جلسه بیست و یکم

فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

تفسیر سوره بقره جلسه 21

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ وَبِهِ نَسْتَعِینُ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ»

«يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ (40) وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ وَلَا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ (41) وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (42) وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ (43) أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (44) وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ» (45)

پس از داستان آدم خداوند به داستان بنی اسرائیل می‌پردازد و آن‌ها را به عهدی که خدا از آنان گرفته، عهدی که هم از توده بنی اسرائیل و هم علمای بنی اسرائیل گرفته شده که این آیات بیشتر [خطاب] به علمای بنی اسرائیل است «وَلَا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ»؛ کتمان نکنید و با چیز دیگر مشتبه نکنید.

سکوت بی‌جا از مصادیق کتمان

این‌ها دستوراتی است که به بنی اسرائیل داده می‌شود که بیایید ایمان بیاورید به معارفی که آمده و این معارف عین همان معارفی است که تا حالا داشته‌اید «وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ»؛ بیایید در حوزه بحث‌های ایمانی وارد بشوید با آنچه که در پیش خودتان بوده و این عهد خدا را کفران نکنید و با ثمن قلیلی که بهای دنیاست نفروشید، کتمان نکنید! لبس نکنید! کار را خراب نکنید! بگذارید به بقیه برسد. سر رشته در دست شماست. ولی این می‌شود اولین کافر و وقتی کسی چنانچه متوقع است جایی که باید حرف بزند، نزند و در جایی که متوقع است حرف نزند حرف بزند، این کتمان حق محسوب می‌شود؛ مثلا در جایی که درباره پزشکی حرف بیخودی زده می‌شود، متوقع است که چند پزشکی که این‌جا هستند حرف بزنند و وقتی این‌ها در این جا حرف نمی‌زنند از مصادیق کتمان محسوب می‌شود. این‌ها مطلب‌ها را مشتبه می‌کنند. لزومی ندارد که کتمان حتما به این معنا باشد که آمدند یک چیزهایی را پنهان کرده‌اند. البته پنهان کردن از مصادیق کتمان است، ولی برخی اوقات چیزی نگفتن از مصادیق کتمان است. طرف این‌جا باید یک چیزی بگوید و نمی‌گوید؛ لذا آدم‌ها فکر می‌کنند اصلا چنین چیزی وجود ندارد! کسی یک توصیه پزشکی غلط می‌کند و این پزشک حرف نمی‌زند و مردم می‌گویند: لابد این توصیه پزشکی درست است! لذا این‌که کسانی سر رشته انقلاب‌ها و ایمان‌ها ایستاده‌اند، این‌ها کسانی هستند که دارند چوب ایمان‌ها را دست به دست می‌کنند. نسل‌های ابتدایی انقلاب‌ها، علمایی که انقلاب‌ها و معارف را بهتر از همه می‌شناسند. امام دیده‌هایی که توقع است بهتر از همه بدانند، وقتی این‌ها درست مطلب را انتقال نمی‌دهند این خودش کتمان حق و کتمان معارف محسوب می‌شود و این‌ها می‌شوند «أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ»؛ یعنی اولویت پیدا می‌کنند در کفر.

قرآن در زمینه کتمان مطالبی گفته که آیات آن عرض شد. این آیات با هم پاس‌گاری دارند. ثنو و نزدیک به هم هستند. فضاهای نزدیک دارند. منعطف نسبت به هم هستند.

آیه دیگر در این باره سوره بقره آیه 174 است: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا»؛ کسانی که ما انزل الله را کتمان می‌کنند و آن‌ها را به بهای اندکی می‌فروشند «أُولَئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ» که تعبیری مشابه این تعبیر در قرآن هست که به شدت از این سنگین‌تر است. «این‌ها چیزی در شکم خودشان نمی‌ریزند الا آتش»

در سوره نساء آیه 10 گفته «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا»؛ کسانی که مال یتیم را به ظلم می‌خورند (بارها گفته شده که اکل مطلق تصرفات است؛ مثلا ممکن است کسی فرش یتیمی را غصب کند، به آن هم میگویند اکل مال ولی چون مُعْظَم تصرفات و تابلوترین تصرفات خوردن است، خود خوردن به عنوان شاخص است) «إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا»؛ این‌ها با مال یتیم فقط در شکم‌هایشان آتش می‌ریزند. «وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا»؛ این‌ها به زودی در آتش جهنم گداخته خواهند شد. امروز آتش را می‌بلعند و واقعیت آن آتش است و در فردا این آتش داخل آن‌ها را می‌گدازد.

نکته‌ای که در این آیه وجود دارد این است که فقط می‌گوید مال یتیم می‌خورد، دارد آتش می‌خورد. مال یتیم خوردن؛ یعنی آتش خوردن، ولی در این آیه نمی‌گوید که دارد آتش می‌خورد. در این آیه آتش خوردن حصر ندارد،‌ در آیه 10 سوره نساء دارد: وقتی مال یتیم می‌خورد دارد آتش می‌خورد و دیگر نمی‌گوید تمام تصرفاتش آتش می‌شود، ولی در آیه 174 بقره دارد: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»؛

هیچ چیز مصرف نمی‌کند مگر آتش؛ یعنی این منحصراً با آتش سروکار دارد. اینقدر این قضیه کتمان غلیظ است. این‌که کسی مسیرها را کج کند!

گناه کردن یک بحث است که خدا از هزاران گناه به یک یا حسین می‌گذرد، ولی از کج کردن مسیر خدا نمی‌گذرد. کسانی که سر رشته‌ها دستشان است، کارها به دستشان است،‌ فهم‌ها به دستشان است و دارند فهم‌های ملت را تحریک می‌کنند، چنانچه آن‌ها راه‌ها را کج کنند، راه یک امتی را کج می‌کنند! برای همین است که در بحث بدعت داریم: «من سنَّ سنةً حسنة کان له أجرُ منْ عملَ بها وَمنْ سنَّ سنةً سیئة کانَ له وزرُ منْ عملَ بها»؛ وقتی کسی راه را کج کند، هر کس در این راه برود بیفتد، تقصیر اوست. این جوری است که این‌قدر مهم است. به عبارتی طائفه‌ای که به عنوان نخبگان اجتماعی قرار می‌گیرند، آدم‌ها چشم‌هایشان به دهن‌های این‌هاست و می‌گویند: لابد این‌ها می‌فهمند! لذا اگر این‌ها راه‌ها را کج نشان بدهند، حتی اگر این کسانی که اهل حکم هستند یک جاهایی چیزی نشان ندهند که به نظر مردم برسد که راه کج است…

میثاق تاریخی از تمام علمای هر دوران

برای همین می‌گویم در آیات دقت کنید، ببینید کدام از این‌ها میثاق از بنی اسرائیل است و کدام میثاق از علمای بنی اسرائیل است. بسیاری از میثاق‌ها میثاق‌های علمای بنی اسرائیل است که این میثاق‌ها میثاق علمای ما هم هست. این میثاق‌ها میثاق‌های بنده نیست که شما بگویید فقط مال شما آخوندهاست بلکه آن کسانی که نخبگان محسوب می‌شوند و به آنان علمداران پرچم‌ها گفته می‌شود و این‌ها هستند که می‌فهمند. این‌ها هستند که حرف امام و معارف و انقلاب را می‌فهمند.

پس در سوره نساء داشت «إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا»(10) و این‌جا دارد: «أُولَئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ» و در ادامه دارد: «وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛ روز قیامت خدا با این‌ها حرف نمی‌زند؛ چون همان جوری که خدا با موسای کلیم حرف زد، در درجه پایین‌ترش خدا در روز قیامت با مؤمنین و بهشتی‌ها حرف می‌زند و با این‌ها اصلا حرف نمی‌زند. «وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»؛ و خدا این‌ها را پاک نمی‌کند. و در آیه بعد دارد: «أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى»؛ این‌ها وارد این معامله شدند و دارند گمراهی را با هدایت مبادله می‌کنند. «وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ»؛ چقدر این‌ها صبورند بر دوزخ! لذا اگر مؤمنی در گناه کردن کارش به اتمام برسد، خیلی مترقب است که خدا او را ببخشد،‌ نه کسانی را که راه‌ها را کتمان می‌کنند و عوض می‌کنند.

نتیجه کتمان < کفر و ظلم و فسق

در سوره مبارکه مائده، انتهای آیات 44 و 45 و 47 را نگاه بکنید،‌ دارد:

«وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ»(44)

«وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»(45)

«وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»(47)

این آیات چند نکته دارد:

1-   این‌که اساسا حکم کردن برای کسی است که در شأن حکم کردن باشد وگرنه به یک آدم عامی عادی که نمی‌شود گفت: «وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ»! حکم به ما انزل الله کار ترازِ بالایی از جامعه است.

2-   بعد هم نمی‌گوید: «من حَکَمَ بما انزل الله»؛ کسانی که حکم بما انزل الله می‌کنند، بلکه کسانی که هیچ حکمی نمی‌کنند، در این‌جا هیچ نظری نمی‌دهد، این‌ها کافر و ظالم و فاسق‌اند، پس کتمان گاهی اوقات به حرف نزدن کسی است که باید حرف بزند در موقعی که باید حرف بزند.

البته به برداشت‌های سیاسی کاری ندارم و این‌که چه باید کرد با این جور آدم‌ها! بالاخره این‌ها را نمی‌شود طرد کرد، بالاخره این‌ها یاران امام هستند. رئیس اوقاف قم می‌آید پیش امام جواد علیه السلام و می‌گوید: آقا ما این مال‌های اوقافی را با اجازه‌تان خوردیم، شما حلال کنید! امام جواد یک مدتی سرشان را پایین می‌اندازند و می‌گویند: برو حلال! بعد که می‌رود به اصحاب دور و برشان می‌گویند: حلال نکنم چه کار کنم؟! یاران ما همین‌ها هستند! حالا این‌که چه باید کرد، نکته‌ی بعدی است. ولی قضاوتی که خدا برای ساکت‌ها عنوان می‌کند، کسانی که در موقعی که باید حرف بزنند، حرف نمی‌زنند. در موقعی که امور مشتبه می‌شود، شما که می‌دانید! شما که می‌دانید چرا حرف نمی‌زنید!

لذا بعضی که رفته بودند پیش حضرت آقا تا شفاعت بعضی را بکنند، آقا فرمودند: «من که مشکل شخصی با فلانی ندارم! من در قضیه انتخابات به آن آقا پیغام دادم که شما که می‌دانید باید این‌جا حرف بزنید و این بنده خدا حرف نزد و به اعتقاد من ایشان باغی است.»؛ یعنی اهل بغی است. این آدم باید آن موقع حرف بزند! کسی که در جاهایی که انقلاب،‌ نظام اسلامی و معارف احتیاج به حرف زدن دارد و حرف نزند،‌ البته بعد از این که خودش می‌داند و نمی گوید، خودش راه‌ها را کج می‌کند و این می‌شود کتمان!

«وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ»؛ یعنی کسانی که حکم نمی‌کنند. نمی‌گوید حکم می‌کنند به یک چیز بد. باید حکم بکند ولی نمی‌کند. باید حرف بزند ولی حرف نمی‌زند. لذا نمی‌توانید بگویید: من که حرف نمی‌زنم! اتفاقا مشکل همین است که شما دقیقا همین جا که باید حرف بزنید، حرف نمی‌زنید! این‌جاست که باید گفته بشود و علم خودش را بیرون بریزد من باب آن‌چه که خدا گفته: «الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ»(احزاب: 39)؛ کسانی که تبلیغ رسالات الله می‌کنند، باید از خدا بترسند و از غیر خدا نترسند. هرکه هرچه می‌خواهد بگوید!

در بحث میثاق‌ها گفتیم، بحث تبیین میثاق‌ها مال کسی است که در رتبه تبیین است؛ مثلا خود پیغمبر. پیغمبر آمده که «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»(نحل: 44)؛ «ما نزل الیهم» یک چیز است و تبیین آن، کار رده‌ی پیامبران است، برای همین من نه می‌گویم پیغمبر و نه می‌گویم آخوندها،‌ بلکه می‌گویم نخبگان. ممکن است در جایی مصداق آن صدا و سیما باشد.

فقر کفر

خیلی از عبارت‌هایی که در ویژگی‌های والی داریم، این عبارت‌ها متوجه سیستم حکومتی است و متوجه توده مردم نیست. متوجه خود شخص والی هم به صورت خاص نیست که بگوییم والی و بقیه نه! این هم نیست! بلکه متوجه والی و سیستم دور و برش است؛ مثلا جزء خاصیت‌های والی در روایت پیغمبر هست که وقتی از حج برمی‌گردند، خواستند خبر رحلت خودشان را در مدینه بدهند در زمانی که هنوز مریض هم نیستند، راوی هم می‌گوید: پیامبر سالم بودند، همه را جمع می‌کنند و می‌گویند:‌ من به والی بعد از خودم می‌گویم که این کارها را بکند و یکی از کارهایی که می‌گویند این است که «وَلَمْ یُفْقِرْهُمْ فَیُکْفِرهُم»؛ والی مردم را فقیر نکند و الا آن‌ها را به سمت کفر سوق می‌‌دهد و مردم را بی‌اعتقاد می‌کند. والی باید دنبال ثروتمند کردن مردم باشد و این به معنای این نیست که این خطاب فقط به شخص ولی است،‌ بلکه این امر متوجه سیستم حاکمیت است.

کسانی که رشته مردم به دست آن‌هاست!

به همین مناسبت، باید نگاه بکنیم که وقتی دارد وظیفه تبیین را برای علمای بنی اسرائیل می‌داند، با رعایت خصوصیات، ممکن است امروز بگویید یکی از مصادیق حاکمیت صدا و سیما و یک بخش آن روزنامه‌ها،‌ نخبگان و علما هستند. کسانی که می‌فهمند، می‌دانند،‌ منویات را می‌شناسند. نزدیک هستند. یک عده دورتر هستند. قرآن در فتنه «افک» می‌گوید: «وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ»(نور: 11)؛ کسانی که عمده داستان‌ها دست این‌هاست؛ مثلا در کل میخ‌ نوک آن است که می‌زند و می‌شکافد، بقیه بدنه میخ که این کار را نمی‌کند،‌ بلکه در مسیری که نوک میخ دارد می‌شکافد و تو می‌رود، حرکت می‌کند و البته خیلی هم کار می‌کند. یک عده هستند که سر میخ هستند که نقطه را می‌زنند و علامت‌ها را مشخص می‌کنند که وقتی می‌خواهی چکش را بزنی میخ تا آخر در همان جهتی که سرِ میخ باز کرده، می‌رود.

واقعا مردم مهم هستند، ولی خیلی وقت‌ها می‌بینی همین سایت‌ها و روزنامه‌ها و علما و انقلابی‌های تراز یک دارند این نقطه‌ها را تولید می‌کنند که مردم این مسیر را می‌روند. این‌که داریم: «الناس علی دین ملوکهم» کلا این جوری است؛ یعنی ملوک و علما و نخبگان طبقات مؤثرند که وقتی یک مسیری را باز می‌کنند، مردم در همان مسیر حرکت می‌کنند. این خاصیت «الناس علی دین ملوکهم» است. ممکن است شما بگویید این آیه «وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ» به رتبه‌های بسیار پایین‌تر هم می‌خورد، ولی آیه می‌گوید دیگر کسی اگر این‌جا حکم نکرد کافر است! این یک فسق است! این یک ظلم است! نه این‌که «من حَکَمَ بما انزل الله» بلکه «وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أنْزَلَ الله»؛ این‌که ایشان این‌جا حرف نمی‌زند، دیگر در حد کفر است! لذا آقا به آن نفر پیغام دادند که «شما که می‌دانی چرا نمی‌گویی! و لذا ایشان باغی است» واقعا سکوت بی‌جای یک عالم موجب کفر او می‌شود؛ چون اصلی‌ترین معارف را نمی‌گوید. آن هندسه را نمی‌گوید.

الان فکر می‌کنید تحریف خط امام یعنی چه؟ مگر می‌شود با این‌همه نشر صحیفه امام، حرف امام را تحریف کرد؟ کافی است همین نخبگانی که دارند حرف می‌زنند، یکسری تأکیدهای امام، و آن هندسه فکر امام را نگویند! یکسری از آن‌ها را بگویند و یکسری از آن را نگویند، این می‌شود تحریف و اگر کسی این جوری بکند واقعاً کافر به انقلاب است. حالا با این کافر که اسمش را در بدنه گفتمانی قرآن از آنان به عنوان منافقین یاد می‌کند، چه باید کرد؟ این یک بحث دیگری است. ممکن است پیغمبر در مقام گوش مطلق باشد! «وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ»(توبه: 61)؛ ممکن است این‌ها فکر بکنند که پیغمبر دارد همه حرف‌های آن‌ها را قبول می‌کند و به قول شمشیربازها «پیست» می‌دهد تا این‌ها جلوتر بیایند. حالا پیغمبر چه کار می‌خواهد بکند، آن می‌شود وظیفه پیغمبر و نوع تاکتیک‌های پیغمبر که چه مدلی می‌خواهد رفتار کند ولی این را که آیه می‌گوید، ‌حکم اعتقادی این آدم‌هاست. «وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ، هُمُ الظَّالِمُونَ، هُمُ الْفَاسِقُونَ» پس این‌ها باید در مظان این حکم باشند؛ مثلا در آیه 77 سوره مبارکه آل عمران دارد: «إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا». این آیات را با هم ثنو کنید تا مفاهیمی از آن در بیاید؛ چون این‌ها شبیه آیات منعطف به هم (مثانی) هستند.

«إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا» معلوم است که این‌ها معاهدات و عهدهای تبیینی را زیر پا گذاشته‌اند، «أُولَئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ»؛ این‌ها هیچ بهره‌ای در آخرت ندارند، «وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ»؛ خدا با این‌ها حرف نمی‌زند «وَلَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛ خدا در روز قیامت به این‌ها نظر نمی‌کند و در آیه بعد دارد: «وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقًا يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ»

«وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقًا يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ»؛ بعضی از این‌ها هستند که یک جوری زبان می‌گردانند!

این کار کار چه کسانی می‌تواند باشد؟ کار توده مردم؟ یا «يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ»(بقره: 79) کار چه کسانی می‌تواند باشد؟ این کار علمای بنی اسرائیل است. کار کسانی است که تئوری می‌دهند، نه کار مردم و این‌که «يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ»؛ یک جوری زبانشان را می‌پیچانند که شما فکر می‌کنی این‌ها از آیات و روایات است! یک کاری می‌کنند که شما فکر می‌کنی این‌ها جزء معارف است!

این زبان پیچاندن را به یک مصداق خیلی سطحی نبرید که مثلا «حطه» را «حنطه» گفته‌اند، بلکه یک نوع زبان‌بازی است. در روزنامه‌های امروز زبان‌بازی‌هایشان یک جور خاصی است؛ مثلا دو جمله را جوری در کنار هم می‌گذارند که یک جوری به نظر بیاید. دو جمله امام، و دو جمله آقا را و دو جمله از معارف و دو داستان از صدر اسلام را به گونه‌ای کنار هم می‌گذارند و یک جور دیگری فهمیده می‌شود، در صورتی که این مدل آن‌ها جزء معارف ما نیست و چقدر زیاد این اتفاق‌ها می‌افتد! که «لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ» و بعد می‌گویند «وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»؛ این‌ معارف از جانب خداست و حال آن‌که نیست. «وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ»؛ و دروغ می‌بندند بر خدا.

تئوری‌سازی، گام سوم شیطان

در جلسه یاد خدا عرض کرده‌ایم که گام سوم شیطان، گام تئوری‌سازی است. «إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ»(بقره: 169)؛ گاهی می‌گوید: برو کار خیلی بد بکن! یک موقع نمی‌گوید برو کار بد بکن، بلکه جوری زبان‌بازی می‌کند و شیطنت‌هایی ایجاد می‌کند که راه‌ها جور دیگری به نظر می‌آید! «وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ»؛ و این‌ها را هم به خدا می‌بندد؛ یعنی می‌گویید این‌ها جزء راه‌های الهی است و به عنوان این که راه الهی می‌روید،‌[تلقی می‌شود] و این گام‌ها واقعا برگشت‌ناپذیر است. شیطان در قدم‌های نهایی این کار را می‌کند. و این کار از جنس کار علماست؛ یعنی شیطان تخم چنین چیزی را در دامن یک عالمی و یک نخبه‌ای می‌گذارد. به قول امیرالمؤمنین: «وَدبَّ و درجَ»[1]؛ شیطان در دامان بعضی تخم‌ریزی می‌کند. نخبگان و کسانی که دارای قلم و بیان هستند، می‌بینید از جایی چه چیزهایی در می‌آورند و شما فکر می‌کنی درست است! برای همین کتمان و لبس و پوشش حق به باطل

جالب است که آیه می‌گوید «وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ»(بقره: 42)؛‌ چون گاهی روی باطل پوششی از حق می‌کشید و گاهی روی یک حقی پوشش باطل می‌کشید؛ یعنی چهره حق را مشوه می‌کنی! و این می‌شود لبس حق به باطل که طرف وقتی حق را می‌بیند آن را شبیه باطل می‌بیند! ما یک چیزهایی داریم که شبیه چیزهایی است؛ مثلا ما در روایات داریم که برخی چیزهایی که به آن تفکرات می‌گوییم،‌ درواقع سناریوهایی است برای این‌که حال یک نفر را بگیریم و می‌گویند: این عقل نیست.

«قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ» از امام صادق پرسیدند عقل چیست؟ گفتند «قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»؛ چیزی که با آن خدا پرستیده می‌شود و با آن بهشت به دست می‌آید. «قَالَ قُلْتُ فَالَّذِی كَانَ فِی مُعَاوِيَةَ»؛ گفتم: آن چیزی که معاویه داشت چه بود؟ «فَقَالَ تِلْكَ النَّكْرَاءُ تِلْكَ الشَّيْطَنَةُ»؛ گفت: آن شیطنت بود. «وَهِيَ شَبِيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَلَيْسَتْ بِالْعَقْلِ»؛ این شبیه به عقل بود و عقل نبود.

رابطه تبلیغ و مکر شیطان

کلا یک سناریوهایی ما می‌چینیم برای این که می‌خواهیم یک نفر را زمین بزنیم و این‌ها عمل می‌کند. اول پروند درست می‌کنیم، بعد شایعات درست می‌کنیم. من به طلبه‌هایمان می‌گویم: این راه را از یک جایی ببندید! می‌پرسند: از کجا؟ می‌گویم: از بحث تبلیغ! گاهی در فنون تبلیغ یک چیزهایی به ما یاد می‌دهند که سناریونویسی است؛ مثلا شما اول این آیه را می‌خوانید و بعد این آیه و بعد این مثال را می‌زنید و بعد این بیت شعر را؛ یعنی انگار نمی‌خواهیم با مردم حرف بزنیم و فقط می‌خواهیم یک سناریو را پیاده کنیم؛ یعنی ظاهراً حرف نمی‌خواهی بزنی! یک سناریو داری که در آن جای بغض کردن هم معلوم می‌شود. به نظر می‌آید در این موارد خیلی کار خوبی داری می‌کنی! ولی حواست باشد که نکند می‌خواهی مردم را با این کارهایت فریب بدهی؟! بعضی از من فنون تبلیغ سؤال می‌کنند، من می‌گویم: من نمی‌فهمم، این چیزی که من می‌فهمم این است که اگر حرف داری برو بزن! همین حرف خودت را بزن و از این فنون استفاده نکن!

یک موقع من به آقا گفتم: من را مشهد دعوت کرده‌ام که مناجات بخوانم و آقا گفتند: برو پای بلندگو برای خودت مناجات بخوان! بگو می‌خواهم مناجات بخوانم بلندبلند برای خودم! آدم باید برای خودش یک کاری را بکند، نه این‌که برای ملت سناریونویسی کند. که در این صورت تبدیل می‌شود به آدم مکار! یعنی مکر کردن را یاد می‌گیرد. گاهی هم مرز حق و باطل آن مخلوط می‌شود؛ لذا اگر حرفی داری بزن و سعی نکن مرتب از این تکنیک‌ها استفاده کنی و حیله گری بکنی و این‌ها عقل نیست، «شبیهٌ بالعقل» است.

پس عده‌ای هستند که کار به دست این‌هاست و این‌ها علما و نخبگان و اصحاب رسانه هستند که تبیین‌ها دست این‌هاست. خدا کرور کرور از مردم را از جهنم نجات می‌دهد، ولی این‌ها را در جهنم نگه می‌دارد؛ یعنی هزاران هزار گناه از مردم بخشیده می‌شود، ‌ولی یک گناه کج کردن مسیرها بخشیده نمی‌شود.

آیه 75 سوره بقره در این زمینه می‌گوید: این‌ها پس از فهم و شناخت تحریف می‌کنند «أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ»؛ آیا امید دارید که این‌‌ اهل کتاب به دین شما ایمان بیاورند «وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ»؛ فریقی از این‌ها و نقش این فریق چیست؟ آیه می‌گوید: وقتی این فریق ایمان نمی‌آورند، شما طمع نکن که اهل کتاب ایمان بیاورند! در حالی که فرقه‌ای از این‌ها هستند که «يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ»؛ کلام الله را می‌شنوند و وقتی می‌فهمد، تحریف می‌کند «وَهُمْ يَعْلَمُونَ»؛ دانسته این کار را می‌کند. و وقتی فریق این کار را می‌کند، از توده مردم توقع نداشته باش و طمع نکن این‌ها ایمان بیاورند. چرا ایمان نمی‌آورند؟ گیر چه هستند؟ فریق نمی‌گذارد این‌ها ایمان بیاورند. آن‌جا هم دارد که این‌ها ایمان نمی‌آورند! چرا؟ «وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقًا يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ»(آل عمران: 78)؛ یک عده‌ای این کارها را کرده‌اند.

پس هر که در نقطه برتری ایستاد باید حواسش را به جد جمع کند. این جا جاهایی نیست که آدم بگوید من مرجع شدم که شدم ولی می‌خواهم کارهای خودم را بکنم! بروم دنبال درس و بحث خودم! اصلا «کارهای خودم» نداریم. این چیزها معنا ندارد! یا این‌که بگوید: من اصلا این‌جا موضع‌گیری نمی‌کنم! این‌جا جاهایی است که خدا واقعا حساب می‌کشد.

سکوت در برابر ظلم مظلوم از مصادیق کتمان

آیه 283 بقره ریشه کتمان را می‌گوید: «وَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا كَاتِبًا»؛ اگر در سفر بودید و کاتبی نبود که ثبت سند بکند «فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ»؛‌ وثیقه دریافت شده جای آن را می‌گیرد «فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا»؛ اگر یکدیگر را امین دانستید «فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ»؛ او باید امانتش را ادا بکند. (امانت در قرآن یک فرهنگی دارد. این‌که دارد «ان تودوا الامانات الی اهلها»؛‌ امانات را به اهلش بدهید، یکی از مهم‌ترین اماناتی که باید به دست اهلش داده شود، امانت ولایت و حاکمیت است.) بعد به شاهدان می‌گوید: «وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ»؛ شهادت را کتمان نکنید. این‌جا کتمان به نگفتن است؛ یعنی جایی که طرف باید شهادت بدهد شهادت نمی‌دهد. نه این‌که برود یک چیز دیگری شهادت بدهد، بلکه اصلا شهادت نمی‌دهد. گاهی دارد به یک مظلومی ظلم می‌شود، می‌گوید: برای چه باید دفاع از مظلوم بکنم؟!

کسی گفته بود: این آقای بی‌سواد تا لمعه خوانده و عمامه گذاشته! من رفتم رئیس قوه قضائیه را گیر آوردم گفتم: این چه حرفی است که شما می‌زنید؟! من شاهد بودم که او این درس‌ها راخوانده. باید به خدا پناه برد وقتی مظلومی جلوی چشم آدم باشد! در دعای صحیفه هست که «اللهُمَّ إنّی أعْتَذِرُ إلَیْکَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتی فَلَمْ أنْصُرْه»؛ خدایا من عذر می‌خواهم از این‌که مظلومی حقش جلوی من ضایع بشود و من همین جوری بایستم نگاه بکنم و یاری نکنم! ما فکر می‌کنیم ما فقط ظالم نباید باشیم، ولی امام سجاد می‌گوید خدایا من از یاری نکردن مظلوم عذر می‌خواهم. برای چه؟ با این توجیه که نکند به ما یک چیزی بگویند؟! نکند خودمان یک چیزی بشویم! در صورتی که اگر آدم وجدانی داشته باشد باید از خدا عذرخواهی بکند. وقتی آدم می‌رود در روستاهای آبادان،‌ بوی گند گاز خفه‌مان می‌کند، بعد همان روستا گاز ندارد! گاز را از آن‌جا لوله‌کشی می‌کنند به تهران. بوی گندش را او می‌خورد و استفاده‌اش را من می‌برم! اگر من نه مسلمان باشم و نه مسیحی، گبر هم که باشم،‌ یک وجدان بیدار نمی‌تواند این را قبول بکند که من دارم می‌بینم که گاز را از زیر پای او می‌کشند ولی من کمک نمی‌کنم! «مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتی فَلَمْ أنْصُرْه»، در صورتی که باید بروم ببینم کجا می‌توانم دادش را بستانم؟! کجا کمک بدهم؟!

این‌که انسان چیزی نگوید، شهادتی باید بدهد و ندهد، باید حرفی بزند و نزند. حالا که تریبون دستت هست حرف بزن! بگو این اشتباه است! دنبال کن آن قدری که می‌توانی! و بعد می‌گوید: «وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ»؛ نمی‌گوید شهادت دروغ نده، بلکه اگر در یک قضیه مالی تو شاهد بودی، نمی‌توانی بگویی من دادگاه نمی‌آیم! «وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ»؛ می‌دانی چرا شهادت نمی‌دهد؟ چون قلبش گنهکار شده. قلبش از سلامت افتاده. همان قلبی که با همان می‌تواند قرآن را جذب کند که دارد «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ»(ق: 37)؛ قرآن مال صاحب‌دل است،‌ کسی که قلبش سالم باشد، قرآن را جذب می‌کند وگرنه قلب مریض که قرآن را جذب نمی‌کند. طرف باید بفهمد در کجا باید شهادت بدهد و کجا باید حرف بزند. در جایی که باید حرف بزند حرف نمی‌زند!

خیلی وقت‌ها مشکل ما کتمان است. یک کسی باید شهادت بدهد،‌ حکم کند و نمی‌کند؛ برای همین است که آقا گفته‌اند: من از بیان حقائق خسته نمی‌شوم! من باید بگویم ولی یک عده خسته می‌شوند،‌ یک عده نمی‌گویند،‌ یک عده عافیت‌طلبی می‌کنند. آن موقعی که همه خط امام داشت به باد می‌رفت، چرا بیت حضرت امام یک کلمه نمی‌گفت؟! دریغ از یک کلمه! این‌ها با این حدیث سکوتشان را توجیه کردند که «کن فی الفتنه کابن اللبون»؛ ابن لبون شتری است که وارد سه سالگی می‌شود که نه شیر دارد برای دوشیدن و نه پشت دارد برای سواری دادن. در صورتی که آقا این حدیث را توضیح دادند که همین سکوت دارد فتنه جدید درست می‌کند.

«وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ»؛ کسی که کتمان شهادت می‌کند به خاطر قلب بیمار اوست. برگردد ببیند چه کار کرده که قلبش بیمار و قسی شده؟!

آیات تصریح دارد که قلب قسی به معنی قلبی نیست که گریه نمی‌کند! بلکه کسی که تحریف می‌کند قلب قسی دارد. ممکن است کسی تحریف و کتمان بکند و گریه هم بکند. آیه داریم که «قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ»(مائده: 13)؛ جزء اولین خاصیت‌های قلب قسی این نیست که گریه نمی‌کند، بلکه اولین خاصیتش این است که کلام را از موضع خودش تحریف می‌کند. قلب بیمار قلبی است که شهادت نمی‌دهد، حرف نمی‌زند.

پس آیه 41 بنی اسرائیل را به ایمان و اصول دعوت می‌کند و در آیه 43 دعوت می‌کند به فروع؛ یعنی دعوت به تشکیلات حکومت اسلامی؛ پس باید این‌ها هم به اصول معتقد بشوند و هم به فروع؛ یعنی هم مکلف به اصول و باورها هستند و از باورها هم باید عمل بجوشد. این جور نیست که کسی چیزی را باور بکند و بعد عمل نکند! این‌که گفته‌اند دین فقط به استعمال تکمیل می‌شود؛ یعنی دین وقتی تکمیل می‌شود که شما آن چیزی را که می‌دانی به کار ببندی و از کوزه همان برون تراود که در اوست. اگر در مجموعه اعتقادات یک نفر یک چیزی باشد، رسما باید خودش را در قالب عمل نشان دهد؛ برای همین مکلف به اصول، مکلف به فروع هم هست.

در ذیل آیه «وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا»(فرقان: 63)؛ اولین خاصیت عباد الرحمن این است که روی زمین خیلی آرام راه می‌روند، روایتی ذیل همین آیه هست که امام صادق می‌گوید: توی حال و هوای خودش راه می‌رود، نه با تبختر و تکبر!

در مسئله اعتقادی و عملی هم همین طور است. هم به اعتقادات و هم به فروع مکلف‌اند. و این آیه چه کسانی را مخاطب قرار می‌دهد؟ اول یک تودهنی به علمای بنی اسرائیل می‌زند و بعد این‌که درست است که می‌گوید «یا بنی اسرائیل»، ولی مخاطب خودش را علما قرار می‌دهد، همین کسانی که سرِ رشته به دست آن‌هاست و آن‌ها را مکلف به ایمان می‌کند و این‌که نپوشانند و کتمان نکنند و بگذارند حق راه بیفتد و بعد هم می‌گوید پس از ایمان وارد جریان حکومت بشوید و بیایید آن شاخص‌های اصلی و هندسه اصلی دین را اجرایی کنید و گفته‌اند آیه «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ»(بقره: 43) نظیر آیه «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»(مائده: 55) که رکوع با رکوع کنندگان خودش یک فرهنگ مفهومی دارد که با آن، مهم‌ترین شاخص‌های حاکمیت اسلامی را می‌گوید و اگر بخواهیم روی شاخص‌های حکومت اسلامی بحث بکنیم، یکی از مهم‌ترین جاها همین آیه است که ظاهرا به نظر نمی‌آید که باید روی این آیه بحث بشود! ولی در این نقطه بحث در باب حکومت دینی زیاد است.

تادب قرآن

(سؤال) ج: یک برداشت‌های تئوریک این‌جا وجود دارد که باید همه آیات را گذاشت و دید که جایگاه انبیاء و مخلصین کجاست؟ آیا شیطان دسترسی دارد یا نه؟ این یک بحث تأدبی قرآن است. این نکته مهم است که بحث‌های تأدبی قرآن را باید با بحث‌های معارفی ناب قرآنی بحث شود؛ مثلا خدا در مورد بهشت می‌گوید: آن جا حورالعین هستند و ما همین را راجع به غلمان هم داریم و از عبارت‌های «ولهم ما یشتهون» همین ها برمی‌آید اما آیا دیدید قرآن این‌گونه بگوید؟! چون این نحوه گفتار انسان را بی‌حیا می‌کند که مثلا یک زن با یک عالمه غلمان در بهشت! لذا تأدب قرآن در این‌جا یک جور دیگر است؛ یعنی وقتی در مدل بیان می‌خواهد تادب کند، این را می‌گوید، ولی آن را نمی‌گوید!

گاهی انتقادی که به عرفا هست این است که می‌گویند: شما تأدب شریعت را حفظ نمی‌کنید! مثلا در عرفان نظری این جمله را می‌بینید که ما غذای خداییم و خدا غذای ماست؛ ما خدا را خوردیم و خدا ما را خورده است! بعد توضیحی داده می‌شود که شما حیرت می‌کنید که این‌ها عجب چیزی گفته‌اند! چون که غذا چنین خاصیتی دارد که اولا عین مُغتذی می‌شود؛ عین بدن می‌شود. آن غذایی که در معده هست که غذا نیست، ولی وقتی حل در بدن می‌شود، و عین بدن می‌‌شود، ‌اسمش غذا می‌شود و موجب شکوفایی مغتذی هم می‌شود. حالا ما خدا را خوردیم یعنی چه؟ بعد از توضیحات مفصلی که عرفا می‌دهند، ‌شما کیف می‌کنی که این‌ها چه اصطلاحی درآوردند! ولی می‌بینی با ظاهر شریعت نمی‌‌خواند؛ چون داریم «وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ»(انعام: 14)؛ خدا طعام می‌دهد،‌ ولی طعام کسی نیست. این تأدب شریعت است. ولی اگر این بیان را غلیظ بکنند، مردم نسبت به خدا بی‌حیا می‌شوند و سر سفره می‌گویند: آقا بیا خدا را بخوریم! اصلا همه چیز به هم می‌ریزد! مسائل حاق قرآنی را باید با نوع تأدب‌های شریعت تفاوت گذاشت؛ مثلا اگر معارف را بریزیم روی دایره و بحث بکنیم، مقاماتی برای انبیاء تثبیت می‌شود که ملائکه باید بیایند تلمذ کنند کما این‌که کرده‌اند؛ چون مقام انبیاء بالاتر از این حرف‌هاست و از آن مقام روزی می‌خورند. در زیارت جامعه دارم «مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُمْ»؛ کسی که قصد خدا بکند، اگر رویش را بخواهد برگرداند باید به سمت امام رضا برگرداند. «وَمَنْ وحَّدَه قبِلَ عنکم»؛ اگر کسی وحدانیت داشته باشد امام رضا از او قبول می‌کند؛ یعنی اگر بخواهد همین جوری پیش خدا برود، امام رضا از او قبول می‌کند و می‌گوید: همین جوری من دستت را می‌گیرم و پیش خدا می‌برم؛ یعنی کسی بدون امام رضا و امام حسین نمی‌تواند پیش خدا برود. اصلا معنی ندارد! اگر هم فکر کند که خودش دارد پیش خدا می‌رود، در واقع امام دستش را گرفته و دارد پیش خدا می‌برد؛ منتها این مدل تأدبی قرآن در روایات هم آمده که قرآن هفوات و لغزش‌های انبیاء را نقل کرده و شاید آن لغزش در عالم خیال نبی اتفاق افتاده باشد، ولی آنقدر دوربین را روی آن زوم کرده و چپ و راست گفته تا بین خدا و انبیاء مردم دچار شرک نشوند؛ لذا اگر زیارت جامعه الله اکبرهای ابتدای دعا را نداشت، همین می‌شد! اول دعا سی بار الله اکبر دارد و باز سی بار دیگر الله اکبر دارد و باز جلوتر سی بار دیگر الله اکبر دارد؛ یعنی نمی‌گوید: کلا صدبار تکبیر بگو؛ یعنی مرتب بگو الله اکبر و بعد این مقامات ائمه را بگو و آخرش هم بگو «سلم تسلیما کثیرا حسبنا الله و نعم الوکیل» و معمولا دعاها این‌گونه تمام می‌شود؛ یعنی نکند گرفتار شرک بشوی! پس دوربین خدا روی انبیاء برای رعایت تأدب قضیه است و لذا هیچ‌کس جای این‌ها را با خدا اشتباه نمی‌کند و این لطافت شریعت و قرآن است؛ ‌لذا بعضی که علی اللهی می‌شوند به این دلیل است که عارف و زاهد و همه دنیا در برابر عظمت علی لنگ انداخته؛ چون وقتی آدم زندگی امیرالمؤمنین را می‌خواند، می‌گوید: واقعا این که بوده؟! این‌که حضرت در آن واحد در چند جا بوده! یا جوری نماز می‌خوانده که مردم فکر می‌کردند حضرت مرد! به حضرت زهرا می‌گویند:‌ حضرت می‌گویند: این کار هر شب علی است؛ یعنی این جوری نماز می‌خواند! آن جوری می‌جنگید! واقعا دیدن حضرت علی به تنهایی آدم را به سمت شرک می‌برد. برای این که این اتفاق نیفتد، قرآن یک جوری بیان کرده که شما اصلا جایگاه این‌ها را با خدا قاطی نمی‌کنی.

حالا ممکن است جزء پیامدهایش این باشد که آن ولی‌ای که ولی جامعه را تثبیت می‌کند،‌ می‌خواهد این ذهنیت را بدهد که «ولی جامعه» معصوم نیست؛ یعنی نتیجه‌اش در ذهن و دل طرف این بشود که ممکن است «ولی جامعه» «ولیِ اللهی» باشد ولی معصوم نباشد. به لحاظ گفتمانی این را به ذهن می‌آورد. ولی اگر این گفتمان را کنار بگذاریم، «ولی» معصوم است.

تفاوت ولی معصوم و غیر معصوم

پس فرق است بین طهارت مائیه و طهارت ترابیه که داریم «فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا»؛‌ اگر آب نیست تیمم کنید، ولی بدانید آب آب است و این خاک پاک است؛ یعنی جنس ما فرق دارد. اگر در روایات داریم که آب امام است به خاطر این است که اصلا او منشأش آسمانی است و ولی فقیه منشأش زمینی است. خودمانی است. صعید است منتها صعید طیب است. این خاک پاک است و او اصلا مال آسمان است. یک جور دیگر است. کسی این را با آن اشتباه نکند! فکر نکند که آقای خامنه‌ای را که ضرب در صد کنیم می‌شود امام زمان! حضرت چیز دیگری است! آقای خامنه‌ای ضرب در ده میلیاردش هم نمی‌شود امام زمان! این خاک پاک است و او «انزل من السماء ماء» است، منتها «فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا»

شما نمی‌توانید بگویید: چون آب نیست پس من نماز نمی‌خوانم! خاک به عنوان حکم ثانوی اضطراری قابل قبول است، منتها باید دقت کنیم و توجه داشته باشیم که برویم دنبال آب! جستجو بکنیم و کار را به دست آب بدهیم، کار دست خاک نماند. آن نقطه‌ی رهایی و حکم اولی آب است. ولی این خاک به جهت ذهنی این فضا را تولید می‌کند که انگار این را که «ولی جامعه» هیچ خطایی نمی‌کند را از ذهن می‌زداید.

من از داماد آقا پرسیده بودم که آیا آقا قبول می‌کنند که اشتباه ممکن است؟ گفتند: بله! من هم آدم هستم و اشتباه می‌کنم ـ منتها گفتند – هرکه تضرعش بیشتر باشد، خدا دست او را می‌گیرد. اگر کسی بخواهد برای خدا عمل کند، خدا دست او را می‌گیرد و اگر «ولی جامعه» اهل عدالت در سطح خودش باشد، طبیعتاً خدا دست ولی جامعه را بیشتر می‌گیرد. این قاعده‌کلی هم هست که هر که به خدا امیدوار باشد و به خدا توکل کند، خدا دست او را می‌گیرد و او را کفالت می‌کند. ولی این‌که بعضی برای ولایت بحث عصمت را طرح می‌کنند و یک دوره‌ای هم بر این امر اصرار داشتند که یک نوع عصمتی برای آقا اثبات بکنند، یک گزارشی پیش ایشان رفت که فلانی و فلانی دارند این بحث را مطرح می‌کنند و من نتیجه را پرسیدم گفتند: آقا خیلی ناراحت شدند! شما شاید یادتان نباشد، ولی در منابر یک نوع عصمتی را برای آقا درست کردند و گزارش که خدمت آقا رسید ایشان خیلی ناراحت شدند.

آیه 43 نشان می‌دهد که افراد غیر از این‌که نسبت به اصول مکلف‌اند، نسبت به فروع هم مکلف‌اند. پس از این‌که می‌گوید: ایمان بیاورید، می‌خواهد بگوید وارد جریان حکومت بشوید. این «اقیموا الصلوه واتوا الزکوه» را به چه کسانی دارد می‌گوید؟ به بنی اسرائیل! پس معلوم است که این‌ها نسبت به فروع هم مکلف‌اند. اول ایمان بیاورند و بعد در فروع وارد بشوند.

جنگ و تحریم و تبعید، نتیجه قائل بودن به حاکمیت خداوند

انگار دارد این مطلب در سوره حج خلاصه می‌شود. آیه 39 را ببینید!

«أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا»؛ به واسطه این‌که به این‌ها ظلم شده، به این‌ها اذن در قتال داده شده که بروند بجنگند «وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ» چه کسانی؟ «الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ»؛ به خاطر این‌که این‌ها گفتند پروردگار ما خداست از دیارشان(مکه) اخراج شدند. (این‌ آیات از اولین آیات مدنی است) «وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا»؛ اگر دفع نمی‌کرد یکسری را به یکسری دیگر اسم خدا را برمی‌داشتند؛ کلا این‌ها مراکز دینی هستند و اگر دفاع رزمی نبود دین نبود. دین را از مقوله دفاع خارج نکنید. بازگشت جنگ و قتال هم به دفاع است. نه فکر کنید این‌ها با مسجد مشکل دارند! این‌ها با خدا و هر آن‌چه حاکمیت خدا باشد مشکل دارند، البته با کنیسه‌ای که خودش ملعبه‌ای دست آن‌هاست مشکل ندارند، ولی حتی با کنیسه‌ای که بخواهد حاکمیت خدا را پیاده کند مشکل دارند. این‌که می‌بینید دشمنان خدا با این مراکز مشکل ندارند پس معلوم است این کنیسه و کلیساها، واقعاً کنیسه و کلیسا نیست! و این‌ها آن کارکردی را که باید داشته باشند ندارند؛ مثلا اگر در دانشگاه‌های خارج از کشور رفته باشید دیدید یک moon Prayerدارند و همه از یهودی و مسیحی و مسلمان هستند. دشمن خدا خودش اتاق هم برای این‌ها درست می‌کند که شما بروید آن‌جا یکسری عبادت‌های فردی، یا اگر درددلی با خدا دارید، آن‌جا انجام بدهید.

ولی در این آیه بحث این است که این‌ها به خاطر چه چیزی اخراج شدند؟ به خاطر این‌که می‌گفتند:‌ «رَبُّنَا اللَّهُ» و ربنا الله گفتن درگیری تولید می‌کند، اخراج از دیار درست می‌کند. می‌دانید چرا؟ چون «رَبُّنَا اللَّهُ» گفتن به گفتن که نیست! چون می‌گوید: دیگر مدیریت با تو نیست، ‌مدیریت با خداست. ما دیگر زیر بار مدیریت تو نمی‌رویم. زیر بار مدیریتی می‌رویم که نشأت گرفته از مدیریت خدا باشد و این هم می‌شود جنگ،‌ می‌شود اخراج از دیار، می‌شود شکنجه، ‌می‌شود تحریم!

آیه را ببینید! ساده‌لوحی است که در برخورد با آیات، سیره و تاریخ اسلام که بگوییم: این‌ها چون نماز می‌خواندند و چون گفته بودند ما به این بت‌ها سجده نمی‌کنیم، درگیری عظیمی در مکه درست شد! واقعا ساده‌انگاری نسبت به حوادث تاریخ است که بگویند ما به این سنگ و چوب سجده نمی‌کنیم و بعد درگیری بشود! پس چرا الان این درگیری اتفاق نمی‌افتد؟! الان کسی به کسی کار ندارد! الان در دانشگاه‌های دنیا بروید می‌بینید بودایی، شینتو، مسلمان و مسیحی هست و همه هم دارند کار خودشان را می‌کنند و هیچ کس هم با هیچ‌کس درگیری ندارد، حتی آن دولت هم با این‌ها درگیری ندارد. این‌ها هم با دولت درگیر نیستند. همه چیز دارد خوب پیش می‌رود، حتی دولت پول این عبادات را هم می‌دهد و امکانات برایشان درست می‌کند.

تئوری‌های اقتصادی اسلام و برآشفتن فراعنه

همه این‌ها هم به خاطر این است که ما نفهمیدیم «ربنا الله» چیست؟! نفهمیدم کارکرد آن مسجد چیست؟! و این‌که کارکرد عبادتگاه‌ها کجاست؟ قرار است چه کار بکنند؟

تا این‌ها گفتند «رَبُّنَا اللَّهُ»، بیرون ریختندشان و جنگ و درگیری، پس معلوم است که بحث بر سر نوع مدیریت بوده و این‌که حرف چه کسی بالا باشد؟! فرعون دیوانه نبوده که بگوید من خالق شما هستم و شما را آفریده‌ام! بعد همه هم قبول بکنند! او می‌گوید: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى»(نازعات: 24)؛ یعنی همه برنامه بدهند اشکالی ندارد! شما برنامه خودتان را داشته باشید! شما یهودی‌ها برنامه خودتان را داشته باشند، ولی push (کلید و دکمه) برنامه بالا دست من! برنامه کلی حاکمیتی را من می‌دهم. شما برنامه خودتان را داشته باشید،‌ ولی «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى»؛ push برنامه را من می‌دهم. آن چیزهایی که می‌خواهد شما را به هم وصل بکند که آن برنامه حاکمیتی است و این‌که این جامعه چه جوری باید اداره بشود؟ روابطش با دیگران باید چه جوری باشد؟ این‌ها مدیریتش با من! وگرنه این پایین می‌خواهی نماز بخوانی بخوان! می‌خواهی میهمانانت را این جوری دعوت کنی بکن! من به این‌ها کاری ندارم، این بالا دست من باشد! فرعون بحثش همین بوده و فرعون‌های حالا هم بحثشان همین است. نمی‌خواهد در جزئیات دخالت کند، ولی آن بالا را دست خودشان می‌گیرند و می‌گویند «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلی» نه «انا خالقکم الاعلی»! این‌ها دیوانه که نبودند!

بعضی مجموعه جریان بت‌پرستی را به صورت آدم‌های داغان ضایع نگاه می‌کنند که این‌ها آدم‌های نفهمی هستند که می‌گفتند این چوب‌ها ما را آفریده! در صورتی که جریان بت‌پرستی این نبوده. مگر این‌ها عقل نداشتند؟! خادمان معابد که خودشان این جریانات را هدایت می‌کردند، همین ملاء بودند که با حاکمان ارتباط داشتند و مترفین که شبکه‌های اقتصادی بودند و با هم جامعه را اداره می‌کردند. داستان این بوده و مشکل هم همین بوده، نه این‌که کسی می‌خواسته خالقیت خودش را به رخ بکشد. شبکه ملاء و مترف با معابد با هم هماهنگ بوده‌اند، پس وقتی انگشت می‌کنی در قضیه بت‌پرستی، داری نظام حاکمیتی یک عده را به هم می‌ریزی؛ مثل این‌که یک نفر انگشت بکند در سازمان مدیریت! الان شما کل نظام شبکه را داری به هم می‌ریزی! فرض کنید در یک تئوری یک نفر بگوید: ما الان سازمان امور مالیاتی نداریم،‌ جمع‌آوری زکوات داریم! ببینید چه حرف‌هایی درست می‌شود! بعد می‌پرسند: جمع‌آوری زکوات دست چه کسی است؟ می‌گویید: در دست ولی مسلمین! براساس «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ»(توبه: 103) بعد ببینید این حرف چه تبعاتی دارد! یعنی یک دولتی می‌خواهد بودجه‌اش را با مالیات ببندد،‌ یکهو می‌بیند آن نظام مالیاتی را نداریم، این جمع‌آوری زکوات را داریم که دست یک کس دیگر است! این‌جاهاست که همه چیز به هم می‌ریزد! اصلا این‌که می‌بینید بحث خمس و زکات در دوره ائمه که آن‌ها مسئولیت این قضیه را داشتند،‌ اینقدر حساسیت ایجاد می‌کرد! چون می‌دیدند امام دارد اقتصاد جامعه را می‌کشاند در یک شبکه‌ی زیرزمینی! و دارد اکیپ خودش را تأمین مالی می‌کند، آن‌هم با یک سیستم اعتقادی! خوب معلوم است که برای امام حرف درست می‌کنند!

الان سیستم اعتقادی یعنی این‌که یک محرم و صفر در مملکت می‌گذرد و اگر به دولتی بگویید یک روز آن را تأمین مالی بکن، کادر اجرایی آن را هم فراهم کن و برگزار کن! ببینید آیا می‌تواند یا نه؟! قطعا نمی‌تواند،‌ ولی وقتی کار به شکل اعتقادی و مردمی در می‌آید، ببینید 60 روز این مردم چه می‌کنند! لذا دولت حاکم می‌بیند امام معصوم دارد یک شبکه خاص درست می‌کند با منابع مالی و تازه با رنگ و بوی اعتقادی! خوب طبیعی است که برایش حساسیت ایجاد می‌شود.

می‌خواهم بگویم وقتی برنامه‌ها برنامه‌های دینی بشود، حاکمان حساسیت پیدا خواهند کرد. حالا شما همین جمع‌آوری زکوات را بروید در سوئیس بگویید، بعد می‌پرسند یعنی دست چه کسی است؟ می‌گوییم دست آقای خامنه‌ای! بعد ببینید چه اتفاقی می‌افتد؟!!! وای به حال آن موقعی که این تئوری یک سیستم اجرائی بشود! مثلا یک سیستم زیرزمینی در سوئیس راه بیندازیم به عنوان جمع‌آوری زکوات! این‌ها می‌شود «رَبُّنَا اللَّهُ» و نتیجه‌اش این می‌شود که می‌گویند:‌ خوش آمدی! برو بیرون! نتیجه‌اش می‌شود جنگ و اخراج و درگیری! و لذا آیه می‌گوید «أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا»؛ اگر می‌خواهی حکومت تشکیل بدهی برو برای خودت حکومت تشکیل بده! و می‌شود جنگ و تئوری‌های خودت و بحث ظالم و مظلوم و این‌که چرا ما را اخراج کردی؟! و پول ما را بده! و حق ما را خوردی! و چرا ظلم می‌کنی؟! و استکبارستیزی و این مجموعه از حرف‌ها و این‌که «وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا»(حج: 40)؛ مساجدی که ذکر الله کثیر در آن بشود و این مال مؤمنان است وگرنه اگر ذکر الله قلیل باشد این مال منافقین است. و این ذکر الله کثیر می‌شود جریان اسلامی وگرنه مصادیق «وَلَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا»(نساء: 142)، را خدا به این نمازهایی که در مساجد این مدلی و با این زمینه‌ها خوانده می‌شود اطلاق می‌کند. این‌که ذکر خدا کثیرا نیست!

چطور است که اگر خدا حرف بزند در این‌که صبح بلند شو دو رکعت نماز بخوان! می‌گویی: چشم! ولی وقتی بگوید برو با آن‌ها بجنگ بگویی: این نه! چرا آن آره و این نه؟! قرآن می‌گوید جریانات امانات را به دست ولایت بسپار تا حاکمیت تشکیل بشود و تو می‌گویی: این‌ها نه! پس شما داری قلیلی از بحث‌های خدا را دنبال می‌کنی که شده نماز و روزه و همه این‌ها و یک کثیری از بحث‌های خدا را ول کردی! در صورتی که در پرتو این کثیر است که آن قلیل‌ها هم اتفاق می‌افتد وگرنه، نه جرأت داری حدود را اجرا کنی و نه قصاص! نه دیات می‌توانی داشته باشی! نه می‌توانی با کسی بجنگی و نه می‌توانی از منافعت دفاع کنی! هیچ کار نمی‌توانی بکنی! مسئله‌ی حکومت این است.

در ادامه آیه 40 سوره حج دارد: «وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ»؛ این‌که نصر خدا می‌رسد. به کانتکس‌های این آیات دقت کنید! این را بی قاعده به هر چیزی نزنید! «وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ»؛ کسی که خدا را کمک بکند و معلوم است که دارد وارد این پروسه‌ها می‌شود، خدا به این آدم‌ها کمک می‌کند. «إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ»؛ خدا در این‌جا با عنوان قوی عزیز وارد صحنه می‌شود. شما فقط بیا پای صحنه! یک خرده بجنب!

همه این‌ها برای چیست؟ برای این است که معلوم است شما می‌خواهید حکومت تشکیل بدهید! و در آیه بعد دارد: «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ»(حج: 41)

«الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ»؛ کسانی که این مکنت و این امکان را در زمین پیدا می‌کنند که جامعه‌شان را بسازند، 4 تا کار می‌کنند و این 4 تا کار این است: «1- أَقَامُوا الصَّلَاةَ 2- وَآتَوُا الزَّكَاةَ 3- وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ 4- وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ، وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ»

بحث امر به معروف و نهی از منکر خودش فرع بر معروف و منکر است؛ به عبارتی این کار سوم و چهارم حاشیه‌ی دوتا کار اول است. چرا؟ چون اول معروف و منکر باید شناخته شود و اجرایی شود. این امر به معروف و نهی از منکر در این بحث «اوامر ارشادی» هستند، نه «امر مولوی».

امر ارشادی؛ مثل این که در اصول گفته‌اند: کاری مثل صدق حَسَن است و کاری مثل کذب قبیح است. یک حسن و قبح دیگری هم داریم و آن فرع بر این است که شما امتثال کنید؛ مثلا گفته‌اند نماز بخوانید. این جوری نیست که شما که نماز می‌خوانید، هم دارید یک کار خوب انجام می‌دهید و هم چون امتثال می‌کنید دارید یک کار خوب دیگری هم انجام می‌دهید! این فرع همان است و شما ده تا کار خوب که انجام نمی‌دهید! اصلا چرا می‌گویند: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ» یک امر ارشادی است؟ به خاطر این‌که «اطیعوا» یعنی این کاری را که می‌گویند بروید انجام بدهید! و خود این «اطیعوا» یک ثواب مجدد ندارد. الان پیغمبر به شما می‌گوید نماز بخوانید، آیا الان دو تا کار انجام دادید، پس دو تا خیر به شما می‌رسد؟ یکی این‌که نماز خواندید و یکی این‌که حرف پیغمبر را گوش کردید؟ نه! این جوری نیست. این‌که حرف پیغمبر را گوش کردید، ‌یک امر تبعی و ارشادی است،‌ اما در این جا امر به معروف و نهی از منکر فرع بر خود معروف و منکر است. بعد می‌گویند برای پایداری این معروف امر به معروف و نهی از منکر بکنید؛ یعنی اول دو پایه معروف و منکر را می‌گذارند، بعد دو چیز دیگر درست کردند به عنوان تبع تا آن پایه را حفظ کنید! لذا اگر امر به معروف و نهی از منکر را کنار بگذارید، دو پایه‌ی اساسی آن، «1- أَقَامُوا الصَّلَاةَ 2- وَآتَوُا الزَّكَاةَ » است.

حالا سؤال جدی از این‌جا شروع می‌شود که «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ»؛ آیا منظور این است که کسانی که امکان این را پیدا می‌کنند و حکومت تشکیل می‌دهند، نماز می‌خوانند؟

معلوم است که این نیست، پس معلوم است اقامه صلات این نیست! اقامه صلات که نماز خواندن نیست! این یک شایعه است که اقامه صلات یعنی نماز خواندن! قرآن می‌گوید: «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ»، این معلوم است اشاره به چیز دیگری است که باید این را باز کنیم، چه در بحث نماز،‌ چه در بحث زکات.

در بحث زکات این نکته قابل دقت است که در متفاهم ما مذهبی‌ها خمس مهم است یا زکات؟ ولی در قرآن زکات مهم است. این گیر روشی ماست. شما تقریبا صفحه‌ای را در قرآن نمی‌توانید پیدا کنید که دستور به زکات نداشته باشد، در صورتی که الان متفاهم متشرعین این است که خمس به آن‌ها واجب است نه زکات!

(سؤال) ج: اصلا خمس زیر مجموعه زکات نیست و احکامش هم با هم متفاوت است، مگر زکات بالمعنی الاعم.

(سؤال) ج: مثل این است که ما یک اقام الصلوه بالمعنی الاعم بگوییم، ولی همین در قالب نماز و مسجد اجرا می‌شود. این نیست که بگوییم اقام الصلوه؛ یعنی یک کار عجیب و غریب! خمس هم در قالب زکات است.

ما باید این مشکل را به جد حل بکنیم. ما در روایات باب زکات این را داریم که «خدا زکات را قرار داده است، این‌قدر که تمام فقر فقرا را پوشش می‌دهد و اگر خدا می‌دانست که پوشش نمی‌دهد «لَزادَ علی ذلک»؛ خدا زکات را زیاد می‌کرد»، پس معلوم است که خدا می‌داند که زکات جوری است که پوشش می‌دهد، ولی امروزه زکات فقر را پوشش نمی‌دهد! و این اشکال وارد است که یعنی چه که خدا یک چیزی گفته و براساس آن پارامترهای اقتصادی را بنا کرده که قبلا بیشتر مبتلابه بوده و الان مبتلابه نیست! و الان یکسری کشورها هستند که دامدارند و بدبخت! آیا امروزه حکم زکات این کشش را ندارد، یا دارد؟ بحث «نقدین»(طلا و نقره) در زکات بحث مهمی است و این نقدین پول رایج آن موقع بوده. آن زمان که اسکناس نبوده! اما جالب است که امروزه به آن کسی که کشمش دارد، ‌اگر به یک حد نصابی برسد زکات تعلق می‌گیرد ولی به حساب‌های بانکی تلمبار شده زکات تعلق نمی‌گیرد! به کسی که چند تا برج در زعفرانیه به عنوان سرمایه نگه داشته زکات نمی‌خورد! در حالی که این‌ها نقدین و پول‌های اوست که این جوری ذخیره کرده.

بعد ما می‌گوییم ببین این خارجی‌ها چه جوری زندگی می‌کنند! بنده خدا! این خارجی‌ها روی سرمایه‌هایشان دارند مالیات می‌دهند.

(سؤال) ج: قبلا با ملک چنین برخوردی نمی‌شده که امروز دارد برخورد می‌شود. آن موقع طرف داشته در ملک خودش کار می‌کرده و مثل امروز نبوده که طرف برای خودش مثلا در مدینه ده تا خانه داشته باشد! معمولا یک خانه داشتند و یک کشاورزی و دامداری مفصل که زکات هم به آن تعلق می‌گرفته، یا ثروت‌هایی داشتند که طلا و نقره بوده. در آن زمان سرمایه را نمی‌انداختند توی ملک و املاک و بورس! هرچقدر پولدار هم که بودند یا اکتناز می‌کردند، و به عنوان طلا و نقره در خمره‌هایی نگه می‌داشتند، یا زمین‌های کشاورزی بزرگ راه می‌انداختند و طبیعتا به آن‌ها زکات تعلق می‌گرفت.

الان این‌ها یک بحث جدی مالی در دین را می‌طلبد. به هرجهت ماییم و قرآن! الان مسئله خمس به یک اشاره‌ای از قرآن در می‌آید که اگر روایتی در ذیل آن نبود،‌ کسی نمی‌توانست آن را دربیاورد؛ یعنی از آیه «فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ»(انفال: 41) خمس دربیاورد! بله به اشارت روایات درآمده! و این قابل مقایسه نیست با زکاتی که در قرآن موج می‌زند و روایاتی که ذیل این آیات آمده که دارد: این زکات همه فقرا را پوشش می‌دهد واگر خدا می‌دانست پوشش نمی‌دهد به آن اضافه می‌کرد.

البته چالش‌های دیگری در این زمینه باید حل بشود که یکی از آن‌ها این است که در این مملکت اسلامی مردم چند نوع باید مالیات بدهند؟! آیا هم باید ضرائب اسلامی را بدهند و هم ضرائب مالیاتی؟! داریم که طرف از بیت المال مسلمین می‌تواند پول بگیرد زن بگیرد. روایت است که امیرالمؤمنین جوان عزبی که با خودش کار بد می‌کند را کتک می‌زند «و زَوَّجَهُ مِنْ بِیْت المال المسلمین»؛ یعنی تا این‌ جاها را باید پوشش بدهد و این‌ها از زکات در می‌آید. الان 250 هزار میلیارد فرار مالیاتی داریم. آن کارمند دارد مالیات می‌دهد، ولی آن ملّاک مالیات نمی‌دهد!

این بحث را هم که درست بکنیم باز یک بحث چالشی دیگر به وجود می‌آید که آیا دولت ضرائب اسلامی را باید بگیرد یا ضرائب اسلامی؟

لذا از زیر بار این بحث‌های قرآنی الکی فرار نکنیم! بگوییم تا اطلاع ثانوی نمی‌دانیم! بعضی تا می‌رسند به آیه زکات می‌گویند: «حاج آقا این چیه در قرآن؟! این مال آن موقع‌ها بوده! یعنی قائلند قرآن روی چیزی بسته که کلا مال آن موقع‌ها بوده!»

پس بفرمایید الان ما چه کار کنیم؟ در صورتی که دینی که نتواند اقتصاد خودش را تبیین کند، یکی از ارکان آن زمین خورده! بعضی می‌گویند:‌ «دین اصلا به اقتصاد کار ندارد!» خوب این از نفهمی توست که فکر می‌کنی دین به اقتصاد کار ندارد، در صورتی که دین بسیاری از پایه‌هایش را روی اقتصاد بسته، آن وقت شما بروید قانون‌های جهانی را ادیت کنید و بیاورید! یا ببینید در دنیا چه کار می‌کنند، همان کار را بکنید!

این از نفهمی ماست که فکر می‌کنیم دین یکسری دستورات اخلاقی است، و در مورد اقتصاد نه دستور دارد و نه راهکار! وقتی هم به زکات برمی‌خوریم می‌گوییم: این‌ها که مال آن موقع‌هاست! این جوری جواب ندهید! فوقش بگویید ما نمی‌دانیم!

جا دارد که فریاد بزنیم که ای ملت! چرا خمس در رأس کارهای مسلمین و شیعیان قرار گرفته و زکات شده یک چیز حاشیه‌ای؟! بعد ببینید این‌همه مال زکات‌نداده و مال حرام چه بلایی سر ملت در می‌آورد! این‌همه گندم‌های زکات‌نداده، اموال زکات نداده، مال‌هایی که دست ماست و زکات آن را نمی‌دهیم! در صورتی که الان می‌گویند زکات فقط به سکه طلا تعلق می‌گیرد! طرف سکه را تبدیل به شمش می‌کند،‌ دیگر به آن زکات تعلق نمی‌گیرد! یا وقتی تبدیل به گردنبند می‌کند، دیگر تعلق نمی‌گیرد! یعنی یک فرارهای زکاتی داریم در حد لالیگا[2] که می‌بینی با یک پیچ از زکوات فرار می‌کند؛ فرار مالیاتی از دست خدا!

اگر واقعا زکاتی در این اموال مردم باشد و مردم ندهند، ‌این مال‌های حرام و مشتبه زندگی‌ها را به هم می‌ریزد! این‌ها قابل دقت است.

صلوات!

 

 

[1] . اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِامْرِهِمْ مِلاکاً، وَاتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً. فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ. وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ. فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ. وَ نَطَقَ بأَلسِنَتِهِم؛ شیطان را پشتوانه خود گرفتند و او از آنان دام ها بافت، در سینه ‏هاشان جای گرفت و در کنارشان پرورش یافت. پس آنچه می ‏دیدند، شیطان بدیشان می ‏نمود و آنچه می ‏گفتند سخن او بود.

[2] . لالیگا یکی از محبوب‌ترین لیگ‌های ورزش‌های حرفه‌ای در دنیاست. مثلا در حد تیم ملی!