باسمه تعالی جلسهی 33 تفسیر سورهی مبارکهی بقره حجتالاسلام و المسلمین قاسمیان – 5شنبه 28 مرداد 95 فهرست مطالب * بخش اول – گزارش کوتاه * بخش دوم – گزیدهی پیامها * بخش سوم – مباحث تفسیری 1-مروری سریع بر مباحث گذشته: 1-1-شباهت امت پیامبر (صلیالله علیه و آله) به بنیاسرائیل 1-2-بحث شفاعت 2- آیهی 49 بقره 2-1-ترجمهی اولیهی آیه 2-2-«وَ إِذْ نَجَّيْنَاکُم» 2-2-1-بیان نَجَّيْنَاکُم از جهت تفسیر اول (مبتنی بر مجازگویی) 2-2-2-بیان نَجَّيْنَاکُم از جهت تفسیر دوم (حضور ما در جریانات کلّ تاریخ) 2-2-2-1-نیتهای واقعی؛ مبنای مقایسه 2-2-2-2-انتخابهای الآن ما؛ نشانهی نحوهی عملکرد ما در امتحانات گذشتهی تاریخ 2-2-3-«نَجَّيْنَاکُم»، اشاره به نعمت بزرگ آزادی 2-2-3-1-آزادی از سوءالعذاب؛ آزادی روحی و معنوی و به مراتب بالاتر از آزادی فیزیکی 2-2-3-2-آزادی از آل فرعون و سیستم فرعونی 2-3-« ءَالِ فِرْعَوْنَ» (پیروان و اطرافیان فرعون) 2-3-1-مفهوم «آل» 2-3-1-1-اهلیت حقوقی در مقابل اهلیت حقیقی (خانوادگی) 2-3-1-2-تبعیت و معیت؛ محور اصلی اهلیت 2-3-1-3-معنای دیگری از «ذّریه»؛ فرزندان معنوی یا پیروان 2-3-1-4-«آل محمد»؛ نه فقط منحصر در ائمهی هدی (ع) 2-3-2- مفهوم «آل فرعون» 2-3-2-1-آل فرعون: اطرافیان فرعون نه خانوادهی او 2-3-2-2-مصادیق آل فرعون؛ شخصیتهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی 2-3-2-3-نقش آل فرعون؛ تصمیمسازی، اجرای دستورات 2-4-یَسُومُونَکُمْ سُوَءَ ﭐلْعَذَابِ 2-4-1-زمان عذابهای بنیاسرائیل؛ هم هنگام تولد موسی (ع) و هم بعد از قیام او 2-4-2-آیا سوءالعذاب لزوماً درک میشود؟ 2-5-يَسْتَحْيُونَ نِسَاءَکُمْ؛ زنده نگه داشتن زنان یا بیشرم کردن آنان؟ 2-5-1-معنای اول: زنده نگه داشتن زنان با هدف به کنیزی بردن 2-5-2-معنای دوم (و بهتر): بیشرم ساختن زنان 2-6-یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ؛ کشتن پسران یا گرفتن غیرت و مردانگی از آنان؟ 2-6-1-معنای اول: کشتن پسران 2-6-2-معنای دوم: بیغیرت ساختن مردان 2-6-2-1-شاهد قرآنی؛ کشتن به معنی از کارآیی انداختن نه کشتن فیزیکی 2-6-3-ظرفیت قرآن در پذیرش چند تفسیر برای یک آیه 2-7-سیاست های فراعنه برای به بردگی گرفتن افراد 2-7-1- ایجاد تفرقه 2-7-2-گرفتن مردانگی از مردها و حیا از زنها 2-7-3-از کارآیی انداختن فرزندان فرماندهان 2-8- وَفِي ذَلِکم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِيمٌ 2-8-1-کدام یک بلاء است؟ نعمت یا نقمت؟ 2-8-2-ابتلاء حکومت ها آیه اصلی: آیه 49 بقره سایر آیات: 11حاقه، 45 و 46 هود، 36 ابراهیم، 124و 26 بقره، 168و و 128و 127 اعراف،23 و 24 غافر،4 و 25 قصص، 32 مائده، 15 و 16 فجر، 40 نمل، 123 نساء. موضوع اصلی: سوءالعذاب، ذبح مردان و استحیاء زنان،آل فرعون،ابتلاء. موضوعات فرعی: حضور ما در جریانات تاریخی، نیت، آزادی، اهلیت، بیغیرت کردن مردان، بیشرم کردن زنان، سیاست فراعنه، تفرقه. * بخش اول – گزارش کوتاهجلسهی این هفته به مدت حدوداً ۱ ساعت و 50 دقیقه در محل مسجد امام رضا (علیهالسلام) با محوریت آیهی 49 سورهی مبارکهی بقره (وَإِذْ نَجَّيْنَاکُم مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ …) برگزار شد. در این جلسه، واژهها و عبارتهای مهم آیه به طور جزء به جزء و نیز ارتباط میان اجزای آیه مورد بررسی قرار گرفت. در مورد برخی از عبارات، تفسیرها و معانی مختلفی که میتوان ارائه داد، بیان شد و ضمن معرفی تفسیر و معنای ارجح، به نقد و بررسی سایر حالات پرداخته شد. حجتالاسلام قاسمیان در توضیح ضمیر «کُم» در عبارت «نَجَّيْنَاکُم»، ضمن نقد تفسیری که مبتنی بر مجازگویی برای آن بیان میشود، تفسیر دومی را از نگاه معرفتی مطرح کرند که بر اساس آن ما – با نیتها، فکرها و تصمیمگیریهایمان – در همهی جریانات و امتحانات گذشتهی تاریخ حضور داشتهایم و بر این مبنا با یکدیگر مقایسه خواهیم شد. همچنین ایشان در توضیح بحث نجات یافتن بنیاسرائیل (عبارت «نَجَّيْنَاکُم») آزادی روحی و معنوی را به مراتب بالاتر از آزادی فیزیکی معرفی کردند. در مورد بخش «آل» از عبارت «آل فرعون»، تبعیت و معیت به عنوان محور اصلی اهلیت معرفی شد و با توجه به شواهدی چون … إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِکَ، اهلیت حقوقی و معنوی – در مقابل اهلیت حقیقی و خانوادگی – به عنوان ملاک اصلی آل بودن مطرح گردید، که بر این اساس و نیز شواهد دیگر «آل فرعون» به معنی اطرافیان فرعون – اعم از شخصیتهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی – خواهد بود و نه خانوادهی او. حجتالاسلام قاسمیان در مورد عبارت «یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِسَاءَکُمْ»، ضمن رد نکردن تفسیری که این عبارت را به عنوان کشتن فیزیکی پسران و زنده نگه داشتن زنان – با هدف به کنیزی بردن ایشان – معنا میکند، با ارائهی دلایل و شواهد قرآنی، این تفسیر را به عنوان تفسیر ارجح معرفی کردند: یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ به معنی ذبح کردن غیرت و مردانگی مردان و ایشان را از کارآیی انداختن و عملاً به بندگی خود کشاندن. يَسْتَحْيُونَ نِسَاءَکُمْ نیز به معنی گرفتن شرم و حیا از زنان. در مورد بخش پایانی آیه («وَفِي ذَلِکم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِيمٌ») تفسیر ارجح در مورد بلای عظیم، همان نعمت نجات یافتن بنیاسرائیل (َنجَّيْنَاکُم)، نه نقمت عذابهای ایشان، معرفی شد. همچنین در توضیح این بخش به بحث ابتلای حکومتها پرداخته شد و به این نکته اشاره شد که هیچ گروهی تافتهی جدا بافتهی عالم نیست، بلکه همه در مجموعهی سنن عالم، عمل میکنند. اگر هم در یک دوره ای وَيَسْتَخْلِفَکُمْ فِي ﭐلْأَرْضِ میشود و حکومتی به گروهی میرسد، هدف آن است که این گروه مبتلا شود تا معلوم شود چگونه عمل میکند (فَيَنظُرَ کَيْفَ تَعْمَلُونَ). * بخش دوم – گزیدهی پیامها· «وَ إِذْ نَجَّيْنَاکُم»: با نگاه عمیق معرفتی، همگی ما کل تاریخ را امتحان پس میدهیم. یعنی در این عبارتها به مخاطب زمان حال دارد میگوید که تو در جریان نجات از چنگال فرعون حاضر بودی (یا میگوید تو در جریان کشتی نوح حاضر بودی: حَمَلْنَاکُمْ فِي ﭐلْجَارِيَةِ). همهی آن امتحانات را تو هم پس میدهی و بر این اساس است که افراد با هم مقایسه میشوند. مخرج مشترک برای مقایسهی میان افراد بشر در طول تاریخ، «مجموعهی نیات واقعی» است. · «آلِ فِرعَون»: منظور از آل فرعون خانوادهی او نیست، بلکه اطرافیان و پیروان اوست. اطرافیان فرعون هم اعم هستند از کارتل های اقتصادی و چهره های سیاسی و فرهنگی، که مجموع اینها هستند که حکومت های فرعونی را استوار میکنند. · تبعیت و معیت؛ محور اصلی اهلیت: «آل» یک شخص، کسانی را در بر میگیرد که تابیعت آن شخص را دارند و از او پیروی میکنند. کما اینکه از زبان حضرت ابراهیم (علیهالسلام) داریم: (36ابراهیم) فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي (کسی که تبعیت من را کند، از من است). در مورد معیت هم چنین است؛ مثلاً در آیهی 214 بقره: … الرَّسُولُ وَﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ … . این آیه و مجموعا این سبک از آیات، همه یک نوع از «آل» را معرفی میکنند. · «يَسْتَحْيُونَ نِسَاءَکُمْ»: استحیا از ریشهی (ح ی ی) است و این ریشه دو مصدر اصلی دارد؛ یکی حیات است و یکی حیاء. بر این اساس دو احتمال برای معنای يَسْتَحْيُون مطرح میشود؛ یکی زنده نگه داشتن با هدف به کنیزی بردن (مصدر حیات) و دیگری بیشرم کردن (مصدر حیاء). با بررسیهای قرآنی میتوان دریافت که معنای دوم (بیشرم کردن) معنای مناسبتری میباشد. · « یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ»: در حالتی که يَسْتَحْيُون به معنی زنده نگه داشتن در نظر گرفته شود، یُذَبِّحُون به معنی کشتن و ذبح کردن فیزیکی خواهد بود. اگر يَسْتَحْيُون را به معنی بی شرم کردن بدانیم، تعبیر جدیدی از یُذَبِّحُون و یقتّلون به دست میآید و آن بیغیرت کردن مردان یا از کارآیی انداختن ایشان است. همچنان که در مورد يَسْتَحْيُون بیان شد، معنای دوم ترجیح دارد. · ظرفیت قرآن در پذیرش چند تفسیر برای یک آیه: گاهی این پرسش پیش میآید که چرا آیات، صاف و روشنتر بیان نشده است؟ یک پاسخ این است که بیان اینگونهی آیات در قرآن باعث میشود که برای آیات ظرفیتهایی درست شود که در زمانهای مختلف و متناسب با شرایط مختلف، خودشان را باز میکنند. مثلاً همین آیات، هم به زمان فراعنهی مصر بخورد که پسربچه هارا میکشتند و دختران را به بردگی میگرفتند و هم به فرعونیان در این زمان که سیاست از بین بردن حیای زنان و ذبح کردن مردانگی مردان را در پیش میگیرند. · «وَفِي ذَلِکم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِيمٌ»: در حالت کلی بلاء را در این آیه هم میتوان به نعمت نجات (نجّینکم) و هم عذاب نسبت داد. اما طبق ظاهر آیه، بلاء به نجات میخورد و این نکتهی مهمی است که نعمت هم در کنار عذاب، نقطهي بلا و ابتلا است. در فرهنگ قرآنی ، همه مبتلا هستند هم به نقمت و هم به نعمت. · ابتلاء حکومتها: این نوع نگاه به ابتلا، در مورد حکومت ها هم هست. یعنی همهی داستان حکومتها این است که امتحان شوند و در انتها معلوم شود چگونه عمل میکنند (فَيَنظُرَ کَيْفَ تَعْمَلُونَ). ما هم باید در حکومت خودمان به این نکته توجه کنیم. * بخش سوم – مباحث تفسیری1- مروری سریع بر مباحث گذشته:1-1- شباهت امت پیامبر (صلیالله علیه و آله) به بنیاسرائیلپیامبر اسلام (ص) و حضرت موسی (علیه السلام) تنها پیامبرانی هستند که قیام به سیف کردند. به همین دلیل امت پیامبر (ص) و امت موسی (ع) در داخل یک مجموعه از سنن قرار میگیرند. شاید همهی سنتهایی که مثلاً بر قوم حضرت صالح (علیهالسلام) یا لوط (علیهالسلام) رفته است، بر امت پیامبر نرود، اما در مورد قوم موسی (علیه السلام) اینطور نیست. همهی آنچه که بر بنی اسرائیل رفته است بر ما هم، همان پیاده میشود. 1-2- بحث شفاعتبرخی نکات راجع به شفاعت: · رنگ اصلی که در قرآن راجع به بحث شفاعت وجود دارد این است که شفاعتی در کار نیست مگر در مواردی خاص. · آن شفاعتی هم که هست، برای خوبان است؛ یعنی کسانی که شایستگی آن را دارند که مورد شفاعت واقع شوند. این یکی از گفتمانهای اصلی قرآن است که تصور و گفتمان عمومی بر خلاف آن است. 2-آیهی 49 بقرهوَإِذْ نَجَّيْنَاکُم مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَکُمْ سُوَءَ ﭐلْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَکُمْ وَفِي ذَ لِکم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِيمٌ؛ در آیات بعدی سورهی بقره (آیهی ۴۹ و چندین آیه پس از آن) نعمت هایی که به بنی اسرائیل داده شده، یادآوری میشود. یاد آوری نعمت ها موجب شکرگزاری میشود. شکر نعمت هم نعمت را زیاد میکند. اما اولین نعمت، نعمت آزادی (نجّیناکم) است که در این آیه مطرح میشود. 2-1- ترجمهی اولیهی آیهو هنگامی را یاد کنید که ما شما را نجات دادیم از آل فرعون که اینها شما را مدام در عذاب می چراندند. این عذاب چنین بوده که فرزندان شما را ذبح می کردند (غیرت و مردانگی آنها را از بین میبردند) و زنان شما را استحیا میکردند (ایشان را بیشرم میساختند) و در این ماجرا برای شما از جانب خدا بلای عظیمی است. 2-2- «وَ إِذْ نَجَّيْنَاکُم»با دقت در بخش «کُم» از «نَجَّيْنَاکُم» در مییابیم که این عبارت، خطاب به بنیاسرائیل زمان پیغمبر (ص) است. در صورتیکه اتفاقاتی که در آیه ذکر میشود، مربوط به بنیاسرائیل زمان حضرت موسی (ع) است. در رابطه با این بحث، دو گونه تفسیر را میتوان بیان کرد که در ادامه به آن پرداخته میشود. 2-2-1- بیان نَجَّيْنَاکُم از جهت تفسیر اول (مبتنی بر مجازگویی)برخی این آیات را اینطور تفسیر میکنند که اگر عقبه تان را نجات دادیم انگار شما را نجات دادیم (یعنی یک نوع مجازگویی). مثل اینکه اگر دویست سال پیش کسی یکی از پدران ما را از غرق شدن نجات داده، گویا ما را نجات داده است. چون اگر نجات نمیداد، من نمیبودم. اشکالی که به این تفسیر وارد است این است که مبتنی بر مجازگویی است. در حالی تفسیر بدون مجاز اولویت دارد. 2-2-2- بیان نَجَّيْنَاکُم از جهت تفسیر دوم (حضور ما در جریانات کلّ تاریخ)قرآن با صراحت و بدون اینکه مجاز گویی کند، دارد بنیاسرائیل زمان پیامبر را مخاطب قرار میدهد. نمونههای به این سبک هم در قرآن زیاد وجود دارد. مثلاً شما را مینشاند در کشتی نوح (علیه السلام) (11حاقه) إِنَّا لَمَّا طَغَى ﭐلْمَاءُ حَمَلْنَاکُمْ فِي ﭐلْجَارِيَةِ (در هنگامي که آب طغيان کرد شما را بر کشتي نشانديم). اما با این نگاه تفسیر عبارت «نَجَّيْنَاکُم» و عبارتهای شبیه به آن چگونه میشود؟ پاسخ آن است که با نگاه عمیق معرفتی، همگی ما کل تاریخ را امتحان پس میدهیم. یعنی در این عبارتها به مخاطب زمان حال دارد میگوید که تو در جریان کشتی نوح حاضر بودی یا تو در جریان نجات از چنگال فرعون حاضر بودی. همهی آن امتحانات را تو هم پس میدهی و بر این اساس است که افراد با هم مقایسه میشوند. 2-2-2-1- نیتهای واقعی؛ مبنای مقایسهوقتی بخواهند دو کسر را با هم مقایسه کنند، یک مخرج مشترک لازم است. بدون مخرج مشترک نمیتوان آنها را با هم مقایسه کرد. به همین ترتیب ما هم اگر قرار باشد با هم مقایسه شویم، از کل تاریخ باید یک مخرج مشترک گرفته شود. اما آن مخرج مشترک چیست؟ مخرج مشترک برای مقایسهی میان افراد بشر در طول تاریخ، «مجموعهی نیات واقعی» است. نیات واقعی مشخص میکند که اگر من در صحنههای مختلف تاریخ و امتحاناتی که بر امتهای قبلی گذشته است، حضور داشتم، در کدام دسته قرار میگرفتم. از این جهت و با این نگاه معرفتی، ما در داستان کشتی حضرت نوح (علیه السلام) حاضر بودهایم و امتحان پس دادهایم. این نوع از بررسی اعتقادی، دیگر روی شانس استوار نیست. مثلاً بعضی خدا را شکر میکنند که در زمان امام حسین (علیه السلام) نبودند. این طرز تفکر روی شانس استوار میشود. شانس آوردیم که در سقیفه نبودیم، شانس آوردیم که وقتی امام علی (علیه السلام) یار میخواست ما نبودیم و همین طور بیایید جلو. اینکه براساس شانس بخواهیم همه را بنا کنیم، از عدل الهی به دور است. اما نکته اینجاست که ما در همهی این جریانات حاضر بودهایم و نحوهی این حضور با نیتهای ما سنجیده میشود. روایات زیادی هم داریم ذیل این موضوع. اینکه کسی به دلیل اینکه قلب و فکرش شباهت به گروهی دارد (تشابهت قلوبُهم)، به مجازاتهای چیزهایی میرسد که اصلاً آن کار را نکرده یا بهرهمند از ثوابهایی میشود که اصلاً آنها را انجام نداده. به همین دلیل توصیه میکنند که همت و نیت کار حسنه بکن. ما باید همهی صحنههای تاریخ را زنده ببینیم؛ امام علی (ع) زنده و صفین زنده. لذا فرهنگ قرآن به نظر میرسد که همه چیز را جلوی چشم انسان زنده نگه میدارد؛ حضرت نوح زنده، امتحانات زنده و انتخاب های زنده. برخی از این تصور نادرست را دارند که با ائمهی مرده، دیگر در معرض امتحانات نیستند. لذا ائمهی مرده را خیلیها میپسندند، اما ائمهی زنده را خیر. خیلی ها نتوانستند امام حسین زنده را بپسندند. الان امام رضا (علیه السلام) را همه دوست دارند. اما امام رضای زنده را همه دوست ندارند. نشان هم دادند که خیلیها نمیپسندند. در همین زمان هم، خیلیها در مورد شهدای مدافع حرم میگویند آفرین به این غیرت. ولی وقتی بحث از رفتن خودشان میشود، میگویند: “البته ما که اینطور زندگی نمیکنیم! ولی آفرین به غیرت آنها. ” 2-2-2-2-انتخابهای الآن ما؛ نشانهی نحوهی عملکرد ما در امتحانات گذشتهی تاریخانتخابهای ما در دوراهیهای زندگی خیلی چیزها را مشخص میکند. مثلاً هرکس در نظام شغلی خودش طوری انتخاب میکند که معلوم میشود اگر زمان حضرت علی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) میبود چگونه عمل میکرد. مثلاً بعضیها دغدغهی فرهنگ ندارند، بلکه پیمانکار فرهنگی هستند. دنبال پول اند، حالا از روش کار فرهنگی. اینها زمان امام حسین (ع) اگر بودند میشدند مثل عبیدالله حر جوفی. کسی که در انتخاب شغل خیلی به فکر خانواده اش هست، اگر در زمان ائمه (علیهمالسلام) هم میبود همین ملاک برایش خیلی پررنگ میشد و در امتحانات سخت نمیتوانست از خانواده دل بکند. 2-2-3- «نَجَّيْنَاکُم»، اشاره به نعمت بزرگ آزادیعبارت «نَجَّيْنَاکُم» دارد یک نعمت بزرگ را یادآوری میکند و آن آزادی است. اما با توضیحاتی که در مورد بخشهای بعدی آیه داده خواهد شد، معلوم میشود که معنای اصلی آزادی در این آیه، رها شدن از بردگی و بندگی فرعونها و نجات از سیستمهای فرعونی است. 2-2-3-1- آزادی از سوءالعذاب؛ آزادی روحی و معنوی و به مراتب بالاتر از آزادی فیزیکیدر بخشهای بعدی، توضیح عذابهای ذکر شده در آیه (يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَيَسْتَحْيُونَ) و حالتهای مختلفی که میتوان برای عذابها در نظر گرفت بیان خواهد شد. اما اجمالاً در یک معنا این عذابها را میتوان به رنج و شکنجههای فیزیکی نسبت داد و در معنای دیگر به اینکه کسی تحت بندگی و بردگی فراعنه قرار بگیرد. با این نگاه، مفهوم آزادی و نجات که در آیه بیان شده، تنها به این معنا نیست که کسی را از زندان فیزیکی یا از رنج و شکنجه آزاد کنند، بلکه آنچه در جایگاه بالاتری قرار میگیرد، آزادی روحی و معنوی است که به طور خاص در این آیه، میشود بازگشت غیرت و مردانگی مردان و شرم و حیای زنان. 2-2-3-2- آزادی از آل فرعون و سیستم فرعونیدر این آیه تأکید را روی آل فرعون آورده و نه شخص فرعون. نفرموده نَجَّيْنَاکُم مِّنْ فِرْعَوْنَ، اینطور فرموده: نجَّيْنَاکُم مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ. یعنی مجموعهی فرعون و اطرافیانش. کل این مجموعه است که سیستم فرعونی را تشکیل میدهد. حال نجات یافتن و آزاد شدن از چنین سیستم ستمگر و مستکبری یک نعمت بزرگ محسوب میشود که در این آیه مطرح شده است. نجات از سیستم فرعونی خواستهای بوده که آسیه همسر فرعون هم از خدا طلب کرده است: (11تحریم) … وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ … . 2-3- « ءَالِ فِرْعَوْنَ» (پیروان و اطرافیان فرعون)2-3-1- مفهوم «آل»2-3-1-1- اهلیت حقوقی در مقابل اهلیت حقیقی (خانوادگی)معنای «آل» از اهل و اهلیت گرفته شده. در جریان حضرت نوح (علیه السلام) معنای جدیدی از «اهلیت» را مییابیم که خلاف اهلیت خانوادگی است: (۴۵هود) وَنَادَى نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ﭐبْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَکَ ﭐلْحَقُّ … . نوح (ع) – پس از تمام شدن جریانات عذاب قوم خود و غرق شدن فرزندش – این سؤال را از خدا میپرسد که با وجود اینکه وعدهی خدا بر عدم عذاب اهلش بوده، حالا چطور پسرش عذاب شده است؟ خداوند میفرماید: (46هود) … يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ …[1]. در اینجا خداوند اهل بودن پسر نوح را برای او رد میکند و گویا این مقام هم هست که ای نوح این که واضح بود که او جزو اهل تو نبود. اهل در این معنا شامل کسانی میشود که نسبت به شخصیت حقوقی و الهی پیامبری چون نوح اهلیت داشته باشند نه شخصیت حقیقی و عنصری او.[2] 2-3-1-2- تبعیت و معیت؛ محور اصلی اهلیت«آل» یک شخص، کسانی را در بر میگیرد که تابیعت آن شخص را دارند و از او پیروی میکنند. کما اینکه از زبان حضرت ابراهیم (علیهالسلام) داریم: (36ابراهیم) فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي (کسی که تبعیت من را کند، از من است). در مورد معیت هم چنین است؛ مثلاً در آیهی 214 بقره: … الرَّسُولُ وَﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ … . این آیه و مجموعاً این سبک از آیات، همه یک نوع از «آل» را معرفی میکنند. 2-3-1-3-معنای دیگری از «ذّریه»؛ فرزندان معنوی یا پیروانمشابه معنایی که در مورد آل و اهل گفته شد، در مورد ذرّیه هم قابل طرح است؛ یعنی فرزندان معنوی نه صلبی. با این نگاه، مثلاً در مورد عبارت (124بقره) … قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتِي … به تفسیر دقیقتری میرسیم. (در اینجا باید توجه داشت که خیلی از دعاهایی که انبیاء میکردند باید در تراز خود انبیاء دیده شود.) وقتی ابراهیم (ع) امامت را برای ذریهی خودش طلب میکند (قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي)، باید دقت کرد که ابراهیمی طلب کرده که به مقام امامت رسیده است. او که خودش امام شده، قطعاً میداند که امامت به ظالمین نمیرسد. لذا اینکه امامت را در مورد عموم ذریهی صلبی خود مطرح کند و با پاسخ … لَا يَنَالُ عَهْدِي ﭐلظَّالِمِينَ؛ مواجه شود، اساساً بیمعنی است. پس «وَ مِن ذُرِّيَّتِي» در یک سطح بالاتری از سوی حضرت ابراهیم (ع) مطرح شده و آن ذریهی تبعی است (فَمَن تَبِعَنِي). بر این اساس، پاسخ هم در سطح بالاتری است؛ یعنی امامت حتی به کسانی که ظلم رقیقِ رقیق هم کردهاند نمیرسد. لذا میتوان اینطور فهمید که امامت برای انسانی است که اصلاً ظلمی نکرده است. 2-3-1-4- «آل محمد»؛ نه فقط منحصر در ائمهی هدی (ع)بعضی فکر میکنند «آل محمد» در ذکر صلوات، یعنی فقط ائمهی اطهار (علیهم السلام). اما باید توجه داشت همانطور که واضح است امثال ابوجهلها، در زمرهی آل پیغمبر نمیگنجند – چون اهلیت و تبعیت ایشان را ندارند – در نقطهی مقابل تابعینی که دنبال پیامبر را گرفتند و از اهلیت برخوردارند، جزو آل پیغمبر هستند. بر این اساس عبارت «آل محمد»، ضمن اینکه ائمه (ع) را نشان می دهد، توان نشان دادن کسانی که تابعین پیامبر هستند را هم دارد. بنابراین کسانیکه صلوات میفرستند، معنای آل، خود آنها را هم شامل میشود و از این منظر برای خود هم دعا میکنند (البته به شرط اهلیتشان). 2-3-2- مفهوم «آل فرعون»2-3-2-1- آل فرعون: اطرافیان فرعون نه خانوادهی اوآن معنایی که در مورد واژهی «آل» گفته شد – که به اهلیت های حقوقی برمیگردد، نه اهلیت های صلبی و خانوادگی- در معنای «آل فرعون» نیز باید در نظر گرفته شود. یعنی منظور از آل فرعون خانوادهی او نیست، بلکه اطرافیان و پیروان اوست. شاهد دیگری نیز برای این سخن وجود دارد: وقتی قرآن میگوید آل فرعون و از این گروه به بدی یاد میکند، پس منظور همسر فرعون، این بانوی مکرمه، نمیتواند باشد. از طرفی فرعون، فرزندی هم نداشته است. لذا منظور از آل فرعون، خانوادهی او نیست. 2-3-2-2- مصادیق آل فرعون؛ شخصیتهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسیاین آل فرعون یا اطرافیان فرعون اعم هستند از کارتل های اقتصادی و چهره های سیاسی و فرهنگی. که مجموع اینها هستند که حکومتهای فرعونی را استوار میکنند. (23 غافر) وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِئَايَاتِنا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ؛ (24 غافر) إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ. فرعون به عنوان شخصیت سیاسی، هامان به عنوان شخصیت فرهنگی و قارون به عنوان شخصیت اقتصادی. اصلاً ارسال رسل به سمت همین سه تیپ بوده. 2-3-2-3- نقش آل فرعون؛ تصمیمسازی، اجرای دستوراتگاهی این ملأ و اطرافیان هستند که به فرعون و فرعونها میگویند چطور عمل کنند: ( 127اعراف) وَقَالَ ﭐلْمَلَأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُواْ فِي ﭐلْأَرْضِ وَيَذَرَکَ وَءَالِهَتَکَ … بزرگان قوم فرعون گفتند آيا موسي و قوم او را ميگذاري که در اين سرزمين فساد کنند و تورا و خدايانت را واگذارند. اینجا این ملأ هستند که تصمیم سازی میکنند. بعد فرعون میگوید: … سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ. از سوی دیگر درست است که دستورها را فرعون و فرعونها میدهند، اما به هر تقدیر کسانی که این دستورات را در این سیستم اجرا می کنند، نمیتوانند بگویند مأمور بودیم و معذور. اینها هستند که کار بد را انجام میدهند و در قبال آن هم مسئول هستند. 2-4-یَسُومُونَکُمْ سُوَءَ ﭐلْعَذَابِیسومونکم: به معنای چریدن و چراندن است. (10نحل) …فِيهِ تُسِيمُونَ: در آن حیوانات خود را میچرانید. یسومونکم سوء العذاب یعنی شما را در عذاب میچراندند و عذابچر میکردند. یک عذاب سختی بوده که فرعون بنیاسرائیل را دائماً به آن، عذاب میکرده است. حال ماهیت این عذاب چه بوده است؟ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَکُمْ. چون میان سوءالعذاب و عبارت يُذَبِّحُونَ…، چیزی (مثلاً واو) نیامده، یعنی در مقام بیان سوءالعذاب بوده است. حال اینکه این ذبح پسران و استحیاء زنان چه مفهومی دارد، در ادامهی بحث بیان میشود. 2-4-1- زمان عذابهای بنیاسرائیل؛ هم هنگام تولد موسی (ع) و هم بعد از قیام اودر نگاه اول برخی اینطور فکر میکنند که عذابهای ذکر شده در این آیه مربوط به جریان تولد موسی (علیه السلام) است. یعنی آن جریانی که فرعون خواب میبیند که کسی از بنیاسرائیل حکومت او را خواهد گرفت و آن جریان کشتن پسران بنیاسرائیل را دنبال میکند. البته این جریان سر جای خودش درسآموز است؛ اینکه خدا کاری که بخواهد بکند، میکند. آنها این همه بچه کشتند که موسی را گیر بیاورند، خدا موسی (ع) را به دامان خود فرعون داد که بزرگ کند. گاهی خدا کارهایی میکند که نشان دهد هیچ کس چیزی محسوب نمیشود. اما این جریان ربطی به فضای آیه ندارد. آیهی ( 127اعراف) وَقَالَ ﭐلْمَلَأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُواْ فِي ﭐلْأَرْضِ وَيَذَرَکَ وَءَالِهَتَکَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ؛[3] این مطلب را به خوبی نشان میدهد. چرا که در این آیه، پیشنهاد این عذابها از سوی اطرافیان فرعون، بعد از درگیر شدن موسی (ع) و قومش با فرعونیان مطرح شده است. 2-4-2- آیا سوءالعذاب لزوماً درک میشود؟این امکان وجود دارد و زیاد هم اتفاق میافتد که انسان در واقع در بند و عذاب باشد اما عذاب را حس نکند و بر عکس در مقطعی احساس راحتی کند. کما اینکه مثلاً در روایات داریم: «الدّنیا سِجنُ المُؤمِن.» (دنیا زندان مؤمن است) اما کمتر کسی است که این احساس را نسبت به دنیا داشته باشد. حتی بالعکس، از این دنیا رفتن برای بسیاری سخت است. پس لزومی ندارد که عذاب از طرف مقابل درک هم بشود، لذا سوءالعذاب در این آیه را – که طبق توضیحات بعدی، به معنی بیشرم ساختن زنان و بیغیرت کردن مردان میباشد – چه بسا خیلیها اصلاً عذاب به حساب نیاورند. 2-5-يَسْتَحْيُونَ نِسَاءَکُمْ؛ زنده نگه داشتن زنان یا بیشرم کردن آنان؟استحیا از ریشهی (ح ی ی) است و این رویشه دو مصدر اصلی دارد؛ یکی حیات است و یکی حیاء. بر این اساس دو احتمال برای معنای يَسْتَحْيُون مطرح میشود؛ یکی زنده نگه داشتن (مصدر حیات) و دیگری بیشرم کردن (مصدر حیاء). با بررسیهای قرآنی میتوان دریافت که معنای دوم (بیشرم کردن) معنای مناسبتری میباشد. هر چند از یک منظر بتوان معنای اول را هم پذیرفت. 2-5-1- معنای اول: زنده نگه داشتن زنان با هدف به کنیزی بردنبرخی به قرینهی يُذَبِّحُون، يَسْتَحْيُون را معنی میکنند. چون آنجا کشتن آمده پس اینجا هم زنده نگه داشتن معنی میدهد. یعنی مصدر حیات. اما یک اشکال میتوان به این معنی وارد کرد و آن اینکه احیاء است که به معنای زنده نگه داشتن است نه استحیاء. اما در صورتی که این اشکال حل شود، میتوان معنای اول را در کنار معنای دوم پذیرفت و لذا کشتن پسران و زنده نگهداشتن زنان را به عنوان سوءالعذاب بنیاسرائیل عنوان کرد. اما چرا زنده نگه داشتن زنان عذاب محسوب میشود. چون این زنده نگه داشتن با هدف به کنیزی بردن و بردگی کشیدن بوده است. در گذشته چنین کارهایی میکردهاند و قرآن هم از آن نهی کرده است: (33نور) … وَلَا تُکْرِهُواْ فَتَيَاتِکُمْ عَلَى ﭐلْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِّتَبْتَغُواْ عَرَضَ ﭐلْحَيَاةِ ﭐلدُّنْيَا … (کنيزان خود را که ميخواهند داراي عفت باشند به خاطر مال دنيا به زناکاري وامداريد)[4]. یعنی مثلاً کنیزان را به اجاره میدادند تا از قِبَل آن مالی به دست آوردند. 2-5-2- معنای دوم (و بهتر): بیشرم ساختن زناناستحیاء و واژه های یستحیء در قرآن، ربطی به حیات ندارد. به حیاء مربوط میشود. در همهی مواردی که مصدر استحیاء و افعال مربوطه – یعنی افعال باب استفعال از ح ی ی – در قرآن استعمال شده، ریشهی استحیاء «حیاء» است نه حیات. چند مثال: · (25قصص) فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى ﭐسْتِحْيَاءٍ. اینجا استحیا یعنی (راه رفتن) در نهایت حیا. [5] · (26بقره) إِنَّ ﭐللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي…. به این معنی نیست که خدا حیات ندارد، بلکه به این معنی است که خدا حیا و شرم نمیکند (از اینکه مثالهایی همچون مثال پشه را بزند). نمونههایی که از کاربرد استحیاء (از ریشهی حیاء) در قرآن ذکر شد، همگی به معنی حیا داشتن و شرم کردن بود. اما از آنجا که یکی از معانی باب استفعال از بین بردن مصدر است، استحیاء (باز هم از ریشهی حیاء) را میتوان به معنی از بین بردن حیا هم معنا کرد. در آیهی مورد بحث، معنای دوم مراد است. یعنی يَسْتَحْيُون نساءکم، به معنی این است که زنان شما را بیشرم میکردند. 2-6- یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ؛ کشتن پسران یا گرفتن غیرت و مردانگی از آنان؟2-6-1- معنای اول: کشتن پسراندر حالتی که يَسْتَحْيُونَ به معنی زنده نگه داشتن در نظر گرفته شود، یُذَبِّحُون به معنی کشتن و ذبح کردن فیزیکی خواهد بود. 2-6-2- معنای دوم: بیغیرت ساختن مرداناگر يَسْتَحْيُون را به معنی بی شرم کردن بدانیم، تعبیر جدیدی از یُذَبِّحُون و یقتّلون به دست میآید و آن بیغیرت کردن مردان یا از کارآیی انداختن ایشان است. همچنان که در مورد يَسْتَحْيُونَ بیان شد، معنای دوم ترجیح دارد. البته در نگاه اول شاید این تعبیر ذوقی به نظر به رسد، اما در قرآن شواهدی وجود دارد که کشتن به معنی کشتن فیزیکی نیست، بلکه به معنی از کارآیی انداختن افراد است. 2-6-2-1- شاهد قرآنی؛ کشتن به معنی از کارآیی انداختن نه کشتن فیزیکیدر سورهی مائده این آیه را داریم: (32مائده) … مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي ﭐلْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ ﭐلنَّاسَ جَمِيعاً … . از روایت ذیل این چنین برمیآید که کشتن امام (مَن قَتَلَ نَفْساً) که به منزلهی کشتن تمام انسانهاست (فَکَأَنَّمَا قَتَلَ ﭐلنَّاسَ جَمِيعاً)، به معنی از کار انداختن امام است. یعنی شخصیت فیزیکی امام هست اما او را از کارآیی انداختهاند. نخ تسبیح را میزنند و عملاً تسبیح با وجود همهی دانههای آن از کار میافتد. بنابراین قتل پیغمبر و امام لزوماً به معنی قتل فیزیکی آنان نیست. قتل شخصیت حقوقی آنان است. احیای امام به این میشود که امامت را به دست امام بدهند.[6] (این بحث در تفسیر سورهی مائده مفصلاً طرح شده است). 2-6-3- ظرفیت قرآن در پذیرش چند تفسیر برای یک آیهقرآن این ظرفیت را دارد که بتوان برای یک آیه تفسیرهای مختلفی را از جنبههای مختلف بیان کرد. در اینجا هم از نظر مباحث تفسیری منعی ندارد که هر دو حالت را بپذیریم؛ هم تفسیر یُذَبِّحُون به معنی کشتن پسران و يَسْتَحْيُون به معنی زنده نگه داشتن و به کنیزی بردن زنان و هم تفسیر یُذَبِّحُون به معنای بی غیرت کردن مردان و يَسْتَحْيُون به معنای بیشرم کردن زنان؛ هر چند تفسیر دوم ترجیح دارد. در واقع گاهی این پرسش پیش میآید که چرا آیات، صاف و روشنتر بیان نشده است؟ یک پاسخ این است که بیان اینگونهی آیات در قرآن باعث میشود که برای آیات ظرفیتهایی درست شود که در زمانهای مختلف و متناسب با شرایط مختلف، خودشان را باز میکنند. مثلاً همین آیات، هم به زمان فراعنهی مصر بخورد که پسربچه هارا میکشتند و دختران را به بردگی میگرفتند و هم به فرعونیان در این زمان که سیاست از بین بردن حیای زنان و ذبح کردن مردانگی مردان را در پیش میگیرند. 2-7-سیاست های فراعنه برای به بردگی گرفتن افرادفراعنهی عالم برای به بردگی گرفتن سیاست هایی دارند. در ضمن بحثهای آیه به برخی از آنها اشاره شد. نکات دیگری نیز در این زمینه وجود دارد. در اینجا خلاصهای از این سیاستها ذکر میشود. 2-7-1- ایجاد تفرقهیکی از سیاستهای فراعنه این است که تفرقه بینداز و حکومت کن. (4قصص) إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي ﭐلْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً. افراد را گروه گروه میکند و میان احزاب جنگ راه میاندازد. اینها با هم درگیرند و او آن بالا معادلات را جابهجا میکند.[7] 2-7-2- گرفتن مردانگی از مردها و حیا از زنهابا توجه به معنای دومی که برای یُذَبِّحُون أبناءَکُم و يَسْتَحْيُون نِساءَکُم بیان شد، تفسیر آن سوءالعذابی که در آیه ذکر شده بود، چنین بیان شد: گرفتن غیرت و مردانگی و شرافت مردها و بیحیا ساختن زنها و از این طریق به بندگی و بردگی گرفتن آنها. بنابراین سیاست دیگر فرعونها برای به بردگی گرفتن، از همین ناحیه پیاده میشود. مبنایش این است که وقتی یک نفر را بیارزش کردی، دیگر اصلاً فکر این را نمیکند که با مستکبرین عالم – امروز با آمریکا – بجنگد. او فقط به فکر شکم و شهوت خودش هست و ارزشش پوشیدن فلان برند و خوردن فلان غذا و داشتن فلان زندگی است. ارزشهایش اصلاً به این اندازه نمیرسد که به فکر استکبار ستیزی باشد. همین سوء العذاب است. 2-7-3- از کارآیی انداختن فرزندان فرماندهانیکی دیگر از سیاستهای فرعونیان این است که روی فرزندان فرماندهان کار میکنند تا آنها را خراب کرده و از کارآیی بیاندازند. (25غافر) فَلَمَّا جَاءَهُم بِـﭑلْحَقِّ مِنْ عِندِنَا قَالُواْ ﭐقْتُلُواْ أَبْنَاءَ ﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ … . میفرماید فرزندان کسانی را که ایمان آورده اند – یعنی همان فرماندهان و خواصی که دور ولی را گرفتهاند – بکش، در صورتیکه جا دارد خود اینها را بکشد، یعنی ﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ (به تعبیری فرماندهان) را، ولی روی فرزندان تأکید میکند و این یک سیاست فرعونی است. 2-8- وَفِي ذَلِکم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِيمٌ2-8-1- کدام یک بلاء است؟ نعمت یا نقمت؟در حالت کلی بلاء را در این آیه هم میتوان به نعمت نجات (نجّینکم) و هم عذاب نسبت داد. اما طبق ظاهر آیه، بلاء به نجات میخورد و این نکتهی مهمی است که نعمت هم در کنار عذاب، نقطهي بلا و ابتلا است. در فرهنگ قرآنی، همه مبتلا هستند؛ برخی به نقمت و برخی به نعمت. چند نمونه در قرآن: · نمونهی 1: (15فجر) فَأَمَّا ﭐلْإِنسَانُ إِذَا مَا ﭐبْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ…؛ (16 فجر) وَأَمَّا إِذَا مَا ﭐبْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ … یعنی یک عده مبتلا هستند به سلامتی یا ثروتمندی و یک عده هم مبتلا هستند به فقر یا بیماری. هر دو مبتلا هستند. · نمونهی ۲: (40نمل)… هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي ءَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ… این از فضل پرودگار من است برای اینکه من را مبتلا کند که آیا سپاس میگزارم یا کفران میکنم. یعنی در جایگاه حضرت سلیمان (علیهالسلام) هم که باشی با آن همه فضلی که خدا به ایشان عطا کرده بود، همچنان مورد بلا هستیم. نمونهی 3: (168اعراف)… وَبَلَوْنَاهُمْ بِـﭑلْحَسَنَاتِ وَﭐلسَّيِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ: ما آنها را هم به حسنات و هم به سیئات مبتلا میکنیم تا برگردند. (حسنه به معنای آن چیزی است که مطابق طبع است، و سیئه آن چیزی که مطابق طبع نباشد). خداوند همهی اینها را به دید ابتلا نگاه میکند. · نمونهی 4: (35انبیاء) … وَنَبْلُوکُم بِـﭑلشَّرِّ وَﭐلْخَيْرِ فِتْنَةً… ما شما را براي امتحان دچار خير و شر ميکنيم. 2-8-2- ابتلاء حکومت هااین نوع نگاه به ابتلا، در مورد حکومت ها هم هست. یعنی همهی داستان حکومتها این است که امتحان شوند و در انتها معلوم شود چگونه عمل میکنند (فَيَنظُرَ کَيْفَ تَعْمَلُونَ).[8] ما هم باید در حکومت خودمان به این نکته توجه کنیم. قرآن میفرماید (123نساء) لَّيْسَ بِأَمَانِيِّکُمْ وَلاَ أَمَانِيِّ أَهْلِ ﭐلْکِتَابِ مَن يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ وَلَا يَجِدْ لَهُ مِن دُونِ ﭐللَّهِ وَلِيّاً وَلَا نَصِيراً؛ نه به آرزوی شماست و نه به آرزوی اهل کتاب. هرکس کار بدی انجام دهد به مجازاتش میرسد. اینطور نیست که ما تافتهی جدا بافتهی عالم باشیم. اینها همان حرفهایی است که یهودیها هم میزدند. ما هم در مجموعهی سنن عالم، عمل میکنیم بعد هم در یک دورهای وَيَسْتَخْلِفَکُمْ فِي ﭐلْأَرْضِ میشویم تا معلوم شود چه کارهایم: فَيَنظُرَ کَيْفَ تَعْمَلُونَ. این سنن سرجای خودش جاری است. همانطور بد عمل کردن بنیاسرائیل، این قوم را به افتضاح کشاند، این سنن جاری است در عالم. ما هم اگر درست به وظایفمان عمل نکنیم، گرفتار همان سنن میشویم. البته کلاً خدا نمیخواهد نعمت ها را بگیرد مگر اینکه خودمان بد عمل کنیم: (11رعد) … إِنَّ ﭐللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ … . صلوات! [1] . ادامهی آیه چنین است: … فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ … ؛ معنای آن این است که چیزی که نمیدانی نپرس، نه اینکه نخواه. زیرا این بعد از تمام شدن عذاب است و درخواست نجات فرزند در آن زمان معنی ندارد. انگار فقط حضرت میپرسد آن جریان چه بود؟ که توبیخ میشود. در ادامه خداوند چنین میفرماید: إِنِّي أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ ﭐلْجَاهِلِينَ: من زنهارت میدهم که مبادا با سوال پرسیدن جزو جاهلان قرار بگیری. گویا در مراتبی حتی نباید پرسید. اینجا زبان، زبان توبیخ است.چیزی که نمیدانی نپرس و نه نخواه. گاهی اینطوری است که پرسش هم برای عدهای عقوبت دارد. [2]. (به نقل از آیت الله جوادی) اصل عیدها و جشنها برای شخصیتهای حقوقی ائمه است. یعنی هیچ وقت امامت یک امام را با میلادش نباید یکی دانست. مبعث پیامبر، مبدأ دین است. در مبعث، ایشان به یک شخصیت حقوقی رسیدند. درحالیکه در تولد، تنها شخصیت عنصری ایشان شکل گرفته است. لذا اصلا قابل مقایسه نیست تولد امیرالمؤمنین و عید غدیر. آنچه یوم الله است همین اتفاق هاست. پیامبری پیامبر، اصل شخصیت حقوقی پیامبر است. [3] . اشراف و سران قوم فرعون گفتند: آیا موسی و قومش را رها می کنی تا در این سرزمین فساد و تباهی کنند و تو و معبودهایت را واگذارند؟ گفت: به زودی پسرانشان را به صورتی وسیع و گسترده به قتل می رسانیم و زنانشان را زنده می گذاریم و ما بر آنان چیره و مُسلّطیم. (۱۲۷) [4] . (33نور) … وَﭐلَّذِينَ يَبْتَغُونَ ﭐلْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَيْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً وَءَاتُوهُم مِّن مَّالِ ﭐللَّهِ ﭐلَّذِي ءَاتَاکُمْ وَلَا تُکْرِهُواْ… بردگانی که عبد مکاتبه ای شما هستند، با آنان مکاتبه کنید اگر خیری در آنان سراغ دارید و … . یکی از شاهکارهای قرآن در بحث نظام برده داری است. بعضی بردگان، مکاتبه ای بودند که با مولایشان قرارداد داشتند. این بردگان در مقابل کاری که میکردند، خرد خرد خودشان را آزاد میساختند. این سبک قوانین به مراتب نسبت به قوانینی که ما در جاهایی چون بهزیستی داریم، ارجحیت دارد. [5] . این نکته مهم است که خداوند در این همه زوایای داستان، مدل راه رفتن دختر شعیب (علیه السلام) را بیان میکند. این نشان میدهد که مدل حرف زدن با نامحرم و رفتار با او، برای خدا مهم است که بیان میکند. نکته اینجاست که قرآن کتاب داستان نیست. در آن تنها نکات نورانی بحث گفته میشود. مثلاً این همه سال حضرت یوسف (علیه السلام) در زندان بوده است. در بیان قرآنی، هیچ اشارهای به فضای زندان نشده است و تنها به مکالمه ای که در زندان میان حضرت یوسف (ع) و زندانیان رخ داده، پرداخته شده است. در حالیکه وقتی ما بخواهیم فیلم داستان را بسازیم، احتمالاً به فضای زندان و اتفاقات، رنجها و فداکاریهایی که علیالقاعده در آن رخ داده، مفصلاً خواهیم پرداخت. اما اگر کسی بخواهد براساس منطق خود قرآن فیلم بسازد، نقاط تأکیدش فرق میکند. در ادامه، آیات اول داستان زندان یوسف (ع) را ذکر میکنیم (يوسف36-39): وَدَخَلَ مَعَهُ ﭐلسِّجْنَ فَتَيَانَ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْراً وَقَالَ ﭐلْئَاخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْکُلُ ﭐلطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاکَ مِنَ ﭐلْمُحْسِنِينَ؛ (و با يوسف دو جوان ديگر هم ، زنداني شدند . يکي از آنها گفت من در خواب ديدم که انگور ( براي شراب ) ميفشارم ، ديگري گفت من ديدم که بر بالاي سر خود طبق ناني ميبرم و مرغان هوا از آن ميخورند ، اي يوسف تو ما را از تعبير آن آگاه کن که تو را از نيکوکاران ميبينيم.) قَالَ لَا يَأْتِيکُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُکُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيَکُمَا ذَلِکُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ بِـﭑللَّهِ وَهُم بِـﭑلْئَاخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ؛ (يوسف در پاسخ آنها گفت من شما را قبل از آنکه طعام آيد و تناول کنيد به تعبير خوابتان آگاه ميسازم که اين علم را خداي من به من آموخته است زيرا که من آئين گروهي را که به خدا بيايمان و به آخرت کافرند ترک گفتم. (بحث تأویل)) وَﭐتَّبَعْتُ مِلَّةَ ءَابَاءِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ مَا کَانَ لَنَا أَن نُّشْرِکَ بِـﭑللَّهِ مِن شَيْءٍ ذَ ٰلِکَ مِن فَضْلِ ﭐللَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَى ﭐلنَّاسِ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ ﭐلنَّاسِ لَا يَشْکُرُونَ( و از آئين پدرانم ابراهيم خليل و اسحاق و يعقوب پيروي ميکنم و در آئين ما هرگز نبايد چيزي را با خدا شريک گردانيم ، اين توحيد و ايمان به يگانگي خدا فضل و عطاي خداست بر ما و بر همه مردم، ليکن اکثر مردم شکر اين عطا را بجا نميآورند.) يَا صَاحِبَيِ ﭐلسِّجْنِ ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ ﭐللَّهُ ﭐلْوَاحِدُ ﭐلْقَهَّارُ (اي دو رفيق زنداني من آيا خدايان متفرق ( بيحقيقت) بهترند (و در نظام خلقت مؤثرترند) يا خداي يکتاي قهار. ) [6] . اینکه در تفسیر آیات سراغ لایههای معنوی آنها برویم، در جاهای دیگر هم هست. مثلاً در سورهی توبه داریم: (18توبه) إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ ﭐللَّهِ مَنْ ءَامَنَ بِـﭑللَّهِ وَﭐلْيَوْمِ ﭐلْئَاخِرِ وَأَقَامَ ﭐلصَّلَوةَ وَءَاتَى ﭐلزَّکَوةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلَّا ﭐللَّهَ …. (کسی میتواند مسجد آباد کند که فقط از خدا میترسد و … ). یا در جای دیگر خداوند میفرماید: (114بقره) وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ ﭐللَّهِ أَن يُذْکَرَ فِيهَا ﭐسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا… یعنی آنجا بحث آباد کردن مسجد و اینجا خراب کردن مسجد با تعابیر عجیبی ذکر شده که در صورتی که عمران و خرابی را به معنای ظاهری بگیریم، اصلاً با ویژگیهایی که برای آبادکنندگان و خرابکنندگان ذکر شده، جور در نمیآید. پس این چه خرابی است؟ و آن چه عمرانی است؟ معلوم است لایه های معنوی اینها مورد بحث است نه لایه های مادی. خراب کردن به معنی از کارآیی انداختن و در مورد آباد کردن هم با تعبیر عکس. در محاورات خودمان هم داریم؛ مثلاً میگوییم کسی استدلالی را خراب کرد. [7] . منصور عباسی در زمان امام صادق (علیه السلام) همین کار را میکرد. تأکید زیاد امام صادق (ع) بر وحدت شیعه و سنی، در روایات موج میزند ایشان در تلاش زیادی داشتند که با ایجاد وحدت، سیاست منصور عباسی را خنثی کنند. کسانی که امروز به اختلاف شیعه و سنی دامن میزنند، خواسته یا ناخواسته دارند به نفع سیاستهای آمریکا کار میکنند. [8] . در سورهی مبارکهی اعراف این مطلب را میبینیم: (128 اعراف) قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ ﭐسْتَعِينُواْ بِـﭑللَّهِ وَﭐصْبِرُواْ إِنَّ ﭐلْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَﭐلْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ؛ موسی (ع) به قومش میگوید صبر کنید که زمین به عباد شایستهی خدا میرسد. بنیاسرائیل صبر کردند و به حکومت هم رسیدند. اما بعد از به حکومت رسیدنشان به موسی (ع) گفتند هم قبل از این که بیایی و هم بعد از اینکه آمدی و حکومت تشکیل شد، ما را اذیت میکنی: (129اعراف) قَالُواْ أُوذِينَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِيَنَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا… بله، چراکه بعد از تشکیل حکومت، تازه اول درگیری هاست. درگیری با فرعون و فرعونیان. کار سادهای نیست. در ادامه حضرت موسی (ع) به ایشان میگوید: …عَسَى رَبُّکُمْ أَن يُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَيَسْتَخْلِفَکُمْ فِي ﭐلْأَرْضِ فَيَنظُرَ کَيْفَ تَعْمَلُونَ؛ تا ببیند شما چه کار میکنید. یعنی اصلا کلش یک امتحان بود. |