باسمه تعالی جلسهی 34 تفسیر سورهی مبارکهی بقره حجتالاسلام و المسلمین قاسمیان – 5شنبه 4 شهریور 95 فهرست مطالب * بخش اول – گزارش کوتاه * بخش دوم – گزیدهی پیامها * بخش سوم – مباحث تفسیری 1-ابتلاء (49 بقره: وَفِي ذَ لِکم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِيمٌ) 1-1- نعمت و عذاب؛ هردو ابتلاء 1-2-نفی دوگانهپرستی دربارهی مبدأ حسنات و سیئات 1-2-1-جمع بین «مَا أَصَابَکَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ» و «کُلٌّ مِّنْ عِندِ ﭐللَّهِ» 1-2-2-نفی دومبدئی، جزو محکمات قرآن 2-بحث موضوعی: نوع نگاه قرآن به تاریخ و جریانات حق و باطل 2-1-مناسبت بحث 2-2-دو نوع نگاه به تاریخ؛ در جریانات تاریخی کدام متن است و کدام حاشیه؟ پیامبران متن هستند یا پادشاهان؟ 2-3-نگاه قرآنی؛ اصالت جریان پیامبران 2-4-مبنای نگاه قرآنی؛ اصیل بودن جریان حق در مقابل جریان باطل 2-4-1-مثال1 – أَنزَلَ مِنَ ﭐلسَّمَاءِ مَاءً … ؛ بقای جریان حق و زوال جریان باطل 2-4-2-مثال ۲ – ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا … ؛ پیوستگی حرکت انبیا، تطبیقی از پیوستگی جریان حق 2-4-1-مثال۳ – وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ ﭐلْقَوْلَ … ؛ متصل بودن قول انبیا به یکدیگر 2-4-2-مثال4 – … فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ … ؛ هلاکت جریان باطل 2-4-3-مثال5 – … وَيُرِيدُ ﭐللَّهُ أَن يُحِقَّ ﭐلْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ … ؛ تقویت جریان حق و از بین بردن عقبهی کفار 2-5- اثر معرفتی نگاه قرآنی؛ خوشبینی به حرکتهای مؤمنانه 2-6-وَالعاقِبَۀُ لِّلْمُتَّقِينَ؛پاراگرافبندی تاریخ با نگاه قرآنی 3- آیهی 50 بقره 3-1-ماجرای شکافته شدن دریا برای بنیاسرائیل 3-2-نکتهی معرفتی بحث؛ امدادهای ویژهی خداوند به جریان حق 3-2-1-ایمان مستحکم و باور عمیق؛ راهنمای انسان برای دریافت امدادهای ویژهی الهی 3-3-نکتهی فقهی: اثر ابعاد تاریخی بر روی احکام فقهی 4- آیهی 51 بقره 4-1-زمان چلهنشینی حضرت موسی (علیهالسلام) 4-2-نکته دربارهی «أربَعینَ لَیلَه»؛ اهمیت «شب» در کنار بحث چلهنشینی آیات اصلی: آیات 49، 50 و 51 بقره سایر آیات: 78 و 79 نساء، 17 رعد، 44 مؤمنون، 51 قصص، 19 سبأ، 7 انفال، 61 تا 63 شعراء. موضوع اصلی: ابتلاء، جریان حق و باطل،مواعده موسی(ع) موضوعات فرعی: نفی دومبدئی، اهمیت شب در اربعینگیری، نگاه قرآن به تاریخ. * بخش اول – گزارش کوتاهجلسهی این هفته به مدت حدوداً ۱ ساعت و ۴۵ دقیقه در محل مسجد امام رضا (علیهالسلام) با محوریت آیات ۴۹، ۵۰ و ۵۱ سورهی مبارکهی بقره (وَإِذْ نَجَّيْنَاکُم … وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ ﭐلْبَحْرَ … وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى …) برگزار شد. در ابتدای جلسه نکتهی جلسهی گذشته راجع به وَفِي ذَلِکم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِيمٌ؛ مرور شد که کلمهی بلاء این قابلیت را دارد که هم به نجات الهی میخورد و هم به سوءالعذاب. در ادامه، یک بحث توحیدی حول موضوع نفی دوگانهپرستی دربارهی مبدأ حسنات و سیئات مطرح شد و در ضمن بحث با اشاره به برخی آیات قرآن و ذکر برخی نکات فلسفی (در خصوص تفاوت احکام نقصی و کمالی) وجه جمع بین دو عبارت «مَا أَصَابَکَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ» (بدیها از جانب ماست) و « قُلْ کُلٌّ مِّنْ عِندِ ﭐللَّهِ» (همه چیز از جانب خداست) بیان گردید. سپس با توجه به اینکه آیات بنی اسرائیل و از جمله آیهی ۴۹ بقره، بخشی از جریانات تاریخی را بیان میکند، یک بحث مهم قرآنی راجع به نوع نگاه قرآن به تاریخ و جریانات حق و باطل طرح گردید. در اینجا بر این نکته تأکید شد که آنچه جریان اصلی، جریان اصیل و جریان متصل تاریخ است، جریان پیامبران و حق است و روی این جریان اصلی است که یک سری جریانات باطل و انحرافی – همچون فرعونها و کسریها – وارد میشوند و هر کدام پس از مدتی نابود شده و کنار میروند. در واقع با نگاه قرآنی آن جریانی که در نهایت پیروز میشود، جریان حق است: وَالعاقِبَۀُ لِّلْمُتَّقِينَ. در ادامه، به آیهی ۵۰ (وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ ﭐلْبَحْرَ …) پرداخته شد و ضمن اشاره به ماجرای شکافته شدن دریا برای بنیاسرائیل، بحث امدادهای ویژهی خداوند به جریان حق به عنوان یک نکتهی معرفتی مهم در این ماجرا مطرح گردید. در خصوص آیهی ۵۱ (وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى …) نیز از یک سو به بحث زمان چلهنشینی حضرت موسی (علیهالسلام) اشاره شد و از سوی دیگر اهمیت «شب» و بهرهمندی از فیوضات آن به عنوان نکتهای دربارهی عبارت «أربَعینَ لَیلَه» مطرح گردید. در انتهای جلسه، در پاسخ به اهانت اخیر به ساحت امام راحل (رحمهالله علیه) – در ارتباط با اعدامهای منافقین – این نکته بر اساس آیهی ۵۳ سورهی مبارکهی انفال (… فَشَرِّد بِهِم مَّن خَلفَهُم) توضیح داده شد که قرآن اجازه میدهد گاهی برای زهر چشم گرفتن از عدهای که در پشت صحنهی فتنهها هستند، کسانی را که گرفتهاید به شدیدترین مجازاتها برسانید. (این قسمت در متن پیاده شده نیست.) * بخش دوم – گزیدهی پیامها· نفی دوگانهپرستی دربارهی مبدأ حسنات و سیئات: عدهای فکر میکنند نعمات را خدا میدهد، اما مریضیها و نقصها و … از دست خدا در رفته است. به عبارتی در مورد مبدأ حسنات و سیئات دچار نوعی دوئیت و دوگانهپرستی میشوند. اما باید توجه داشت که مریضیها و گرفتاریها و مرگ و … را هم از یک بعد خدا میدهد (قُلْ کُلٌّ مِّنْ عِندِ ﭐللَّهِ) و مبدأ دیگری وجود ندارد. در واقع اینها در نظام احسن الهی اتفاق میافتد. هر چند از بعد دیگر اینها به خود ما نسبت داده میشود (فَمِن نَّفْسِکَ). · نوع نگاه قرآن به تاریخ؛ اصالت جریان پیامبران: اساساً دو نوع نگاه و دو نوع حس در مورد تاریخ هست. گاهی تاریخی که نقل میشود، تاریخ سیاستمداران و پادشاهان و خلفا است. گویا این فرعونیان، متن تاریخ هستند و انبیاء مثل کامنتها و حاشیههایی روی این متن. گاهی تاریخ پیامبران نقل میشود. در نگاه قرآنی، آنچه جریان اصلی و جریان متصل تاریخ است، جریان پیامبران و حق است. روی این جریان اصلی، یک سری جریانات انحرافی وارد میشود و کنار میرود؛ وارد میشود و کنار میرود. مدل تاریخ گویی قرآن، تاریخ پیامبران است. · اثر معرفتی نگاه قرآنی؛ خوشبینی به حرکتهای مؤمنانه: این مدل از تاریخ یک خوشبینی میآورد و آن این است: با اینکه دشمنان هستند، زیاد هم هستند و دیده هم میشوند – (100مائده)… وَلَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ ﭐلْخَبِيثِ … – اما آن جریانی که در نهایت پیروز میشود، جریان حق است: وَالعاقِبَۀُ لِّلْمُتَّقِينَ. وَالعاقِبَۀُ لِّلْمُتَّقِينَ انتهای هر پاراگراف تاریخ است، انتهای هر بخش تاریخ است، انتهای هر یک از فصول تاریخ است و انتهای کل تاریخ است. · اثر معرفتی نگاه قرآنی؛ خوشبینی به حرکتهای مؤمنانه: کسی که کار قرآنی میکند و سعی میکند قرآن را به خودش بماساند، نسبت به حرکتهایی که مؤمنانه انجام میشود، بسیار خوشبین میشود. میداند اگر جریان حق راه بیفتد، باطل را با خودش از بین میبرد، چراکه باطل در متن خودش نابودشدنی است (اِنَّ الباطِلَ کانَ زَهوقاً). · « وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ ﭐلْبَحْرَ …» – نکتهی معرفتی بحث؛ امدادهای ویژهی خداوند به جریان حق: اگر لازم باشد برای یاری جریان حق آب بشکافد، میشکافد. در جریان حضرت موسی (ع) مثل کوه، آب روی هم میایستد: (63شعراء) … فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ کَـﭑلطَّوْدِ ﭐلْعَظِيمِ. یک راه خشک وسط دریا ایجاد شد که رفتند و از کف آن عبور کردند، در حالی که کف پایشان نمدار هم نشد. اگر قرار باشد از تنور آب بیاید، میآید. (27مؤمنون) …وَ فَارَ ﭐلتَّنُّورُ… . خدا مسیرها را هموار میکند. باید به عاقبت حرکتهای مؤمنانه خوشبین بود: والعاقبه للمتقین. · «وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى …» – نکته دربارهی «أربَعینَ لَیلَه»؛ اهمیت «شب» در کنار بحث چلهنشینی: در بحث میعاد حضرت موسی (ع) یک طرف بحث، خود عدد چهل و چله نشینی و میعادهای اینگونه برگزار کردن با خدا است. اما طرف دیگر، بزرگ کردن شب (أرْبَعِينَ لَيْلَةً) است. با اینکه این اربعین در روز هم بوده، اما تأکید بر شب (لیلۀ) نشان میدهد که در اینگونه میعادها شب مهم است. نزول قرآن در شب است و معراج در شب بوده، به پیامبر میگویند در شب برخیز و کم بخواب، این بحث شب که در قرآن این مقدار جدی برگزار میشود، پراهمیت است. * بخش سوم – مباحث تفسیری(49 بقره) وَإِذْ نَجَّيْنَاکُم مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَکُمْ سُوَءَ ﭐلْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَکُمْ وَفِي ذَلِکم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِيمٌ؛ (50 بقره) وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ ﭐلْبَحْرَ فَأَنجَيْنَاکُمْ وَأَغْرَقْنَا ءَالَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ؛ (51 بقره) وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ ﭐتَّخَذْتُمُ ﭐلْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ؛ [1] 1- ابتلاء (49 بقره: وَفِي ذَ لِکم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِيمٌ)1-1- نعمت و عذاب؛ هردو ابتلاء[حدود دقیقهی ۶] همانطور در جلسه قبل گفته شد، کلمهی بلاء این قابلیت را دارد که هم به نجات الهی میخورد و هم به سوءالعذاب. در نگاه عمومی کلمه بلاء به گرفتاریها نسبت داده میشود. به همین دلیل موقع نجاتها و راحتیها، متوجه نیستیم دچار بلاء هستیم. اما ادبیات قرآن غیر از این است. باید حواسمان به ادبیات قرآنی باشد.[2] در قرآن میفرماید: (15 فجر) إِذَا مَا ﭐبْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ..؛ (16 فجر) وَأَمَّا إِذَا مَا ﭐبْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ…؛ یعنی یک عده مبتلا هستند به ثروت و یک عده هم مبتلا هستند به فقر. هر دو مبتلا هستند. یا (168اعراف)… وَبَلَوْنَاهُمْ بِـﭑلْحَسَنَاتِ وَﭐلسَّيِّئَاتِ، یک عده مبتلا هستند به سلامتی یک عده هم مبتلا هستند به مریضی. همه اینها بلاء است. وقتی این نگاه جا افتاد، آن وقت کسی که بالای در منزلش مینویسد (40 نمل) هَـذَا مِن فَضْلِ رَبِّي (این از فضل پروردگار من است)، ادامه آیه را هم مینویسد که …لِيَبْلُوَنِي… (تا مرا بیازماید). همه اینها بلاء هست و خدا داده و ما باید از مسیر امتحانها عبور کنیم. 1-2- نفی دوگانهپرستی دربارهی مبدأ حسنات و سیئاتعدهای فکر میکنند نعمات را خدا میدهد، اما مریضیها و نقصها و … از دست خدا در رفته است. به عبارتی در مورد مبدأ حسنات و سیئات دچار نوعی دوئیت و دوگانهپرستی میشوند. اما باید توجه داشت که مریضیها و گرفتاریها و مرگ و … را هم از یک منظر خدا میدهد (قُلْ کُلٌّ مِّنْ عِندِ ﭐللَّهِ) و مبدأ دیگری وجود ندارد. در واقع اینها در نظام احسن الهی اتفاق میافتد[3]. هرچند از بُعد دیگر اینها به خود ما نسبت داده میشود (فَمِن نَّفْسِکَ). البته باید به ظرافتهای بحث دقت کافی داشت که در ادامه نکاتی بیان میشود. 1-2-1- جمع بین «مَا أَصَابَکَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ» (بدیها از جانب ماست) و «کُلٌّ مِّنْ عِندِ ﭐللَّهِ» (همه چیز از جانب خداست)1-2-1-1- مقدمهی فلسفی: تفاوت احکام نقصی و احکام کمالی[حدود دقیقهی ۱۷] یک سری احکام نقصی وجود دارد که نمیشود آنها را برد بالا و به خدا نسبت داد. یک سری احکام کمالی هست که قابلیت دارد برود بالا. مثلاً شمع را تصور کنید. احکامی دارد از جهت مثبت و احکامی از جهت منفی. شمع وقتی یک اتاق را روشن میکند، میشود آن را بالا برد؛ یعنی حالا که یک شمع اتاق را روشن میکند، دو شمع هم این اتاق را روشن میکند. نور بالاتر از آن هم اتاق را روشن میکند. یعنی احکامش همینطور میرود بالا. تا جایی که معلوم میشود این، ماهیت نور است که اتاق را روشن میکند. گاهی به همین شمع نسبت عدمی داده میشود: یک شمع، یک مسجد را روشن نمیکند. حالا این حکم را نمیتوان برد بالا. یعنی نمیتوان گفت اگر یک شمع یک مسجد را روشن نمیکند، چهار تا شمع هم یک مسجد را روشن نمیکند. نور ضعیف اگر یک اتاق را روشن میکند، لِنورِه است یا لِضعفِه؟ لنوره، پس حکمش میرود بالا. اگر نور ضعیف یک مسجد را روشن نمیکند، لنوره است یا لضعفه؟ لضعفه. به خاطر همین، حکم در مرتبهاش میماند. 1-2-1-2- پیدا کردن وجه جمع با توجه به تفاوت احکام نقصی و کمالی[حدود دقیقهی ۲۱] به همین دلیل وقتی قرآن میفرماید (79نساء) مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ ﭐللَّهِ، این لنوره است. وقتی هم در ادامه آیه میفرماید: … وَمَا أَصَابَکَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ … این لضعفه است. ولی به هر حال این شمع و این نورش تحت اراده و اداره کیست؟ (78نساء) قُلْ کُلٌّ مِّنْ عِندِ ﭐللَّهِ. اصل مباحث «تشکیک وجود» (یا ذومراتب بودن وجود) و لوازم آن در فلسفه همین چیزهاست که اگر خوب هضم شود معلوم میشود که این مصیبت از یک بُعد زیر پر خداست و خدا داده، و از یک بُعد هم به خاطر من است. آنجایی که انسان فکر کند به خاطر نقص خودش نبوده «فَمِن نَّفْسِکَ» مچش را میگیرد. آنجایی که انسان فکر کند که دو مبدأ هست در عالم، یک مبدأ خیر و یک مبدأ شر (ادبیات خدا-شیطان)، «کُلٌّ مِّنْ عِندِ ﭐللَّهِ» جوابش هست. 1-2-2- نفی دومبدئی، جزو محکمات قرآن[حدود دقیقهی ۲۳] در قرآن تمام لوازم توحید مراعات شده است. در قرآن ادبیات خدا-شیطان نیست. ادبیات ملائکه-شیطان هست. اصلاً شیطان رسول الله است. جایی که میفرماید (83مریم) … أَنَّا أَرْسَلْنَا ﭐلشَّيَاطِينَ عَلَى ﭐلْکَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً. (ما شيطانها را به سوي کافران فرستاديم تا به سختي تحريکشان کنند). نمیفرماید من یک کاری میکنم و در مقابل من شیطان هم کارهایی میکند؛ بلکه خدا فوق شیطان است. اگر در جایی هم ادبیات قرآن تداخل خدا-شیطان بود باید به محکمات توجه کرد. همچنان که آیاتی هست که خدا را در مقابل یک عده قرار میدهد. برای مثال (221بقره) وَلَا تَنکِحُواْ ﭐلْمُشْرِکَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلَا تُنکِحُواْ ﭐلْمُشِرِکِينَ حَتَّى يُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ وَلَوْ أَعْجَبَکُمْ أُوْلَـئِکَ يَدْعُونَ إِلَى ﭐلنَّارِ وَﭐللَّهُ يَدْعُواْ إِلَى ﭐلْجَنَّةِ وَﭐلْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ؛[4] در اینجا، «أُوْلَـئِکَ» را در مقابل «ﭐللَّهُ» قرار داده است نه در مقابل «مُّؤْمِنٌون». مشرکان در مقابل مؤمنان هستند نه در مقابل خدا. اما اینجا مشرکان را در مقابل خدا قرار داده است. این مقابله نباید ما را به این سمت ببرد که برای عالم دو مبدأ تصور کنیم. ما باید به محکمات رجوع کنیم. همه این مشرکان زیر پر خدا فعالیتشان را انجام میدهند. شیطان پیک خداست. نکته اصلی بحث هم همین است. 2-بحث موضوعی: نوع نگاه قرآن به تاریخ و جریانات حق و باطل2-1- مناسبت بحثآیات بنیاسرائیل و از جمله آیهی ۴۹ بقره، بخشی از جریانات تاریخی را بیان میکند. اینکه نگاه و سبک قرآن در ارتباط با مباحث تاریخی چگونه است، به عنوان یک بحث مهم قرآنی قابل طرح است که در این بخش به آن پرداخته شده است. 2-2- دو نوع نگاه به تاریخ؛ در جریانات تاریخی کدام متن است و کدام حاشیه؟ پیامبران متن هستند یا پادشاهان؟[حدود دقیقهی ۲۸] اینکه شما چطور تاریخ را نگاه میکنید، چطور تاریخ را پاراگرافبندی میکنید و چطور عمق و سطح تاریخ را مشخص میکنید، در همهی تحلیلهای شما تأثیرگذار است. اساساً دو نوع نگاه و دو نوع حس در مورد تاریخ هست. گاهی تاریخی که نقل میشود، تاریخ سیاستمداران و پادشاهان و خلفا است. گویا این فرعونیان متن تاریخ هستند و انبیاء مثل کامنتها و حاشیههایی روی این متن. گاهی تاریخ پیامبران نقل میشود. 2-3- نگاه قرآنی؛ اصالت جریان پیامبراندر نگاه قرآنی، آنچه جریان اصلی و جریان متصل تاریخ است، جریان پیامبران و حق است. روی این جریان اصلی، یک سری جریانات انحرافی وارد میشود و کنار میرود؛ وارد میشود و کنار میرود. مدل تاریخ گویی قرآن، تاریخ پیامبران است. این به این دلیل است که قرآن کلاً تاریخ را همین گونه نگاه میکند. 2-4-مبنای نگاه قرآنی؛ اصیل بودن جریان حق در مقابل جریان باطلدر نگاه قرآنی، اصالت با جریان حق است و آن جریانِ پیوستهی تاریخ جریان حق است. جریان باطل مانند کفی بر روی آب هر از چند گاهی میآید و نابود میشود. در ادامه چند مثال قرآنی در خصوص جریان حق و باطل و تطبیق آن بر جریان انبیا و دشمنان انبیا ذکر میشود: 2-4-1- مثال1 – أَنزَلَ مِنَ ﭐلسَّمَاءِ مَاءً … ؛ بقای جریان حق و زوال جریان باطل[حدود دقیقهی ۳۸] (17رعد) أَنزَلَ مِنَ ﭐلسَّمَاءِ مَاءً …: خداوند از آسمان آب فرستاد، خس و کف نفرستاد. … فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا… هر دره و رودخانهای را به اندازه ظرفش پرکرد. خدا ظرف هیچ کس را حتی مقداری کم خالی نگذاشته؛ ظرف همه پر است. منتها مشکل از ماست که ظرفمان کوچک است. هر کس هر مقدار لیوان برای خدا برده، خدا پُرِ پرِ پر کرده. … فَـﭑحْتَمَلَ ﭐلسَّيْلُ زَبَداً رَّابِياً … سیل بر روی خود کفی حمل کرد؛کفی که بالا میآید و روی آب را میپوشاند، طوری که آب دیده نمیشود. جریان حق مثل آب زیر کف است؛ دیده نمیشود. آنچه دیده میشود، جریان باطل است. … وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي ﭐلنَّارِ ﭐبْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ… بعضي چيزها که براي ساختن زيور يا ابزار در آتش ميگدازند نيز کفي مانند آن دارد، … کَذَلِکَ يَضْرِبُ ﭐللَّهُ ﭐلْحَقَّ وَﭐلْبَاطِلَ… خدا حق و باطل را چنين مثل ميزند. … فَأَمَّا ﭐلزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً..: کف به کنار افتاده و زایل میشود.کفها به هم متصل نیستند، این آبها هستند که به هم متصلند. آشغالهای روی جویها به هم وصل نیستند، آنچه به هم متصل است، همان آب زیری است. …وَأَمَّا مَا يَنفَعُ ﭐلنَّاسَ فَيَمْکُثُ فِي ﭐلْأَرْضِ… آنچه در زمین میماند و مکث میکند، جریان حق است. …کَذَلِکَ يَضْرِبُ ﭐللَّهُ ﭐلْأَمْثَالَ؛ خدا مثالها را اینچنین میزند. 2-4-2- مثال ۲ – ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا … ؛ پیوستگی حرکت انبیا، تطبیقی از پیوستگی جریان حق[حدود دقیقهی ۴۶] (44مؤمنون) ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا …: ما رسل خودمان را متواتر ارسال کردیم، یعنی آنچه به عنوان جریان اصلی میآید، جریان رسل است. …کُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُ …: هرجا که برای امتی رسولی آمد، تکذیبش میکردند. … َأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضاً… اینها (دشمنان) را ما به دنبال هم میآوردیم. …وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ… و آنها را افسانه میکردیم. …فَبُعْداً لِّقَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ؛ که قوم بيايمان از رحمت خدا دور باد. گویا این کسانی که پشت سرهم میآیند و با جریان حق مبارزه میکنند یک افسانهای هستند در مقابل واقعیت. واقعیت هم همان جریان حق است. 2-4-1- مثال۳ – وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ ﭐلْقَوْلَ … ؛ متصل بودن قول انبیا به یکدیگر[حدود دقیقهی ۴۴] (51قصص) وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ ﭐلْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَکَّرُونَ؛ ما «قول» را به هم متصل کردیم. «قول» به قرآن هم تعبیر شده اما منظور از قول، همان قول پیامبران است. منظور این است که قول پیامبران به هم متصل است در حالیکه قول جریانات مخالف، متصل نیست. 2-4-2- مثال4 – … فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ … ؛ هلاکت جریان باطل[حدود دقیقهی ۴۸] (19سبأ) فَقَالُواْ رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِي ذَلِکَ لَئَايَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ؛[5] گفتند: پروردگار ما بين سفرهاي ما فاصله زياد قرار داده، و به خود ستم کردند، پس آن چنان هلاکشان کرديم که داستان آيندگان شدند، و آن چنان متفرقشان کرديم که مافوق آن تصور ندارد، و در اين جریان آيتها است براي هر پر صبر و پر شکري. یعنی اگر میخواهید اینطور هلاک نشوید، صبار شکور میخواهد. پایمردی زیاد و شکر زیاد نعمتها میخواهد. 2-4-3- مثال5 – … وَيُرِيدُ ﭐللَّهُ أَن يُحِقَّ ﭐلْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ … ؛ تقویت جریان حق و از بین بردن عقبهی کفار[حدود دقیقهی ۵۶] (7انفال) وَإِذْ يَعِدُکُمُ ﭐللَّهُ إِحْدَى ﭐلطَّائِفَتِيْنِ أَنَّهَا لَکُمْ… در جریان جنگ بدر، خدا وعده داد که یکی از این دو قبیله برای شماست. …وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ ﭐلشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ… و شما دوست داشتید که به کاروان تجاری برخورد کنید نه کاروان نظامی. …وَيُرِيدُ ﭐللَّهُ أَن يُحِقَّ ﭐلْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ ﭐلْکَافِرِينَ؛ خدا میخواست که جریان حق را تقویت کند و عقبه کفار را از بین ببرد. باز هم از این معانی در قرآن داریم. مثلاً (64مائده) …کُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَاراً لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا ﭐللَّهُ… (هر وقت آتشي براي جنگ افروختند خدا خاموشش نمود). 2-5-اثر معرفتی نگاه قرآنی؛ خوشبینی به حرکتهای مؤمنانه[حدود دقیقهی ۵۸] این مدل از تاریخ یک خوشبینی میآورد و آن این است: با اینکه دشمنان هستند، زیاد هم هستند و دیده هم میشوند – (100مائده)… وَلَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ ﭐلْخَبِيثِ… (هر چند زيادي ناپاکان تو را به تعجب وا دارد) – اما آن جریانی که در نهایت پیروز میشود، جریان حق است: وَالعاقِبَۀُ لِّلْمُتَّقِينَ. وَالعاقِبَۀُ لِّلْمُتَّقِينَ انتهای هر پاراگراف تاریخ است، انتهای هر بخش تاریخ است، انتهای هر یک از فصول تاریخ است و انتهای کل تاریخ است. باید این را باور کنیم که اینها زَبَداً رَّابِياً (کف بالاآمده) هستند، زیر ندارند، اصالت ندارند. (۲6ابراهیم) وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ ﭐجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ ﭐلْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ. خداوند کلمهی بد را به درخت ناپاکي شبيه کرده که از زمين کنده شده و قرار و ثباتي ندارد. آن چیزی که در زیر هست و اصالت دارد، جریان حق است. کما اینکه دربارهی اصالت «کلمهی طیبه» چنین آمده است: (24ابراهیم) … مَثَلاً کَلِمَةً طَيِّبَةً کَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي ﭐلسَّمَاءِ…؛ در اینجا خداوند کلمهی نيک را به درخت پاکيزهاي تشبيه کرده که ريشهاش (در زمين) ثابت و شاخهی آن در آسمان است. لذا اگر جریانی از حق راه بیفتد (که روی ریل حق حرکت کند)، نتیجه میگیرد. انقلاب، جنگ، عملیات ها و … با همین حرکت روی ریل حق نتیجه داده است. ما از اول انقلاب با یک ریل گذاری در مسیر حق حرکت کردیم و به نتیجه رسیدیم. اگر زین پس هم روی همان ریلها حرکت کنیم، باز به نتیجه میرسیم. اما اگر ریل عوض شود، آنوقت خودمان هم میشویم جزو جریان زَبَداً رَّابِياً. [6] [حدود دقیقهی ۳۳] کسی که کار قرآنی میکند و سعی میکند قرآن را به خودش بماساند، نسبت به حرکتهایی که مؤمنانه انجام میشود، بسیار خوشبین میشود. میداند اگر جریان حق راه بیفتد، باطل را با خودش از بین میبرد، چراکه باطل در متن خودش نابودشدنی است (اِنَّ الباطِلَ کانَ زَهوقاً). این نوع تفکر متفاوت است با کسی که فکر کند ما یک جوجهای در مقابل کاخ عظیم زورمدارانیم. دومی یک تفکر غیرمتدینانه است؛ غیرمتدین به این معنی که هیمنهی یک جریانی او را میگیرد، و در مقابل، هیمنههای خودش را هم از دست میدهد.[7] 2-6- وَالعاقِبَۀُ لِّلْمُتَّقِينَ؛پاراگرافبندی تاریخ با نگاه قرآنی[حدود دقیقهی ۵۸] چگونه تاریخ را پاراگرافبندی کنیم؟ یا به تعبیری کجاهای تاریخ اینتر بزنیم؟ هر وقت رسیدیم به وَالعاقِبَۀُ لِلمُتَّقین. وَالعاقِبَۀُ لِّلْمُتَّقِينَ، انتهای هر پاراگراف تاریخ است. 3- آیهی 50 بقره(50 بقره) وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ ﭐلْبَحْرَ فَأَنجَيْنَاکُمْ وَأَغْرَقْنَا ءَالَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ؛ و یادتان بیاید زمانی را که دريا را براي شما بشکافتيم و نجاتتان داديم و فرعونيان را در جلو چشم شما غرق کرديم. 3-1- ماجرای شکافته شدن دریا برای بنیاسرائیل[حدود دقیقهی ۶۸] جریان شکافته شدن دریا برای بنیاسرائیل در سورهی مبارکهی طه چنین بیان شده است: (77طه) وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي… و به موسي وحي کرديم که بندگان مرا شبانه حرکت ده و بيرون ببر. … فَـﭑضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي ﭐلْبَحْرِ يَبَساً … یک راه خشک وسط دریا ایجاد شد که رفتند و از کف آن عبور کردند، در حالی که کف پایشان نمدار هم نشد. دریا شکافته شد، اما گل و شل هم نشد. اینطوری از دریا گذشتند. … لَّا تَخَافُ دَرَکاً وَلَا تَخْشَى؛ با این معجزهای که رخ داد، دیگر از هیچ غرق شدنی نمیترسی. 3-2- نکتهی معرفتی بحث؛ امدادهای ویژهی خداوند به جریان حقیا باید بگوییم قرآن برای الان نیست، یا باید این باورها را بپذیریم که له مقالید السموات و الارض؛ یعنی کلیدهای آسمانها و زمین در دست خداست. اگر لازم باشد برای یاری جریان حق آب بشکافد، میشکافد. در جریان حضرت موسی (ع) مثل کوه، آب روی هم میایستد: (63شعراء) … فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ کَـﭑلطَّوْدِ ﭐلْعَظِيمِ. کف دریا هم خشک میشود. اگر قرار باشد از تنور آب بیاید، میآید. (27مؤمنون) …وَ فَارَ ﭐلتَّنُّورُ…[8]. خدا مسیرها را هموار میکند. باید به عاقبت حرکتهای مؤمنانه خوشبین بود: والعاقبه للمتقین. 3-2-1- ایمان مستحکم و باور عمیق؛ راهنمای انسان برای دریافت امدادهای ویژهی الهی[حدود دقیقهی ۷۲] در سورهی مبارکهی شعرا، جریان مواجه شدن حضرت موسی (علیهالسلام) و اصحاب ایشان با دریا و لحظات پیش از شکافته شدن دریا چنین بیان شده است: (61شعراء) فَلَمَّا تَرَاءَا ﭐلْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ، وقتی اصحاب موسی (علیه السلام) به دریا رسیدند، دیدند یک طرف دریاست، یک طرف هم فرعونیان، اینجا گفتند که دیگر کار ما تمام است. (62شعراء) قَالَ کَلَّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ، اینجا جالب است که موسی (ع) با قاطعیت میگوید که پروردگارم با من است و هدایتم خواهد کرد. اینطور هم نیست که موسی (علیه السلام) از قبل بداند که عصا این خاصیت را هم دارد که دریا را بشکافد. در همانجا برای اولین بار این اتفاق میافتد. و این قدرتِ باور به معارف حق است. 3-3- نکتهی فقهی: اثر ابعاد تاریخی بر روی احکام فقهی[حدود دقیقهی ۷۴] در روایات گفته شده که یوم الانفلاق[9] (روزی که برای قوم بنیاسرائیل دریا شکافته شد)، روز دهم محرم (عاشورا) بوده است. لذا یهودیها روز عاشورا را به میمنت و مبارکی این واقعه، روزه میگرفتند. در خود اسلام هم روزهی این روز مستحب بوده است. بعد از جریان عاشورا و اینکه بنی امیه – به خاطر اتصالاتی که با یهود داشتند – این روز را مبارک میدانستند (تَبَرّکَت بِه بَنواُمَیّه)، ائمه از همینجا دیگر روزهی عاشورا را نهی کردند. به همین دلیل الآن روزه در روز عاشورا مکروه است. تأثیر جریانات تاریخی بر مستحبات و مکروهات مهم است. در بررسی معارف، احکام و …، توجه به ابعاد تاریخی هم لازم است.[10] 4- آیهی 51 بقره(51 بقره) وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ ﭐتَّخَذْتُمُ ﭐلْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ؛و یاد کنید زمانی را که با موسي چهل شب وعده کرديم، و پس از او گوساله پرستيديد و ستمکار بوديد. 4-1- زمان چلهنشینی حضرت موسی (علیهالسلام)[حدود دقیقهی ۸۱] دربارهی زمان چلهنشینی حضرت موسی (ع) دو نقل است. نقل قویتر میگوید این اربعین، ماه ذیالقعده و دههی ذیالحجه بوده است. نقل دیگر این است که ذیالحجه بوده و دهه محرم. هر کدام از این اربعین ها، خیلی مهم است با دو خاصیت متفاوت. اربعین به نقل اول، به عید قربان ختم میشود و اربعین به نقل دوم به عاشورا و آن قربانی عظیم. 4-2-نکته دربارهی «أربَعینَ لَیلَه»؛ اهمیت «شب» در کنار بحث چلهنشینیدر بحث میعاد حضرت موسی (ع) یک طرف بحث، خود عدد چهل و چله نشینی و میعادهای اینگونه برگزار کردن با خدا است. اما طرف دیگر، بزرگ کردن شب (أرْبَعِينَ لَيْلَةً) است. با اینکه این اربعین در روز هم بوده، اما تأکید بر شب (لیلۀ) نشان میدهد که در اینگونه میعادها شب مهم است. نزول قرآن در شب است و معراج در شب بوده، به پیامبر میگویند در شب برخیز و کم بخواب، این بحث شب که در قرآن این مقدار جدی برگزار میشود، پراهمیت است. پیغمبر مثل پاسبانها میخوابیدند.کشیکی میخوابیدند. بلند میشدند چهاررکعت نماز میخواندند دوباره میخوابیدند. باز بلند میشدند و به همین منوال. خواب خیلی مقطّع داشتند.[11] گاهی خدا ما را شبها بیدار میکند، همان موقع بیدار شوید. ساعت گذاشتید که پنج بیدار شوید، چهار بیدار میشوید، خب، بلند شوید. باز اهمیت نمیدهد و میخوابد. یک موقع میبینی بیدارت میکنند که بیدارت کنند. صلوات! [1] . و [یادکنید] آن گاه که شما را از [سیطره حکومت ظالمانه] فرعونیان نجات دادیم؛ آنان که همواره شما را به سخت ترین صورت شکنجه می کردند، پسران شما را سر می بریدند و زنان شما را [برای بیگاری و کنیزی] زنده می گذاشتند. و در این سختی ها ومشکلات آزمایشی بزرگ از سوی پروردگارتان بود. (۴۹)و [یاد کنید] هنگامی که دریا را برای شما شکافتیم، پس شما را نجات دادیم و فرعونیان را در حالی که می دیدید، غرق کردیم. (۵۰)و [یاد کنید] زمانی که [برای نازل کردن تورات] چهل شب با موسی وعده گذاشتیم، سپس شما بعد از [غایب شدن] او گوساله را معبود خود گرفتید، در حالی که [به سبب این کار بسیار زشت] ستمکار بودید. (51) [2] .یکی از مشکلات ما، عدم توجه به ادبیات قرآنی است. مثلاً وقتی اسم مستکبرین عالم را – که مبتنی بر ادبیات قرآن است – گذاشتیم قدرت های جهانی، آنوقت کل نگاه به این موضوع عوض میشود. [3] .[حدود دقیقهی ۱۲] این نگاهها در نوع دعاها و درخواست های ما از خدا مؤثر است. گاهی در دعا کردن گویا میخواهیم به خدا پیشنهاد جدید دهیم. در صورتیکه با نگاه متعالی، این نظام احسن مورد پذیرش قرار میگیرد، و آنوقت شخص دنبال این است که مشکل من چه بود که باید حل شود؟ در این نوع نگاه دعا هم با (3مریم) نِدَاءً خَفِيّاً است، با صدای پایین است. دُونَ ﭐلْجَهْرَ است. داد و بیدادی نیست. اگر هم در ادعیه آمده صُراخَ المُستَصرِخین، این نوع از درخواستِ با فریاد، برای توبه است. بسیاری از درمانها، درمانهای معرفتی است. کافی است نگاه و ذهن انسان عوض شود. مثلاً وقتی شما به کسی چند بار سلام میکنید و او جواب شما را نمیدهد، ناراحت میشوید. کافی است شخصی به شما این معرفت را بدهد که این شخص ناشنواست. تا این را میشنوید، آرام میشوید. این همان معرفت درمانی است. این همه مسئله شناختی که در آیات و روایات است، برای این است که کسی که معارفش درست شود، درمان میشود. [4] . با زنان مشرک ازدواج مکنيد تا ايمان آورند و يک کنيز با ايمان بهتر است از خانمي مشرک هر چند آن خانم مورد شگفت و خوشايندتان باشد و با مردان مشرک ازدواج مکنيد تا ايمان آورند که يک برده مؤمن از آقائي مشرک بهتر است هر چند که مورد شگفت و خوشايند شما باشد آري مشرکين شما را به سوي آتش دعوت ميکنند و خدا به سوي جنت و مغفرتي به اذن خود ميخواند… [5] .آیات قبلی: فَأَعْرَضُواْ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ ﭐلْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَىْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِيلٍ؛ (سبأ16)-ولي روي بگرداندند ، پس سيل عرم را به سويشان سرازير کرديم ، و دو باغستانشان را مبدل به دو زمين خشک کرديم ، که جز خوراکي تلخ ، و اثل و مختصري سدر نميرويانيد. این آیه جواب به کسانی است که علت سیل و زلزله و … را گناه نمیدانند. حالا اگر علم امروز این را فهمید، فهمید، نفهمید مهم نیست. این که مریضی ها عاملهای گناه دارد، فهمید فهمید، نفهیمد، مهم نیست. این باعث تأسف است که حتی دکتراهای رشتههای فنی، در مباحث معرفتی آن علم فهم درستی ندارند. آن تکنیک را یاد گرفته اند اما مباحث معرفتی آن علوم را خیر. ذَ لِکَ جَزَيْنَاهُم بِمَا کَفَرُواْ وَهَلْ نُجَازِي إِلَّا ﭐلْکَفُورَ (سبأ17)-اين کيفر را بدان جهت به آنان داديم که کفران کردند ، و مگر جز مردم کفرانگر را کيفر ميکنيم.؟ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ ﭐلْقُرَى ﭐلَّتِي بَارَکْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِيهَا ﭐلسَّيْرَ سِيرُواْ فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّاماً ءَامِنِينَ (سبأ18)-و ما بين آنان و دهکدههاي پر برکت قريهها قرار داديم ، که يکديگر را ميديدند ، و مسافت بين آنها را به اندازه هم کرده بوديم ، گفتيم : در بين اين شهرها شبها و روزها سير کنيد ، در حالي که ايمن باشيد. [6] . امام دربارهی اینکه اول انقلاب به بچه های انقلابی کار داده نشد – به دلیل بی تجربگی شان – و کار به نهضت آزادیها – که مبانی درستی نداشتند اما دنیا دیده بودند – سپرده شد، ایشان بابت این قضایا عذرخواهی کردند. یعنی وقتی که ریل عوض شود، نتیجه حاصل نمیشود. اتفاقی که الان هم در معرض آن هستیم. حضرت علی (علیهالسلام) در نهجالبلاغه به مالک میگویند: اگر نیروی کارآمد داری ولی فاسد، او را بگذار کنار. نگو چون کارآمد است نگهش میدارم. خدا به تو نیروی کارآمد میدهد. شما سعی نکن با دستمال کثیف شیشه پاک کنی، بگو من دستمال ندارم، خدا به شما دستمال میدهد. مشکل ما الان در حکومت اسلامی این است که کار را به دست کسانی میدهیم که با اینکه مبانی انقلابی ندارند، با اینکه کنار آمدند با وضعیت های جهانی، با اینکه ثروت های انباشته دارند و … – پیش خودمان هم میگوییم کاش اینطور نبودند – ولی از یک سو میگوییم اینها پیر کارند. و آنها را میگذاریم در رأس. و انقلاب در مبانی خودش دارد شکست میخورد. مگر اینکه جوانهای انقلابی با همان مبانی 57 و 59 – نه با ویرایش های94-95 – کار را به دست بگیرند. در این صورت یک شکوفایی خیلی خاص خواهید دید از انقلاب. وگرنه انقلاب الان شکوفایی خاصی ندارد. هنوز عدهای مبانی را نگه داشتهاند. در رأسشان هم حضرت آقا به عنوان محور. مبانیای که اگر توسط آقا پژواک نشود در فضای جامعه، دیگر کسی جرأت طرفداری از آن را نخواهد داشت. [7]. حفظ هیمنه به معنی نفی کار دیپلماتیک نیست. اما آنچه مهم است حال دیپلماتیک است. یک نفر در مذاکره، مبارزه میکند. ولی یک نفر در مذاکره، قدرتهای عالم را پذیرفته است و این نگاه را دارد که باید قدرت ها را قبول کرد. این نگاه اگر باشد، به جهت فهم، از قرآن و سنن فاصله میگیریم. با این نگاه پذیرش سنن الهی دیگر خیلی غیر متعارف و شبیه رمانهای تخیلی میشود. [8] .آب از تنور فوران کرد؛ در جریان حضرت نوح (علیه السلام). [9] .انفلاق به معنی شکافه شدن، (63شعراء) فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ ﭐضْرِب بِّعَصَاکَ ﭐلْبَحْرَ فَـﭑنفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ کَـﭑلطَّوْدِ ﭐلْعَظِيمِ؛ (به موسي وحي کرديم که عصاي خويش را به دريا بزن ، پس بشکافت و هر بخشي چون کوهي بزرگ بود.) [10]. وقتی یک جریان تاریخی اتفاق میافتد، حکم متناسب با آن جریان تاریخی هم اتفاق میافتد. اگر یک چیزی مستحب بوده و دلیل تاریخی داشته، مثل زیارت کربلا رفتن (که درجهی بسیار بالایی از ثواب داشته و حتی در این راه جان دادن هم یک فضیلت بزرگ محسوب میشده)، آیا همهی این احکام قابل کشیده شدن تا این زمان هم هست یا خیر؟ اینها باید از جهت تاریخی هم مورد مطالعه قرار بگیرد؛ اینکه در چه فضای تاریخیای این توصیه ها بوده است؛ مثلاً بحث تأکید بر زیارت امام رضا (علیهالسلام). البته نمیخواهیم بگوییم که زیارت ثواب ندارد، اما باید بُعد تاریخی قضیه هم بررسی شود. به هر حال این مسایل احتیاج به کار اجتهادی جدی دارد. کما اینکه در نهج البلاغه روایتی هست که به امیرالمؤمنین میگویند پیغمبر میفرمودند ریشهایتان را رنگ کنید. امیرالمؤمنین گفتند، آن برای زمان پیغمبر بود که یهودی ها ریشهایشان را رنگ نمیکردند، اگر مسلمانان هم ریشهایشان را رنگ نمیکردند، مثل یهودیها میشدند و تشبّه به آنان پیدا میکردند. اینجا بود که پیغمبر اینچنین فرمودند. اما الان که دیگر دامنهی دین باز شده، هر کس هر کاری خواست بکند. آن موقع اگر اجتهادی وارد این بحثها شویم، سرنوشت بعضی از مباحث عوض خواهد شد. البته این موضوع احتیاج به کار اجتهادی دارد که در این مجال نمیگنجد. اما تذکرش لازم است. [11] .اینکه علم جدید در مورد خواب چه نظری دارد، اینها حرفهای متعارفی دارد، برای کسانی که بخواهند متعارف زندگی کنند. اگر کسانی بخواهند متعارف زندگی کنند، مثلاً هشت ساعت باید بخوابند، مُقطّع نبایند بخوابند، اینقدر باید بخورند و … . اما کسانی هستند که غیرمتعارف زندگی میکنند و لطمهای هم به آنان نمیخورد. حتی خارج از فضای دینی، مثلاً این مرتاضها، بعضیشان گاهی با یک بادام یک ماه زندگی میکند. اینها واقعیت دارد، اما با کدام منطق پزشکی جور در میآید؟ ما استادی داشتیم که کلاً نمیخوابید مگر جمعه ها که سه ساعت میخوابید. |