باسمه تعالی
جلسهی 32 تفسیر سورهی مبارکهی بقره
حجتالاسلام و المسلمین قاسمیان – 5شنبه 21 مرداد 95
فهرست مطالب
شفاعت (وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ)
1-فرق شفاعت با عدل (به معنی معادلسازی):
3-1-اشکال اول؛ شفاعت خلاف عدل الهی
3-1-1-پاسخ: احسان؛ بالاتر از عدل
3-2-اشکال دوم؛ شفاعت موجب تَجرّی (نقد به گفتمان رایج در بحث شفاعت)
4-1-اثبات شفاعت از جهت شفاعتشوندگان
4-2-اثبات شفاعت از جهت شفاعت کنندگان
آیه اصلی: آیه 48 بقره
سایر آیات: 28 انبیاء، 86 زخرف،90 و 126 نحل، 280 بقره،7 غافر، 5 شوری.
موضوع اصلی: شفاعت
موضوعات فرعی: عدل، احسان، تجرّی.
*بخش اول- گزارش کوتاه
جلسه این هفته – در آستانهی میلاد با سعادت امام رضا (علیهالسلام) – به مدت حدوداً 1 ساعت 30 دقیقه در محل مسجد امام رضا (ع) با محوریت آیه 48 سوره مبارکه بقره برگزار شد. موضوع مهمی که در این جلسه پیگیری شد، ادامه مبحث شفاعت بود. در این زمینه حجتالاسلام قاسمیان ابتدا بحثی پیرامون تفاوت شفاعت و عدل (به معنی معادلسازی) طرح کردند. سپس این موضوع را که شفاعت خلاف عدل الهی است، به عنوان یک اشکال اساسی در بحث شفاعت مطرح نموده و به بیان پاسخ آن پرداختند. در پاسخ به این اشکال، شفاعت را مصداقی از «احسان» خوانده و ضمن اشاره به برتری احسان نسبت به عدل، بحثی پیرامون موضوع احسان مطرح کردند.
ایشان در ادامهی مباحث، ضمن نقد جدی به گفتمان رایج در شفاعت – که برجستهترین وجه شفاعت را شفاعت اهل کبائر (گناهان بزرگ) مطرح میکند – تابلو و معرف اصلی بحث شفاعت را آیاتی چون «و لا یشفعون الا لمن ارتضی و هم من خشیته مشفقون» عنوان کرده و بر این اساس، اتفاقاً برجستهترین مشمولان شفاعت را کسانی دانستند که دل لرزان از خدا دارند و مورد رضایت او هستند.
حجتالاسلام قاسمیان در ضمن بحث، به ارائهی تعریف دقیق شفاعت و نیز ادلهی اثبات شفاعت در قرآن پرداختند. ایشان از یک سو به آیات مربوط به شرایط شفاعتشوندگان و از سوی دیگر نیز آیات بیان شرایط شفاعتکنندگان پرداخته و با اثبات تحقق این شرایط طبق آیات دیگر قرآن، بحث اثبات شفاعت را تکمیل نمودند. همچنین در این جلسه، بحثی هم پیرامون شفاعت ملائکه ارائه گردید.
*بخش دوم-گزیده پیام ها
- شفاعت بخشش های رایگان است ، اما عدل (به معنی معادلسازی، در عبارتهایی چون «و لا یؤخذ منها عدل») این است که شخصی که مورد بخشش قرار گرفته، در عوضش باید چیزی بدهد.
- شفع یعنی جفت شدن کسی به کسی یا چیزی به چیزی برای تتمیم قابلیت قابل یا فاعلیت فاعل، جفت شدن اسماء الهی کنار هم، تولید اسماء جدید میکند. وقتی هم اسماء جفت شد، فاعلیت فاعل عوض میشود.
- ما با اهل تسنن در بحث شفاعت مشترکیم. فقط با وهابیت درگیریم.
- یک اشکال اساسی به بحث شفاعت: شفاعت مخالف عدل الهی است. پاسخ کوتاه: آنچه عدل نباشد حتما ظلم نخواهد بود. آنچه پایین عدل است ظلم است، اما آنچه بالای عدل قرار میگیرد، احسان است.
- تابلو و معرف اصلی بحث شفاعت، آیاتی چون «و لا یشفعون الا لمن ارتضی و هم من خشیته مشفقون» میباشد و بر این اساس، برجستهترین مشمولان شفاعت کسانی هستند که دل لرزان از خدا دارند و مورد رضایت او میباشند.
- اثبات شفاعت: ۱-از جهت کسانی که شفاعت میشوند: (28انبیا) وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ﭐرْتَضَى وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُون. این آیه، شفاعت را برای کسانی که خدا از آنان راضی است بیان میکند. پس با ضمیمه کردن مجموعه آیاتی که نشان از رضایت خداوند از عده ای دارد، به اثبات شفاعت میرسیم. /2-از جهت شافعان: (86زخرف) وَلَا يَمْلِکُ ﭐلَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ ﭐلشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِـﭑلْحَقِّ. این آیه، مالک شفاعت را شاهدان بر اعمال میداند. در اینصورت با ضمیمه کردن مجموعهی آیات مربوط به شاهد بودن پیامبر و مؤمنین، این دلیل برای اثبات شفاعت کامل خواهد شد.
- کفارات و حدود و بیماری ها و … باعث تسویه اعمال در همین دنیا می شود.
- فرشتگان مجبور به انجام کار خوب نیستند. آنها «مجبولند». یعنی در جبلّتشان این نیست که کار قبیحی انجام دهند. یعنی اینقدر ارجمندند. به همین دلیل هم قرآن از آنان با عنوان عباد مُکرَم یاد میکند.
- ویژگی عباد مکرم این است که همیشه قولشان مسبوق به قول الهی است.
- همهی روزیها مال خداست، همه قوتها از آن خداست، همهی شفاعتها متعلق به خداست. به بقیه چیزی جز شأن و تجلّی نمیرسد.
*بخش سوم-مباحث تفسیری
* آیه 48 بقره
وَﭐتَّقُواْ يَوْماً لَّا تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئاً وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ؛ [1]
شفاعت (وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ)
1- فرق شفاعت با عدل (به معنی معادلسازی):
شفاعت بخششهای رایگان است، اما عدل (به معنی عِوَض و معادل نه به معنی عدل و داد) این است که انسان در عوض بخششی که در حق او صورت گرفته باید چیزی بپردازد. (95 مائده:… أَوْ عَدْلُ ذَٰلِکَ صِيَاماً لِّيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ…. عدل در اینجا یعنی معادل آن روزه بگیرد.[2])
2-معنای شفاعت:
شفع در مقابل وتر است. یعنی جفت شدن کسی با کسی یا چیزی با چیزی برای تتمیم قابلیت قابل یا فاعلیت فاعل. یا اسماء الهی با هم جفت شود و تغییر کند (تتمیم فاعلیت فاعل)، یا در اثر جفت شدنها ظرف من عوض بشود (تتمیم قابلیت قابل) یا هر دو.
اساساً خود توبه یکی از شفیعان است. اصلاً ما در روایت داریم که از توبه، شفیعی بالاتر نداریم. چون با توبه کردن، شما، صفت عدل الهی را با رحمت الهی جفت میکنید. جفت شدن اسماء کنار هم، تولید اسماء جدید میکند. وقتی هم اسماء جفت شد، فاعلیت فاعل عوض میشود.
از سوی دیگر شما با توبه کردن، اعمال خودتان را با سرشکستگی و فروتنی خودتان جفت میکنید. در اینجا معامله اسماء عوض میشود. چون برای این آدم با این ویژگی عمل، یک اسم کار میکند، ولی با این آدمی که به یک ویژگیای جفت و شفع شده، اسمهای دیگری هم شروع میکند به عمل کردن. اسم عفو خدا، اسم غفور خدا برای آدم متواضع است. تمام این مسیر جفتسازیها را میگویند مسیر شفاعت. یک وقت من با آبروی خودم میروم در پیشگاه الهی، یک برخورد میشود. وقتی جفت شدم با کس دیگری و از آبروی او مایه گذاشتم، آنوقت خدا هم از عدل خودش صرفنظر میکند، سراغ احسان میرود. این اصل و ریشه شفاعت کردن است.
وقتی این معنا درست فهمیده شود، شفاعت توبه، شفاعت انبیا، شفاعت ملائکه، اینها فهمیده میشود
3- اشکالات اصلی به شفاعت
اشکالات اصلی در بحث شفاعت یکی این است که خلاف عدل الهی است. به هر حال کسی اگر کاری کرده باید تقاصش را ببیند. چطور میشود که به واسطه آبرو گذاشتن کسی، از او میگذرند. اگر آن جزا، عدل بوده، بخششی که به خاطر واسطه شدن کسی دیگر باشد، این بخشش ظلم است.
دومین اشکال این است که شفاعت باعث تَجَرّی میشود. بحث تفصیلی راجع به این اشکال در جلسهی قبل مطرح شد. اما در این جلسه نیز نکاتی بیان خواهد شد.
نکته: ما با اهل تسنن در بحث شفاعت مشترکیم. فقط با وهابیت درگیریم.
3-1- اشکال اول؛ شفاعت خلاف عدل الهی
3-1-1- پاسخ: احسان؛ بالاتر از عدل
در پاسخ به اشکال اول باید گفت یکی از نکاتی که مستشکلین به شفاعت توجه درست نکردهاند این است که آنها تصور میکنند آنچه عدل نیست، ظلم است. در حالی که آیات قرآن خلاف این است. چیزی که پایین عدل است، ظلم است اما چیزی که بالای عدل هست، احسان است. (90 نحل: إِنَّ ﭐللَّهَ يَأْمُرُ بِالعَدلِ و الاِحسانِ …) پس اگر چیزی عدل نباشد، لزوماً ظلم نیست، بلکه ممکن است احسان باشد. در دستورات قرآنی که فضای احسان را ترویج میکند، چنین نمونههایی داریم:
مثال1
(126نحل) وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِّلصَّابِرينَ؛ اگر میخواهید عقوبت کنید، نظیر آنچه عقوبت دیده اید عقوبت کنید، و اگر صبوری کنید ( یعنی عقوبت را انجام ندهید)، همین برای خود صابران بهتر است.
این صرف نظر کردن از عقوبت، احسان است. در حالیکه خود عقوبت دادن، عین عدل است. در این آیه، احسان در جایگاه بالاتری از عدل قرار گرفته است.
مثال2
(280بقره) وَإِن کَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ…؛ اگر بدهکار شما در تنگی و فشار است باید تا هروقت که توانایی پیداکند، مهلتش بدهید. مثلاً اگر از کسی چک دارید و آن را به اجرا بگذارید، این عدل است. اما قرآن میفرماید صبر کن تا به توانایی برسد و در ادامه حتی بالاتر: …وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ؛ اگر کلاً بیخیال طلبتان بشوید، این بهتر است برای خودتان، اگر بدانید.[3]
اینها عقلانیتهای قرآنی است که شاید سخت هم پذیرفته شود.
مثال3
(40شوری) وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَا…؛
دو برداشت از آيه:1- اگر جزای سیئهای را خواستید بدهید، به اندازه همان سیئه بدهید.
2-اگر کسی بخواهد جزای سیئه ای رابدهد، این هم خودش یک سیئه است و گناه.
بحث شفاعت در فضای احسان مطرح میشود و نباید آن را ظلم شمرد.
3-2- اشکال دوم؛ شفاعت موجب تَجرّی (نقد به گفتمان رایج در بحث شفاعت)
گفتمانها خیلی مهم است. یک گفتمان رایج این است که شفاعت برای آدم هایی است که خیلی گناهکارند. اما میبینیم که شفاعت در معنای قرآنیاش، ناظر به چنین کسانی است: (28انبیاء) وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ﭐرْتَضَى وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُون؛ کسانی که خدا از آنها راضی است و دل ترسان دارند از خدا. اینها مشمول شفاعتاند. متأسفانه مجموعه فکری ما در شفاعت، مطابق با قرآن نیست. طبق آیهی مورد بحث، باید کسی یک دین مرضی، یک عمل مرضی و یک دل لرزان در پیشگاه خدا بیاورد تا مشمول شفاعت شود.
وقتی این تابلو رفت بالا، آنوقت از مباحث دیگری استفاده میکنیم مثل اینکه خدا غفور است و رحیم، (39 زمر) …إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً…؛ (49 نساء) إِنَّ ﭐللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَکَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن يَشَاءُ…؛ اینکه خدا همه گناهان را بی توبه میبخشد، این در قرآن هست اما ادبیات رایج قرآن نیست. در درصد گذاشتن ها در دین باید دقت کرد. اینکه انسان هرچقدر بیشتر گناهکار باشد، توجه شافعین به او بیشتر است، این تلقی نادرست و واژگونهای از شفاعت است.
گزارههای عام قرآن این چیزهاست: (وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى)[4]، (لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئًا)[5]. باید به این گزارهها توجه کرد و اصول را بر مبنای آنها چید.
4- اثبات شفاعت
4-1- اثبات شفاعت از جهت شفاعتشوندگان
(26 انبیاء) وَقَالُواْ ﭐتَّخَذَ ﭐلرَّحْمَنُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ؛ (گفتند : خداي رحمان فرزندي براي خود برگزيده ولي او منزه (از داشتن فرزند) است و اينها ( فرشتگان پسران وي نيستند بلکه) بندگان شايسته هستند.)
(27 انبیاء) لَا يَسْبِقُونَهُ بِـﭑلْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ؛ هیچ قولی سابق برخدا ندارند. همیشه قولشان مسبوق به قول الهی است.[6]
بحث اصلی در راستای اثبات شفاعت: (28 انبیاء) يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ﭐرْتَضَى وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُون : خدا هرچه جلو رویشان است و هرچه پشت سرشان است میداند و این فرشتگان شفاعت نمیکنند مگر برای آن کس که خدا از او راضی باشد و کسانی که از خشیت خدا در هراس باشند.
بالاخره کسانی هستند که خداوند از آنها راضی باشد. این را خود قرآن میگوید (لقد رضی الله عن المؤمنین/ …) و کلاً همه آیات مربوط به رضایت از یک عده، دلیل این مدعاست. چون این افراد وجود دارند، پس شفاعت هم وجود دارد.
شفاعت حد والایش برای اهل کار و تلاش است با ویژگیهایی که بیان شد. حال خدا ناقصیهای ایشان را با شفاعت تتمیم میکند.
4-1-1- استغفار؛ شفاعت فرشتگان
یک بار ممکن است شفاعت، با لفظ گفته شود و یک بار هم ممکن است محتوای شفاعت بیان گردد. در مورد فرشتگان، شفاعت به شکل مفهومی آن در برخی آیات مطرح شده است. این نکته هم از آیات برداشت میشود که ملائکه در همین دنیا هم شفاعت میکنند. یعنی بستری برای تکمیل ظرفیت افراد در این دنیا ایجاد میشود.
(7 غافر) ﭐلَّذِينَ يَحْمِلُونَ ﭐلْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ… (کسانی که عرش را حمل میکنند و کسانی که پیرامون عرش هستند، پروردگار خود را حمد و تسبیح میکنند و به او ایمان دارند و برای کسانی که ایمان آورده اند استغفار مینمایند) این عباد مکرمی که حامل عرش هستند و همچین مقاماتی دارند، وقتی استغفار کنند، این استغفار حتماً اثر دارد. ایشان اینگونه برای مؤمنین استغفار میکنند:
…رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْماً فَـﭑغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُواْ وَﭐتَّبَعُواْ سَبِيلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ ﭐلْجَحِيمِ؛ (خدایا علم و رحمت تو واسع است و همه جا را پوشانده، ببخش برای کسانی که توبه میکنند و پیروان راه تو هستند و آنها را از عذاب جحیم حفظ کن) اینکه گاهی اوقات میخواهی کاری بکنی و نمیشود انجام دهی، به خاطر این است که مَلِکی از حاملان عرش، برای تو دست به دعا برمیدارد.
(5 شوری) تَکَادُ ﭐلسَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَﭐلْمَلَائِکَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي ﭐلْأَرْضِ أَلَا إِنَّ ﭐللَّهَ هُوَ ﭐلْغَفُورُ ﭐلرَّحِيمُ؛ ((اين وحي آن قدر عظيم است که) آسمانها ، نزديک است از بالا شکافته شود و ملائکه هم او را تسبيح و حمد ميگويند و براي سکنه زمين استغفار ميکنند ، و اعلام ميدارند که بدانيد خدا آمرزگار رحيم است. )
این آیه حالت عمومیتر استغفار است.
اشکال: ما در معارفمان داریم که برای یک عدهای نباید استغفار کرد، در این صورت جمع این با عمومیت استغفار در آیه چگونه است؟
جواب: ملائکه که در آسمانهای بالا هستند، کسانی را از آسمانهای مادون شفاعت میکنند که آنها را ببینند، یعنی هر کسی به چشم ملائکه نمیآید. لذا میگویند خانههایتان را با تلاوت قرآن نورانی کنید. وقتی نور بدهی، دیده میشوی، آنوقت برایت استغفار میکنند. و هرکس نور بیشتری بدهد، بیشتر در چشم میآید و طبیعتاً استغفارهای بیشتری را جذب میکند.
شفاعت ملائکه، همین استفغار کردنشان است.
4-2-اثبات شفاعت از جهت شفاعت کنندگان
(86 زخرف) وَلَا يَمْلِکُ ﭐلَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ ﭐلشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِـﭑلْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ؛ (و معبودهايي که به جاي خدا عبادت ميکنند ، مالک شفاعت ايشان نيستند، تنها کساني ميتوانند شفاعت کنند که شاهدان به حق اند در حالیکه علم دارند.)
کسانی که شهود بر اعمال اند میتوانند شفاعت کنند. آیات مختلفی هم وجود دارد دال بر اینکه شاهدان بر اعمال داریم؛ مثل پیامبر و عدهای از مؤمنان:
(41 نساء) … وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَـؤُلَاءِ شَهِيداً؛ پیغمبر شاهد بر همه شهود است
ملاک شفاعت هم شهادت بر اعمال است. پس پیغمبر بالاترین مرتبه شفاعت را دارد.
پس شفاعتی هست، چون شاهدانی داریم.
حالا وقتی بحث شفاعت اثبات شد، آیات دستهی سوم (که بحث مشروط بودن شفاعت به اذن را مطرح میکرد) جایگاه دیگری پیدا میکند و نتایج ویژهای را در پی دارد.
(109 طه) يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ ﭐلشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ ﭐلرَّحْمَـنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلاً؛ (در آن روز شفاعت سودي ندارد مگر از کسي که خداي رحمان اجازه شفاعتش داده باشد و سخن او را در شفاعت بپسندد). حال که شفاعت اثبات شده، از این آیات میفهمیم که کسانی هستند که اذن شفاعت دارند.[7]
صلوات!
[1] . و از روزی پروا کنید که نه کسی از کسی عذابی را دفع می کند، و نه از کسی شفاعتی می پذیرند، و نه از کسی [در برابر گناهانش] فدیه و عوضی میگیرند، و نه [برای رهایی از آتش دوزخ] یاری میشوند.
[2] . در بحث کفارات و حدود و دیات، به اضافه بحث مریضی ها و …. یک علت اساسی، لِّيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ است؛ یعنی اینکه شخص کیفر نافرمانی خود را بچشد. کفاراتی که برای خطاها هست، برای این است که عقوبتش در همین دنیا تمام شود. اینکه عده ای غوطه ور در گناه، دچار بلا نمیشوند، به خاطر سنت املاء و استدراج است. یعنی اگر بلایی سرشان نمیآيد به خاطر این است که قرار است بلای بزرگی سرشان بیاید. اگر بابت کارهای زشت، بلایی سر انسان بیاید، این علامت خوبی برای اینکه انسان متقی است و دارند در همین دنیا با او تسویه میکنند.
[3]. نکات مهم ذیل این آیه:
الف-از امام رضا(ع) پرسیدند راجع به این آیه، ایشان فرمودند «فَنَظِرَةٌ» یعنی صبر کند تا صدای بدهکار به امام المسلمین برسد، آن وقت امام از سهم غارمین در زکات، بدهی او را بدهد. («مَيْسَرَة» به معنی توانایی در پرداخت است نه صرفاً پولدار شدن). این مباحث در جایگاه حکومت اسلامی و سیستم اقتصادی آن یعنی زکات، اینطور تبلور مییابد.
ب-یک فرق اساسی میان مالیات با زکات در عبادت بودن زکات است. یعنی در پرداخت زکات باید نیت زکات کرد. مثل کسی که نیت نماز میکند. اما کسی لزومی ندارد نیت مالیات کند. این چه حسی درست میکند، آن یکی چه حسی؟!
ج-کسی که بواسطه بدهکاری پایش به زندان باز شود چه بسا تبدیل شود به خلافکار. یعنی به راحتی خطاکار میشود خلافکار و این از آسیبهای جدی بحث زندان است.
[4] . و هیچ سنگین باری بار گناه دیگری را بر نمی دارد؛
[5] . کسی از کسی عذابی را دفع نمی کند.
[6] . اینطور نیست که فرشتگان مجبورند که خوب باشند. در اینصورت که دیگر مکرم نبودند. اینها مجبولند. یعنی در جبلتشان مکرم هستند. کسی که چشمش باز است – مثلاً مال حرامی است، او هم این مال را به شکل آتش میبیند – پس اصلاً آن را میخورد؟ نه! مجبور است نخورد؟ نه!. هر بنده ای به این نقطه برسد که جبلّتش چنین بشود، دیگر کارهای خوب را راحت انجام میدهد: (لیل: 5) فَأَمَّا مَن أَعْطَى وَﭐتَّقَى؛ (لیل: 6) وَصَدَّقَ بِـﭑلْحُسْنَى؛ (لیل: 7) فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى؛ دیگر راحت گناه نمیکند. راحت باطن گناه را میبیند و گناه نمیکند. این مجبور است گناه نکند؟ نه! بلکه مجبول است که گناه نکند. در جبلت او اینگونه است. این «عباد مکرم» در جامعه کبیره، خطاب به ائمه است. مجبور نیستند که کار خوب انجام دهند. اگر اینطور بود که آن شأن و مقامات برای ایشان نبود.
عباد مکرم دارای چه ویژگیای هستند که خدا ایشان را گرامی میدارد؟ (27 انبیاء ) لَا يَسْبِقُونَهُ بِـﭑلْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ؛ هیچ قولی سابق برخدا ندارند. همیشه قولش مسبوق به قول الهی است. به محض اینکه میفهمد چیزی نظر خداست، پس حرف خداست و بس. این در عرصهی نظری. در عرصهی عملی هم «وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» اند. فرشتگان و ائمه اینطوریاند. حالا هرکس اینطور باشد جزو عباد مکرم است. البته سطوح دارد. افراد در سطوح مختلفی از ارجمندی قرار دارند.
[7]. اذن در قرآن به معنای این است که کار همچنان تحت اقتدار خداست. نه مثل اذن گرفتن مصطلح ما که وقتی کسی اذن گرفت، مستقلاً کار را انجام میدهد. لذا وقتی کسی شفاعت میکند،«لِّلَّهِ ﭐلشَّفَاعَةُ جَمِيعاً» است. اگر کسی قدرت دارد، «فان القدرت لله جمیعا» است. یعنی همه قدرتها و همه شفاعتها مال خداست. و هر صاحب قدرت و صاحب شفاعتی فقط مظهر قدرت و شفاعت خداست. یعنی آخرش خدا شفاعت میکند. اصلاً مقتضای توحید همین است. همهی روزیها مال خداست، همه قوتها از آن خداست، همه شفاعتها متعلق به خداست. به بقیه چیزی جز شأن و تجلی نمیرسد. چون همه چیز مال خداست. و درانتهای همه چیز هم خداست: «(88 قصص) کُلُّ شَيْءٍ هَالِکٌ» ، نه کُلُّ شَيْءٍ سیُهلَک (بعدا هلاک میشود). همه چیز الان هلاک است، إِلَّا وَجْهَهُ. کل من علیها فان، یعنی همه چیز فانی است. این فقط مال مرده ها نیست. نه اینکه کل من علیها سیفنا (بعدا فانی میشود). هرچه در زمین است، همین الآن فانی است. چیزی نیست اصلاً. سهمی جز تجلی ندارد. فقط خداست.