جلسه صد و ششم

فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

بسمه‌تعالی

جلسه‌ی 106 تفسیر سوره‌ی مبارکه‌ی بقره

حجت‌الاسلام‌والمسلمین قاسمیان – 5 شنبه 24 مرداد 98

 

وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ

1-وَيُزَكِّيهِمْ

1-1-تزکیه، مقدم بر تعلیم کتاب و حکمت

2- الْكِتَابَ

2-1-منظور از کتاب، قرآن نیست

3-وَالْحِكْمَةَ

3-1-چیستی حکمت

3-1-1-الف- تعالیم فطری و تعالیم وحیانی؛ دو تعلیم متفاوت

3-1-2-ب-پاک کردن فطرت باعث راه یافتن به حکمت

3-1-3-بررسی روایی (فطرت پاک منشأ حکمت)

3-1-4-بررسی قرآنی (فطرت پاک، منشأ حکمت)

3-2-خلاصه:

3-3-آیات مربوط به حکمت:

3-3-1-دادن حکمت، دادن خیر کثیر! (آیه 267 بقره)

3-3-2-موارد حکمت‌آور (براساس سوره مبارکه‌ی لقمان):

3-3-2-1-شکر مُنعم، موجب ایجاد حکمت

3-3-2-2-موعظه؛ زدن حرف با باور قلبی

3-3-2-3-احسان به والدین، در زمره شکر نعمت و موجب حکمت

3-3-2-4-باور به قیامت، حکمت‌آور

3-3-2-5-نماز، موجب تقرّب و شکر و ایجاد کننده‌ی حکمت

3-3-2-6-امر به معروف و نهی از منکر موجب

3-3-2-7-صبر بر مشکلات دنیا

3-3-2-8-عدم تکبر و فخر فروشی

3-3-2-9-میانه‌روی در امور

3-3-2-10-مدیریت شکم و شهوت

3-4- تتمه

 

 

آیات اصلی: 129 بقره

سایر آیات: روم:30/ بقره: 151، 267، 268/ نساء:113/ لقمان: 12-19/

موضوعات اصلی: حکمت، تزکیه، کتاب

موضوعات فرعی: فطرت، شکر، احسان به والدین، موعظه، صبر، میانه‌روی، تکبر، نفوذ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

(بقره: 129) رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛ (بقره: 130) وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ؛ (بقره: 131) إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ؛

وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ

1- وَيُزَكِّيهِمْ

1-1- تزکیه، مقدم بر تعلیم کتاب و حکمت

[2] در بحث قبله، قبله اصلی و قبله اول و ادامه و عقبه و امتداد توحیدی حضرت ابراهیمعلیهالسلام و روش حضرت ابراهیمعلیهالسلام و نماز و حج ابراهیمی، مطرح شد. عرض شد برای دعای چنین عقبه توحیدیای، این دعا وجود دارد که (بقره: 129) رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا؛ خدایا در این سرزمین پیغمبری برانگیز که این کارها را بکند که عرض شد این دعا در مقام استجابت، برعکس مستجاب میشود، در هر 3 آیه سوره بقره و سوره مبارکه آل‌عمران و هم در سوره مبارکه جمعه. در این 3 آیه دعا به این صورت مستجاب میشود که پیغمبری می آید که (آلعمران: 165) …وَيُزَکِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ لْکِتَابَ وَلْحِکْمَةَ… با اینکه دعا این است که …وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ… . شاید سرً آن این است که وقتی میگویند تزکیه بر تعلیم مقدم است، اگر قرار باشد تعلیم کتاب و حکمت در قلبی انجام بشود، در آن قلب باید تزکیه انجام بشود. لذا خیلی عبارت‌هایی از جنس تزکیه، طهارت، طیب بودن، قشور را کنار زدن [در قرآن هست]. مثلاً اگر مقوله اولوالالباب را در قرآن نگاه بکنید، کسانی که این قشور را کنار گذاشتند و به یک چنین طهارتی رسیدند، به مغز کار رسیدند. می‌گوید اگر می‌خواهی هدایت قرآن، تأثیربگذارد، اگر می‌خواهی تعلیم کتاب و حکمت انجام بشود، باید در یک قلب پاکیزه انجام بشود وگرنه درست انجام نمی‌شود. عبارت های تزکیه را خواندیم، رسیدیم به بحث حکمت که الان موقف ماست. مقداری از بحث کتاب و حکمت بگوییم که نظر قرآن درباره تعلیم کتاب و حکمت چیست؟

2-الْكِتَابَ

2-1-  منظور از کتاب، قرآن نیست

[30](بقره: 151)…وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ… منظور از این کتاب، قرآن نیست؛ چون بعضی کتاب را قرآن می‌دانند و من برای اینکه «دفع دخل مقدر»[1] بکنم و این اشکال را جواب بدهم. این دو آیه را ببینید تا معلوم شود منظور از کتاب، قرآن نیست.

[31] یکی در سوره آل‌عمران آیه 48 بعد از این‌که جریان حضرت مریمسلاماللهعلیها و حضرت عیسیعلیهالسلام گفته می‌شود، راجع به حضرت عیسیعلیهالسلام این جوری گفته می‌شود: (آلعمران : 48) …وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ؛ خدا به حضرت عیسیعلیهالسلام تعلیم کتاب کرد و حکمت و تورات و انجیل. خدا به حضرت عیسیعلیهالسلام که تعلیم قرآن نکرده! ولی تعلیم کتاب و حکمت کرده است.

[35] عین همین آیه در سوره مائده آیه 110[2]راجع به حضرت عیسیعلیهالسلام دارد: (مائده: 110) إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ…؛[3] کتاب و حکمت و تورات و انجیل.[4] منظور این است که تعلیم تورات و انجیل و قرآن با تعلیم کتاب فرق دارد و تعلیم کتاب تعلیم قرآن نیست.

3-           وَالْحِكْمَةَ

3-1- چیستی حکمت

3-1-1-            الف- تعالیم فطری و تعالیم وحیانی؛ دو تعلیم متفاوت

[4] اجمالاً یکسری آیات راجع به حکمت را دیدیم. اول کلیت داستان را بگویم و بعد آیات را ببینیم و تطبیق بدهیم.

[4] خداوند یک تعالیمی دارد که عمراً کسی به آن‌ها برسد! مگر اینکه آن‌ها را از طریق وحی بگویند. یکسری تعالیم دیگری دارد که آن‌ها تعالیم درونی است که اگر شروع کند خودش را پالایش بکند، تعالیم درونی فرد استخراج می‌شود که آن‌ها را هم خدا از طریق فطرت تعلیم داده است. البته وحی می‌آید تا آن‌ها را روشن کند (که آیات و روایات آن را عرض می‌کنم).

3-1-2-           ب-پاک کردن فطرت باعث راه یافتن به حکمت

[5] مقولهای وجود دارد به نام دریافتهای قلبی و درونی خود آدم. در آیه مهم سوره مبارکه روم که تقریباً همه این آیات را حفظ هستند، نشان می‌دهد که اگرانسان را درست با فطرتش تنها بگذارند و انسان بخواهد فطرتش را درست پیدا بکند، خودش کلاً به چارچوبهای دین دست پیدا میکند. یعنی جهت حرکتش معلوم میشود: (روم: 30) فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ…[5] یعنی انسانی هست سنگ نوشته شده که آن را خط خطی هم نمی‌شود کرد: …لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ… ولی می‌شود روی آن خاک ریخت که دیده نشود که اگر خاک‌ها را کنار بزند، یکی از کارهایی که اصلاً وحی و انبیاء میآیند که انجام بدهند این است که این خاکهای فطرت را کنار بزنند، این تزکیه را انجام بدهند، این خودش، خودش را نشان میدهد که کدام سویی است. دریافت‌های این چنینی که فکر بکنیم خیلی چیز باید یاد بگیریم و به خودمان بزنیم [درست نیست]، ولی اگر سعی بکنیم این تزکیه انجام بگیرد که این خاک‌ها کنار برود، بسیاری از چیزها فهمیده می‌شود. این هم تعلیم خداست. نه اینکه خودم می‌فهمم! همین را هم خدا درون آدم کار گذاشته که انسان من باب (ص: 72) …وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي…[6] این جوری است.

[7] شما این انسان‌شناسی را نگاه کنید با انسان‌شناسی غربی. در انسان شناسی غربی که یک انسانِ منهای خدا، بریده از خدا، که هیچ ارتباطی به خدا ندارد و تازه خدا برایش یک موجود خودساخته‌ای بوده که در ترس‌ها خواسته یک پناه بی‌خودی ببرد، برای خودش یک دستاویزی درست کند. در غرب اگر با آدم‌ها صحبت بکنی که آیا خدا هست یا نیست، می‌گوید: من چه کار دارم که خدا هست یا نیست! این سؤال مثل این سؤال است که فلان جا آیا اتم هست یا نیست؟! در مریخ موجود زنده هست یا نیست؟! اصلاً به من چه ربطی دارد که در مریخ موجود زنده هست یا نیست! یک خدای این مدلی را در ذهن آدم‌ها کرده‌اند. خدایی که در زندگی من چه فایده ای داردکه بدانم هست یا نیست؟!

[8] این انسان‌شناسی کجا و این انسان‌شناسی کجا؟! که به شما می‌گوید: اگر گرد و خاک‌ها را کنار بزنی، انسان خدا را می‌یابد. حتی در لحظات ترس، توصیف خدا یک جور دیگر است. می‌گوید: وقتی در فلک (کشتی) قرار می‌گیری و می‌ترسی، خدا را پیدا می‌کنی. این به خاطر این است که تمام اسباب و علل تو قطع می‌شود، خدا را پیدا می‌کنی. بعد می‌گوید: اتفاقاً شما مخلصانه و با اخلاص خدا را پیدا کرده‌ای؛ یعنی دقیقاً خدا را پیدا کرده‌ای.[7]

به مجموعه‌ای از این‌ها می‌گویند حکمت.

[9] یک چیزهایی هم هست که عمراً کسی به آنها برسد؛ مثلاً تفاصیل شریعت هست که آدم به آن نمیرسد و باید به آدم بگویند، یا بسیاری از نظام‌سازی‌ها هست که باید به آدم بگویند وگرنه عمراً کسی به آن‌ها برسد. قاعدهاش این است که عمراً کسی به آنها نمیرسد، ولی یکسری فطریاتی هست که در انسان تولید حکمت میکند که آن حکمت‌ها را وقتی قرآن دارد می‌گوید، نشان می‌دهد این مجموعه هم چیزی است که در ساختارهای کلی، آدمی به آن می‌رسد ولی نمی‌داند در چه فرایندهایی به آن می‌رسد. ممکن است که شخص باید برود جنگ تا به آن برسد! یا این که «کار دست خداست» (این‌ها را روی آیات تطبیق می‌کنم. فعلاً دارم مقدمه‌اش را می‌گویم) شخص باید برود جنگ و در جنگ این وعده‌ها را و این‌ (بقره: 249) كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ[8] را می‌بیند. خدا به او حکمت می‌دهد. یعنی این حکمت را میبیند و می‌فهمد کار دست خداست. کسی که بچه‌دار می‌شود، اگر قشور را کنار زده باشد می‌فهمد که من دارم هزینه می‌کنم و باز هم خدا می‌دهد. این قلبش حکمت‌دار می‌شود. به صورت درونی این‌ها را می‌یابد.

حکمت مجموعه‌ای از این چیزهاست.

[11]اگر این معنی برای ما جدی بشود، معنی‌ای به نام معنی قلب و فرایندهای قلبی و این که نمی‌خواهد فکر بکنی همه چیز راباید به تو بگویند! تو یک خرده صاف کن! پاک کن! تعلیم کتاب و حکمت انجام می‌شود. اگر جنگ لازم است، برو جنگ! و وقتی به جنگ می‌روی تفقه در دین پیدا می‌کنی. آیه 111 و 112 سوره توبه همین است.[9] می‌گوید: باید بروی جنگ و در جنگ تفقه در دین حاصل می‌شود. آیه می‌گوید: چرا نمی‌روید به جنگ؟! اگر بروید جنگ ‌در کنار پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله، متفقه در دین می‌شوید. چرا؟ چون یک عمر است که می‌گویند وعده ‌الهی! و شما آن‌جا وعده الهی را می‌بینی و در آن حالِ جنگ، این‌ها را جذب می‌کنی، می‌فهمی و این ها حکمت است.

[11] بقیه بحث را روی آیات تطبیق می‌دهم.

3-1-3-           بررسی روایی (فطرت پاک منشأ حکمت)

[12] در این آیات نشان می‌دهم که اولاً ماجرای تعلیم کتاب و حکمت، با چیزهایی که اساساً اگر وحی نبود، ‌اصلاً نمی‌فهمیدیم، این‌ها با هم فرق دارد. خدا یک تعلیم دیگری هم به ما داده و آن تعلیم حکمت است از طریق انبیائش و تعلیم حکمتی که انگار خود ما از درون داریم می‌فهمیم. این‌جا نقش پیغمبر چیست؟ نقش پیغمبر و وحی این است که خاک‌های این‌ها را کنار بزند تا ببینی داشته‌هایت چیست. ببین خودت داری! و این می‌شود تعلیم حکمت.

[13] با روایتی از امیرالمؤمنین در نهج البلاغه بحث را شروع می کنم تا ببینید یکی از نقش‌های جدی که ما آن را حذف کرده‌ایم، نقش فطرت و درونیات انسان است که اگر او را خالی بگذارید، می‌رود خدای خودش را پیدا می‌کند؛ چون حکمت در درون او هست.

آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست

[14]در این روایت نهج البلاغه بعد از اختیار الانبیاء می‌خواهد بگوید پیغمبران آمدند، می‌گوید: …وَ اصْطَفی سُبْحانَهُ مِنْ وُلْدِهِ اَنْبِیاءَ اَخَذَ عَلَی الْوَحْیِ میثاقَهُمْ، وَ عَلی تَبْلیغ  الرِّسالَهِ اَمانَتَهُمْ… [خداوند] انبیاء آورد از نسل آدم که این‌ها تبلیغ رسالت بکنند و وحی بیاید …لَمَّا بَدَّلَ اَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللّهِ اِلَیْهِمْ، فَجَهِلُوا حَقَّهُ، وَ اتَّخَذُوا الاَْنْدادَ مَعَهُ، وَ اجْتالَتْهُمُ الشَّیاطینُ عَن مَعْرِفَتِهِ… شیاطین مانع شدند که این معرفت پیدا کند وگرنه بشر را خالی بگذارید منهای شیاطین، خودش می‌رود و پیدا می‌کند. شیاطین دارند این وسط جولان می‌دهند که این [انسان]، خدا را پیدا نکند. …وَاقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبادَتِهِ…. شیاطین این‌ها را از عبادت حق محروم کردند. …فَبَعَثَ فیهِمْ رُسُلَهُ… خدا رسلش را فرستاد. …وَ وَاتَرَ اِلَیْهِمْ انبیائه… همین جوری انبیاء را متواتر و پشت سر هم فرستاد. در قرآن داریم: (مؤمنون: 44) …ثمُ‏َّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَترَْا… ما متواتر فرستادیم که این پیام گم نشود. …لِیَسْأْدُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِهِ… تا بگوید میثاق فطرتت را ادا کن! آقا همانی که توی فیلم گفته همان را بگو! همان که من کاشتم همان درست بشود. …وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ، وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلیغِ، وَ یُثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ… و این گنجینههای درونی آنها را اصاره[10] کند و در آن انقلاب ایجاد کند که این بیرون بزند. این انسان یکسری گنج دردرونش دارد من باب (ص: 72) …وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي… که دفینه های قلبش بیرون بزند. این یکی از کارهای مهم انبیاء است.

3-1-4-           بررسی قرآنی (فطرت پاک، منشأ حکمت)

[17] حالا بیاییم سراغ قرآن. در همین سوره بقره آیه 151و آیه 113 سوره مبارکه نساء نشان می دهیم که خدا تفصیل قائل شده بین تعلیم کتاب و حکمت و بین چیزهایی که عمراً اگر وحی نباشد، [انسان] نمی‌فهمد! به عبارتی اگر وحی نباشد بالاخره یک پیغمبر، درونِ آدم کاشتهاند و این خودش خیلی چیز مهمی است!

[18](بقره: 151) كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ؛ تعلیم داد پیغمبر به شما کتاب و حکمت را و تعلیم داد چیزهایی که تو عمراً نمی‌توانی بدانی!

[18] اگر عبارت‌های عربی را یاد بگیرید خوب است. یک موقع می‌گویند: تو هرگز نمی‌دانی که می‌شود: «لَمْ تَعْلَمْ»، ولی اگر بخواهند بگویند تو عمراً نمی‌دانی، یعنی اصلاً نمی‌توانی بدانی، می‌گویند: «ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمْ» یعنی آنی نیستی که بدانی! مال این حرف‌ها نیستی که بفهمی! اصلاً این‌ها دانستنی نیست و اگر ما نگوییم نمی‌دانی. همه‌تان هم عقلتان را روی هم بگذارید، نمی‌دانید.

[19] این را خطاب به ما میگوید که …وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ؛ معلوم است که …وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ… با … مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ؛ فرق دارد. این از آن چیزهایی است که عمراً نمیدانی و باید بگویند تا بدانی. این یکی از کارویژههای پیغمبر است که «وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ» و یک کارویژه دیگرش این است که «وَيُعَلِّمُكُمُ …َالْحِكْمَةَ» حکمت بیاموزد و این جا هم با داشته‌های خود انسان دارد کار می‌کند؛ یعنی «یثیروا لهم دفائن العقول»[11] دفینه‌های او را بیرون می‌ریزد وگرنه در خود انسان این کار گذاشته شده است.

[20](نساء: 113) وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ… ای پیغمبر! و اگر فضل و رحمت خدا بر تو نبود، یک عده واقعاً همت و قصد می‌کردند که تو را گمراه کنند. بالاخره پروژه نفوذ روی پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله هم کار می شود، منتها به فضل و رحمت خدا نفوذناپذیر است.[12]

[26] خدا خیلی به روی پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله می‌آورد که واقعاً فضل و رحمت خداست که تو گمراه نمی‌شوی. خیلی روی مخ تو هستند که تو را گمراه کنند. و اتفاقاً هرکه بالاتر باشد، بیشتر روی مخ او می‌روند. در سوره مائده عرض کردیم که یک عده‌ای هستند (مائده: 41) سَمَّاعُونَ لِلْكَذِب… می‌آیند دقیقاً به تو می‌چسبند که حرفت را بشنوند تا ببینند از کدام ناحیه می‌شود نپذیرفت. بعد این‌ها یک اتاق فکر دارند …سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ ءَاخَرِينَ لَمْ يَأْتُوك…؛ که آن‌ها نمی‌توانند پیش تو بیایند، ولی این‌ها سرویسی هستند برای آن‌ها که آن اتاق فکر بنشیند کار بکند! آن‌ها نمی‌توانند پیش تو بیایند، ولی آدم دارند کنار دست تو. به پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله می‌گویند: آدم دارند کنار دست تو!

[28] پس تعجب نکنید که چرا بعد غدیر شد سقیفه!؟ آدم دارند کنار دست پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله که آب از آب تکان نمی‌خورد! (نساء: 113) …وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ…؛ به تو ضرری نمی‌زنند. …وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ… نه تنها قرآن به ما میگوید: (بقره: 151) …مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ؛ که به خود پیغمبر هم میگوید: خدا به تو کتاب و حکمت داد و یک چیزهایی که عمراً نمیتوانی بفهمی. …وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا؛ این فضل خدا بر تو عظیم است.

3-2-                   خلاصه:

[29] پس کتاب و حکمت با (نساء: 113) …عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ… فرق دارد. اینها چیزهایی است که به انبیاء گفتهاند و به ما از طریق انبیاء گفته میشود و ماهیت اصلی آن درونیات است و «مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ» نیست و انبیاء مدام میآیند اینها را تعلیم میدهند تا با تعلیمات حکمت آنها، دفائن عقول ما بیرون بیاید. و به این میگویند حکمت. آدم با حکمت حرف مستحکم و حکیمانه هم میزند. قواعد کلی را میفهمد.

3-3-                  آیات مربوط به حکمت:

3-3-1-           دادن حکمت، دادن خیر کثیر! (آیه 267 بقره)

[39] در سوره بقره در آیات بحث انفاق که این بحث را مفصل مطرح می‌کند. (آیات قبل از آیه 267 در فضای قبولی عمل را خوانده بودیم.) (بقره: 267) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ…؛ اگر می‌خواهید انفاق کنید،‌ انباری دست دوم بی‌خود بی‌ربطی را که می‌خواهی دور بیندازی را انفاق نکن. که اگر خودت را جای او بگذاری حاضر نیستی از کسی بگیری. [51] از آن طیباتی که از زمین برای شما داده انفاق کنید! آن مال گندیده‌ها را ندهید! …وَلَا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ… این هم تأکید بر آن جمله‌ی قبلی است. …َلَا تَيَمَّمُوا…؛ یعنی خبیث آن را قصد نکنید که انفاق بکنید و شاهد آن هم این است که …وَلَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ…؛ خودتان بدتان می‌آید اگر چنین چیزی را قبول می‌کردید، مگر با اغماض![13]

[53] بهترین کار و بهترین چیزت را برای انفاق بیاور! …وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ؛ اگر بگویی: اگر بخواهم جنس خوب خودم را بدهم که خودم بدبخت می‌شوم! آیه بعد می‌گوید: (بقره: 268) الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ… این شیطان است که وعده‌ی فقر می‌دهد و شما را امر به کارهای زشت می‌کند. می‌گوید: اگر بخواهی اینقدر وقت بگذاری، کار خودت چه می‌شود؟! پول خودت چه می‌شود؟ …وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا… خدا وعده می‌دهد که هم گناهانت را می‌بخشم و هم فقیر که نمی‌شوی هیچ، بلکه زیاد هم می‌کنم؛ مثل حَرَس کردن درخت میوه که این باغبان‌ها چون حکمت دارند، درخت را می‌شناسند، خیلی راحت این شاخه‌های درخت میوه را می‌زند، ‌این باعث می‌شود میوه‌ها درشت شود و کسی که نمی‌داند اعتراض می‌کند.

[55] …وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ؛ از این هم برو بالاتر! تازه این اول داستان است. شما به این دریافت که می‌رسید، حکمت است: (بقره: 269) يُؤْتِی الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ…؛ خدا حکمت را به کسی که بخواهد می‌دهد. …وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا… اگر خدا به کسی حکمت بدهد، به او خیر کثیر داده. از این بیشتر می‌خواهی؟ که تو این فهم را پیدا کردی از عالم و این را فهمیدی و این را هم در صحنه می‌فهمی. این حکمت از درونت می‌جوشد و می‌بینی «لیثیروا لهم دفائن العقول». امام جوادعلیهالسلام می‌گویند: تو خمس بده! منِ جوادالائمه تضمین می‌کنم که پولت کم نشود. از این بیشتر حکمت می‌خواهی؟! که بفهمی هر دادنی به معنی کسر شدن نیست. از این اقتصادِ حکیمانه‌تر می‌خواهی؟! که بفهمی 10 منهای 2، گاهی اوقات می‌شود 12. نمی‌خواهم بگویم حرف دین غیر عقلی است، بلکه 10 را منهای 2 می‌کنی، می‌شود 8، بعد 4 تا خدا می‌گذارد روی آن و می‌شود 12 و بعد می‌بینی که در کاسه‌ات 12 تاست. مثل آن درختی که شاخه‌هایش را میزنی و می‌بینی میوه‌هایش درشت شد. این‌ها می‌شود حکمت. آدم باید توی این صحنه‌ها این‌ حکمت‌ها را دریافت کند و اگر به این برسد، در مقابل تمام چیزهایی که به آدم بدهند، خیر کثیر داده‌اند …وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا… و بعد این آدم یک جور دیگری در عالم زندگی می‌کند. این آدم است که وقتی در جنگ یک اتفاقی می‌افتد، در روابط بین‌الملل یک اتفاقی می‌افتد، با حکمت تصمیم می‌گیرد که این‌جا فلان حرف را بزند، فلان موضع‌گیری را بکند؛ چون دفینه‌های عقلش بیرون آمده، حرف عقلانی دارد می‌زند و نتیجه هم می‌گیرد! از کجا چنین نتیجه‌ای گرفته؟ پس بقیه چرا چنین نتیجه‌ای نمی‌گیرند؟! چون این از روی حکمت دارد حرف می‌زند.

3-3-2-          موارد حکمت‌آور (براساس سوره مبارکه‌ی لقمان):

[58] این نکته راجع به حکمت را در سوره مبارکه لقمان ادامه می‌دهیم و این‌ها توصیه هایی است که یک نبی دارد تعلیم حکمت می‌کند و همین جوری قابل دریافت است، ‌ولی این‌ها از توصیه‌هایی است که اگر انسان گوش کند،‌ حکیم می‌شود. این چیزی را که در ما ذخیره گذاشته‌اند، همین ذخیره‌ی وجودی را باید گوش کنید تا به آدم یک چیزهایی بدهند که عمراً آدم نمی‌فهمد!

[59] در سوره لقمان آیه 12 دارد (لقمان: 12) وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ… ما به لقمان حکمت دادیم. این مجموعه حکمت‌هایی که ما به لقمان دادیم که لقمان حکیم شده، همین نکاتی را که دارد اگر آدم واقعاً اجرا بکند، انسان را حکیم می‌کند؛ چون می‌خواهد لقمان حرف بزند و می‌خواهد حکمت بگوید.

3-3-2-1-    شکر مُنعم، موجب ایجاد حکمت

[59] …أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ…‌ اولین حرف شکر مُنعم! یک کسی به شما یک چیزهایی داده. نعمت که مال تو نبوده؛ نعمت را به تو دادهاند.

[60] سؤالی است که اگر شما بخواهید با خدا صحبت بکنید چه کار بکنید؟ “نماز بخوانید”. اگر بخواهید خدا با شما صحبت بکند “قرآن بخوانید”. حالا شما می‌خواهید با خدا صحبت بکنید، چیزی که در نماز باید بخوانید قرآن است و سوره حمد هم واجب است. تفسیر سوره حمد را با تمام دقت‌هایش یاد بگیرید؛ چون تنها سوره‌ای است که در قرآن جایگاه ویژه پیدا کرده است: (حجر: 87) وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ؛ به پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله می‌گویند: ما به تو حمد دادیم و قرآن! روایات ذیل این آیه را نگاه بکنید، ائمهعلیهمالسلام به این نکته توجه کرده‌اند و توجه داده‌اند که یعنی حمد معادل قرآن است! حمد یک طرف و قرآن یک طرف! بار اصلی نمازتان را هم سوره حمد باید بکشد. «لا صلاۀ الا بفاتحۀ الکتاب»؛ نماز بدون فاتحۀ الکتاب نمی‌شود. در سوره‌ی نماز، هر سوره‌ای را می‌توانید بخوانید. شما می‌خواهید قرآن بخوانید در نماز؛ یعنی در جایی که قرار است خدا با بنده صحبت کند،‌ سوره حمد می‌خوانید. اگر در تمام محتوای سوره حمد دقت بکنید، صحبت خدا با بنده نیست! صحبت بنده با خداست! به عبارتی خدا کلاً یک سوره آورده که با خودش صحبت کرده به لسان بنده! اولین حرفی هم که بعد از «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» زده «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَلَمِين» است؛ همه‌ی حمد مال خداست. چرا؟ چون نعمت مال خداست.

[62] شکر یعنی هرکه به تو نعمت داده تو یک خرده خودت را خاک مال کن برایش! و این حکمتی است. اگر تو را در نعمت خفه کرده باشد، این حکمتی است در آدم. این‌که دارد «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق» همین است. کسانی که عُرضه شکرگزاری از همین مخلوق را ندارند… آخر یک کسی برایت کاری کرده، شکر و حمد و سپاس کن! از این نعمتش بهینه استفاده کن! برای همین یک حکمتی که در وجود آدم گذاشته‌اند این است که (لقمان: 12) …أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ… .

[63] بعد هم که شکر بکنی …وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ… . این عبارت‌ها که در آیه (بقره: 130) …وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ… هست، جزء فلسفه احکام است که فوق‌العاده است که می‌گوید: اصلاً فکر نکن که چیزی به خدا می‌رسد، ‌اصلاً به خدا چیزی نمی‌رسد. هر که هر بیلی می‌زند در باغچه خودش می‌زند. کسی فکر نکند که برای خدا کاری دارد می‌کند!

[64] …وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ؛ خدا غنی است «مادح خورشید مداح خود است» من به مداح‌ها این را می‌گویم که فکر نکن مدحی کردی طلبی از ائمهعلیهمالسلام داری! اگر هم ائمهعلیهمالسلام صله‌ای می‌دهند از بزرگواری خودشان است. کسی که از یک تابلوی خیلی زیبا دارد تعریف می‌کند،‌ دارد از هنر خودش تعریف می‌کند که من تابلوها را می فهمم! وقتی می‌گوید: علیعلیهالسلام این است‎ یعنی می‌گوید: من علی شناس هستم، وگرنه علیعلیهالسلام احتیاج به تعریف کردن کسی ندارد؛«مادح خورشید مداح خود است» کأنّ دارد از خودش تعریف می‌کند.

3-3-2-2-   موعظه؛ زدن حرف با باور قلبی

[65] (لقمان: 13) وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ… در حالتی که دارد موعظه می‌کند و حرفی را می‌گوید که به دل بنشیند. این‌ها مهم هست که حرفی بزند که حالت موعظه داشته باشد. موعظه یعنی حرفی که قلب را تکان بدهد! در روایت است که پرسیده‌اند: بهترین قرائت‌ قرآن چه جوری است؟ گفته‌اند: سبک قرائتی است که خود قاری قرآن دارد متحوّل می‌شود. وقتی نگاه می‌کنی می‌بینی دارد از جانش این را می‌خواند. یعنی خوف، خود قاری را دربرگرفته است.

[66] آقای جوادی می‌فرمودند: پیغمبری که انذار می‌کند، خودش اول باید ترسیده باشد. برای همین روایت است که پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله وقتی از قیامت صحبت می‌کرد، یک جوری صحبت می‌کرد که گونه‌هایش سرخ می‌شد «کأنّه مُنذر جَیش»؛ مثل کسی که دارد خبر می‌دهد که یک لشکر جرّاری دارد حمله می‌کند. این جوری آیات قیامت را می‌خواند، خب معلوم است که آدم وقتی می‌ترسد می‌ترساند. یک نفر هم هست که نمی‌ترسد و فقط دارد آیات معاد را بررسی می‌کند! و یکی دارد می‌خواند: (حاقّه: 30) خُذُوهُ فَغُلُّوهُ؛ (حاقّه: 31)ثُمَّ الجَْحِيمَ صَلُّوهُ؛ (حاقّه: 32)ثُمَّ فىِ سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوه؛[14] و دارد بدنش می‌لرزد. این آدمی که می‌ترسد،‌ می‌ترساند. کسی هم که نمی‌ترسد نمی‌ترساند. بهترین قاری قرآن کسی است که وقتی خودش دارد می‌گوید، خودش هم می‌ترسد. خودش می‌گوید و خودش حرفی را که خودش می‌زند، خودش باور می‌کند.

[67](لقمان: 13) وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ… حرف زدن به بچه باید با باور قلبی خود شخص باشد. خودش باید این‌ها را باور کرده باشد و موعظه‌گون باشد و تأثیر روی قلب بگذارد. نه این‌که استدلال کند و بگوید: بچه جان! این استدلال! من دیگر استدلالم را گفتم،! بلکه باید باور قلبی خودش باشد و حرف را با باور و با عمل خودش بگوید. در حالت موعظه بگوید.

[68] (لقمان: 13) …يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ… فقط عبودیت، عبودیت خدا. زیر پر کس دیگری نروی ها! یک موقعی درباره (حمد: 5) إِيَّاكَ نَعْبُد… عرض می‌کردم، چه در نزول قرآن، چه در صعود پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله، خدا در هر دو جا وقتی می‌خواهد بگوید پیغمبرم [شاهکار است] ، می‌گوید: (کهف: 1) الحَْمْدُ لِلَّهِ الَّذِى أَنزَلَ عَلىَ‏ عَبْدِهِ الْكِتَاب…؛‌ من به بنده کتاب دادم؛ یعنی این بنده بود که کتاب گرفت و این خیلی مهم است. انسان باید بنده باشد و در هیچ چیز مشرک نباشد؛ در سیاست‌های خارجی‌اش هم مشرک نباشد،‌ در اعتقاداتش هم مشرک نباشد،‌ در خانواده‌اش هم مشرک نباشد، در عبادتش مشرک نباشد.

[69] می‌خواهم این‌ها حکمت‌وار در قلب ما نفوذ کند. در تفسیر سوه حمد در المیزان، علامه استدلال می‌کند و روی استدلال تصریح می‌کند که اگر کسی عبادت می‌کند برای بهشت، این مطلقاً عبادت نیست! اگر کسی برای ترس از جهنم عبادت می‌کند، این مطلقاً عبادت نکرده و تصریح می‌کند که این یک مشرک است! در یک لایه‌ای او مشرک است. حالا ائمهعلیهمالسلام این را تَوَسُعاً قبول می‌کردند که پاشوره‌ی عبادت‌های شما از این‌جا شروع می‌شود و از ما این را پذیرفته‌اند و گفته‌اند: باشد! شما با همین شرک بلند شو بیا! ولی کسی فکر نکند عبادت برای ترس از جهنم یا رسیدن به باغ و حوری، عبادت خداست! این واقعاً مشرک است! و لذا می‌گویند: (لقمان: 13) …لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ… یعنی این.

[70] از آن طرف هم در صعود که می‌گوید: پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله را به معراج بردیم، نمی‌گوید: یک آدم خفن را به معراج بردیم! می‌گوید: (اسراء: 1) سُبْحَانَ الَّذِى أَسْرَى‏ بِعَبْدِهِ…؛ بنده را به معراج بردیم. یعنی بنده شد که به معراجش بردیم؛ یعنی کسی که مطلقاً اراده‌ای برای خودش ندارد. در قسمت‌هایی از دعای عرفه دارد: «اللهم اغننا بتدبیرک عن تدبیری»؛ خدایا یک کاری نکن من فکر کنم! خدایا بگذار من فکر نکنم! من اگر خودم بخواهم فکر بکنم، گند می‌زنم! خدایا من تصمیم نگیرم! من روی موج این تصمیمات بمانم و تو تصمیم بگیر!

 

3-3-2-3-  احسان به والدین، در زمره شکر نعمت و موجب حکمت

[71](لقمان: 13) …يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ؛ (لقمان: 14) وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ…؛ ما انسان را به والدین توصیه کردیم، …حَمَلَتْهُ أُمُّهُ… بعد میآید سراغ مادر؛ یعنی باز در والدین، مادر [اولویت دارد]. مادر واقعاً با پدر فرق دارد.

[71] ما بحث‌های فقهی را با پشتوانه‌های اعتقادی آن اشتباه گرفته‌ایم. بحث‌های فقهی دائرمدار مسیر خودش است؛ چون که بحث ولایت است و ولایت با پدر است. آن دلیل دیگری دارد ولی اگر بخواهید بدانید وزن پدر – مادر چه جوری است؟ وزن های حقیقی آن این جوری است که مادر [و بعد] پدر؛ چون مادر است که دارد کأنّ می‌آفریند و بزرگ می‌کند و ربوبیت می‌کند؛ لذا روایات زیاد است نسبت به پدر و مادر و علی الخصوص مادر. می‌گوید: (لقمان: 14) وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلىَ‏ وَهْنٍ… وصیت به والدین، و مادر! …وَ فِصَالُهُ فىِ عَامَينْ‏ِ أَنِ اشْكُرْ لىِ وَ لِوَالِدَيْكَ إِلىَ‏َّ الْمَصِير؛[15]

[73](لقمان: 15) وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا… اگر خواستند مشرک کنند دیگر نه! فقط در فرض شرک. …وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا… کسانی که خلاف نظر پدر و مادرشان یک کارهایی می‌کنند که در حد ایذاء مؤمن است، منِ مدیر حوزه دارم میگویم که ما ندیدیم کسی پدر و مادرش راضی نباشد و در حوزه به جایی برسد! این که حوزه است چه رسد به بقیه کارها! حالا یک موقع مشکوک هستند که این‌ها سر جای خودش، ولی حواستان را به این نکته بدهید که این هم از موارد شکر نعمت است که برای انسان حکمت میآورد.

3-3-2-4-   باور به قیامت، حکمت‌آور

[74] (لقمان: 16) يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِنْ تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ…[16] خود قیامت هم از حکمتهاست. یعنی انسان را ول بکنی و دفائن عقولش بالا بیاید می‌یابد یک دنیایی را که بازیچه نیست. این دنیایی که بازی نیست و خدا آن را آفریده، مگر می‌شود تو یک فعلی انجام بدهی و گم بشود؟! مگر می‌شود تو هر جوری زندگی کنی و به هر نتیجه‌ای برسی! الان حکمت شما در این دنیا اقتضا می‌کند که اگر می‌خواهید کنکور قبول شوید، درس می‌خوانید و درس می‌خوانید که کنکور قبول شوید؛ یعنی این‌ها به هم ربط دارد. شما با نیمچه حکمتی که داری آینده قبولی را با درس خواندنت می‌بینی. بعد مگر می‌شود خدا دنیایی را به بازیچه نیافریده باشد و عمل در آن گم بشود؟! مگر می‌شود؟ این هم حکمت است. مگر دفائن عقول غیر این را میگویند؟ که شما دنیایی داشته باشی و خدایی حکیم داشته باشد و تو یک فعلی انجام بدهی و آن فعل گم بشود؟! این‌ها را به حکمت و امور درونی تبدیل بکنید. … إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِير؛

3-3-2-5-  نماز، موجب تقرّب و شکر و ایجاد کننده‌ی حکمت

[75] (لقمان: 17) يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ… نماز و عبادت‌های ویژه؛ یعنی حتی جزئیات شریعت. (دارم توضیح می‌دهم که بُعدِ حکمت این معلوم بشود) خدایی هست که میگوید به من تقرّب بجو! شکر کن! از چه طریق؟ از طریق عبادتهای ویژه مناسکیای که من گذاشتم. مگر می‌توانی به جایش گیتار بزنی؟! که طرف گفته بود من به جای نماز، گیتار می‌زنم چون من با گیتار به خدا نزدیک می‌شوم! گفتم: همان خدایی که با گیتار به او نزدیک میشوی گفته نماز بخوان! ببینید این استدلال چقدر واضح و حکیمانه است؟! نماز یاد خداست.

[76] طرف آمده بود به آقای بهجت می‌گفت: به من ذکر می‌دهید؟آقا گفتند: نماز! گفت: من ذکر می‌خواهم که نماز نخوانم! یعنی طرف یک کار دیگر می‌خواهد بکند! تو مگر نمی‌خواهی به من نزدیک بشوی؟ نماز بخوان! (طه: 14) …أَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِكْرِى؛ اگر می‌خواهید واقعاً لذت ببرید، لذت‌هایتان را سوق بدهید به این سمت که آیا از فرایند نماز هم می‌شود لذت برد؟ این هم خودش یک حکمت است.

3-3-2-6-   امر به معروف و نهی از منکر موجب

[77] (لقمان: 17) …وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ… به معروف امر کن. بگذار یک چیزی را که خوب است بقیه هم انجام بدهند وگرنه در یک محیط بد خیلی سخت است آدم خوب باشد. چرا آدم در محیط بد خوب باشد؟ آدم در محیط خوب خوب باشد. میبینید حکمت اینها چقدر واضح است؟ منکر و یک چیز زشت را هم نهی بکن که نباشد وگرنه آدم باید در محیط بد، خوب باشد و این سخت است دیگر!

3-3-2-7-  صبر بر مشکلات دنیا

[77] (لقمان: 17)…وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ… این چیزهایی که به تو میرسد بر سر آن پایمردی کن، صبر کن! در این عالم چارهای نداریم، باید صبر بکنیم. آیا اگر جزع و فزع بکنی چیزی درست میشود؟ یکی افتاده بود ته چاه، کسی به او گفت: صبر کن تا بروم کمک بیاورم، گفت: صبر نکنم چه کار کنم؟! این عالم، عالم تزاحمات است و حتماً یک بلایی سر تو می‌آید و باید «عَلَى مَا أَصَابَكَ» صبر کنی. این قاعده دنیاست که حتماً در دنیا بلا سر آدم میآید. تا این حد که در روایت دارد: اگر کسی سر قله‌ای برود «لبعث الله له شیطانا یؤذیه»؛ خدا یک شیطانی قرار می‌دهد که برود اذیتش کند. انسان باید در دنیا اذیت بشود. در روایت هست که یا توسط همسر، یا توسط همکار، یا توسط همسایه. در دنیای تزاحم یا کسی به آدم کنایه می‌زند، یا آدم را از چیزی محروم می‌کنند، یا برای آدم می‌زنند، یا رفیقت، یا همسایه‌ات اذیتت می‌کند. چه کار میتوانی بکنی؟ جزع و فزع بکنی؟ خب صبر کن! (لقمان: 17) …فاصبر إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ؛ اینها از اموری است که آدم باید صبر بکند. بر سر صبر آدم باید عزم کند.

3-3-2-8-  عدم تکبر و فخر فروشی

[79](لقمان: 18) وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا… متکبرانه از مردم رو برنگردان! برای مردم قیافه نگیرتمام قیافهات به یک آبجوش بند است. اولاً افتخار به چه؟! بعضی وقت‌ها افتخارات ما عجیب است! افتخار درست کردیم روی شماره موبایل! نه آنتن‌دهی آن بیشتر است و نه پول کمتری از آدم می‌گیرند! هیچ چیز نیست! یا یک افتخار سر پیش شماره 1؛ یعنی افتخارهای بی‌خود! حالا بعضی هست که یک چیزی هست، ولی تو چه نقشی در آن داشته‌ای؟! مثل کسانی که قدشان بلند است، خوشگل هستند. شما نقش خودت در این زمینه چه بوده؟! خودت زحمت کشیدی؟ کاری کردی؟ درسی بابت آن خواندی؟ خب همین جوری به دنیا آمدی دیگر! البته یک واقعیت هست که در روایت داریم: (اگر کسی حسن خلق داشته باشد و حسن صورت، از او توقع خیر ببرید! معلوم است که خدا در او خیر را گذاشته است.) این که افتخار ندارد! این که مال تو نیست! بعد همه این سواد و اطلاعات، کار یک باتوم توی مغزت است. ما مراجع داشتیم که در انتهای عمرشان سواد خواندن و نوشتن نداشتند! این یعنی (نحل: 70) …لِكَىْ لَا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيًْا…؛ آدم به «أَرْذَلِ الْعُمُر»[17] که می‌رسد یواش یواش آلزایمر می‌گیرد، پس معلوم است که این‌ها مال خودت نیست! پولت هم که مال خودت نیست! پس این همه قیافه برای مردم برای چه می‌گیری؟ (لقمان: 18) وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ… برای مردم قیافه نگیر. بابت چیزی که نمی‌توانی آن را نگه داری!

[82] …وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا… به همین دلیل در زمین با ناز و غرور راه نرو! …إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ؛ خدا خیالبافِ فخرفروش را دوست ندارد. کسانی که خیالبافی می‌کنند که اینقدر پول و اینقدر سود، بعد می‌روم یک ماشین شاسی‌بلند می‌خرم و بعد همه نگاه می‌کنند بعد یک آدم معروفی می شوم و… . هی خیال روی خیال! بعد این‌ها تبدیل می‌شود به اینکه من فکر می‌کنم واقعاً خبری است! حالا چه در این‌ها و چه در معنویت!

[83] این داستان‌ها از سر حکمت درمی‌آید. یک موقع به آقای بهجت گفته بودند که روز عید است شما بیرون نرو حرم شلوغ است.[18] ایشان گفتند: “نه! روز عید است و می‌خواهم بروم تبرک بشوم به مردم!” ببینید این آدم چقدر افتاده است! پسر ایشان می‌گفت: در مشهد آقا تا آمدند مشهد رفتند زیارت. جایی را گرفته بودیم و به آقا گفتم: من خانه را گرفتم . ایشان گفتند: کجاست؟ گفتم: کوچه کربلا. ایشان نپرسید چند متر است؟ چند طبقه است؟(چون مراجعات داشتند) گفتند: “کربلا خوب است!” ببینید چه حس لطیفی در آقای بهجت هست!

[85] یک بار من به آقا گفتم: در نماز شبتان ما را دعا کنید! ایشان گفتند: من؟! من که چیزی ندارم بخواهم دعا کنم! (اگر به من می‌گفتند من می‌گفتم چشم!) این است که طرف وقتی هیچ چیز را مال خودش نمی‌داند، معنویتش را هم مال خودش نمی‌داند. روی دعاهای خودش هم حساب نکرده! این‌ها قیمت دارد و این‌ها هم از سر حکمت درمی‌آید. کافی است طرف هی این‌ها را درونی کند که این علم، مال من نیست! این صدا مال من نیست! آن پول مال من نیست! همه این‌ها نعمت‌های خداست که دست من است. این‌ها می‌شود حکمت.

3-3-2-9-   میانه‌روی در امور

[86](لقمان: 19) وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ؛ در مشیات میانهرو باش! میخواهی دوستی بکنی، سفت دوستی نکن که همه اسرار را برایش بریزی! سفت دشمنی نکن: أَحْبِبْ حَبِيبَكَ هَوْناً مَا عَسَى أَنْ يَكُونَ بَغِيضَكَ يَوْماً مَا وَ أَبْغِضْ بَغِيضَكَ هَوْناً مَا عَسَى أَنْ يَكُونَ حَبِيبَكَ يَوْماً مَا؛[19] با رفیقت رفاقت کن متعادل! کلاً متعادل باش! می‌خواهی با دشمنت دشمنی کنی، متعادل! «عَسَى أَنْ يَكُونَ حَبِيبَكَ يَوْماً مَا» شاید یک موقع با هم رفیق شدید! طرف اس‌ام‌اس می‌زند و او سر و تن طرف را می‌شورد! حالا اگر دیدی او را چه؟! حالا اگر چیزی هم می‌خواهی به او بگویی، متعادل! می‌خواهی خانه و زندگی درست بکنی، متعادل! حالا پول دستت آمد، نبر خانه آنچنانی بخر! یکهو از دستت بگیرند بدبخت می‌شوی! حالا اگر در خانه فلان قدری رفتی می‌خواهی چه کار بکنی؟ ماشین متعادل! خانه متعادل! سبک زندگی متعادل! در مشیات متعادل باش! یکهو از بالا افتادی پایین، بدبخت می‌شوی و زن و بچه‌ات دیگر نمی‌توانند زندگی بکنند!

3-3-2-10- مدیریت شکم و شهوت

[88](لقمان: 19) …وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ… بلند بلند و درشت درشت حرف نزن! نه اینکه لزوماً صدایت را پایین بیاور و این در ادامه آیه مشخص میشود. …إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ؛ بدترین صدا صدای خر است. این بحث، موسیقایی نیست. چون بعضی ممکن است از صدای خر خوششان بیاید، به خصوص در روستا واقعاً صدای خر با صداهای دیگر ترکیب می‌شود صدای خوبی است. کسانی که روستایی هستند این …إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ؛ را می فهمند؛ برای اینکه الاغ و خر تنها در دو وضعیت عرعر میکنند، یا شکمش یا شهوتش گل کند عرعر میکند! در وضعیت عادی عرعر نمیکند. بدترین و نکرهترین صداها صدایی است که از روی شکم و شهوت بلند میشود. برای همین کلاً صدا را پایین بیاور! صداها و حرفهای از سر شکم و شهوت را پایین بیاور! البته این که آدم بلند بلند حرف نزند یک ادبی هست، ولی بعضی حنجره‌شان یک جوری است که وقتی حرف می‌زنند، انگار داد می‌زنند. پس منظور، تُن صدا نیست، بلکه منظور صداهایی از سر شکم و شهوت است که بالاخره در قاعده دنیا هست.. فتیله این‌ها را پایین بکش! به اینها هیجان نده! یکی از تزکیه‌هایی که قرآن می‌گوید این است که از طریق چشم، به شهوت هیجان نده! وگرنه همین جوری شهوات انسان هیجانی می‌شود، چه شهوت خوردن و چه شهوت‌های جنسی. نگاه نکن تا به آن هیجان ندهی. و همه این‌ها حکمت است که باید دائماً آدم درونی بکند.

3-4-                   تتمه

[90] در بحث حکمت می‌خواهم بایستم به خاطر اینکه ما فکر میکنیم یک چیزی آمده ولی خدا ما را یک چیز دیگر آفریده بود! در صورتی که اصلاً این جوری نیست! پیامبران آمدهاند دفائن عقول ما را انقلاب بدهند. لذا همین را که هستید که درست تراشیده شدید، همین جوری قلب اگر سلیم بالا بیاید، به همه بحثهای سیاسی و اجتماعی و شرک درست میرسیم، فقط میماند یکسری (بقره: 151) …وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ؛

شما این بخش درونی را درست کن، اینکه داری درست نگه دار تا حالا آنچه نداری و باید به تو بگویند!

صلوات!

 

 

[1] . دفع دخل مقدّر می‌كند یعنی اعتراضی را كه طرف نگفته او می‌داند كه این اعتراض از او برمی‌خیزد. لهذا قبلاً مطلب را طوری می‌گوید كه دفع دخل مقدّر كرده باشد.

[2] . [32] اینکه من اصرار دارم از روی ود قرآن نگاه کنید برای این است که آخر سر، انس خودتان با قرآن مهم است. هر چقدر هم بنشینید و فقط گوش کنید مثل این است که پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله بگوید و دفائن عقول طرف اصاره شود. اصلاً و ابداً این کلاس کار انس با قرآن را نمی ‌کند. انس با قرآن یک برنامه‌ای است که شما باید داشته باشید و اصلاً اگر فکر بکنید وسط برنامه‌هایتان شما برنامه‌های تهذیبی هم دارید،‌ این یک خالی‌بندی محض است و توصیه ائمهعلیهمالسلام اصلاً این نیست! توصیه ائمه علیهمالسلام «تَفَرُّغ لِلعِبادَه» است که اصلاً باید وقتی را خالی بکنید در شبانه روز قرآن بخوانید، همین! حالا آن قدری که می‌توانید! یک جزء می‌توانید! دو صفحه می‌توانید! ولی برای این دو صفحه باید برنامه‌ریزی بکنید و قرآن با معنی بخوانید تا بفهمید پیام خدا به شما چیست؟ و غیر این نمی‌شود! این‌که مثلاً فکر کنید وسط برنامه‌هایمان [می‌گنجانیم، این نباشد]. بالاخره خدا چکیده انبیائش را جمع کرده و یک کتاب نوشته آورده و این دیگر کل ذخیره خدا شده همین کتاب! یعنی خواندن قرآن بایدی است. می‌دانید که 50 آیه در شبانه روز خواندن، تقریباً در حد وجوب است. به زحمت فقها توانسته‌اند از توی این روایات مستحب دربیاورند! یعنی پدر خودشان را درآوردند به جهت ادلّه تا این وجوب را تبدیل بکنند به مستحب وگرنه «واجبٌ علی کلّ مؤمن» است که «خمسین آیه» بخواند. حالا کاری به فتواها نداریم ولی به هر جهت ملاک در این قضیه وجوب است. ملاک برخی چیزها وجوبی است. مثل مسواک زدن که در حد واجب است. «لولا أن أشق علی أمتی لأمرتهم بالسواک»؛ معلوم است که ملاک آن در حد وجوب است ولی یک مانع داشته و آن مشقّت است،‌همین! وگرنه ملاکش در حد وجوب کامل است. حالا شما من باب «واجبٌ علی کلّ مؤمن» قرآن بخوانید. بالاخره کل چیزهایش را جمع کرده شده این کتاب.

[3] . [ياد كنيد] هنگامى كه خدا فرمود: اى عيسى بن مريم! نعمتم را بر خود و بر مادرت ياد كن، آن گاه كه تو را به وسيله روح القدس توانايى بخشيدم، كه با مردم در گهواره [به اعجاز] و در ميانسالى [به وحى‏] سخن گفتى، و آن گاه كه تو را كتاب و حكمت و تورات و انجيل آموختم.

[4] . می‌دانید کسی که پیغمبر بعدی است کلاً داشته‌ی پیغمبر قبلی را دارد، ‌این یک قاعده است، قاعده‌ی هم عقلی و هم نقلی است که اگر علمی پایین بیاید، دیگر بالا نمی‌رود. یعنی اگر قرآن در یک وقتی نازل می‌شود، ‌وارث،‌ وارث قرآن هم هست. این جور نیست که الان قرآن بر قلب پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله نازل شده و ایشان به رحمت خدا رفت و دیگر قرآن بر قلب کسی نازل نمی‌شود! برای همین ائمه علیهمالسلام فرموده‌اند: بر مقام ما به سوره قدر استدلال کنید، با این‌که در سوره قدر به حسب ظاهر بحث ولایت نیست، بحث نزول قرآن است. می‌گویند: ‌نزول قرآن همین جوری باید ادامه پیدا کند و الان وقتی نزول قرآن در شب قدر می‌خواهد اتفاق بیفتد، ‌روی قلب چه کسی می‌خواهد اتفاق بیفتد؟ یک قلبی باید باشد که بتواند این قرآن را تحمل کند. لذا علمی پایین نمی‌آید که بالا برود و به خاطر همین است که می‌گوید به عیسیعلیهالسلام تورات دادیم و انجیل دادیم. حالا خدا به پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله ما چه داده، اگر به همین وزان بخواهد بگوید؟ می‌گوید: تورات داده،‌ انجیل داده، قرآن داده. برای همین است که می‌گوید: کتابی دادیم که مصدّق و مهیمن است. هم کتابش مهیمن است و هم خودش. (نساء: 41) …وَ جِئْنَا بِكَ عَلىَ‏ هَؤُلَاءِ شهَِيدًا؛ همه شهدای امت خودشان هستند و تو شاهد همه شاهدان. برای همین هم آیه دارد: (بقره: 106) مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا…؛ آیه‌ای نسخ نمی‌شود و از بین نمی‌رود مگر این‌که یا مساوی آن می‌آید یا بهتر از آن می‌آید.

[5] . پس [با توجه به بى‏پايه بودن شرك‏] حق‏گرايانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى اين دين [توحيدى‏] روى آور، [پاى‏بند و استوار بر] سرشت خدا كه مردم را بر آن سرشته است باش براى آفرينش خدا هيچگونه تغيير و تبديلى نيست.

[6] . و از روح خود در او دميدم.

[7] .(یونس: 22) هُوَ ﭐلَّذِي يُسَيِّرُکُمْ فِي ﭐلْبَرِّ وَﭐلْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنتُمْ فِي ﭐلْفُلْکِ وَجَرَيْنَ بِهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ ﭐلْمَوْجُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُاْ ﭐللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ ﭐلدِّينَ لَئِنْ أَنجَيْتَنَا مِنْ هَـذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ ﭐلشَّاکِرِينَ؛ او كسى است كه شما را در خشكى و دريا گردش مى‏دهد، تا آن گاه كه در كشتى‏ها باشيد و كشتى‏ها مسافرانش را با بادى ملايم و آرام حركت دهند، و كشتى‏نشينان به آن باد ملايم و آرام شادمان شوند، ناگاه بادى تند و سخت بر آن كشتى وَزَد و از هر طرف موجى سهمگين بر آنان تازد، و يقين كنند كه در محاصره [امواج خطرناك‏] افتاده‏اند [و راهى براى نجات ندارند]، [در آن هنگامه هلاكت بار] خدا را در حالى كه ايمان و عبادت را از هر گونه شركى براى او خالص مى‏كنند، مى‏خوانند كه: اگر ما را از اين [عرصه هلاكت بار] نجات دهى، مسلماً و قطعاً از سپاس گزاران خواهيم شد.

[8] . چه بسا گروه اندكى كه به توفيق خدا بر گروه بسيارى پيروز شدند.

[9] . (توبه: 111) إِنَّ اللَّهَ اشْترََى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَالهَُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَتِلُونَ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فىِ التَّوْرَئةِ وَ الْانجِيلِ وَ الْقُرْءَانِ وَ مَنْ أَوْفىَ‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِى بَايَعْتُم بِهِ وَ ذَالِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ؛

(توبه: 112) التَّئبُونَ الْعَبِدُونَ الحَْمِدُونَ السَّئحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الاَْمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ الحَْفِظُونَ لحُِدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِين؛
يقيناً خدا از مؤمنان جان‏ها و اموالشان را به بهاى آنكه بهشت براى آنان باشد خريده همان كسانى كه در راه خدا پيكار مى‏كنند، پس [دشمن را] مى‏كشند و [خود در راه خدا] كشته مى‏شوند [خدا آنان را] بر عهده خود در تورات و انجيل و قرآن [وعده بهشت داده است‏] وعده‏اى حق و چه كسى به عهد و پيمانش از خدا وفادارتر است؟ پس [اى مؤمنان!] به اين داد و ستدى كه انجام داده‏ايد، خوشحال و شاد باشيد و اين است كاميابى بزرگ. (111)

[آن مؤمنان، همان‏] توبه‏كنندگان، عبادت كنندگان، سپاس‏گزاران، روزه‏داران، ركوع كنندگان، سجده‏كنندگان، فرمان‏دهندگان به معروف و بازدارندگان از منكر و پاسداران حدود و مقرّرات خدايند و مؤمنان را [به رحمت و رضوان خدا] مژده ده. (112)

[10] . به چیزی تغییر دادن و دگرگون کردن آن از صورتی به صورت دیگر یا از حالتی به حالت دیگر.

[11] .نهج‌البلاغه، خطبه 1

[12] . [21] دقت کنید که پدیده جاسوسی با نفوذ فرق دارد. جاسوسی چیزی مثل «گاندو» (گاندو نام مجموعه تلویزیونی محصول گروه فیلم و سریال شبکه سه تلویزیون جمهوری اسلامی ایران سریالی اجتماعی، اکشن و جنایی است که بنا به سفارش نهادهای امنیتی ایران تولید شد و نخستین قسمت آن نیز در ۱۵ خرداد ۱۳۹۸ از شبکه سه تلویزیون ایران پخش شد.) است، ولی نفوذ یک بحث دیگر است. حضرت آقا در دیدار نسبتاً خصوصی گفته بودند که: اینکه من می‌گویم نفوذ، این روی من هم کار می‌کند. بعد خودشان توضیح دادند که یک گزارش‌هایی را هی روی میز من می غلطانند، حساس می‌کنند نسبت به جریانی و آدمی، و حساسیت را از روی عده‌ای برمی‌دارند.

[22] بحث نفوذ خیلی بحثی جدی است. آیات فراوانی داریم که روی پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله می‌خواستند کار بکنند! و کار می‌کردند. تذکراتی که خدا هی به پیغمبر می‌دهد که «وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ»؛ دارند روی تو کار می‌کنند، سفت بایست! یعنی معلوم است یک عده پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله را دوره می‌کردند و اینجاست که فضل و رحمت خداست وگرنه کسی مثل داوودعلیهالسلام اشتباه می‌کند با اینکه خدا در قرآن می‌گوید به او حکمت دادم. اگر مراقب جوانب نباشد حتی داوودعلیهالسلام اشتباه می‌کند.

[23] این که کار می‌کنند روی آدم‌ها، هرکه هم بالاتر می‌رود، بشود نماینده مجلس و وزیر و وکیل بشود، روی او کار می‌کنند. هی یک عده دوره‌اش می‌کنند یک چیزی به او می‌گویند، ذهن او را حساس می‌کنند. 10 نفر می‌آیند یک چیز می‌گویند. برای همین امیرالمؤمنین به مالک توصیه عجیبی دارد، می‌گوید: “یک کسانی را دور خودت بگذار که از تو انتقاد کنند” و شما تا مدیر یک جایی نشوی نمی‌فهمی این چقدر سخت است! که کسانی دور شما باشند که به شما انتقاد کنند. معمولاً انسان به صورت طبیعی کسانی را که از انسان انتقاد می‌کنند می‌برد می گذارد عقب! امیرالمؤمنین می‌گوید: فقط یک کسانی را که یک چیزهایی می‌گویند که خوشحالت می‌کنند و به تو انتقاد نمی‌کنند کنار خودت نگذار. یک کسانی باید کنار دستت باشند که به تو گیر بدهند و بگویند: آقا! این کاری که می‌کنی اشتباه است. این طرف این را ندیدی! و این خیلی کار سختی است. معمولاً کسانی را که از آدم تعریف می‌کنند و می‌گویند: حاج آقا خیلی خوب بود!، آدم توی دلش می‌گوید: آفرین! بعد این آدم کم‌کم می‌آید در حلقه‌های نزدیک‌تر و آن کسی که با صراحت انتقاد می‌کند، رفته‌رفته می‌رود در حلقه‌های دورتر!

[25] بعد آدم نمی‌خواهد خیانت کند، ولی اشتباه محاسباتی می‌کند. فکر می‌کند این رفتاری که از خودش نشان می‌دهد بازتابی نداشته، درصورتی‌که بازتاب داشته، ولی تو خبر نداری! چون به تو نگفته‌اند. این قابل توجه همه مدیران است. و حتی [حضرت] می‌فرماید: به آن‌ها ریاضت و تمرین بده! (نهجالبلاغه، نامه 523) «رُضْهُمْ عَلَى أَلاَّ يُطْرُوکَ»؛ دور و بری‌هایت را ریاضت بده از تو تمجید نکنند؛ «وَلاَ يَبْجَحُوکَ بِبَاطِل لَمْ تَفْعَلْهُ» از اینکه به خاطر کارهایی که نکرده‌ای تمجیدت کنند. اتفاقاً همه ما خوشمان می‌آید «إلّا مَن عَصَمَهُ الله» مگر اینکه واقعاً کسی دست به دامن خدا شود. و از آن طرف هم گزارش‌های دقیق میدانی بگیرد. به جای بریده جراید، جراید بخواند. یکی از کارهایی که با مدیران می‌کنند، بریده جراید به آن‌ها می‌دهند، نه جراید! آخرش این مدیر، گزینش شده چیز می‌فهمد!

[13] . [40] الان ما در قرارگاه جهادی امام رضاعلیهالسلام وقتی اجناس می‌آید، ناراحت می‌شوم وقتی بعضی اجناس مستعمل را می بینم! وقتی در آیه دارد: (بقره: 219) …وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ…؛ می‌پرسند چه انفاق کنیم؟ گفته‌اند زیادی مال! ولی منظور این نیست. زیادی مال یعنی شما یک یخچال داری و یکی هم در انباری، این زیادی را انفاق کن ولو دست دوم است و می‌شود آن را تعمیر کرد، ‌ولی نه این‌که چیزی باشد که توهین به شخص انفاق شونده است. لباس‌های مستعمل را بریز دور! می‌گویند: (بقره: 267) …أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ…؛ انفاق بکنید از طیبات. [52] ما می‌بینیم که بعضی که کمک‌های این جوری در سیل می‌کنند، ‌این مردم آدم‌اند، با شخصیت‌اند! این چیه که تو فرستادی؟! خود سیل زده‌ها این‌ها را بیرون می‌گذاشتند با این‌که وسایلشان را آب برده بود و احتیاج داشتند! و گاهی آتش می‌زدند!

[42] درباره جایگاه انفاق در سوره مبارکه بقره به مناسبت بحث جهادی که حضرت آقا گفتمان جهادی و ارتقاء گفتمان جهادی را مطرح کردند،‌ و پیام دادند، یک پرانتز باز بکنم و نکته‌ای بگویم:‌

روایتی خدمتتان بخوانم: قَالَ عَلِیُّ بْنُ شُعَیْبٍ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام  فَقَالَ لِی یَا عَلِیُّ مَنْ أَحْسَنُ النَّاسِ مَعَاشاً؟… راوی ابن‌شعیب است می‌گوید: وارد بر امام رضاعلیهالسلام شدم، به من گفتند:‌ بهترین مردم به لحاظ معاش و زندگی به نظرت کیست؟ …قُلْتُ أَنْتَ یَا سَیِّدِی أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی…؛‌ گفتم: شما بهتر از من می‌دانی، شما بفرمایید. …فَقَالَ علیه السلام: یَا عَلِیُّ مَنْ حَسَّنَ مَعَاشَ غَیْرِهِ فِی مَعَاشِهِ…؛ بهترین سبک زندگی آن است که زندگی دیگران در این زندگی روبراه بشود؛ یعنی همین جوری که دارد زندگی می‌کند، یک مدلی زندگی دیگران در آن راه می‌افتد. مثل این‌که بپرسی چه چرخ دنده‌ای بهتر است؟ می‌گوید: چرخ‌دنده‌ای که به چند تا چرخ دنده دیگر وصل شده باشد که وقتی می‌چرخد همه را می‌چرخاند. بعد حضرت ادامه می‌دهند: …یَا عَلِیُّ مَنْ أَسْوَأُ النَّاسِ مَعَاشاً؟… به نظرت بدترین سبک زندگی چه سبکی است؟  …قُلْتُ أَنْتَ أَعْلَمُ…؛ راوی می‌گوید: شما بفرمایید! حضرت می‌فرمایند: …مَنْ لَمْ یُعِشْ غَیْرَهُ فِی مَعَاشِهِ؛ کسی که چرخ دنده‌اش فقط برای خودش می‌چرخد. زندگی دیگری به زندگی این گره نخورده که وقتی این می‌چرخد، آن هم بچرخد. …یَا عَلِیُّ أَحْسِنُوا جِوَارَ النِّعَمِ…؛ یا علی! حسن همسایگی داشته باش با نعمتت. معلوم است که یعنی نعمت را به دیگران هم بده! حسن همسایگی نسبت به نعمت، ‌این جوری است که بقیه از نعمت تو باید بهره‌مند بشوند. …فَإِنَّهَا وَحْشِیَّةٌ…؛ بدان که نعمت وحشی است، در می‌رود! به تعبیر خودمانی خیلی نعمت لوس است. هم قهرو است و هم اگر برود مکافات ایجاد می‌کند تا برگردد. …مَا نَأَتْ عَنْ قَوْمٍ فَعَادَتْ إِلَیْهِمْ؛‌ از دست کسانی در نمی‌رود که بخواهد برگردد. یعنی به این مفتی‌ها برنمی‌گردد.

[46] فرض کنید که شما الان یک سبک زندگی دارید،‌کلاس‌هایی می‌آیید، جلساتی می‌روید و یک مدتی نمی‌روید! آیا وقتی نرفتید فکر می‌کنید می‌توانید دوباره بروید؟ اصلاً بیچاره‌تان می‌کند! یا نماز شب می‌خواندید و حالا به دلیل گناهانی نمی‌خوانید! مگر به همین مفتی می‌توانید برگردید؟! اصلاً این خبرها نیست! یکهو می‌بینی باید سه ماه ضجه بزنی تا شاید نعمت برگردد! نعمت قهرو است، نعمت ‌برنمی‌گردد. خدا یک پولی، آبرویی، ‌وقتی، به شما می‌دهد، حسن جوار [لازم دارد].

[47] گفتمان جهادی یعنی فرد از نعمت‌هایش یک جوری استفاده می‌کند که بقیه از نعمت‌های او استفاده می‌کنند وگرنه نعمت را می‌گیرد! یَا عَلِیُّ إِنَّ شَرَّ النَّاسِ مَنْ مَنَعَ رِفْدَهُ وَ أَکَلَ وَحْدَهُ؛ بدترین مردم تک‌خورها هستند. کسانی که نعمت را به دیگران نمی‌دهند. فکر می‌کند چه به دست بیاورد که خودش مصرف کند! وقت خودم! کار خودم!

[48] انفاق اساساً یک جریانی است در حکومت اسلامی که فقط هم برای محرومیت ‌زدایی نیست، جریان از خود بیرون شدن و رسیدگی به دیگران است. حتی خیرات اپلیکیشنی خوب است،‌ ولی حواستان باشد که شما یک گوشه‌ای می‌نشینید، یک صدقه‌ای می‌دهید و هیچ کس هم نمی‌فهمد، حتی بچه‌هایتان و این سبک زندگی درستی نیست. داریم «مروا صبیانکم أن یتصدقوا بأیدیهم»؛ یک کاری بکنید که بچه‌هایتان به دست خودشان صدقه بدهند. اردوی جهادی ببریدشان. یک کاری کنید با دست صدقه بدهد. صدقه دادن و انفاق کردن را یاد بگیرند. ممکن است انفاق بکنید ولی در این سبک زندگی که اتخاذ کردید، اصلاً کسی نمی‌فهمد، حتی بچه‌تان یاد نمی‌گیرند؛ چون شما دارید با یک اپلیکیشن انفاق می‌کنید. این خوب است ولی باید یک روز از وقت زندگیمان را در هفته بگذاریم برای فقرا و ایتام،‌ یا این مقدار از پولمان را باید بگذاریم برای فقرا و ایتام و سائل و محروم و این می‌شود الگوی کار جهادی و گفتمان مسئولیت اجتماعی و آن هم «انفاق فی سبیل الله»؛ آدم برای خدا این کار را بکند. نکته‌ای که در این آیه هست این گفتمان را باید رفته رفته در خودمان راه بیندازیم. دست بچه‌مان بگیریم ببریم محرومیت‌زدایی! دیدن ایتام! که بچه در سنین مختلف مسئولیت اجتماعی پیدا بکند و به یتیم برسد. «آقا! تو مسئول این یتیم». حتماً باید آدم این وقت‌ها و این پول‌ها را بگذارد.

[50] این روایت فوق‌العاده‌ای است از امام رضاعلیهالسلام که چرخ زندگیت یک جوری بچرخد که چرخ زندگی دیگران بچرخد. این بهترین سبک زندگی است. و بدترین سبک زندگی آن است که وقتی چرخ زندگیت می‌چرخد، چرخ زندگی دیگران نمی‌چرخد. فکر کردیم وقتی یک جایی یک صدقه‌ای دادیم تمام شد!

[14] . [فرمان آيد] او را بگيريد و در غل و زنجيرش كشيد، (30)

آن گاه به دوزخش دراندازيد، (31)

سپس او را در زنجيرى كه طولش هفتاد زرع است به بند كشيد.(32)

[15] . و انسان را درباره پدر و مادرش سفارش كرديم، مادرش به او حامله شد [در حالى كه‏] سستى به روى سستى [به او دست مى‏داد] و باز گرفتنش [از شير] در دو سال است [و سفارش كرديم‏] كه براى من و پدر و مادرت سپاس گزارى كن بازگشت [همه‏] فقط به سوى من است.

[16] . پسرم! اگر عمل هم‏وزن دانه خردلى و در درون سنگى يا در آسمان‏ها يا در دل زمين باشد، خدا آن را [در قيامت براى حسابرسى‏] مى‏آورد.

[17] . پست‏ترين مرحله عمر [كه سالخوردگى و فرتوتى است‏]. عبارتی در آیه 70 سوره مبارکه نحل.

[18] . مردم فکر می‌کنند باید آقای بهجت را له کنند تا به ثوابی برسند. نمی‌دانند که این آهنِ ضریح نیست، گوشت است! واقعاً آقای بهجت را ا ذیت می‌کردند.

[19] . در دوستى با دوست مدارا كن، شايد روزى دشمن تو گردد، و در دشمنى با دشمن نيز مدارا كن، زيرا شايد روزى دوست تو گردد. (حکمت 268)