست. شاید روش علما بوده، اما روش اهل‌بیت، این نبوده است.[10]

2-4-1-       ساخت گوساله از اموال مردم موجب ایجاد حبّ مردم به گوساله

(148 اعراف) وَتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِن بَعْدِهِ… دقت کنید که اینها خودشان انتخاب کردند. …مِنْ حُلِيِّهِمْ… سامری گوساله را از زیورآلات و اموال اینها ساخت. …عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ…؛[11] بعضی به این معنی گرفته‌اند که یک مجسمه‌ای بوده که سوراخی داشته که از آن بانگ گاو درمی‌آمده. گویا یک کار مهندسی بوده است.

سامری گوساله را از اموال اینها می‌سازد. اگر بخواهند گوساله بسازند، چیزی نمی‌سازند که مشارکت مدنی در آن نباشد، چیزی نمی‌سازند که علاقه‌مندی به آن نباشد. چرا اینقدر حبّ یک گوساله اتفاق افتاد؟ مگر چه بود که می‌فرماید: (93بقره)… وَأُشْرِبُواْ فِي قُلُوبِهِمُ ﭐلْعِجْلَ… (و علاقه بگوساله در دلهاشان جاي‏گير شد)؟

کار سامری کار زیبایی است. کاری که او می کند این است که حبّ مردم را درگیر می‌کند. از آنچه که مورد علاقه و جذابیت خود مردم هست استفاده می‌کند. چیزی درست می‌کند که در آن مشارکت مدنی مردم هست. اتفاق نامیمونی می‌افتد از مشارکت مدنی بنی‌اسرائیل. برای اینکه نشانه‌های حیات هم داشته باشد (96طه)… قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ ﭐلرَّسُولِ… هم در آن به‌کار می‌برد.[12] یعنی از مواردی که کلا موجب احیا می‌شود، استفاده می‌کند.

2-4-2-      جریان سامری، جریان نفاق

این فقره از آیه(97طه)… ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي ﭐلْيَمِّ نَسْفاً.[13] (یعنی پودر و خاکسترش می‌کنیم) نشان می‌دهد که طلا به شکل فیزیکی نبوده، چون طلا ذوب می‌شود. این اتفاق، اتفاق خیلی مهندسی شده‌ای نبود. سامری تولید گوساله‌ای می‌کند که قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ ﭐلرَّسُولِ را هم گرفته است.

مهم این است که سامری و گوساله امروز را پیدا کنید.و در مقابلِ ولیّ الله علم کردن گوساله را دریابید. سامری‌ها خودشان در صحنه نیستند. آنها گوساله‌ای را در مقابل ولی‌الله می‌فرستند به میدان. سامری‌‌ها صحنهگردان‌های گوسالهها هستند. دعوت می‌کنند به گوساله نه به خودشان. منتها زمام گوساله در دست خودشان است. اینها مهم است.

گوساله پرستی جریان نفاق است در جامعه. در این جریان نفاق عده‌ای بانگی جدید بلند کردند که در آن أَثَرِ ﭐلرَّسُولِ هم هست (و به خاطر همین أَثَرِ ﭐلرَّسُولِ آن بانگ را دارد). سامری هم در پشت صحنه آن را به عنوان اله جدید معرفی می‌کرده و می‌گفته (88طه)… هَـذَا إِلَـهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَى… یعنی خود پیغمبر هم در این مبنا عمل میکند (الهُ موسی) و این هم جزو مبانی موسی است. یک چیزی که قابل پذیرش هم بوده است. بنی‌اسرائیل که می‌دانستند موسی(علیه السلام) به میقات رفته است اما این گوساله اینقدر قدرت داشته که به عنوان مبانی خود موسی مطرح شود.

2-5-بازگشت موسی (علیه السلام) از مواعده و پشیمانی بنی‌اسرائیل از گوساله‌‌پرستی

بعد بنی اسرائیل پشیمان می‌شوند (اعراف149)-وَلَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَرَأَوْاْ أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّواْ قَالُواْ لَئِن لَّمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَيَغْفِرْ لَنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ لْخَاسِرِينَ(و هنگامی که به شدت پشیمان شدند [و به باطل بودن گوساله پرستی آگاه گشتند] و دانستند که قطعاً گمراه شده اند، گفتند: اگر پروردگارمان به ما رحم نکند و ما را نیامرزد، یقیناً از زیانکاران خواهیم بود.) اما توبه اتخاذ گوساله در مقابل ولی‌الله این است که همدیگر را بکشند که توبه عجیب و غریبی است (آیات سوره بقره) .

‏(اعراف150) وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِن بَعْدِي أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَأَلْقَى لْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ بْنَ أُمَّ إِنَّ لْقَوْمَ سْتَضْعَفُونِي وَکَادُواْ يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ لْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ لْقَوْمِ لظَّالِمِينَ؛[14] (اعراف151) قَالَ رَبِّ غْفِرْ لِي وَلِأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِکَ وَأَنتَ أَرْحَمُ لرَّاحِمِينَ: گفت : پروردگارا من و برادرم را بيامرز و ما را به رحمت خويش در آر که تو از همه رحيمان رحيمتري. (اعراف152) إِنَّ لَّذِينَ تَّخَذُواْ لْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِي لْحَياةِ لدُّنْيَا وَکَذَ لِکَ نَجْزِي لْمُفْتَرِينَ: کساني که گوساله پرستيدند بزودي خشم پروردگارشان با ذلتي در زندگي اين دنيا به آنها مي‏رسد ، و دروغ‏سازان را چنين سزا مي‏دهيم. (این آیه در وصف کسانی است که حتی توبه هم کرده اند. ولی به لجاظ زندگی دنیا در یک ذلتی به سر خواهند برد.) (اعراف153)وَلَّذِينَ عَمِلُواْ لسَّيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُواْ مِن بَعْدِهَا وَءَامَنُواْ إِنَّ رَبَّکَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيم: ٌو کساني که کارهاي بد کرده و پس از آن توبه آورده و مؤمن شده‏اند پروردگار تو از پي آن آمرزگار و رحيم است.

(اعراف154) وَلَمَّا سَکَتَ عَن مُّوسَى لْغَضَبُ أَخَذَ لْأَلْوَاحَ وَفِي نُسْخَتِهَا هُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ: و همينکه خشم موسي آرام گرفت لوح‏ها را بر گرفت که مکتوب آن براي کساني که از پروردگار خويش مي‏ترسند هدايت و رحمتي بود.

سامری به دلیل اینکه آدم موجهی بود، موسی (علیه السلام) او را رها کرد. با نوع برخوردی که موسی کرد سامری منزوی شد. اما گوساله را با آتش کشید.

2-5-1-      اهمیت دوگان‌های ببُر (موسی) و بِدوز(هارون) در حکومت‌داری

هارون در اینجا کار اشتباهی نکرد. اینجا یک غضب غیر منطقی و نبایستی از طرف موسی(علیه السلام) اتفاق می‌افتد. البته این غضب را در رتبه حساب کنید. نظر علامه هم همین است. حضرت موسی(علیه السلام) حضرت بِبُرّی است. درکنارش یک حضرت بدوز هم باید باشد که آن هارون است. در روایات هم، حضرت هارون، حضرت رحمت است. کنار پیغمبرِ بِدوز، یک امیرالمؤمنین ببر هم لازم است. این دوگان‌های این طوری مهم است. در عالم سیاست هم پلیس خوب و پلیس بد مطرح است. برای حکومت‌داری این دو لازم است. حالت حضرت موسی(علیه السلام) یک نوع قهر و غلبه است.

2-5-2-     اهمیت وحدت ملی، موجب عدم برخورد جدی هارون با گوساله‌‌پرستی

هارون این را می‌گوید که این وحدت ملی مهم است و این را من باید نگه می‌داشتم. این را دقت کنید! ممکن است گوساله برجام باشد. ممکن است وحدت ملی را حول این بتوانند نگه دارند. [15] اهمیت وحدت ملی چنان است که حضرت امیر به قضات‌شان دستور می‌دهند که اگر عدالت شما باعث شد امنیت جامعه به‌هم بریزد، این کار را نکنید. وحدت را به‌هم بریزد، این کار را (اجرای عدالت را) نکنید.

گاهی راجع به امیرالمؤمنین چیزهایی می‌گوییم که درست نیست. مثلا علی(علیه السلام) به عثمان بن حنیف نامه می‌نویسد، توبیخ جدی‌اش می‌کند، اما او را عوض نمی‌کند. به کمیل هم همینطور. این نامه‌ها هم بعداً پخش شده است. این‌ها نامه‌های شخصی و خصوصی بوده است. در زمان خلفا، سر بحث وضو گرفتن، سر بحث مس علی الخفین، سر کوچکترین مباحثی، حضرت امیر(علیه السلام) موضع سخت می‌گرفتند. منتها وقتی حکومت را در دست می‌گیرد، سر بحث جماعت نخواندن نافله، حضرت می‌بیند که لشگرش از هم می‌پاشد می‌فرماید، نوافل را همان جماعت بخوانید. بالاخره حکومت می‌خواهد انجام شود یا نه؟ عدالت سرجای خودش اما اولویت‌ها و اهم و مهم دین کجاست که باید جاهایی کوتاه آمد. اینها هم باید مشخص شود. ما متأسفانه ضعف اجتهاد داریم در این زمینه ها. یعنی ما مجتهد تاریخ نداریم که بررسی کند که اهم مهم دین کجاست که باید در مقاطعی کوتاه بیاید حتی نسبت به گوساله پرستی.

جلسه بعد توضیح خواهیم داد که این جریان گوساله،‌ جریان نفاق است و در مقابل ولی الله عمل می‌کند. شناخت گوسالة الان، سامری الان، مهم است. اینهاست که قرآن را زنده نگه می‌دارد وگرنه قرآن در نقطه تاریخی خودش می‌میرد. بدون توجه به این نکات، جریان گوسالة سامری، تنها یک جریان جالب است و همین.[16]

 

 

صلوات!

[1] . و چون با موسي چهل شب وعده کرديم ، و پس از او گوساله پرستيديد و ستمکار بوديد.

[2] . براي ما نيز خدايي بساز ، چنانکه ايشان خداياني دارند…

[3] . و با موسی [برای عبادتی ویژه و دریافت تورات] سی شب وعده گذاشتیم و آن را با [افزودن] ده شب کامل کردیم، پس میعادگاه پروردگارش به چهل شب پایان گرفت، و موسی [هنگامی که به میعادگاه می رفت] به برادرش هارون گفت: در میان قومم جانشین من باش و به اصلاح برخیز و از راه و روش مفسدان پیروی مکن.(142) زمانی که موسی به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با وی سخن گفت، عرض کرد: پروردگارا! جمال با کمال ذات بی نهایتت را [به قلب من] بنمای تا تو را [به رؤیت ویژه باطنی] بنگرم. خدا فرمود: هرگز مرا نخواهی دید، ولی به این کوه بنگر اگر [پس از جلوه من] بر جای خود ثابت و برقرار ماند، تو هم مرا خواهی دید. چون پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را متلاشی نمود و موسی بی هوش شد، پس هنگامی که به هوش آمد گفت: تو منزّهی [از اینکه مشاهده شوی،] به سویت بازگشتم، و من [در میان مردم این روزگار] نخستین باور کننده [این حقیقت که هرگز دیده نمی شوی] هستم. (۱۴۳)

[4] . تورات را با تمام ویژگی‌هایش وقتی می‌خواهند به موسی(علیه السلام) بدهند، با اربعین‌گیری می‌دهند. از آنطرف در مورد حضرت داوود(علیه السلام) هست که (251بقره)… وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَءَاتَاهُ ﭐللَّهُ ﭐلْمُلْکَ وَﭐلْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ… داوود جالوت را کشت بعد خدا به او سروری و حکمت و علم داد. از چنین راهی می‌دهد. این نیست که ما فکر کنیم برای عالم شدن باید دائم در حال مطالعه و این تیپ کارها بود. ما علمِ آن سویی می‌خواهیم که بدانیم خدا چه می‌خواهد وگرنه که دنیا در علمِ این سویی و تجربه و این ضرب و تقسیم ها و …. از ما خیلی جلوتر هست. ما جنس دیگری از علم را می‌خواهیم؛ این علم گاهی در یک کار اجتماعی به دست می‌آید که باید برود جنگ، یا برود به میقات و اربعین‌گیری.

[5] . به این فقره از آیه به صورت مفصل‌تری در جلسه قبل پرداخته شده است.

[6] که در جلسه قبل ، با توجه به آیات سوره شوری، راجع به سه نوع تکلم خدا بحثی طرح شد.

[7] . (بقره260)- وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي کَيْفَ تُحْىِ ﭐلْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَـکِن لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ ﭐلطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْکَ ثُمَّ ﭐجْعَلْ عَلَى کُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ﭐدْعُهُنَّ يَأْتِينَکَ سَعْياً وَﭐعْلَمْ أَنَّ ﭐللَّهَ عَزِيزٌ حَکِيمٌ؛

و بياد آور آن زمان را که ابراهيم گفت : پروردگارا نشانم بده که چگونه مردگان را زنده مي‏کني ؟ فرمود مگر ايمان نداري ؟ عرض کرد ، چرا ! ولي مي‏خواهم قلبم آرامش يابد ، فرمود : پس چهار مرغ بگير و قطعه قطعه کن و هر قسمتي از آن را بر سر کوهي بگذار آنگاه يک يک آنها را صدا بزن ، خواهي ديد که با شتاب نزد تو مي‏آيند و بدان که خدا مقتدري شکست ناپذير و محکم کار است .

 

[8] . گفتند : ما همچنان او را عبادت مي‏کنيم تا موسي به نزد ما برگردد.

[9] . اشاره به آیه (61 آلعمران) فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَکُمْ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَذِبِینَ‏؛

[10] . اهمیت ولایت:

توحید را عملیاتی کنید می‌شود ولایت، ولایت را نظری کنید می‌شود توحید. ولایت معادل رسالت است که (67مائده)… وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ… اگر این را نرسانی اصلا رسالت یعنی هیچ؛ رسالت جز این نیست. در بحث اجتماعی این ضابطه وجود دارد که باید امامی وجود داشته باشد و اجتماع حول آن امام شکل بگیرد. این امام، یا منشأ آسمانی دارد یا منشأ زمینی؛ اما در هر صورت امام است. (6مائده) …فَلَمْ تَجِدُواْ مَاءً فَتَيَمَّمُواْ صَعِيداً طَيِّباً… (که در آیات ولایت آمده) اگر آب نبود، شما با خاک پاک تیمم کنید. یک وقت یکی منشأش آسمانی است و آب است و از آن بالا می‌آید. به خاطر همین هم از امام زمان‌(عج)، تعبیر به آب شده است. اگر نبود، بالاخره نمی‌شود که نماز نخواند، باید بیاییم دنبال منشأ زمینی. یک صَعِيداً طَيِّباً پیدا می‌کنیم و تأمم و تیمم به او می‌کنیم. (تأمم و تیمم به یک معناست: امام و مقصود قراردادن). به فرموده حضرت آقا نمی‌شود از نظر مقام و رتبه، امام خمینی(ره) را با امام علی(علیه السلام) مقایسه کرد؛ همانطور که نمی‌شود مقایسه کرد شعاع نوری در ته چاهی را با خورشید تابان. اما به هرحال نمی‌شود که نماز نخواند. مثلا به جای آنکه به آن شعاع ته چاه تأمم و اتخاذ امام کنیم، به لجنی تأمم کنیم. بالاخره امت امام لازم دارد.(71اسراء) يَوْمَ نَدْعُواْ کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ…( روزي را که هر قومي را با امامشان می‌خوانیم…)، نشان می‌دهد که هرکس امامی دارد.

[11] . و قوم موسی پس از [رفتن] او [به میعادگاه پروردگار]، از زیورهای خود مجسمه گوساله ای ساختند که صدای گاو داشت!

[12] . (طه96)-قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُواْ بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ ﭐلرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَکَذَ لِکَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي ؛

گفت : چيزي را که آنها نديدند بديدم و از جاي پاي فرشته مرسل کفي بر گرفتم و آن را در قالب گوساله انداختم که ضميرم براي من چنين جلوه‏گر ساخت.

[13] . (طه97) قَالَ فَـﭑذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِي ﭐلْحَيَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَّنْ تُخْلَفَهُ وَﭐنظُرْ إِلَى إِلَـهِکَ ﭐلَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاکِفاً لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي ﭐلْيَمِّ نَسْفاً؛ گفت : برو که نصيب تو در زندگي اين است که ( هر کس به تو نزديک شود ) مرتب بگويي با من تماس نگير ، و موعدي داري که هرگز از آن تخلف نکنند ، خدايت را که پيوسته به خدمتش کمر بسته بودي بنگر که آن را بسوزانيم و به دريا بريزيم و پراکنده‏اش کنيم پراکندگي کامل.

[14] . و هنگامی که موسی [پس از آگاهی از آن پیش آمد خطرناک] خشمگین و بسیار اندوهناک به سوی قومش بازگشت، گفت: پس از من بد جانشینانی برایم بودید، آیا [با پرستش گوساله] بر فرمان پروردگارتان [که در تورات آمده] پیشی گرفتید [و صبر نکردید تا من بیایم و فرمان خدا را به شما ابلاغ کنم؟] و الواح را افکند و سر برادرش را گرفت [وبا خشم] او را به سوی خود می کشید. [هارون] گفت: ای فرزند مادرم! این گروه مرا ناتوان وزبون شمردند، و نزدیک بود مرا به قتل برسانند، پس مرا با مؤاخذه کردنم دشمن شاد مکن، و [هم طراز] باگروه ستمکاران قرار مده.

[15] . اینکه ولیّ چه کار می‌کند و اگر دیگری بود چه می‌کرد،‌این مهم نیست. مهم تبعیت است. گاهی می‌شود یقین کرد که اگر امام(ره) بود کار دیگری می‌کرد. جواب من به پیامک هایی که در فتنه 88 به این مضمون می‌آمدکه اگر امام بود چه می‌کرد،‌ این بود: «حیرت سهم کسانی است که امامشان مرده.» چه کار داریم که اگر امام بود چه می‌کرد. مثل این است که در زمان امام رضا(علیه السلام) فکر کنیم که اگر حضرت رسول بود چه می‌کرد، خب ببینیم امام رضا چه کار میکند دیگر. اگر این جریان ولایت به عنوان یک جریان ضابطه‌مند زنده وجود دارد به خاطر همین چیزهاست. وگرنه می‌گفتند این قانون، این پیغمبر و این هم تاریخ پیغمبر، بروید عمل کنید دیگر. اینطوری نیست. ما امام حی و زنده لازم داریم و امام حی در اختیار.

[16] . این‌ها بحث های بسیار مهمی است در بحث فقه الاداره که کار نکردیم. اینکه اهم و مهم حکومت کجاست و سبک اداره حکومت توسط حضرت امیر چطور بوده است. این سبکی که ما از ائمه تصور می‌کنیم و دوست داریم که اینطور باشند، حقیقت ندارد. در جریان امام حسن(علیه السلام)،‌ خطاب السلام علیک یا مذل المؤمنین را نزدیکترین یاران (مثل حجر بن عدی) به حضرت می‌گفتند. دوست داشتند که حضرت بجنگد. بعضی ها در قبول ولایتعهدی توسط امام رضا(علیه السلام)، به ایشان شک کردند. اجتهاد در تاریخ و سیره خیلی مهم است. اما متأسفانه اگر بگویم این اجتهاد را نداریم، هیچ سخنی به گزافه نگفتم. فقه الاداره،‌ فقه العداله اینها مهم است. اینکه عدالت اجتماعی چیست از نظر اجتهادی و… .