بسمهتعالی
جلسهی 111 تفسیر سورهی مبارکهی بقره
حجتالاسلاموالمسلمین قاسمیان – 5 شنبه 26 دی 98
فهرست مطالب
1-1-ادبیات خاص قرآن راجع به سفیه و رشید
1-1-1-ایمان بدون کراهت معنای «رشد» در قرآن
1-1-1-1-انجام اعمال ایمانی با کراهت، خصوصیتی منافقانه
1-1-1-2-درونی شدن دین موجب عدم کراهت نسبت به آن
1-1-2-رشد ابراهیمعلیهالسلام براساس برائت
1-2-1-بیّنه، تحقق عینیِ وعده الهی نه آوردن استدلال
1-2-2-احیا یا هلاکت، بعد از آمدن بیّنه
1-2-3-استدلالهای قرآنی در سطح خیلی نرم مثل استدلال مؤمن آل فرعون
2-1-تحت تأثیر جنگ روانی دشمن قرار نگیریم!
2-2-پیشنهاد تشکیل کمپین اعتراض به تحصیل فرزندان مسئولین ایرانی در آمریکا
آیهی اصلی: 130بقره
سایر آیات: 6 و 7 حجرات، 59 تا 61 نساء، 53 و 54 توبه، 42 انفال، 28 غافر
موضوعات اصلی: سفیه و رشید در قرآن، بیّنه
موضوعات فرعی: برائت، کراهت در ایمان، استدلال، مؤمن آل فرعون،جنگ روانی، وحدت، ولیّ.
بسم الله الرحمن الرحیم
(بقره: 130) وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ؛
1- سَفِهَ نَفْسَهُ
1-1- ادبیات خاص قرآن راجع به سفیه و رشید
[کلمه «سفیه» در قرآن در مقابل «رشید» است، یا «سَفَه» در مقابل «رُشد»، ادبیات خاص قرآن است. یک ادبیاتی قرآن درمورد «سفه و رشد» راه میاندازد که با ادبیاتهای دیگر که «عقل و جهل» و «درس خوانده و درس نخوانده» همراه میشود و یک مجموعه و پک کاملی است که کاملاً همدیگر را دارد تأیید میکند.][1]
[1] اگر یک امّی بی سواد بشود اهل کتاب معنی آن چیست؟ چون ما امروزه به آدم متفکر میگوییم خیلی عاقل است، یا به کسی که سواد خواندن و نوشتن داشته باشد؛ میگوییم: باسواد یا برای رشد، همین رشدهای بدنی یا رشدهای فکری و عقلانی را تصور میکنیم، ولی قرآن در این زمینه واژگان خودش را دارد و اگر سفاهت را در مقابل رشد میآورد، و اگر عقل را در برابر جهل میآورد، تعبیرش از بیسواد و با سواد و از قریه و مدینه منظورش یک چیز دیگر است. ما به کجا دِه میگوییم؟ یک تعریف کشوری دارد که مثلاً اگر زیر این مقدار خانوار داشته باشد، تعریف دِه، دهات یا روستا به آن صدق میکند و از این تعداد به بالا میشود شهر. ولی قرآن همه اینها را با واژگان خودش معنا میکند؛ مثلاً اگر به یک جایی وحی نرسیده باشد، به آن میگوید: قریه و دِه! هنوز مدنیت و تمدن پیدا نکرده. اما اگر اهل فهمِ وحی باشد، به آن میگوید: باسواد و اهل کتاب و الّا بی سواد است. اگر دست از انبیاء بردارد به او میگوید: سفیه و کودن و اگر با انبیاء باشد میشود رشید و رشاد و تعابیر مختلفی که از این سنخ در قرآن هست. مثل «سَبِيلَ الرَّشَادِ»، «راشِدُون: رشد یافتگان».
1-1-1- ایمان بدون کراهت معنای «رشد» در قرآن
[3] آیه6 و7 سوره مبارکه حجرات را خواندیم و مصادیق آن را دیدیم که چقدر مهم است!
(حجرات: 6) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ؛ (حجرات: 7) وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ؛
آیه 6 (آیه نبأ) از آیات سه ستاره قرآن است: (حجرات: 6) «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا…» اگر فاسق برای شما خبر آورد، شما تبیُّن کنید؛ یعنی قبول نکنید. بالاخره اگر شبکههای ماهوارهای بیبیسی و سیانان و من و تو و… در خبر فاسق نیستند، پس چه کسی فاسق است؟ «…فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ…» چون اینها کلاً مشغول جنگ روانی هستند.[2] [7] «… أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ»؛ تا پشیمان نشوید که ناگهان با قومی درگیر شوید، پس اگر فاسق خبر آورد قبول نکنید.
(حجرات: 7) «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللّهِ…» رسول الله در میان شماست. شما جایی دارید که می توانید در محور او جمع بشوید، چرا بر محور یک قوم فاسق میخواهید جمع شوید؟ این جا جمع شوید و ببینید اینجا پیام چیست؟ کجا باید برویم؟ چه کار باید بکنیم؟ نه اینکه دور فاسق و خبر فاسق جمع شویم و گیج بخوریم و پراکنده شویم.[3] [15] اینکه دارد (حجرات: 7) «… لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ…»؛[4] شما او را مطیع خودت نکن! بعد میگوید: «…وَ لكِنَّ اللّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرّاشِدُونَ»؛[5] رشد در این است که طرف چه مقدار ایمان در دلش رفته و چقدر باور کرده و چقدر از ایمان خوشش میآید یا اینکه کراهت دارد و این را زور میداند که بالاخره باید قبول کند! اگر طرف به این نقطه رسیده باشد به نقطه رشد نرسیده است، حتی ایمان را پذیرفته اما با کراهت. کارهایی دارد انجام میدهد که از جنس کارهای ایمانی است اما با کراهت.
1-1-1-1- انجام اعمال ایمانی با کراهت، خصوصیتی منافقانه
(توبه: 53) قُل أَنْفِقُوا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْمًا فَاسِقِينَ؛ (توبه: 54) وَمَا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلَا يَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَهُمْ كُسَالَى وَلَا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ كَارِهُونَ ؛
[17] آیه 53 توبه به منافقین می گوید: (توبه: 53) « قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً …»؛ انفاق بکنید چه به طوع و رغبت چه به کُره «…لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْماً فاسِقِينَ»؛ هرگز از شما پذيرفته نشود؛ زيرا شما گروهى فاسق هستيد. بعد میگوید: میدانید چرا انفاقشان قبول نمیشود؟ (توبه: 54)«وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاّ أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَ بِرَسُولِهِ…»؛ اینها نفقاتشان قبول نمیشود به خاطر اینکه به خدا و رسول کافرند؛ یعنی بیباورند. وقتی کافر در مورد منافق به کار میرود، به معنی کافر بتپرست نیست، بلکه یعنی دارد یک چیزی را میفهمد ولی سرپوش میگذارد. « …وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاّ وَ هُمْ كُسالى وَ لا يُنْفِقُونَ إِلاّ وَ هُمْ كارِهُونَ»؛ این به سراغ خدا و نماز نمیرود مگر در حالت کسالت؛ و انفاق نمیکند مگر در حالت کراهت.
1-1-1-2- درونی شدن دین موجب عدم کراهت نسبت به آن
[18] در این جلسات چقدر تأکید کردیم که امور دینی باید درونی شود. اگر یک چیزی درونی نشود،[فایدهای ندارد]. این خلاف این چیزهایی است که شریعت به ما میگوید. آنقدر دین رنگ و بوی شریعت پیدا کرده که فکر میکنیم اگر شریعت را حفظ بکنیم دیندار هستیم و تازه کدام شریعت؟ نمیخواهم رسالههای عملیه را تنقیص کنم، ولی رسالههای عملیه، فردی است. در مورد امور اجتماعی که بحث نکرده. نگفته که بروید جنگ! نگفته که خون بده! خیلی وقتها در ذهن ماست که اگر به خودمان و خانوادهمان لطمه خورد، حفظالصحه لازم است و نمیخواهد جبهه و جنگ برویم! حال آنکه شما در روایاتِ فرار از طاعون میببینید: «هرکه از طاعون فرار بکند جایش جهنم است»؛ به خاطر اینکه آن موقع در مرزهای اسلام طاعون آمده بوده و اینها پاسدار مرز بودند و داشتند فرار میکردند. بعضی فکر کردهاند منظور از این فرار، فرار از طاعون است! نه! تو که پاسدار مرز هستی، نمیتوانی از طاعون فرار کنی! آمده که آمده! میمیری که میمیری!
[20] این مدل دینداری رسالهای، خیلی شیک و مجلسی است. به ما مجموعهای از شریعت را گفتهاند و ما فکر کردهایم این دین است. گفته نماز بخوانید، نماز میخوانیم. گفته انفاق کنید، انفاق میکنیم. ولی فکر نکردیم اگر در نماز رابطه من با خدا با کسالت باشد، جزء علائم نفاق است. تو داری میگویی: من آمدم توی دستگاه خدا، من خدامحورم. با خدا کار دارم، من حرفهایم را میخواهم از خدا بگیرم، پس چرا سراغ نماز نمیرود مگر در حالت کسالت؟ «…وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاّ وَ هُمْ كُسالى…» انفاق نمیکند مگر با کراهت « …وَ لا يُنْفِقُونَ إِلاّ وَ هُمْ كارِهُونَ». انفاق با کراهت هیچ آوردهای برای آدم ندارد کما اینکه نماز با کسالت. با اینکه حتی با کسالت هم شده، باید بخوانید. این از مینیمومهای خط شریعت است که باید حفظ کرد. ولی مفصلاً روایاتی ذیل این آیات آمده که نماز با کسالت خواندن اصلاً آوردهای برای آدم ندارد. چون مقداری از نماز برای آدم آورده دارد که فرد با اقبال قلب نماز بخواند. این مینیمومهای شریعت، لطف شریعت است که این فضا را حفظ کرده که کسی پایینتر نزند تا بلکه در این دایره یک زمانی به خودش بیاید.
1-1-2- رشد ابراهیمعلیهالسلام براساس برائت
[23] اینکه دارد: (حجرات: 7)«…كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ…»؛ برای او کفر و فسوق و عصیان مکروه شده باشد و از آنها بدش بیاید «…أُولئِكَ هُمُ الرّاشِدُونَ»؛ این شد رشد و راشد! وگرنه قبل از این، طرف کودن و سفیه محسوب میشود.
[23] رشد حضرت ابراهیمعلیهالسلام بر اساس برائت است. خیلی مهم است که فضای رشد بر اساس بتشکنی است. اگر کسی توانست بت بشکند، او گواهی رشد دارد. گواهی رشد “ایزوابراهیمی” که ایزوی خاص است مربوط به حضرت ابراهیمعلیهالسلام. رشد از جنس ابراهیمی این طوری است که طرف بتواند بت بشکند. با بتها، با طاغوت درگیر بشود، این به حدی از رشد میرسد که داخل در تبعیتِ از روش ابراهیمی است که (انبیاء: 51)«وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنّا بِهِ عالِمِينَ»؛ که شروع میکند به بتشکنی و تعارف هم ندارد. و این سند رشد اوست.
1-2- بیّنه، لازمه نبوت انبیا
[25] لذا در (بقره: 130) «وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلاّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ …» که میفرماید اگر کسی رو برگرداند سفیه است، باید اینجا به یک بُعدی اشاره بکنیم: انبیاء باید آنچه که وظیفهشان است بیاورند و بعد دعوتشان میگیرد. یکی از امور مهم که باید در دعوت بیاورند، بیّنه است. بیّنه یعنی دلیل آشکار، دلیل روشن. ما به اشتباه دلیل روشن را یک مشت استدلال فهمیدهایم؛ یعنی برای آدم استدلال بکنند برای دینداری و دینباوری و راه انبیاء؛ بعد آدم بنشیند این استدلالها را بالا و پایین کند و بفهمد که اینها درست است دیگر! ما از این مدل استدلالها به صورت ضعیف آن را در قرآن داریم، ولی انبیاء با استدلال نمیآیند. انبیاء با بیّنه میآیند.
1-2-1- بیّنه، تحقق عینیِ وعده الهی نه آوردن استدلال
[26] بیّنه یعنی روشنترین حالت، یعنی تحقق عینی وعده. انبیاء میگویند: “منِ نبی میگویم بیایید برویم با دشمن درگیر بشویم.” ما میپرسیم “چه میشود؟” انبیا میگویند: “ما پیروز میشویم.” میپرسیم: “روی چه حسابی این را میگویید؟” میگویند: “روی وعدههای الهی.” بعد بعضی میگویند: “اعتماد نکنیدها!” ما میگوییم: “درگیر میشویم و میبینیم.” و درگیر میشویم و میبینیم. میبینیم کشورهایی مثل روسیه حتی جرأت نمیکنند پهباد بلند کنند روی ناوهای آمریکا. اروپاییها که جرأت نمیکنند حتی از کارهای ما بگویند. این اسمش میشود بیّنه که شما یک کاری بکنید که همه، تحقق آن را کف میدان ببینند. که شما کارهایی کردهای که حتی بقیه نمیتوانند بگویند.[6]
[28] این میشود تحقق عینی آن وعده. او [آمریکا] یک کاری میکند و شما پایگاه او را میزنی و او هم هیچ کار نمیتواند بکند! بیّنه این است، نه یک خروار دلیل که شما سرهم بکنید و بگویید: “من به این دلایل باید این کارها را انجام بدهم.” انبیاء باید بیّنه بیاورند و میآورند، به خصوص در حالت ابراهیمی آن. در منطق ابراهیمی، اتفاقاً میگویند تو با بتهای بزرگ درگیر شو و بعد میبینی که همه چیز برداً و سلاما میشود. ای پیغمبر! این [برائت از مشرکین]، آخرین ورژن است. ورژنهای آدم و نوحعلیهماالسلام دیگر منسوخ شد.[7] ورژن حضرت آدمعلیهالسلام موعظه است. حضرت آدمعلیهالسلام یک منبری بوده است. همین طور میایی ورژن بعدی. این، آخرین ورژن میشود. تو بزن، برداً و سلاما میشود.
1-2-2- احیا یا هلاکت، بعد از آمدن بیّنه
[30] در سوره انفال آیات بحث بیّنه را ببینیم:
(انفال: 42) إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَلَوْ تَوَاعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ وَلَكِنْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ؛
(انفال: 42) «إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى…»؛ و [ياد كنيد] هنگامى را كه شما [در جنگ بدر] بر دامنهاى نزديكتر به سطح زمين بوديد [كه براى جنگ جايى نامناسب بود] و دشمن در دامنهاى بالاتر [و مناسب براى جنگ] قرار داشت، «… وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ…»؛ و كاروان [تجارى قريش] در مكانى پايينتر از شما بود [كه توانست دور از ديد شما بگريزد]. جان میداد شما آن کاروان تجاری را بزنی. اگر میخواستیم قرار بگذاریم که بجنگید که شما جرأت آن را نداشتید.
[32] این سیستمی است که در امور فردی هم داریم که اگر خدا برای بندهای خیر بخواهد عقل او را میگیرد که برود و آن کار را انجام دهد. بعد که کار را انجام داد عقل او را سر جایش میآورد. به گونهای که طرف میگوید: کی ما را هل داد؟ این سیستم خداست. سیستم کی ما را هل داد؟ یک دفعه وارد کاری شود؛ «…وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعادِ…»؛ و اگر [براى رويارويى] با دشمن [زمانى معين و جايى مشخص] وعده مىگذاشتيد، نسبت به وعدهگاه اختلاف مىكرديد. «…وَ لكِنْ لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً…»؛ ولیکن خدا میخواست یک امری بشود. خدا میخواست این اتفاق بیافتد. تا چه بشود؟ «…لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ…»؛ تا آن کسانی که قرار است حیات پیدا کنند؛ بیّنه دیده باشند و اگر قرار است هلاکت پیدا کنند؛ بیّنه دیده باشند. تا بیّنه نیاید، حیات و هلاکت معنی ندارد.
[33] بیّنه هم یک خروار استدلال نیست. اگر بیّنه بیاید عدهای را احیا و عدهای را اهلاک میکند. یعنی در تطبیق بیّنه باید بفهمی که ما در دنیا کاری کردیم که کسی جرأت گفتنش را هم نداشت و او [آمریکا] هم هیچ غلطی نکرد. تازه آیا از این بالاتر را هم میتوانستیم انجام دهیم؟ بله. از این خیلی بالاتر هم میتوانستیم انجام دهیم و باز هم هیچ غلطی نمیتوانستند بکنند.
[34] حالا سیستم پدافندی ما باید به هوش میبود و آنها خودشان را برای 3 تا 5 روز درگیری آماده کرده بودند ولی من به این عزیزانی که موشک پرتاب کردند گفتم که هیچ اتفاقی نمیافتد. این “هیچ” خیلی مهم است. شما بدانی که میزنی و نمیخوری! مهم این است که سیلی در گوش کسی زدی که کسی جرأت نمیکرد به او سیلی بزند. این میشود بیّنه. از این بالاتر میخواهید؟ با این همه تجهیزات نظامی که دارد!! این میشود هلاک و احیا. اگر کسانی باز هم باور نکردند؛ هلاک میشوند و اگر باورد کردند احیا میشوند. انبیاء باید این بیّنهها را بیاورند.
1-2-3- استدلالهای قرآنی در سطح خیلی نرم مثل استدلال مؤمن آل فرعون
[35] بله ما یک نوع استدلالهای تیپ مؤمن آل فرعون در سوره غافر در قرآن داریم. استدلالهای خیلی نرم. سوره مبارکه غافر را ببینید. این سوره را به دلیل آیات مؤمن آل فرعون سوره مؤمن هم میگویند.
(غافر: 28) وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ؛
(غافر: 28) «وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ…»؛ مؤمنی از آل فرعون که ایمانش را کتمان میکرد (چون در بین فرعونیان بود به او مؤمن آل فرعون گویند)؛ گفت: «…أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ…»؛ شما میخواهید نفری را بکشید که میگوید پروردگار من خداست و برای شما بیّنه هم میآورد. بعد استدلالی میکند که معروف به استدلال پاسکال است اما استدلال مؤمن آل فرعون است و میگوید: «… وَ إِنْ يَكُ كاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ…»؛ اگر دروغ بگوید که گردن خودش، «… وَ إِنْ يَكُ صادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ…»؛ اگر راست بگوید چه؟ اگر راست بگوید که پدر همه شما در آمده است! که میگوید خدایی است و قیامتی است. اگر هم دروغ بگوید که دروغش گردن خودش است.
[37] البته ممکن است بگویید: اگر دروغش گردن خودش اما پدر ما در این دنیا در آمده است! اما در واقع مگر پدر مؤمن در میآید؟ مگر مؤمن چه کار دارد میکند که پدرش در آمده باشد؟ این استدلال که میگوید اگر دروغ بگوید دروغش گردن خودش و اگر راست بگوید پدر ما در آمده است؛ استدلالی است که از ضرب احتمال در محتمل به دست میآید. یعنی به صورت عقلایی هم انسان بخواهد حساب کند، محتمل بالایی را مطرح میکند. میگوید شما جایی میروی که قیر و قیف و حوری و غلمان و همه چیز هست. و اگر دنیا را هم حساب کنید؛ [مؤمن] نسبت به دنیای آنها یک دنیای [سختی] که ندارد. زیرا از لذایذ دنیا نیز هر چقدر کسی مجردتر لذت ببرد؛ لذت بیشتری میبرد. مثلاً اگر غذا میخورد در سطح مزه نایستد. کلاً از غذا خوردن هم لذتهای مجرد ببرد.
[38] لذا عرفا این را زیاد میگویند که اگر میخواهی لذت ببری، در سطح مزه غذا نایست. ببین میتوانی کاری کنی که بگویی چقدر این غذا چسبید! چقدر زیبا بود! از لذایذ مادی، لذتهای مجرد ببری! مثلاً دیدهاید اگر آدم در پیش دوستان بنشیند غذا میچسبد. مزه غذا که تغییر نکرده است. این لذت از جنس لذت مجرد است که غذا میچسبد! و از جنس لذت مادی نیست.
[39] حتی میگویند: زمانی فیض کاشانی با ملاصدرا با هم راه میرفتند؛ بعد دخترخانمی آمده بوده لب پنجره و داشته قالی میتکانده، یک پسری هم داشته زاغ سیاه او را میزده؛ از طرفی دختر طول میداده. فیض کاشانی میخندد. ملاصدرا میگوید: “چرا میخندی؟” میگوید: “این پسر زاغ سیاه او را چوب میزند و این دختر طول میدهد.” ملاصدرا گریهاش میگیرد! فیض میگوید: “چرا گریه میکنی؟” ملاصدرا میگوید: “با صد هزار جلوه برون آمدی که من/ با صد هزار دیده تماشا کنم تو را.” یعنی از این صحنه که در حقیقت یک صحنه خیلی سطح پایین است؛ لذت مجرد میبرد. از دنیا میشود لذایذ مجرد برد. و کسانی که از دنیا لذتهای مجرد میبرند در همین دنیا خیلی لذت میبرند. اتفاقاً کسانی که در سطح لذت مادی میایستند؛ لذت لازم را نمیبرند.
[41] خوشمزهترین غذاهایی که من خوردم، پیش حاج آقای جاودان خوردهام. اگر بعضی اوقات حاج آقا جاودان بگویند بیا با تو کاری داریم؛ من میگویم: برای غذا میآیم! (قرار را زمانی بگذارید که به وقت غذا بخورد). چون غذا آنجا میچسبد و لذتش مجرد است. خلاصه اگر آقای جاودان دروغ هم میگوید؛ دروغش گردن خودش! و اگر هم راست بگوید [که وای به حال ما!] اما زندگی شیرین دنیوی یعنی این که میچسبد.
[42] پس میخواهم بگویم که بیّنه را باید دید و نه چهار تا استدلال که بخواهم برایتان توضیح دهم. بیّنه این است که ما این کار را کردیم و این شد. تحقق عینی، بیّنه میشود.
2-مباحث روز
2-1- تحت تأثیر جنگ روانی دشمن قرار نگیریم![8]
[42] حال به مناسبت حوادث روز عرض میکنم: یک موقع است که چیزی به آدم عرضه می شود و او میگوید من قبول ندارم. یک موقع در حد دشمنی، جنگ روانی میکند. شما آیات 16 به بعد سوره مبارکه مدثر را ببینید:
(مدثر: 16) «كَلاّ إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنِيداً»؛ برای آیات ما عنید است و معاند آیات ماست. دارد یک کار معاندانه میچنید. (مدثر: 17) «سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً»؛ به زودى او را به بالا رفتن از گردنۀ عذابى بسيار سخت مجبور مىكنم. (مدثر: 18) «إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ»؛ مینشیند و در اتاق فکر بررسی میکند و اندازه سنجی میکند. (مدثر: 19) «فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ»؛ مرگ بر او، عجب برنامهریزی میکند! (مدثر: 20) «ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ»؛ باز مرگ بر او، که عجب برنامه هایی میریزد!!!. (مدثر: 21)«ثُمَّ نَظَرَ»؛ بعد از برنامهریزی یک دور دیگر نگاه میکند که چه کار میکند. (مدثر: 22 )«ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ»؛ سپس چهره درهم كشيد و قيافۀ نفرتآميز به خود گرفت. میگوید: برو بابا من قبول ندارم (عملیات جنگ روانی) (مدثر: -23-24) «ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ؛ فَقالَ إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ» یعنی برای اینکه بگوید سحر است، ده تا اتاق فکر، کار میکند. برای یک توئیت، چندین اتاق فکر دارد کار میکند. برای اینکه [آمریکا] در یک سخنرانی بگوید که اتفاقاً [در جریان حمله موشکی ایران] کشته ندادیم، دهها اتاق فکر دارد فکر میکند. و میگوید چیزی نشده و همه چیز هماهنگ شده است و ما هم این حرف را (که هماهنگ شده است) از فاسق قبول میکنیم در صورتی که واقعاً هماهنگ نشده است. میبینید برای اینکه یک جنگ روانی راه بیاندازد یک عالمه برنامهریزی میکند. « …فَكَّرَ وَ قَدَّرَ… » بعدش «… نَظَرَ …» بعدش «… أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ …» فقط برای اینکه بگوید: (مدثر: 24) «فَقالَ إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ»؛ اینها همه سحر است. به جای اینکه طرف با روحیه منطق خود را (توبه: 52) «…إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ…»[9] بکند.
[46] این را بدانید تاریخ اسلام سرشار از جنگهای روانی است که طی آن باختهاند. ما عاشورا را به جنگ روانی باختیم. صفین را به جنگ روانی باختیم. بعد جالب است که خدا هم از این طرف جنگ روانی دارد. منطق إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ ضمن اینکه منطق درستی است؛ جنگ روانی است. از آن طرف قرآن در سوره آلعمران می فرماید: (آلعمران: 13) «قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ أُخْرى كافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَ اللّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشاءُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ»؛ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ؛ شما دشمن را به چشمتان در جنگ بدر دو برابر دیدید، میخواهد بگوید که جنگ، جنگِ تصویرهاست. انسان تا در تصویرهای خودش شکست نخورد، شکست نمیخورد. اگر از لحاظ تصویرهای خودش در خودش شکست خورد؛ شکست میخورد. یعنی اول این شخص به خودش میبازد. قرآن میگوید من یک کاری میکنم که قوم کافر شما قوم مؤمن را دو برابر دیدند. تصویر را عوض کردم. زیرا جنگ، جنگ تصویر و تصویرسازیهاست. این موضوع مطلب مهمی در بحث جنگهای روانی است.
[48] علیالقاعده حضرت آقا در مورد این اتفاق فردا مطلبی میفرمایند که فضای کلی و حرکت کلی ما را روشن کنند و ما هم باید همان خط را بگیریم و برویم. ولی باید بدانیم که جنگ است دیگر. من با سردار حاجیزاده بعد این حادثه صحبت میکردم و من نگران بودم که روحیهشان را از دست نداده باشند. دیدم نه خدا را شکر خیلی با روحیه است. البته به ایشان گفتم: لزومی نداشت که شما همه چیز را بپذیرید. مسئولیت کوالاها را هم ایشان داشت میپذیرفت!! [خنده حضار] . ولی جنگ است دیگر. تهِ آن این است که یک سیلی محکم زدیم که بعد جنگ جهانی کسی نزده بود و یکی هم خوردیم. خیلی از این اتفاق ناراحتیم ولی خب جنگ است دیگر. حالا نمیدانم توضیحات خود ایشان را شنیده اید یا نه؟ ما یک مقدار جزئیتر پیگیر شدیم موضوع را که چه شده است؟ بحث این است که نیروها 3 تا 5 روز کاملاً آماده بودند برای اینکه اصلاً فکر نمیکردند آمریکا با این همه کُری خوانی که کرده و بعد از جنگ جهانی دوم هیچ دولت و مملکتی به اینها تیر شلیک نکرده بود که مسئولیتش را قبول کند؛ جواب ندهد. آنها میگفتند ما باورمان نمیشد که اینها جواب ندهند. تصور میکردند حداقل 3 تا 5 روز بزن بزن است. او میزند و ما میزنیم. (البته برای من واضح بود که بزن بزن نمیشود و بزن و بخور است و ما میزنیم و او میخورد.) ولی اینها در اوج آمادگی بودند و ایشان گفتند که روز چهارشنبه این نکته را فهمیدم؛ اما به من حق بدهید اگر به کسی (حتی هواپیمایی کشوری) این داستان را اعلام میکردیم (با توجه به اینکه کلاً در کشور چند نفر فرمان آتش دارند و دستشان روی کلید است و با توجه به احتمال جنگی که وجو داشت)؛ با این شرایط جنگی، کسی دیگر جرأت آتش نداشت. و این یک مسأله امنیت ملی میشد. حالا این که در رادار کروز دیده شده است یا نه؟ مطالب بعدی است که باید پیگیری کنند که چه بوده، آیا جنگ الکترونیک بوده وآمریکاییها این کار را کردهاند؟ خب ما هم این کار را کردیم. جنگ است دیگر. ما هم با همین جنگال (جنگ الکترونیک) کاری کردیم که حتی پهپادها از عینالاسد بلند نشود. میدانید که پهبادهای اینها حتی بلند نشدند که ببینند در منطقه چه خبر است. سیستم پهپاد آنها را با جنگال زمینگیر کرده بودند. فرض کنید آمریکاییها هم با جنگال هواپیما را کروز نشان داده اند. جنگ است دیگر. شما حساب کنید اگر همان دقایق اول اینها میفهمیدند و میگفتند. مگر خبر یک جا میماند. اگر به هواپیمایی کشوری میگفتند ما زدیم؛ خبر پخش میشود. چند نفر هستند که همدیگر را میشناسند و فرمان آتش دارند. خب آیا دیگر کسی جرأت میکرد که فرمان آتش بدهد. اینقدر روحیه از دست دادن به خاطر جنگ روانی است. اصلاً تهش این است که زدیم و خوردیم. برای بازماندگان هم طلب مغفرت میکنیم و در غم آنها شریکیم و ناراحتیم. اما مگر در جنگ چه اتفاقی میافتد؟ مگر حلوا پخش میشود.
[53] در عملیات رمضان صدها تن به واسطه اشتباهات تاکتیکی و لو رفتن عملیات و….. شهید شدند. در کربلای 4 به همین صورت. یک عده فکر میکنند که فضای خیلی آرمانی است که هیچ اتفاق مقابلی نباید بیافتد. بعد جالب است که به جای اینکه ما خودمان را باور کنیم طرف مقابل را باور میکنیم. دلیل نگفتن موضوع، ترس از عدم جرأت برای فرمان آتش بعدی بود. بله اگر جایی مردمداری نکنیم اشتباه از ماست. اینجا کار اشتباه نبود و کار اشتباه در مسأله بنزین رخ داد که تا دو روز قبلش میگفتند: [هیچ اتفاقی قرار نیست بیافتد!] دیگر بنزین که به گونهای نبوده که وزیر نفت بگوید: در رادار دیدیم 1000تومان است و یکدفعه جمعه دیدیدم 3000 تومان است. ماهیت مسأله بنزین که این نبوده است. بالاخره شما به مردم دورغ گفتهاید. واین را خودشان هم پدیرفتهاند؛ منتها عذرخواهی هم نمیکنند. با وزیر کشور سر این موضوع صحبت میکردیم؛ پذیرفته بودند که افتضاح عمل کردهاند. صدها کشته و هزار میلیارد خسارت مادی و از دست رفتن اعتماد عمومی را به دنبال داشت و هیچ کس هم عذرخواهی نمیکند. باز هم گلی به جمال کسانی که آمدند و عذرخواهی کردند.
[55] خلاصه مواظب باشید که حوادث خیلی با سرعت جلو می رود. انشاءالله با همین سرعت به سمت ظهور حرکت کنیم. و ایمانها مرتب محک میخورد. حال چرا با شکستهایی روبرو میشویم؟ گاهی ممکن است گردنهدارها گردنهها را رها کنند که شرایط اُحد میشود و شکست میخوریم. گاهی ممکن است مغرور شده باشیم به تعداد و اندازه،کما اینکه در حنین این اتفاق افتاد.
2-2- پیشنهاد تشکیل کمپین اعتراض به تحصیل فرزندان مسئولین ایرانی در آمریکا
[56] البته یک نکته را در دانشگاه شریف گفتم که نکته مهمی است. این کسانی از بچههای مسئولین که در آمریکا تحصیل میکنند؛ گوشت لای دندان آنها هستند. ما 2300 فرزند و نوه و داماد و عروس و بستگان مسئولین داریم که در آمریکا یعنی ائمه الکفر دارند درس میخوانند. معلوم است که در زمانهای درگیری ممکن است چشمهای اینها از حدقه بیرون بزند. امروزه در آمریکا درس خواندن برای فرزندان مسئولین از اسرائیل درس خواندن بدتر است. چون آمریکا امام کفر است. فکر کنید دختر پمپئو دانشگاه تهران درس بخواند! در این حادثه ما پمپئو را رها نمیکردیم. خب شما فکر کنید که میخواهید با یک گروهی درگیر شوید؛ در سورههای انفال و تغابن و منافقون و هر جا سخنی از جنگ می شود، میفرماید: «… أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ …»؛ اموال و اولاد مایه آزمایش هستند. این هم مزید بر علت است که فرزندان برخی از مسئولین ما از بالا تا پایین از ارتش و سپاه و مجلس و دولت در نزد ائمه کفر مشغول زندگی و تحصیلند. این چه کفرِ به طاغوت است؟! مرتب شعار دهیم نه حالا اروپا و کانادا، رفتند به آمریکا! دقیقاً بچه هایمان را فرستادیم سراغ بت بزرگ تحصیل کنند. بعد میخواهیم بزنیم بت بزرگ را بشکنیم! مگر میشود؟ واقعاً باید کمپینی راه بیافتد که یا آنها جای دیگری تحصیل کنند و یا [والدینشان] از مسئولیت انصراف بدهند. برای چه دقیقاً هم آمریکا؟ مگر میشود اینگونه درگیر شد؟ اینها از مطالب مهمی است که ما وقتی مدتها اشتباه کردیم؛ باید تاوان این اشتباهات را هم بدهیم.
2-3- سیل بلوچستان
[60] نکته ای هم راجع به سیل بگویم: دیروز رفته بودم بلوچستان، نزدیک مرز پاکستان. الحمدلله سیل مثل پل دختر عمل نکرده و آمده در دشت باز شده است و ضرب سیل مقداری کم شده بود و به دلیل اینکه از پنج روز قبل آمادگی برای سیل داشتند؛ [خسارت کمتر بود]. فقط زمینهای کشاورزی (باغهای موز) آسیب دیدند و دامها تلف شدهاند. هیچ کمک اقلامی نیاز نیست. خودشان هم لب مرز هستند و بهترین اقلام را با کمترین قیمت در دسترس دارند. واقعاً قیمتها با تهران فرق دارد؛ آنجا نزدیک منطقه آزاد چابهار است. نیروی انسانی هم الان لازم نیست. لذا اگر بخواهید کمک بکنید؛ کمک نقدی بکند.
[61] اینکه ما رفتیم به بلوچها سر زدیم، خیلی برایشان خوشایند بود. اینکه بلوچها که اهل تسنن هستند دیده شوند و مردم به سراغشان بروند؛ برایشان جالب بود. این همان وحدت دینی است. رحمتی که این باران برای آنها دارد قطعاً بیشتر از زحمتش است. پانزده سال خشکسالی داشتند و این باران همه جا را به مرتع تبدیل خواهد کرد. سیل با یک سرعت آرامی به سمت دریای عمان میرود. تخریب خاصی هم نکرده؛ مقداری خرابی جاده است که کار ما نیست و کار راهداری است. اگر میخواهید کمک کنید به صورت نقدی کمک کنید برای جبران ضرر در باغات آنها که در آن صیفیجات میکاشتند و زیر آب رفته است.
صلوات!
[1] .گزیدهای از جلسه گذشته (جلسه 110 بقره)
[2] . جنگ روانی
[4] قرآن نکتهای در جنگ روانی دارد: دشمنان دین همیشه یک فضای جدی دارند روی جنگ روانی که هرکاری را شما انجام بدهید، به بدترین شکل با رسانههایی که دارد آن را ضایع کنند. البته ما هم جنگ روانی را داریم، چیزهایی مثل رجزخوانی گونهای از جنگ روانی با طرف مقابل است. وقتی کسی میآید و میگوید: «ان تنکرونی فانا ابن الحسن»؛ اگر نمیدانید من که هستم، من فرزند حسن هستم و طرف خودش را میبازد، یا مثلاً دشمن را خوار کردن در جریان حضرت زینب سلاماللهعلیه ، جواب حضرت زینب سلاماللهعلیه به ابن زیاد، غیر از اینکه بُعد معرفتی دارد برای خودش، بعد رسانهای هم دارد. جلوی همه در جواب ابن زیاد که میگوید: دیدی خدا چگونه شما را خوار کرد! فرمود: «ما رایت الا جمیلا». یا در منطق «احدی الحسنیینِ» قرآن، طرف از همان اول باور میکند که هرچه بشود، او دو طرف خوبِ داستان است. چه کشته بشویم و چه بکُشیم؛ پیروزیم. هیچ موقع احساس نمیکند شکست خورده است.
[6] ولی جنگ روانی کردن برای دشمن یک قاعده است که در طی چند آیه نشان خواهم داد. نمونههایی از آن را شما در تاریخ اسلام دارید میبینید؛ مثلاً در جنگ صفین، بعد از 4 ماه و اندی جنگیدن، جنگی را که فاتحانه تا خیمه معاویه جلو رفته، با یک جنگ روانی برعکس میکنند و یک قرآنی سر نیزه میآید و همه را گیج میکند و در این گیجی باید امیرالمؤمنینعلیه السلام به مالک بیسیم بزند که اگر علی را زنده میخواهی، برگرد! یعنی جنگ فاتحانه را با جنگ روانی باختند. اینها بحثهای مهمی است.
[3] . «ولیّ»، معیار وحدت
(حجرات: 7) «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللّهِ…» اساساً اتحاد و وحدت در قرآن (به مناسبتی بحث آن را کرده بودم)، «معیار» میخواهد. این کسانی که میگویند “وحدت! وحدت! وحدت و همدلی!” وحدت، معیار و شاخصِ وحدت میخواهد. اینکه دور چه چیز جمع شویم؟ مثلاً اگر ما دور فسق با هم متحد شویم، این که وحدت نیست! یا با هم متحد شویم که پدر اسلام را در آوریم!
[9] وحدت همیشه یک معیار میخواهد. یک ستون خیمه میخواهد که برویم دور آن جمع شویم. قرآن میگوید: دو چیز است که میشود دور آن جمع شد و آن میشود معیار وحدت که اولی از دومی مهمتر است: آن «ولیّ» است که قانون اسلامی و قرآنی به دست اوست که بحث آن بسیار مفصل است که اگر آن اولی یعنی «ولیّ» را کنار بگذارید، قرآن (یعنی دومی) به تنهایی نمیشود. چون قرآن به قول امیرالمؤمنینعلیه السلام «حَمّال ذو وجوه» است و آدمها میتوانند بنشینند و صد جور تحلیل کنند. مثل اینکه بگوییم دور صحیفه امام خمینیره جمع بشوید. الان ببینید چقدر آدمها دور صحیفه امامره جمع شدهاند! همه به یک مناسبتی جمع شدهاند! دور صحیفه امامره یعنی چه؟ دور امام باید جمع شد. امامی که دارد حرف میزند و صحیفه امامره را ابراز میکند.
[11] مطلب را اینجا نگه دارید چون بحث پیش آمد این آیه را ببینید:
(نساء: 59) یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا؛ (نساء: 60) أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا؛ (نساء: 61) وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُودًا ؛
[11] در آیه 61 نساء بعد از آیه معروف (نساء: 59) «…أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ …» و آیه (نساء: 60) «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ….»؛ کسانی که گمان میکنند ایمان آوردند به قرآن و کتاب و معارف، در صورتی که متأسفانه محوری که دور آن جمع شدند، خود آن طاغوت است. «… يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ…»؛ حال آنکه به آنها گفته شده به این طاغوت کفران کنید؛ یعنی طاغوتها را کنار بگذارید «…وَ يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعِيداً»؛ شیطان میخواهد اینها را به یک ضلال بعید بکشاند. این خیلی مهم است! ضلال بعید در مقابل ضلال مبین است. ضلال مبین یک خطای آشکار است، ولی ضلال بعید یعنی اینکه فکر میکنی واقعاً دستت به قرآن است و معارف، این است و حال آنکه دور چیز دیگری جمع شدهای. گمان میکنی دور قرآن جمع شدهای؛ [ولی گمانت درست نیست] چون دور آن محور اصلی که باید جمع بشوی؛ نشدهای.
[13] در آیهی بعد، باز همین را تأکید میکند (این آیه خیلی آیه مهمی است) (نساء: 61) وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ… »؛ وقتی دعوت میشوند که بیایید به سوی قرآن و رسول «… رَأَيْتَ الْمُنافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً»؛ منافقین میگویند: “قرآن آری! رسول نه!” « عَنْكَ صُدُوداً »؛ از تو فاصله میگیرند، لذا این وحدتی که میگوید، وحدت حول قرآن نیست؛ وحدت حول معارف نیست. وحدت حقیقی آن وحدتی است که حول فردی است که قرآن میخواند؛ حول فردی است که قرآن را ابراز میکند؛ یعنی «ولیّ»؛ وگرنه قرآن به عنوان یک ماده خام است. مگر جاهای دیگر میگویند: ما میخواهیم قرآنی عمل نکنیم؟! مگر صحیفه امام خمینیره زبان دارد؟ اصل مشکل دوری از شخص «ولیّ» است.
[4] . اگر او در بسیاری از کارها از شما پیروی کند، قطعاً دچار گرفتاری و زحمت می شوید.
[5] . ليكن خداى تعالى ايمان را محبوب شما كرد و در دلهايتان زينت داد و كفر و فسوق و عصيان را مورد نفرتتان قرار داد اينان رشد يافتگانند.
[6] . [27] هیأتهای اروپایی وقتی ایران میآیند در آف ریکوردشان در پشتصحنه میگویند: “شما چه جگری دارید! آمریکا پدر ما را در آورده، ولی ما نمیتوانیم مثل شما مقابله کنیم! حتی نمی توانیم زبانی تهدید کنیم.” حتی روسیه هم نمیتواند به صورت زبانی [آمریکا را] اینطور تهدید کند که اگر این کار را کنید ما چه میکنیم!
[7] . البته منظور از «منسوخ شد» را ما قبلاً صحبت کردیم که یعنی دین مدام بارور میشود و شاخ و برگ پیدا میکند و بالا میآید.
[8] .این جلسه در ایام زدن عینالاسد (یکی ازپایگاههای آمریکا در عراق) توسط ایران و سقوط هواپیمای اوکرانی انجام شده است.
[9] . (توبه: 52) قلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ؛ بگو: آیا درباره ما جز یکی از دو نیکی [پیروزی یا شهادت] را انتظار می برید؟ در صورتی که ما درباره شما انتظار می بریم که خدا از سوی خود یا به دست ما عذابی به شما برساند؛ پس انتظار برید که ما هم با شما منتظریم.