باسمه تعالی
جلسهی 35 تفسیر سورهی مبارکهی بقره
حجتالاسلام و المسلمین قاسمیان – 5شنبه 11 شهریور 95
فهرست مطالب
1-موسی (ع)؛ صاحب اصلی حاکمیت و بنیاسرائیل
2-سوءالعذاب (49 بقره: يَسُومُونَکُمْ سُوَءَ ﭐلْعَذَابِ)
2-1-1-یک؛ بیحیا کردن زنان و بیغیرت کردن مردان
2-1-2-دو؛ سرگرمی غفلتزا (موجب عدم قیام علیه حاکمیت طاغوت)
2-1-2-1-سرگرمی غربی موجب خودفراموشی؛ اوقات فراغت اسلامی موجب خودشناسی
2-1-2-2-معنویت بدون حاکمیتت همان خودشناسیِ بدون مبارزه با طاغوت
2-2-ماهیت سوءالعذاب؛ ربوبیت و مدیریت عالم به دست فرعونها
3-مواعده موسی(ع) (51 بقره: وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى …)
3-1-اهمیت شب در اربعین گیری (أَرْبَعِينَ لَيْلَةً)
3-1-1-اخلاص، مهمترین اصل در اربعین گیری
3-2-مواعدهی چهل روزه؛ اما افشای سیروزه؛ به دلیل گرفتن امتحان (142 اعراف:وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ)
3-3-مراقبه در میقات (فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً)
3-4-جانشینی هارون، در نبود موسی(ع) (142 اعراف: وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ ﭐخْلُفْنِي…)
3-4-1-اهمیت رهبر داشتن جامعه حتی در غیبت چهل روزه موسی(ع)
3-4-2-مشارکت در تبلیغ آری، در رهبری ابداً
3-4-3-چانه زنی منافقین از پایین (برای تابع کردن رهبر)، موضع خطر در رهبری
3-5-تکلم موسی(ع) با خدا در میقات
آیات اصلی: آیات 49، 50 و 51
سایر آیات: 142 و 143اعراف، 24 نازعات، 51 شوری.
موضوع اصلی: سوء العذاب، جریان مواعده ی موسی (ع)
موضوعات فرعی: غیرت، حیا، سرگرمی، اوقات فراغت، تکلم با خدا، اخلاص، مقام رهبری، اربعین گیری.
* بخش اول – گزارش کوتاه
جلسهی این هفته به مدت حدوداً ۱ ساعت و 30 دقیقه در محل مسجد امام رضا (علیهالسلام) با محوریت آیات ۴۹، ۵۰ و ۵۱ سورهی مبارکهی بقره (وَإِذْ نَجَّيْنَاکُم … وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ ﭐلْبَحْرَ … وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى …) برگزار شد. در ابتدای جلسه در خلال مباحث پایانی آیات 49و50، با اشاره به بحث تأدیه (باز پس گرفتن بنی اسرائیل از فرعون)، اینطور بیان شد که انبیاء صاحبان اصلی حاکمیت و مردم هستند.
در ادامه نکتهی جلسهی گذشته راجع به سوء العذاب مرور شد که این عبارت، این قابلیت را دارد که هم سیاست فرعونهای زمان موسی (علیه السلام) را شامل شود و هم سیاست فرعونیان این زمان را. سپس به مهمترین سیاستهای فرعونهای این زمان، پرداخته شد. اینکه هدف اصلی آنها، مدیریت کردن و تحت ربوبیت قرار دادن عالم است که به روشهایی آن را دنبال میکنند. از جمله بیحیا کردن زنها و بیغیرت کردن مردان. یکی از روشهای فرعونی ایجاد سرگرمیهایی است که جنس آن با اوقات فراغتی که در اسلام بیان شده، به کلی متفاوت است. این نوع سرگرمیها، درپی این است که انسان را از خود دور کند، در حالیکه اوقات فراغت اسلامی، فرد را در درون خودش فرو میبرد و منجر به قیام علیه فرعونها میشود.
سپس با توجه به اینکه آیه 51 بقره (وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى …)، موضوع مواعدة موسی (علیه السلام) را بیان میکند، بحث مواعده آغاز شد. از آنجایی که سلطان آیات در بحث مواعده، آیات سوره اعراف است به بررسی این آیات پرداخته شد. در آیه 142سوره اعراف (وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً …)، به موضوعات مهمی در این بحث اشاره شد؛ شب و اهمیت دادن به آن در چلهگیری، پررنگ شد. اخلاص از جمله مهمترین نکات چلهگیری مطرح شد. صورت چلهگیری بزرگان بیان گردید. در ذیل همین مورد، بیان شد که نظرات علم جدید راجع به ساعات خواب، برای کسانی خوب است که خواستار زندگی متعارف هستند؛ وگرنه این گونه بیانات، برای کسانی که زندگیهای نامتعارف (به معنای مثبت آن) دارند، خارج از عمل است. در ادامه، به مناسبت اینکه آیه وارد مباحث جانشینی هارون، در این چهل روز میشود، به این نکته پرداخته شد که اهمیت رهبر داشتن جامعه، بهقدری زیاد است که حتی برای مدت زمان کوتاه هم باید آن را مدنظر داشت. علاوه برآن تأکید شد که اگرچه در تبلیغ، مشارکت ایرادی ندارد، اما در رهبری، جایی برای مشارکت نیست. همچنین رهبر باید مواظب شروع چانهزنیها از پایین باشد. در آیه 143سوره اعراف (وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ …)، بحث کلام الله بودن قرآن بیان شد. اینکه قرآن، حقیقتاً کلام خداست برای انسان به صورت مستقیم. نه کلام خدایی که با بیان پیامبر باشد. و تفسیر بقیه این آیه، به جلسه بعد موکول شد.
* بخش دوم – مباحث تفسیری
(49 بقره) وَإِذْ نَجَّيْنَاکُم مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَکُمْ سُوَءَ ﭐلْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَکُمْ وَفِي ذَ لِکم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِيمٌ؛ (50 بقره) وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ ﭐلْبَحْرَ فَأَنجَيْنَاکُمْ وَأَغْرَقْنَا ءَالَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ؛ (51 بقره) وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ ﭐتَّخَذْتُمُ ﭐلْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ؛ [1]
1- موسی (ع)؛ صاحب اصلی حاکمیت و بنیاسرائیل
[حدود دقیقه7] با توجه به اینکه در آیه بحث نجات بنیاسرائیل مطرح شده، اشارهای هم به آیات ۱۷ و ۱۸ سورهی دخان میشود که موضوع تأدیه را بیان کرده. کسانی که صاحبان اصلی حاکمیت و مردم هستند، انبیاء هستند. انبیاء باید مردم را از دست فراعنه پس بگیرند و تأدیه[2] کنند: (17 دخان) وَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَجَاءََهُمْ رَسُولٌ کَرِيمٌ؛ ما قبل از اين قوم فرعونيان را آزموديم که رسولي کريم به سويشان آمد. (18 دخان) أَنْ أَدُّواْ إِلَيَّ عِبَادَ ﭐللَّهِ إِنِّي لَکُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ؛ که اين بندگان خدا (يعني بنياسرائيل) را به من پس بده، تأدیه کن (نه اینکه به من بسپار بلکه یعنی به من پس بده)، که من رسولي امين هستم. صاحب اصلی رسول است. (19 دخان) وَأَنْ لَّا تَعْلُواْ عَلَى ﭐللَّهِ إِنِّي ءَاتِيکُم بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ؛ و اينکه بر خدا تکبر نورزيد و قلدری نکنید که من با دليلي روشن نزد شما آمدم. حرف موسی کلیم الله این است.
2- سوءالعذاب (49 بقره: يَسُومُونَکُمْ سُوَءَ ﭐلْعَذَابِ)
در آیه 49 سوره مبارکه بقره گفتیم که سوءالعذاب این نیست که خودشان هم متوجه این عذاب شوند و رنج و سختی بکشند. ما وقتی حکایت موسی و فرعونها را در قرآن میشنویم اصلاً با شرایط فعلی تطبیق نمیکنیم. مثلاً چون در بحث سوءالعذاب توقع داریم که این عذاب باید درک شود، حالا که نه در رنج و سختی هستیم و نه در سوءالعذاب (از نظرگاه خودمان)، پس دیگر نیازی نیست که انبیاء و رسولان الهی بیایند و نجاتمان دهند. در حالی که با همزاد پنداری با قرآن میتوان فهمید که مسایل موسی(علیهالسلام)، فرعون، بنیاسرائیل، … مباحث به شدت قابل توجهی است و حاوی پیامهای مهمی است.
2-1- مصادیق سوءالعذاب:
2-1-1- یک؛ بیحیا کردن زنان و بیغیرت کردن مردان
در ادامه گفتیم که استحیاء نساء به معنی بیحیا کردن نساء است و ذبح کردن مصداق کسی است که غیرت و ایمانش از بین برود.[3] این معنایی است که علامه هم به آن متمایل میشوند. الان در غرب یک جنتل من، مردی است با کت و شلوار و پاپیون. در مقابل یک جنتل زن، یک خانم است با لباسهای عریان. اگر حقیقتاً طرفدار برابری هستند، چرا هر دو مثل هم و اندازه هم نمیپوشند؟ این معلوم است که دارند کار میکنند. زن و مرد را به هم مشغول میکنند، آن وقت خودشان به راحتی مدیریت عالم را به دست میگیرند. این سیاست فرعونهاست. و این همان سوءالعذاب است.
اینکه قرآن لایه لایه بیان میکند به این دلیل است که هم کاری که فراعنه آن زمان انجام میدادند را پوشش دهد (یعنی هم شامل ذبح کردن فیزیکی مردان و زنده نگهداشتن و به بردگی بردن نساء شود) و هم سیاست فرعونیان این زمان را شامل شود.
2-1-2- دو؛ سرگرمی غفلتزا (موجب عدم قیام علیه حاکمیت طاغوت)
[حدود دقیقه12]شخص به میزانی که با خودش خلوت میکند، علیه خودش و نظام موجود بهپا میخیزد. سرگرمی غربی به خاطر یک نوع خودفراموشی است. چرا که در این جنس از فرهنگ شخص مثل اسب عصاریای است که دور خودش میچرخد؛ میدود که بخورد، میخورد که بدود. (به نقل از شهید آوینی): اگر از ساعت چهار بعد ازظهر به بعد برای این قشر فلان سرگرمی را فراهم نکنی، علیه حاکمیت بهپا میخیزد. در حالیکه اگر فرد در درون خودش فرو رود، قیام میکند.
2-1-2-1- سرگرمی غربی موجب خودفراموشی؛ اوقات فراغت اسلامی موجب خودشناسی
سرگمیای که در دنیا تعریف میشود، به غایت با ایام فراغتی که در اسلام تعریف میشود، متفاوت است. اوقات فراغت غربی کجا و اوقات فراغتی که در اسلام تعریف میشود کجا که میفرماید: (7 انشراح) فَإِذَا فَرَغْتَ فَـﭑنصَبْ؛ (8 انشراح) وَإِلَى رَبِّکَ فَـﭑرْغَبْ[4]، یعنی وقتی از کاری برای خدا و رغبتی به سمت خدا فارغ شدی، یک عَلَم دیگری نصب کن و باز به سمت او حرکت کن. این اوقات فراغتی که در اسلام تعریف میشود یک اوقات فراغت غنی شده است. این سوء العذاب است که آن فرهنگ غنی را از او بگیرند، در عوض او را به یک سینما و فلان شو و …. سرگرم کنند.
سرگرمیهای غربی برای یک نوع خودفراموشی است. در حالیکه این طرف دستوراتی است که شخص را به درون خودش فرو ببرد. به همین دلیل است که با این نوع تکنولوژی و سرگرمیها، نمازشب نمیشود خواند؛ چون یکی دقیقاً میخواهد نروی داخل خودت و یکی دقیقاً میخواهد بروی داخل خودت. به همین دلیل اینها جفت نمیشود. اگر سرگرم این تکنولوژیها بشوی، نمازشب نمیتوانی بخوانی، اگر نماز شب بخوانی دیگر این سرگرمی ها برایت دلچسب نیست. معلوم است که جنس اینها به هم نمیخورد. یکی میخواهد تو با خودت خلوت کنی و یکی نمیخواهد.
2-1-2-2- معنویت بدون حاکمیتت همان خودشناسیِ بدون مبارزه با طاغوت
[حدود دقیقه17] دلیل تکثیر زیاد بودیسم این است که معنویت دارد ولی حاکمیت ندارد. اینکه معنویتی و دینی اصلاً کار سیاسی نکند، این خوراک استکبار است. کاملاً با سیستم انبیاء متفاوت است که (50بقره)… فَأَنجَيْنَاکُمْ… یا (18دخان)…؛ أَدُّواْ إِلَيَّ…؛
شخص به میزانی که با خودش خلوت میکند، علیه خودش و نظام موجود بهپا میخیزد. بودایی خلوت خودش را کانالیزه میکند؛ در خلوت خودش نسبت به این نوع سرگرمیها، بیتفاوتی نشان میدهد، اما چون شریعت حاکمیتی ندارد، باز میشود ملعبة دشمن. اگر معارفش به او اجازه میداد که جریان حکومتی را داشته باشد، علیه فرعونها قیام میکرد.
2-2- ماهیت سوءالعذاب؛ ربوبیت و مدیریت عالم به دست فرعونها
(به نقل از شهید آوینی): “خیلی وقت ها خوب است که تفکرات غربی را بخوانیم که بدانیم به چه چیزهایی باید عمل نکنیم.” قلم دست فرعون است. کل زمین بازی، طراحی آن طرف است. ماهیت همه این کنوانسیونهای بینالمللی، دست آنهاست. این همان سوءالعذاب است.
[حدود دقیقه26] تا فرهنگ کلی و پوش اصلی مشخص نشده باشد، خیلی چیزها درست تعریف نمیشود. مثلاً روایت داریم که اوقات مؤمن به چند بخش تقسیم میشود که یک بخش آن لذایذ حلال است. در فرهنگ موجود، همه این سرگرمیهای غربی، لذایذ حلال است و اشکالی ندارد. اما باید دقت کرد که این سرگرمیها را آنها باب میل خودشان ایجاد کردهاند. یعنی وقتی آن پوش اصلی مشخص شد، آنوقت میشود جایگاه این سرگرمیها برای رسیدن فراعنة عالم به مقاصدشان را فهمید.
باید به این دقت کرد که حرف فرعونها این است: (24نازعات) أَنَاْ رَبُّکُمُ ﭐلْأَعْلَى؛ “من پوش ربوبیت و مدیریت را انجام میدهم. کارهای جزئی را هم شما انجام دهید اما در پوش مدیریتی من. کنوانسیونها را، رفتار عالم را من مدیریت میکنم حالا شما زیر چتر همین مدیریت خواستی علم درست کنی، معنویت درست کنی، عیبی ندارد. به این پوش مدیریتی من لطمه نزن!” دخالت مدیریتی مستقیم که نمیکند. الان دنیا همین است. مینشینند یک جای دیگری کنوانسیونهای بینالمللی مینویسند که بقیه مجبورند امضا کنند آنها را. چرا؟ چون همه رفتهاند شورای امنیت. این یعنی فرعون. بعد این سیستم هست که مدلهای لباس را تعیین میکند. بعد معلوم میشود که چرا مردها پوششان بیشتر است و آن جنسی که باید پوششش بیشتر باشد و در تاریخ هم اینطور بوده، نوعاً پوشش کمتری دارد.
اینجا معلوم میشود که امام خمینی(ره) چه کار کرده است. در این هیمنه و سیطره، مثل حضرت موسی(علیه السلام) بلند شد و معادلات را تغییر داد. یک قوم هم همراه او شدند با معادلات تغییر یافته، و نتایج را به شدت تغییر دادند. اما به دلیل این که این پیروان حسگرای (153نساء) …أَرِنَا ﭐللَّهَ جَهْرَةً…[5] هستند، باز دوباره گوسالهای گذاشتند و او را میپرستند.[6]
3- مواعده موسی(ع) (51 بقره: وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى …)
[حدود دقیقه40] سلطان بحث مواعده در سوره اعراف است. برای بررسی این بحث در ادامه وارد آیات این سوره مبارکه میشویم:
(142اعراف) وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ ﭐخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ ﭐلْمُفْسِدِينَ
3-1- اهمیت شب در اربعین گیری (أَرْبَعِينَ لَيْلَةً)
این مواعده با اینکه شبانه روزی بوده، اما در آیه سی شب آمده است. معراج پیامبر[7]، نزول قرآن[8] در شب بوده است. فیض اصلی خدا برای شب است.
روز وقت دویدن است. البته بعضیها روزشان هم شب است. این واقعیت دارد که (191آلعمران) ﭐلَّذِينَ يَذْکُرُونَ ﭐللَّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ َ…[9] من در میان جمع ودلم جای دیگر است؛ در تمام روز در حال معنوی خاصی است ولی دارد کار میکند. این برای کمتر کسی اتفاق میافتد که روز او هم اینگونه باشد که همواره حالت ذکرالله داشته باشد. (23معراج) ﭐلَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ؛ یعنی کسانی که دائم درحال ذکر و یاد خدا هستند. بعضی هم برعکس، شبشان روز است. کسی که در شب هم دغدغه های روزش را دنبال میکند؛ بلند میشود ولی حواسش به این هست که فردا فلان چک را چه کند و … . این فرد، شبش هم روز است. بدا به حال او.[10]
ما اصلاً خودمان را موظف به خلوت با خدا، موظف به شب و بعضی کارها نمیدانیم. کسی نگوید من مشغله کاری دارم و … . امیرالمؤمنین در نامهشان به مالک (که حاکم مصر است و طبیعتاً درگیر مسائل حکومتی) میفرمایند: در رابطه خصوصی خودت با خدا، افضل مواقیت (وقتهای پر و پیمون) را بگذار و لو اینکه بقیهی کارهایی که میکنی، اگر نیتت درست باشد، برای خدا است.
متأسفانه این مسئله در زندگی امروز ما نقشی ندارد. این اربعین و این شب، باید در زندگی برنامهریزی شود. کسی که بخواهد شب خوبی داشته باشد، باید روزش خاص و خوب باشد. اگر قرار شد در خوراکش، در خوابش اثر بگذارد، باید اثر بگذارد. این را برنامهریزی بفرماییم.[11]
3-1-1- اخلاص، مهمترین اصل در اربعین گیری
[حدود دقیقه 48] من أخلص لله أربعين صباحاً جَرَتْ يَنابيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلي لِسانِهِ.[12] اخلاص خیلی مهم است در اربعین گیری. این مهم است که شخص کار را انجام دهد ولی برای خدا.
علمای اخلاق برای فهمیدن میزان اخلاص این مثال را مطرح میکردند: اگر کسی در جایی رفت و برای مدتی تبلیغ کرد و مردم دورش جمع شدند، بعد از مدتی شخص دیگری آمد و مردم دور او جمع شدند، اگر این فرد با خودش گفت خدا را شکر که شخص دیگری آمد و حالا این کار را با کمک هم جلو میبریم؛ این اخلاص دارد. ولی اگر پیش خودش اینطور گفت که اینقدر من خدمت کردم، چه آدمهای خوش استقبال بد بدرقهای هستند و … معلوم است که کارهایش را با اخلاص انجام نداده است.
حرف من به طلاب خودمان این است که اگر روایتی دیدی و حظ بردی و گفتی میتواند مبنای عمل باشد، خوشا به سعادتت طوبی لک و حسن مئاب. اما اگر روایت را دیدی و به این فکر کردی که این روایت به درد منبر میخورد، این نگاه کاسبی است. کاسبی منبر، کاسبی آبرو!
3-2- مواعدهی چهل روزه؛ اما افشای سیروزه؛ به دلیل گرفتن امتحان (142 اعراف:وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ)
ممکن است از همان ابتدا این مواعده چهل شبه بوده اما سی شب آن اظهار شده، و ده شب بعدی، این مواعده را اتمام کرده است. چون تمام کردن یعنی یک کاری بوده و شما آن را تمام کردید. خدا چون میخواهد به امتحان بکشاند، مواعده چهل روزه را به افشای سی روزه گفته است. همین که موسی (علیه السلام) نمیآید، میخواهد ببیند چه اتفاقی میافتد.
3-3- مراقبه در میقات (فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً)
موسی (علیه السلام) یک میقات چهل شبهای با خدا داشت. میگویند در این چهل شب نه خورده است و نه خوابیده، شبیه فرشتگان. که این کارها، کار چنین بزرگانی هم هست.
اینکه میگویند هشت ساعت خواب و … اینها حرفهای متعارفی است که پزشکان میزنند. خواب پیغمبر مثل کشیکها بوده. میخوابیدند بعد بلند میشدند چهاررکعت نماز شب میخواندند، دوباره میخوابیدند، باز بیدار میشدند و … . من خوابهایی از علما دیدم، پنج ثانیه ای، ده ثانیهای، یک دقیقهای، بسیار عمیق و مؤثر.
این روایت است که شب شخص را بیدار میکنند، اگر بیدار نشد، شیظان در دهان و گوش او بول میکند و به همین دلیل روز کسل از خواب بیدار میشود. لذا این حرفها را زیاد باور نکنید. اینطور میفرماید قرآن: (ذاريات17) کَانُواْ قَلِيلاً مِّنَ ﭐللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ[13]. مقدار کمی از شب را میخوابند. بقیهاش را هم بیدارند.[14]
3-4- جانشینی هارون، در نبود موسی(ع) (142 اعراف: وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ ﭐخْلُفْنِي…)
3-4-1- اهمیت رهبر داشتن جامعه حتی در غیبت چهل روزه موسی(ع)
[حدود دقیقه65] وقتی موسی (علیه السلام) به مواعده الهی میرود، اولین حرفی که میزند این است که برادرش را به خلافت میگذارد. پیغمبری که میرود مگر میشود کسی را به عنوان جانشین نگذاشته باشد؟! جامعه بدون رهبر نمیشود. تاره موسی (علیه السلام) که چهل روز میرود و قرار هم هست که برگردد.
3-4-2- مشارکت در تبلیغ آری، در رهبری ابداً
رهبر اصلی موسی (علیه السلام) بوده و هارون (علیهالسلام) کنار موسی (علیه السلام) بوده است. هارون در مسئله رهبری، مشارکت نداشته است. اینکه موسی (علیه السلام) میگوید: (32طه) وَأَشْرِکْهُ فِي أَمْرِي؛ و او را شريک کارم گردان و خدا هم میفرماید: (طه36) قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَکَ يَا مُوسَى؛ (اي موسي مطلوب خويش را يافتي)، در مسئله رهبری نبوده است. خدا به موسی (علیه السلام) و هارون یک خطاب میکند، خطابهای تثنیهای میکند: (47طه) فَأْتِيَاهُ فَقُولَا، معلوم است این دو را با هم ارسال کرده است. در بحث تبلیغ و منبر و استفتاء همه شرکت کنند؛ اما مسئلهی رهبری شوخی ندارد. رهبری یکی است. آیات موسی و هارون را که در قرآن پیگیری کنید میبینید که اینها در تبلیغ دو نفرند، برای همین است که خطابها به هر دو گفته میشود. دو تا رسول خدا هستند. گویا دو مرجع تقلیدند. اما پای رهبری که میرسد، یکی است دیگر؛ آن هم موسی است. پای هارون هم اصلاً وسط نیست. فقط در فرض فقدان و نبود موسی، هارون هست.
اینجاست که یک عده باید بفهمند که نباید جامعه را رهبری کنند وقتی رهبر دارد؛ ولو مرجع تقلید. جامعه را خطدهی نباید کنند وقتی رهبری خط را مشخص میکند. در فرض وجود رهبر، رهبر یکی است دیگر. بقیه ذیل او قرار میگیرند. میخواهند منبر بروند، بروند. رساله بدهند، بدهند. نه اینکه رهبر عید اعلام کند، آنها روز دیگری را عید اعلام کنند. اصلاً گاهی برخی محتوا را نفهمیدند. در امور حکومتی گاهی میخواهند مقلدین خودشان را رهبری کنند.
3-4-3- چانه زنی منافقین از پایین (برای تابع کردن رهبر)، موضع خطر در رهبری
[حدود دقیقه70] پای رهبری که وسط میآید اولین تذکرات (142 اعراف) …وَأَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ ﭐلْمُفْسِدِينَ؛ است. معلوم است که یک سری افساد در زمینه رهبری بوجود میآید. گویا موسی (علیه السلام) خطاب به هارون میگوید یک سری فشارهایی روی تو قرار خواهد گرفت، در شکل و صورت اصلاح هم هست ولی میخواهد تو را مجبور به تبعیت کند. میدانند تو رهبر هستی، چانهزنی از پایین دارند میکنند و اینقدر فشار میآورند که تویی که متبوع هستی، بشوی تابع. این مهمترین چالش رهبری است. نه اینکه در مرز تبعیت است. میخواهد بگوید شرایطی که برایت پیش میآید اینچنین است. رهبری در چنین موضع خطری قرار دارد.
همانطور که اگر خطاب به همسران پیغمبر گفته میشود، (33احزاب) وَقَرْنَ فِي بُيُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ ﭐلْجَاهِلِيَّةِ…، بمانید در خانههایتان، معلوم است این در موضع یک خطر هست. مهمترین خطرش این است که دارند روی بیت پیغمبر کار میکنند که زنها را از بیت بکشانند به مسایل و فضاهای سیاسی که اصل تبرج جاهلیه در این سوره همین است؛ کسی که جمل ندیده بود، این آیات را نمیفهمید.[15]
3-5- تکلم موسی(ع) با خدا در میقات
(143اعراف) وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْکَ قَالَ لَن تَرَانِي وَلَـکِنِ ﭐنظُرْ إِلَى ﭐلْجَبَلِ فَإِنِ ﭐسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَخَرَّ موسَى صَعِقاً فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَيْکَ وَأَنَاْ أَوَّلُ ﭐلْمُؤْمِنِينَ؛[16]
3-5-1- انواع تکلم خدا با بشر
[حدود دقیقه80] یک قاعدهی کلی آمده برای تکلمی که خدا با بشر میکند: (51شوری) وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن يُکَلِّمَهُ ﭐللَّهُ إِلَّا … و هيچ بشري را نشايد که خدا با او تکلم کند ، مگر از سه راه:
راه اول: «وَحْياً»؛ از طریق وحی. چون در ادامه آیه مِن وَرَاءِ حِجَابٍ آمده، پس معلوم است که وَحْياً، بدون حجاب است. یعنی من هستم و خدا.
مناجات تمرین بیواسطه با خدا حرف زدن است. جدی بگیرید مناجات را. زیارت خاصیت خودش را دارد، مناجات هم خاصیت خودش را دارد. اما خاصیتی در مناجات هست که در زیارت نیست و آن همان سخن گفتن بیواسطه با خداوند است. هرکدام خواص خودش را دارد. (مثل این که بگوییم در سیب خاصیتی است که در هلو نیست.) البته در زیارت هم خودِ ذیالواسطه از واسطه به شخص نزدیکتر است. شما میروید نزد امام رضا (علیه السلام) اما آنجا خدا (ذیالواسطه) به شما نزدیکتر هست تا امام رضا (واسطه).
حالا اگر خدا بخواهد با کسی بیواسطه حرف بزند، این دیگر شکل ویژه و خاص خودش هست. وحی اینجا به این معنی است.
راه دوم: أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ يا از پشت حجاب؛ همانطوری که برای حضرت موسی (علیه السلام) این اتفاق افتاد که خدا از پشت درخت با او سخن گفت.[17]
راه سوم: «أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ» و يا آنکه رسولي بفرستد پس به اذن خود هر چه ميخواهد به او وحي کند.
[حدود دقیقه84] حالا این رسول میتواند جبرئیل باشد، که کلام الله را به پیامبر میگوید (چون به عنوان رسول اسمشان در قرآن آمده است). هم میتواند خود رسول باشد، که کلام الله را به مردم میرساند. آیات تحمل هر دو معنا را دارد. اینی که میرسد به گوش بنده کلام الله است و خدا با من مستقیما حرف میزند. چون در آیه یک حصر وجود دارد و آن این است که کلا وقتی خدا بخواهد حرف بزند از این سه طریق است. نه اینکه پیامبر و رسول واسطه است و این شد کلام پیغمبر. بلکه پیامبر تنها یک واسطه است که کلام الله را به من رسانده است. برای همین است که اسم قرآن را گذاشته کلام الله برای همه، نه اینکه تنها برای پیغمبر اسمش را گذاشته کلام الله. (6توبه) وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ ﭐلْمُشْرِکِينَ ﭐسْتَجَارَکَ: اگر یکی از مشرکین از تو پناه خواست، یعنی خواست پناهندگی فرهنگی بگیرد فَأَجِرْهُ: پس او را پناه بده. حَتَّىٰ يَسْمَعَ کَلَامَ ﭐللَّهِ: تا کلام خدا را گوش دهد. ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ: آنگاه او را به مامن خويش برسان، خواست قبول کند یا نکند. این کلام الله است برای أَحَدٌ مِّنَ ﭐلْمُشْرِکِينَ. لذا خدا دارد با همه ما حرف میزند.
صلوات!
[1] . و [یادکنید] آن گاه که شما را از [سیطره حکومت ظالمانه] فرعونیان نجات دادیم؛ آنان که همواره شما را به سخت ترین صورت شکنجه می کردند، پسران شما را سر می بریدند و زنان شما را [برای بیگاری و کنیزی] زنده می گذاشتند. و در این سختی ها ومشکلات آزمایشی بزرگ از سوی پروردگارتان بود. (۴۹)و [یاد کنید] هنگامی که دریا را برای شما شکافتیم، پس شما را نجات دادیم و فرعونیان را در حالی که می دیدید، غرق کردیم. (۵۰)و [یاد کنید] زمانی که [برای نازل کردن تورات] چهل شب با موسی وعده گذاشتیم، سپس شما بعد از [غایب شدن] او گوساله را معبود خود گرفتید، در حالی که [به سبب این کار بسیار زشت] ستمکار بودید. (51)
[2] . به معنای پس دادن و ادا کردن امانت
[3] . «یذبحون» اخصّ از «یقتلون» است. قتلی است که با بریدن سر انجام میشود. یعنی عقلانیت طرف را میگیرند که دیگر نمیتواند خودش را مدیریت کند. الان عقلانیت محدود شده به یک عقلانیت مطلق مطلق تجربی. دانشجوی مذهبی ما الان نمیتواند بفهمد که نماز باران، چه ربطی به آمدن باران دارد. این میشود ذبح یک آدم.
[4] . پس هرگاه از کار روزانهات فراغت يافتي به نماز و شکرانه پروردگارت بايست/ و به سوي پروردگارت تمايل کن.
[5] . (نساء153):يَسْأَلُکَ أَهْلُ ﭐلْکِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ کِتَاباً مِّنَ ﭐلسَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُواْ مُوسَى أَکْبَرَ مِن ذَ لِکَ فَقَالُواْ أَرِنَا ﭐللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ ﭐلصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ ﭐتَّخَذُواْ ﭐلْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ ﭐلْبَيِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَن ذَلِکَ وَءَاتَيْنَا مُوسَى سُلْطَاناً مُّبِيناً؛ اهل کتاب پيشنهاد ميکنند که کتابي از آسمان بر آنان نازل کني ، از موسي بزرگتر از اين را خواستند ، بدو گفتند : خدا را آشکارا به ما نشان ده که صاعقه آنان را به خاطر ظلمشان بگرفت ، با اين حال باز ايمان نياورده ، بعد از آن همه معجزه ، گوساله را خداي خود گرفتند و ما از اين ظلمشان نيز درگذشتيم و به موسي دليلي قاطع و روشن داديم.
[6]. این یک قاعده کلی است که هرچقدر نعمت بزرگتر، کفرانش بدتر. یعنی ما اگر حکومت اسلامی نمیکردیم واقعاً راحتتر بودیم تا الان که کردیم. حالا که انجام شده، اگر (144آلعمران) …ﭐنقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ… بشود (یعنی بازگشت کنید به گذشتهتان)، یک پدری از ملت درمیاد که از هیچ جای دنیا دیگر در نمیآید.
در انتهای سوره مائده این مطلب عرض شده بود که وقتی آیهای از حضرت عیسی (علیه السلام) میخواهند که مائدهای برایشان نازل شود، اینطور میفرماید: (115مائده) قَالَ ﭐللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْکُمْ:… میفرماید باشد، میفرستم اما …فَمَن يَکْفُرْ بَعْدُ مِنکُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذَاباً لَّا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِّنَ ﭐلْعَالَمِينَ؛ ولي اگر بعد از آن باز هم کسي کفر بورزد بايد بداند که به راستي او را عذابي ميکنم که احدي از عالميان را به چنان عذاب دچار نميکنم.
من واقعاً نگرانم، پرچم انقلاب آمده به حالت نیمهبرافراشته. اگر بخواهد همینطور ادامه پیدا کند، باید یواش یواش بیاوریمش پایین. بیرحمی اینقدر زیاد شده که دیگر همه همدیگر را میزنند. نمیدانند که اگر میزنند، دارند نظام را میزنند. همه افتادند به افاشاگریهای بیخود. بعضیها هم پاس گل میزنند،چیزهایی که مسئله نیست برای نظام، تبدیل میکنند به مسئله برای نظام؛ مثل بحث موسیقی و کنسرت. اگر انقلاب برگردد، به نقطه اول (یعنی به نقطه شاه) برنمیگردد. اگر انقلاب برگردد، پوست همه کنده است ازدم! این نگاه مرسوم شده در بین آخوندها که چون من متقی هستم کاری به نظام ندارم، این هم انحراف است. آقا میفرماید: این ننگ است برای یک آخوند که عبا بیندازد روی دوشش و بگوید من کاری به مسائل نظام ندارم.
[7] . (۱ اسراء) سُبْحَانَ ﭐلَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاَ…
[8] . (1قدر) إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ ﭐلْقَدْر؛ِ
[9] . آنهائي که در هر حالت (ايستاده و نشسته و خفتن) خدا را ياد میکنند
[10] . تا وقتی انسان جوان است، میتواند کاری کند. وقتی انسان چهل ساله شد و به کهولت رسید، رفته رفته تجربه قیامت را میکند که دیگر نمیتواند راحت خودش را عوض کند. میداند چه کاری خوب است اما نمیتواند انجام دهد. حتی چه بسا سبک خانواده، رفت و آمدها، مدل زندگی و … طوری باشد که بفهمد کاری خوب است، اما نتواند آن را انجام دهد.
[11] .[حدود دقیقهی ۵۱] باید توجه داشته باشیم که خدا از ما توقعاتی دارد. قرآن یک طور نهیب میزند که (185اعراف) أَوَلَمْ يَنظُرُواْ فِي مَلَکُوتِ ﭐلسَّمَاوَاتِ وَﭐلْأَرْضِ… آیا اینها نگاه نمیکنند در ملکوت آسمانها و زمین؟ یعنی توقع این است که نگاه کنی به ملکوت آسمانها و زمین. لااقل شوق نگاه به ملکوت آسمانها و زمین را داشته باش.
[حدود دقیقه55] بحث رابطه با خدا و مستحبات و شب و … را باید جدی بگیریم و به بحث برکت در وقت هم توجه کنیم؛ همچنان که برکت در رزق را در منطق دینی میپذیریم. یعنی در کدام نظام اقتصادی قابل قبول است که شما انفاق کن، خدا ده برابر و هفتصد برابر و … به شما برمیگرداند؟ اما این در منطق دینی قابل قبول است و جزو عقلانیت دینی است. در منطق دینی، این را هم بپذیریم که اگر کسی وقت بگذارد برای مردم و اوقاتی بگذارد برای رضای خدا در ارتباط با خود خدا، خدا مفهومی به نام برکت در وقت، برکت در علم به او میدهد. یعنی با کمترین مطالعه نتیجههای زیاد میگیرد.
[12] . هركه چهل شبانه روز با اخلاص عمل كند، خداوند چشمههاي حكمت را در قلب او ميجوشاند و بر قلم و زبانش جاري ميكند
[13] . اندکي از شبها را ميخوابند.
[14] . لذا این اربعین (اول ذیالقعده تا دهم محرم) را جدی بگیرید. ولی برایش نذر نکنید. من با نذر بسیار مخالفم. فرد میخواهد رژیم بگیرد، نذر میکند. میخواهی لاغر شوی، با خدا معاهده نکن.
[15] . روی بیت پیغمبر دارند کار میکنند. روی بیوت مراجع دارند کار میکنند. الان منافقان شناخته شده نفوذ میدهند. الان جریان منافقین یک سناریوی از پیش طراحی شده است. تفکر معادل با داعش را میخواهند احیا کنند.
[16] . و چون موسي به وعده گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت ، عرض کرد: پروردگارا خودت را به من بنما که ترا بنگرم، گفت : هرگز مرا نخواهي ديد ولي به اين کوه بنگر اگر بجاي خويش برقرار ماند شايد مرا تواني ديد و همينکه پروردگارش بر آن کوه جلوه کرد آن را متلاشي نمود و موسي بيهوش بيفتاد و چون به خود آمد گفت: منزهي تو ، سوي تو باز ميگردم و من اولين مؤمن هستم.
[17] . (قصص30) فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ ﭐلْوَادِي ﭐلْأَيْمَنِ فِي ﭐلْبُقْعَةِ ﭐلْمُبَارَکَةِ مِنَ ﭐلشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَى إِنِّي أَنَاْ ﭐللَّهُ رَبُّ ﭐلْعَالَمِينَ؛ ولي همين که نزديک آتش رسيد صدايي از کرانه رود از طرف راست از درختي که در قطعه زميني مبارک واقع بود برخاست که اي موسي به درستي من خداي رب العالمينم.