بسمهتعالی
جلسهی 105 تفسیر سورهی مبارکهی بقره
حجتالاسلاموالمسلمین قاسمیان – 5 شنبه 17 مرداد 98
فهرست مطالب
1-مکه، قبله اول و اصلی کل مردم
2-1-اتصال عمل به خدا، شرط قبولی آن
2-2-گستردگی عناوین «بطلان» و «قبول» در ادبیات دینی
2-3-منّت، اذیت و ریا موجب بطلان عمل
2-4-قبولی وجود خودِ انسان، بالاتر از قبولی عمل
3-2-تزکیه قلب، موجب فهم فجور و تقوا
3-3-مراقبتهای ویژه برای تزکیه:
3-3-1-فشار نیاوردن برای طلاق، موجب تزکیه
3-3-1-1-تمایل پاکها به پاکها و ناپاکها به ناپاکها در زوجیت
3-3-2-عدم چشمچرانی، موجب ایجاد پاکی و تزکیه
3-3-3-نهایت پاکی؛ تطهیر و عدم شرک در همهی لایهها
3-3-3-1-نشانهی شرک: منتسب ندانستن کار به خدا
3-3-1-لزوم داشتن برنامه و وقتگذاری برای تزکیه
آیات اصلی: آیات 127 و 129 بقره
سایر آیات: انعام:108-113/ بقره:151، 232، 264،282/ اسراء: 18-39/
موضوعات اصلی: مکه، قبولی عمل، تزکیه، حکمت
موضوعات فرعی: قبول و بطلان عمل، ریا، فطرت، الهام فجور و تقوا، طلاق، چشمچرانی، شرک
بسم الله الرحمن الرحیم
(بقره: 127) َوإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛ (بقره: 128) رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ؛ (بقره: 129) رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛
آیه 127 بقره
1- مکه، قبله اول و اصلی کل مردم
[2] در بحث آیه 127 و این دسته از آیاتی که در آن قرار داریم، در ماجرای تغییر قوم برگزیده گفته شد مکه که قبله اول مکه است و اصلاً ما چیزی به نام قبله دوم نداریم! نمیخواهم اسم آن را بگذارم قبله فیک (قلابی) بلکه یک قبله حاشیهای مطرح شده و آن هم قبلهای است به نام بیتالمقدس. کلاً بشر از اول تا آخر یک قبله داشته که (آلعمران: 96) إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكاً…؛[1] همه حجهایی که قبل ازداستان پیامبر ما بوده و همه حجها حج بوده و روی قبله مکه. حتی وقتی حضرت شعیبعلیهالسلام با حضرت موسیعلیهالسلام میخواهد قراری ببندد تقریباً چیزی شبیه مهریه دخترش باشد میگوید: (قصص: 27) …عَلَى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ… یعنی 8 سال را میگوید 8 حج! معلوم است که حج در زمان حضرت شعیبعلیهالسلام هم بوده و هم مبدئیت سال داشته، یعنی اینقدر مهم است؛ چنانچه میگویند سال شمسی، سال قمری، سال میلادی، یک سالی داریم که سال اسلامی است؛ اسلام به معنی دین کلی جهانی که مبدئیت آن از حج و ذیالحجه است. که حتی ائمهعلیهمالسلام تذکر دادند در ذیل «ثَمَانِيَ حِجَجٍ» که : حضرت شعیبعلیهالسلام نگفت «ثَمَانِيَ سنین» 8 سال، گفته 8 حج یعنی سال را براساس حج تعیین میکنند. و این اهمیت فوقالعاده مسئله قبله است که از اهمیت و از دستور کار ما خارج شده و به همین مناسبت خیلی چیزها خارج شده: جایگاه امام، جایگاه نماز جمعه[2] و به همین وسیله تریبون امامت هفتگی تعطیل شده و پشت سرش مسجد تعطیل شده! و ماجرای کمپینسازیهای دینی تعطیل شده! خلاصه یک جریانی تعطیل شده که براساس آن جریان باید کمپینسازیهای دینی انجام شود. راه بدیلی هم برایش وجود ندارد. این نیست که بگوییم نقشهها و طرحهای خدا را عوض میکنیم که در آن مسیر بگیرد! نه! آخرین مسیر اصلاح هم همین است. باید تریبون رسمی امامت که نماز جمعه است اصلاح بشود و بعد ماجرای قبله اصلاح بشود و تعبیر راجع به حج اصلاح بشود تا جایگاه حج و امامت را درست بفهمیم. این قبله اول که قبلهی نه همه مسلمانان که قبله عالم است (آلعمران: 96) إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكاً…؛ (بقره: 125) وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ…؛ اصلاً تمام اوردر[3] آن ناس است؛ یعنی همهاش راجع به ناس و کلیت جهانیان دارد صحبت میکند.
2-رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا
2-1- اتصال عمل به خدا، شرط قبولی آن
[7] بعد بحث پایههای این خانه را بالا آوردن است که توضیح آن رفت. در آیه (بقره: 127) … رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا… نکتهای عرض کردیم و آن بحث قبولی عمل بود. در مباحث دینی ما، یک بحثی وجود دارد به نام «بطلان» و «هلاک».
[7] در ابتدای سوره حمد وقتی علامه دارند راجع به بِسْمِ ﭐللَّهِ ﭐلرَّحْمَـنِ ﭐلرَّحِيمِ توضیح میدهند که دارد: کل امر ذی بال لم یُبدأ بسم الله فهو ابتر؛[4] هر امری که بدون اسمِ الله شروع بشود، آن امری منقطع است؛ یعنی از عالم بریده است و ته ندارد؛ یعنی به جایی نمیرسد. آنجا علامه مفصل این را بحث میکنند که منظور این نیست که حتما کسی بِسْمِ ﭐللَّهِ ﭐلرَّحْمَـنِ ﭐلرَّحِيمِ بگوید گرچه بِسْمِ ﭐللَّهِ ﭐلرَّحْمَـنِ ﭐلرَّحِيمِ گفتن یک لطفی است، ولی [منظور این است که] این کار خدایی بنا میشود و اتصال به بحث خدا دارد، یا برای خدا نیست؟! اگر وجه الله در آن هست، این میشود امر باقی و ماندگار و همینجوری هم قابلیت دارد برود [برای آخرت]، و اگر چهرهای از وجه الله در آن وجود ندارد، این [عمل] باطل است؛ یعنی پوچ است؛ یعنی هیچ چیز نیست؛ یعنی طرف کاری انجام نداده. [5]
2-2- گستردگی عناوین «بطلان» و «قبول» در ادبیات دینی
[11] بحث بطلان و قبول یک ادبیات خاص دینی هست و اصلاً در هیچ ادبیاتی در دنیا مرسوم نیست که بگویند: فلانی مالیات به دولت اسلامی میدهد و مالیاتش باطل است! این اصلاً معنی دارد؟! ولی در اسلام این جوری است. ممکن است بیایند از کسی زکات بگیرند و زکات را با اکراه بدهد و زکاتش باطل باشد؛ یعنی او را بالا نمیبرد. فقط یک پولی به زور داده! یا اینکه مالیاتش قبول است. یا مثلاً این حمامی که میرود، حمامش قبول است یا باطل است. اصلاً این معنی دارد؟! ولی توی دین پر از این چیزهاست. اصلاً به شدت روی این معنا مانور داده که این کار باطل است یا قبول است و این را تا سطوح سیاسی پیش میبرد که این جریان حق است یا باطل است. اتفاقاً تذکر داده که اگر یک باطلی بزرگ میشود، در شرف ترکیدن قرار گرفته مثل امریکا. میگوید: (انبیاء: 18) بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ…؛ باطل است یعنی پوچ است، فقط باید حق بخورد روی حباب باطل تا بترکد. «فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ»؛ یکهو میبینی نیست. یعنی کافی است جریان حق با باطل این مدلی درگیر بشود، باطل زاهق است! فقط جریان حق باید حق بماند، همین![6] [15] مدام قرآن میگوید یک جریانی باطل است، یعنی چیزی نیست، فقط یک پوستهای دارد. [19] اینکه فطرت خودش گواه است بر دین و دین را میپسندد و اینکه قرآن بحث هلاک و بطلان و جریان حق و باطل را میکشد در اعمال، میکشد در افعال سیاسی و بحثهای اجتماعی و میکشد به بحثهای هستیشناسی، میگوید: این اصلاً یک چیز باطل است. این فایده ندارد. این پوچ است. این کف به هم چسبیده است، ولی شما فکر میکنی عجب هیمنهای دارد! در صورتی که اینها هیچ نیست. اینها کف است.[7] اینها به هم هیچ ربطی ندارند. اگر یک موقعی بحث «اثم در قرآن» را به یک مناسبتی گیر آوردیم و بحث کردیم، آن موقع خیلی از بحثهای این مدلی را می شود حول آن انجام داد.
2-3- منّت، اذیت و ریا موجب بطلان عمل
[20]باید از خدا بخواهیم که قبول بشود. یعنی باید چهره وجه اللهی داشته باشد، به خاطر خدا باشد. اجمالاً این آیه را ببینید درباره کارهایی که موجب بطلان میشود:
(بقره: 264) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى… با منّت و اذیت صدقه را باطل نکنید؛ یعنی این صدقه همین جوری میتوانست برود، ولی شما یکدفعه آن را پوچ میکنید! با چه؟ با منّت با اذیت. …كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ… مثل کسانی که مالشان را ریایی انفاق میکنند. برای خوشامد دیگران انفاق میکنند. ببینید چقدر ما در ذهنیت شریعت و تحت این تعالیم قرار گرفتهایم! به هر کسی بگویید آیا کسی جهیزیه میدهد که سری توی سرها دربیاورد و دیده بشود، این کار او به درد میخورد؟ میگوید: به درد خودش نمیخورد. اینها همه متخذ از همین باور است که این باطل است، اما این اگر به خاطر خدا دارد انجام میدهد و وصل کرده به جریان الهی، به درد میخورد و آنکه خود را وصل نکرده به جریان الهی، ممکن است کار او به درد دیگران بخورد ولی به درد خودش نمیخورد. …كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً… مثل او مثل سنگ سختی است که باران سختی بر او میبارد و خاکها از رویش میرود و خودش سفت باقی میماند.
2-4-قبولی وجود خودِ انسان، بالاتر از قبولی عمل
[22] بحث این است که خدایا عمل ما را از ما قبول کن! و از آن بالاترش این است که خدایا ما را قبول کن! یک موقع میگویی خدایا از ما قبول کن! (ابراهیم: 40). …رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ؛ خدایا دعایمان را قبول کن. اما یک موقع درباره حضرت مریمسلاماللهعلیها میگوید: (آلعمران: 37) ففَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ… نه این که خدا از حضرت مریمسلاماللهعلیها قبول کرد بلکه اصلاً خود حضرت مریمسلاماللهعلیها را قبول کرد و پسندید. این وجود پسندیده شد.
آیه 129
3- تزکیه )وَيُزَكِّيهِمْ(
3-1- تقدم تزکیه بر تعلیم
[22] رسیدیم به آیه 129: گفتیم یک دعایی حضرت ابراهیمعلیهالسلام کرده، در سه جایی که مستجاب شده، آیه واژگون مستجاب شده است. حضرت ابراهیمعلیهالسلام برای آن عقبهی توحیدی اش در آن سرزمین مکه دعا میکند که (بقره: 129) رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ…؛ خدایا رسولی بفرست که این کارها را بکند: تلاوت آیات بکند، تعلیم کتاب و حکمت بکند و اینها را تزکیه بکند. این دعا تماماً در سه آیهی سوره جمعه و سوره آلعمران و سوره بقره برعکس مستجاب میشود. یک نمونهاش را نگاه بیندازید: (بقره: 151) كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ؛ اول تزکیه بعداً حکمت.
[24] یک بحثی در مباحث دینیمان به شدت روی آن تأکید شده که شما بیا بیشتر کار را صیقلی کن. شما بیا موج را در صیقلی کردن درست کن! پاک شو! روی عنوان تزکیه، روی عنوان طهارت. آیه دارد: (توبه: 103) خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا…؛ از اینها صدقه دریافت بکن تا اینها طاهر شوند. به جای اینکه طرف بخواهد خیلی نقش و نگار به خودش بزند، [باید] برود به سمت عنصر پاکی و این را برای خودش برجسته بکند که هرچقدر میشود من خودم را از نجاسات و قذارات پاک کنم. بیشتر به این فکر بکنم تا اینکه نقش و نگارهای خاص به خودم بزنم. مشکلات روحیام را برطرف بکنم، ذهنیت خراب را برطرف بکنم تا اینکه هی نمازشب بخوانم و… . اینکه خودش را صاف بکند.
[26] مثنوی یک داستان معروف رومیها و چینیها دارد که اینها مسابقه نقاشی داده بودند. ماهها بود مثلاً چینیها داشتند نقش میکشیدند و رومیها داشتند سنباده میزدند. اینکه کدام نقاشی و کدام سنباده میزدند در کتب دو نقل است. بعد روز مسابقه پردهها را میکشند. میبینند آنکه صیقلی کرده تمام زیباییهای عالم در این صفحه صیقلی شده افتاده است؛
[26] لذا قرآن روی بحث طهارت خیلی مانور میدهد. دائم میگوید که شخص باید طاهر بشود، حتی اگر در آیه اهل بیت دقت بکنید دارد: إِنَّمَا يُرِيدُ ﭐللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنکُمُ ﭐلرِّجْسَ أَهْلَ ﭐلْبَيْتِ وَيُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيراً؛ اینها دیگر خیلی پاک شدند. ما شما را خیلی پاک کردیم. اصلاً پیامبرصلّیاللهعلیهوآله روی همین پاکی مضاعفش بوده که میرفته وحی را میگرفته، یعنی هی پاک بوده و بوده، انگار موجها تنظیم میشده و وحی را میگرفته. هی خودش را بیشتر پاک میکرده.
[27] بعضی که میخواهند آیات را با هم جمع بکنند که یک جا تعلیم، اول آمده و یک جا تزکیه، میگویند شاید یکی از دلائلش این است که شاید یکی از چیزهایی که برای پاکی به درد میخورد این است که مثلاً انسان کلاً بنشیند پای قرآن. خود قرآن و قرآن خواندن آدم را پاک میکند. وقتی کسی زیاد قرآن بخواند و زیاد در این زمینه کار بکند و زیاد متن آیات الهی را ببیند و تعلیم کتاب و حکمت پیدا بکند، زمینهای میشود برای پاک شدنش، ولی آن موقع آن زمینه پاک شدنی که پیدا میکند، زمینهای میشود که تعلیم کتاب و حکمت درست انجام بشود. پس اصل این است که به هرجهت چه اتفاقی بیفتد؟ اینکه انسان پاک بشود. حالا قرآن یکسری مسائل معمولی را هم جزء این بحثهای پاکی میگیرد. انگار که این مسائل پاک شدن را که انسان خودش میفهمد که من پاک شدم و میفهمد که اگر من فلان کار را بکنم، مثلاً دید بزنم، کثیف میشوم و این انسان را سنگین میکند و از جهت روحی خراب میکند.
3-2- تزکیه قلب، موجب فهم فجور و تقوا
[29] جلسه قبل آیات سوره شمس را خواندیم: (شمس: 1) وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا؛ تا رسیدیم به (شمس: 8) فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا؛ که به نفس الهام فجور و تقوی شده. پرسیدهاند: از کجا [فجور و تقوی را] بفهمیم؟ گفتهاند: «اِستَفتِ نَفسَک»[8] از دفتر استفتائات خودت بپرس! به تو میگوید که این کار بد است یا بد نیست. فجور و تقوای نفس به او الهام شده: (شمس: 9) قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّئهَا؛ چه کسی پیروز است؟ آنکه این نفس را صیقل زده باشد با الهام تقوایی که به او شده. یک عده هم (شمس: 10) وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّئهَا؛ هی روی این نفس خاک ریخته باشند.[9]
[31] یا در سوره مبارکه انعام دارد: (انعام: 108) وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ… به خدایشان فحش نده که اگر فحش بدهی او هم به خدای تو فحش میدهد بدون علم. …كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ… این چنین تزیین میدهیم برای هر امتی عملش را؛ یعنی طرف فحش میدهد و فکر میکند که دارد دفاع از دین میکند! یا طرف مقابل براساس لجاجت و عنادش دارد فحش میدهد، ولی تصورش این است که من دارم دفاع دینی میکنم! و این جوری است که طرف را در موضع میاندازد. یعنی اعمال تزیین میشود. این از این طرف فحش میدهد و فکر میکند که دفاع از دین میکند. او هم در جواب دارد فحش میدهد و تصورش این است که من هم دارم از موجودیتم دفاع میکنم و حال آنکه میبینی او واقعاً از سر عناد و لجاجت است که قبول نمیکند، ولی برای خودش این جوری تزیین داده میشود. …ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ؛[10] (انعام: 109) وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ… به تمام قسم، قسم می خورند که …لَئِنْ جَاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِهَا… اگر آیه و نشانه الهی بیاید، ایمان میآورند …قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِنْدَ اللَّهِ… بگو نشانهها در نزد خداست و آمده. …وَمَا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لَا يُؤْمِنُونَ؛ حقیقت این است که اگر معجزه و آیهای هم بیاید، قبول نمیکنند. (انعام: 110) وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ… این ظرفی که به صورت الهام فجور و تقوی قرار بود بگیرد، ما ظرفش را برعکس میکنیم. یعنی دیگر نمیگیرد.
[33] آدمها با همدیگر یک صحنه را دارند نگاه میکنند، ولی دریافتهای مختلف خواهند داشت. [11] [34] اینکه تحلیلها چگونه است، نگاهکردنها، نظریه بار است. نگاه به صحنهها پر از نظریه است. تو بالاخره این آیات الهی را میبینی یا نمیبینی. یکی میگوید: [طبس آیه الهی بود] و یکی میگوید: شانس آنها باد آمد و این جوری شد! هر دو هم یک حادثه را دارند نگاه میکنند. درباره جنگ بدر و احد هم میشود همین را گفت. (انعام: 110) وَ نُقَلِّبُ أَفِْدَتهَُمْ وَ أَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّة… کما این که همان اول هم که ایمان نیاوردند همین جور بود به خاطر اینکه دل واژگونه شده بود.
[35] پس هوای دل و قلب را داشته باشید که (شمس: 9) قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّئهَا؛ اگر تزکیه داشته باشد چون خودش فجور و تقوی دارد، به آن چیزی که باید قبول بکند میچسبد.
3-3- مراقبتهای ویژه برای تزکیه:
3-3-1- فشار نیاوردن برای طلاق، موجب تزکیه
[35] البته میگویند یکسری مراقبتهای ویژه داشته باشید که این تزکیه درست اتفاق بیفتد. حتی گاهی اوقات مسائلی هست که به حسب ظاهر برای شما پیش پا افتاده است! ولی این جور نیست. در آیه 232 بقره ببینید که چقدر قرآن در فلسفه احکام – کاری که طلبه ها باید دنبالش را بگیرند – به ته آیات تگ زده که جای خیلی کار جدی فقهی دارد! در این آیه وقتی طلاق را دارد مطرح میکند، در آیه 232 بقره میگوید: (بقره: 232) وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ… وقتی زنها را طلاق دادید و عدّهشان به سر رسید …فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْاْ بَيْنهَُم بِالمَْعْرُوف… مجبورشان نکنید که برنگردند با همسران قبلی ازدواج کنند. اگر در عِدّه باشند که ازدواج لازم نیست و رجعت است ولی اگر عِدهاش تمام شد باید مجدداً ازدواج بکنند با زنی که طلاق دادهاند. معلوم بود که یکسری بودند که زنها را در فشار میگذاشتند که برنگردند بلکه اگر به امر معروف طرفین راضی هستند برگردند و مجدد زندگی را از سر بگیرند. …ذَالِكَ يُوعَظُ بِهِ مَن كاَنَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ… این موعظه ای است برای کسانی از شما که ایمان به خدا و روز جزا دارد …ذَلِكُمْ أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ…؛ مانع ازدواج اینها نشوید این برای خودتان طهارت بیشتری دارد. این شما را پاک نگه میدارد، یعنی یا از شر تهمتها پاک میمانید، یا جامعه را به واسطه این به فساد نمیکشانید، پس خودتان پاک میمانید؛ یا خود آن زن و شوهر پاک میمانند؛ بالاخره اینها با هم زندگی کردند و ترجیحاً همینها با هم ازدواج بکنند. این که پاکتر است تا اینکه یک زنی بخواهد با چندین مرد در طول زندگی ارتباط داشته باشد! هر تحلیلی سر این آیه بگذارید، ولی مهم این است که فلسفهاش این است که شما پاک میمانید. میبینید فلسفه آیه را این میگذارد که این جوری شما پاکتر هستید. میگوید این کار را نکنید چون خودتان پاک میمانید. یعنی ربط دادن فشار نیاوردن برای طلاق با پاک ماندن خودتان.
3-3-1-1- تمایل پاکها به پاکها و ناپاکها به ناپاکها در زوجیت
[39] از آیه 26 نور که آیه فوقالعادهای است میگوید: یکی از راههایی که همسر مناسب پیدا بکنید، این است که پاک بمانید و پاک زندگی کنید (چون که دختر و پسرها خیلی دراینباره از من سؤال میکنند یکی از جوابهای دینیاش این است) به خاطر اینکه در نظام عالم پاکها به پاکها متمایل میشوند. اگر کسی میخواهد یک زنی گیرش بیاید که پاک زندگی کرده باشد، خودش پاک زندگی کند. اگر زنی دوست دارد شوهری گیرش بیاید که پاک باشد خودش پاک زندگی کند. از آن طرف هم کسی که پاک زندگی نکرده به هم جاذبه پیدا میکنند و همین جوری گزینش میشوند و به همدیگر میرسند. بعد فکر میکنند خودشان انتخاب کردهاند! در صورتی که هم خودشان انتخاب کردهاند و هم انتخاب نکردهاند. خودشان انتخاب کردهاند به خاطر اینکه خودشان موجب شدهاند و خودشان انتخاب نکردهاند به خاطر اینکه دیگر در کاسهشان گذاشتهاند! یعنی اینقدر این گزینشها و غربالگریهای عالم انجام میشود تا پاکها به پاکها و ناپاکها به ناپاکها به هم برسند.
[41] در عالم یک مفهوم زوجیت وجود دارد که بحث آن مفصل است. زوجیت در عالم این مدلی تأمین میشود که پاکها به پاکها و ناپاکها به ناپاکها اقتضاء دارد (متوجه هستم که چه می گویم) حالا ممکن است یک مورد نقض هم پیدا شود، مثل اینکه میگویند ورزش اقتضاء سلامتی دارد، البته ممکن است یک ورزشکار سرطان بگیرد، ولی این حرف درست است که ورزش اقتضاء سلامتی دارد. قاعده این است که پاکها با پاکها و این هم مال غربالگری عالم است، لذا دارد: (نور: 26) الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ… میبینید مفاهیمی مثل طیب، پاک، طاهر، ازکی چقدر در قرآن پر است! و از آن طرف مفهوم نجاست و قذارت. مثلاً میگوید: شرک یک نِجسی است، یک کثافتی است.
3-3-2- عدم چشمچرانی، موجب ایجاد پاکی و تزکیه
[46] [12](نور: 30) قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ… به مؤمنین بگویید که چشمهایشان را نگه دارند و از این طریق بحثهای جنسیشان را کنترل کنند که راهی جز کنترل نگاه نیست. میگویید سخت است؟ سخت است. البته زمان حال خیلی زمان سختی شده؛ مثل اینکه بگویید درس خواندن خیلی سخت شده، ولی بالاخره راه علم درس خواندن است. اگر کسی بگوید: چون حالا این جوری شده، چون فیلترشکن هست چشم من همین جوری توی هر سایتی میرود و همین هست! ولی این جوری نیست! چون از این طرف هم همین هست! همه راههایش مسدود است. یعنی نه کسی میتواند چشمچرانی کند، نه میتواند زنا کند، نه میتواند دوست دختر بگیرد، نه میتواند دوست پسر داشته باشد. همه این کارها را نمیتواند بکند، ولی میتواند ازدواج بکند. (همه اینها را قرآن گفته.) بعد میگویند ازدواج سخت شده، خوب خودمان سختش کردهایم! از ماست که برماست و از این طرف هم اعتماد به خدا نداریم. ضمناً خیلی هم که ازدواج کردهاند اهل بخیهاند! به قول معروف از نخورده بگیر بده به خورده!
[48] اگر کسی بخواهد مسائل جنسیاش را کنترل کند، ناچار است که چشمش را کنترل کند. (نور: 30) قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ… این که چشمشان را نگه دارند برایشان پاکتر است. کسانی که زندگی سالم دارند، وقتی چشمشان بد کار کند، پاکیشان به هم میریزد. مثل یک آدم تمیزی که وقتی عرق میکند میفهمد کثیف شده، لزومی هم ندارد بو بدهد، خودش میفهمد کثیف شده و باید حمام برود و ممکن هم هست که بقیه نفهمند. بعد کسی که پاکیاش از دست میرود، دیگر تعلیم کتاب و حکمت نمیشود انجام بشود. بعد میبینید خیلی وقتها حرف را دارد میشنود، ولی قبول نمیکند. چرا؟ چون که آن حرف پاک دارد میرود توی یک ظرف و بستر کثیف و دیگر آن آب دیگر آن آب تمیز نیست و گلآلود است. بعد میافتد در سرسرههای الهی؛ چنانچه در سوره مبارکه انعام دارد (آیات 109 و 110 سوره مبارکه انعام، در ابتدای جلسه خوانده شد و این آیات، ادامهی (انعام: 110) وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ… است) : (انعام: 111) وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَحَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قُبُلًا مَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ… اگر ما ملائکه را برایشان نازل بکنیم، مردهها با اینها حرف بزنند، همه چیز را صف به صف جلویشان بیاوریم برای شهادت و گواهیِ به حق، نمیپذیرند. …مَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا… اصلاً بپذیر نیستند. …إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ؛ (انعام: 112) وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ… اینجوری است که ما شیاطین جن و انس را برای انبیاء درست بکنیم ولی نکته این است که حرفهایی که اینها (شیاطین جن و انس) رد و بدل میکنند حرف حسابی نیست …يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا… اینها حرفهای مزخرف تحویل هم میدهند، پس چرا این حرفها قبول میشود؟ به خاطر (انعام: 110) وَ نُقَلِّبُ أَفِْدَتهَُم… هستند؛ یعنی دیگر حرف حسابی نمیرود سر جایش بنشیند. میگوید: انبیاء به همین وسیله یکسری دشمن پیدا میکنند که این دشمنان دارند با هم تلهپاتی میکنند (انعام: 112)…يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ… دارند به هم وحی میکنند و دارند به هم راهکار میدهند، راهکارهای «مزخرف»!«مزخرف» یعنی یک باطل آراسته. …وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ… اگر خدا میخواست اینها این کار را نمیکردند. …فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ؛ ولشان کن.
[52] حالا میگویم اینکه خدا ول کرده و اجازه استدراج داده، این از آن سرسرههای خداست: (انعام: 113) وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ… کسی که ایمان به آخرت ندارد اول حرف مزخرف را گوش میدهد، یعنی به سمت حرفهای نافرم تمایلی نشان میدهد.
[53] فرق «اصغاء» با «استماع» این است که شما در استماع گوش میدهید که طرف چه میگوید؟ اما در اصغاء یک نوع تمایل وجود دارد. بعضی برای کفر شرح صدر دارند یعنی حرفهای کفرآمیز را خوب قبول میکنند. تا یک حرف آوانگارد کفرآمیز بر ضد وحی میشنوند، میگویند: «آره اصلاً همین است»! انگار اینها را خوب جذب میکند. «اصغاء» میکند و چرا؟ چون آن طهارت از بین رفته است. شما میگویی من چشمچرانی میکنم چه ربطی دارد به اینکه من حرف علمی راجع به وحی را قبول میکنم یا نمیکنم؟! چرا؟ چون این پاکی از بین رفته، پس تعلیم کتاب و حکمت در این فرد انجام نمیشود. (انعام: 113) وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ… قلب دارد تمایل نشان میدهد و گوش فرا میدهد. در فارسی هم داریم «بچه حرف گوش کن» این به معنی این نیست که حرف را میشنود بلکه یعنی بچهای که انگار به این حرفها تمایل دارد. …وَ لِيرَْضَوْهُ… بعد یواش یواش راضی میشود و این حرفها را میپسندد، روی همین مبانی محکم میشود. …وَ لِيَقْترَِفُوا مَا هُم مُّقْترَِفُون؛ بعد هم اصلاً بر همین مبنای فکری که پیدا کردند، عمل میکنند. چون آن پاکی از دست رفته! این چشمچرانی هم نکرده ولی میبینی ناگهان در صحنهای میافتد که ربطی به چشمچرانی به این معنا ندارد!
[55] بعضی فکر میکنند که وقتی میگویند چشمچرانی نکن، چون اگر چشمچرانی میکنید، بعداً میروی دوست دختر پیدا میکنی و بعد هم میروی زنا میکنی! ولی فقط این نیست! چشمچرانی که میکنی، پاکی تو از بین میرود و وقتی پاکی تو از بین رفت، دیگر حرف حساب در گوش تو نمیرود. به همین راحتی! چون باید آدم در بستر پاک بودن قرار بگیرد تا حرف در گوش آدم برود. و الّا نمیرود، یا سخت می رود. ممکن است حرف انقلابی در گوش طرف نرود.
3-3-3- نهایت پاکی؛ تطهیر و عدم شرک در همهی لایهها
[56] هر کدام از اینها طهارت و پاکی خودش را دارد؛ کما اینکه شرک را قرآن به عنوان مهمترین نجاست معرفی میکند، از آنجا که ما در تمام لایهها شرک داریم، هر که شرک بیشتر دارد، بیشتر نجاست دارد. هر که پاکتر از شرک است طاهرتراست. لذا انتهای طهارت این است که (احزاب: 33) …يُطَهِّرَكمُْ تَطْهِيرًا؛ شما را تطهیر کرده چه تطهیر کردنی! یعنی از همه لایهها تطهیرتان کرده.
3-3-3-1- نشانهی شرک: منتسب ندانستن کار به خدا
[57] در سوره یوسف آنجا که دارد (یوسف: 106) وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ؛ اکثریت مؤمنین مشرکند؛ به خاطر این که کار را به خدا منتسب نمیدانند. مؤمنین اگر کار را به خدا منتسب ندانند مشرکند. مؤمن است ولی مشرک است، البته مشرک فقهی نیست. میگوید: (قصص: 78) …إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي… علم مال خودم است. رفتم درس خواندم، دود چراغ خوردم. (آیاتی را که کد می دهم بروید نگاه بکنید) در آیهی دِِین که آیات لطیفی است دارد: (بقره: 282) …إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ…؛ کاتب نباید وقتی به او گفتند بیا بنویس، ابا بکند. این [کتابت] را خدا یادت داده! تصویر را ببینید! میگوید: این علمت مال خداست. اصلاً مال خودت نیست که الان ناز میکنی که من نمیخواهم بنویسم! …وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ…؛ این همان چیزی است که خدا یادش داده؛ یعنی نوشتن را خدا یادت داده. این حرف توحیدی است. حالا اگر کسی بگوید نوشتن را من خودم یاد گرفتهام، میشود مشرک! به همین میزان حرف دین در کلهی چنین آدمی نمیرود. یعنی تعلیم کتاب و حکمت روی چنین آدمی انجام نمیشود.
3-3-1- لزوم داشتن برنامه و وقتگذاری برای تزکیه
[61] بعد از یک عالمه تجربه میگویم که تزکیه برای خودش برنامه، کار، تفرّغ للعباده میخواهد. وقت و زمانهای خودش را میخواهد. دقتهای خودش را میخواهد. اگر کسی فکر کرده من برنامه زندگیم را دارم، تزکیه و این مسیر اخلاقی هم در آن هست، این نمیشود!
حالا کسی که بحث تزکیه را برپایه دقتهایی که کرده، داشته، در طول روز میشود مصداق: (آلعمران: 191) الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا..؛ در طول روز حال تزکیه و پاکیش را دارد. مثل اینکه یک موقع شخص باید آدم پاکی باشد و در جاهای کثیف نرود و … ولی بالاخره جایی به نام حمام گذاشتهاند. این هم وقت و زمان میخواهد و در طول روز هم حواسش باشد که دست به چیزهای کثیف نزند و اگر دست زد، سریع دستش را بشوید. این موضوع هم همین است؛ همینطور اگر گناه کرد، سریع توبه کند، ولی سر جای خودش اوقاتی را [باید بگذارد] که حضرت آقا میگفتند:” اینها اوقات شب است و در طول روز و اشتغالات روز نمیشو“د ودرست هم میگفتند و این متخذ از خود قرآن هم هست. اگر کسی توانست وقت بگذارد، وقت اختصاصی آن، شب است و اگر نتوانست وقت بگذارد، به هر حال حمام نرفته! البته میشود گربه شور کرد، ولی بالاخره حمام یک چیز دیگر است!
3-4- تتمه
[58] آن موقع اگر کسی با این نمازها، با این کارها، دائماً خودش را پاک و پاکتر میکند و فطرت خودش را، به او نشان میدهد و او را هدایت میکند.
[59] برای همین نکات مهم است که قرآن به واژههای طیب، طاهر، ازکی تأکید میکند. و خود آدم هم سنگین شدن خودش را میفهمد که مثلاً سنگین شدهام و نمیتوانم نماز شب بلند شوم. ولی گاهی سنگینی مال عمل است. (اعراف: 8) وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ… میفهمد این کاری که انجام داده سنگین بود، یا سبک بود؛ «(اعراف: 8) ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ» یا «(قارعه: 8) خَفَّتْ مَوَازِينُهُ» بود. این عمل، عمل سنگین و خوبی بود یا این عمل سبک شد. یا من رفتم این را گفتم، عمل سبک شد و دیگر آن سنگینی را ندارد؛ چون مثلاً جار زدم و گفتم. اینها برمیگردد به مسائل طهارت.
4- حکمت (وَالْحِكْمَةَ)
[60] حالا در بستر تزکیه و تعلیم یک چیزی وجود دارد به نام تعلیم حکمت که در طی دو آیه مفهوم آن را خواهم گفت که بحث بسیار مهمی در قرآن است. قرآن میگوید: پیامبران تعلیم کتاب میدهند و تعلیم حکمت میدهند و این مفهوم در آیات زیاد است که از سر حکمت بیایید فلان کار را بکنید؛ یعنی تزکیه انجام بشود تا تعلیم حکمت و وحی حکمت روی شخص انجام بشود.
[65] از آیه 18 سوره اسراء دارد: (اسراء: 18) مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلَاهَا مَذْمُومًا مَدْحُورًا؛[13] اگر کسی دنیا بخواهد، به او میدهیم، البته به کسی که بخواهیم و آن قدری هم که بخواهیم! بدبخت کسی است که دنیا بخواهد و خدا هم ندهد. این دیگر ته خسارت است! یعنی عمری دنبال دنیا میرود و نمیرسد! …ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلَاهَا مَذْمُومًا مَدْحُورًا؛ خلاصه میاندازیمش به جهنم. (اسراء: 19) وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا؛[14] کسی که آخرت را بخواهد و جان بکند؛ یعنی سعی بکند سعیِ آخرتی! او سعیش مشکور است؛ (اسراء: 20) كُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَهَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا؛[15] ما همه را امداد میکنیم در کارشان. بالاخره طرف خیلی دنیا را بخواهد به او میدهیم. در روایت دارد که همین جا با او تسویه میکنیم که دنیا میخواستی بهت دادیم. (اسراء: 21) انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَلَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَكْبَرُ تَفْضِيلًا؛[16] تفضیل میخواهی؟ آخرت! اینجا که چیزی نیست.[17]
[68](اسراء: 22) لَّا تجَْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَاهًا ءَاخَر… یک خدای دیگر برای خودت نگیر! که بخواهی آویزان آن خدا بشوی …فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مخَّْذُولا؛ که همین جوری بییار و یاور میشوی. (اسراء: 23) وَ قَضىَ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا إِيَّاه… (و بعداً معلوم می شود که این آیات را برای چه میخوانم؟) آیا این حرفها کاملاً حرفهای واضحی نیست؟ که سعی کنید به دنیا میرسید برای آخرت سعی کنید! طرف میخواهد درس نخوانده در کنکور رتبههای اول را بیاورد! یا طرف میخواهد کارنکرده آقای بهجت بشود! بالاخره هر کسی باید کار مربوط به خودش را انجام بدهد. این راه راهش این است. (اسراء: 23) وَ قَضىَ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا إِيَّاه… به جای دیگری آویزان نشو! خدا فرمان داده که عبودیت غیر خدا نکن! …وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا؛ به پدر و مادر پرخاش نکن! آدم باید با پدر و مادرش کریمانه حرف بزند و برخورد بکند. (اسراء: 24) وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ… بالهایت را مقابل پدر و مادر پایین بیاور! درشت جواب پدر و مادر را نده! …وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا؛ پدر و مادر را دعا کن! که همین طور که مرا پروراندند، به آنها رحم کن!
[70] (اسراء: 26) وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ… حق مسکین و ذالقربی را بده! به این بدبخت بیچارههای دور و برت برس! …وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا؛ و اسراف نکن![18]
[74] (اسراء: 28) وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوهَا… اگر از ذویالقربی اعراض کردی که بخواهی بروی بطلبی یک رحمتی را از خدا، یعنی اینکه من الا ن پول ندارم، بروم پولش را دربیاورم به ذوی القربی بدهم …فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَيْسُورًا؛ با آنها حرف نرم بزن! تندی نکن! نگو: برو خدا روزیات را جای دیگر حواله کند! چقدر از ما میکَنی؟! به هر دلیلی قرار است ندهی …فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَيْسُورًا؛
[75](اسراء: 29) وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا؛ دستت را آویزان گردنت نکن که از دستت [آب نچکد] و دستت را هم ول نکن که ملامتزدهی حسرت زده بشوی که عجب غلطی کردیم! اینقدر هم نباید انفاق میکردم! (اسراء: 30) إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا؛
[75](اسراء: 31) وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ… از ترس فقر، بچه نکُشید، یا به تعبیری از ترس فقر نگو که ما یک دانه بچه را هم نمیتوانیم اداره کنیم، شما میگویی: 2 تا بچه بیاوریم! …نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ… ما روزیاش را داریم میدهیم. …وَإِيَّاكُمْ… روزی خودت را هم داریم میدهیم، روزی بچه را هم ما داریم میدهیم. …إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئًا كَبِيرًا؛ این کار یک خطای بزرگ است.
[76](اسراء: 32) وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا… اصلاً نزدیک این حوزهها هم نشو! بعضی وقتها خدا میگوید این کار را نکن، ولی بعضی وقتها میگوید حتی نزدیکش نشو! مثل (اعراف: 152) وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ…، معلوم است که مطلب خیلی حساس است. (اسراء: 33) وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ… نفس محترمه را نکش! …وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا؛[19] (اسراء: 34) وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا؛[20] بر سر عهد بمان! عهد زیر سؤال است. اگر قرار گذاشتی، بر سر قرارت بمان! (اسراء: 35) وَأَوْفُوا الْكَيْلَ… ترازو را درست بکش. …وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ… با ترازوی درست بکش!
[77] اینها توصیههای عمومی فطری است که آقا ترازو! آقا پدر و مادرت! آقا زنا خطای آشکار است! ترکیب اینها را دقت میکنید!
[77](اسراء: 36) وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا؛ «تَقْف» از «قفی» گرفته شده؛ یعنی پشت سرش را نگیر! پیِ حرف بدون علم را نگیر! مثل کسانی که تمام اخبارشان از تلگرام و شبکههای مجازی است! هر حرفی که میزنند، متکی بر همینهاست. خب این آدم نباید ذهن و دل و گوش و قلب را به اینها بدهد![21]
[79] (اسراء: 37) وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا… با سرمستی روی زمین راه نرو! پول داری، شهرت داری، علم داری، باشه ولی یک خرده خودت را پایین بینداز! …إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا؛ تو زمین را نمیتوانی جر بدهی. اگر بحث مادیات است که ببینم میتوانی زمین را جر بدهی؟ آیا هیچ موقع قدت به اندازه زرافه میشود؟ حالا به اندازه کوه نه! یک خرده بیا پایین. (اسراء: 38) كُلُّ ذَلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا؛ اینها همه سیئاتی است که خدا خوشش نمیآید. این هم از قبیل فلسفه احکامی خیلی مهم است که میگوید: (اسراء: 38) كُلُّ ذَلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا؛ خدا از این چیزها بدش میآید. میبینید چقدر نکته گفت؟! بعد میگوید: (اسراء: 39) ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ…؛ این چیزهایی که من گفتم، وحیای بود که از مقام حکمت آمد.
[81]چندین آیه در مورد حکمت باید بخوانم که آیات فوقالعادهای است. میگوید اینها (بقره: 129) …يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ… نیست، «یعلمهم الحکمه» است. بعد جمعبندی بکنیم و بینیم حکمت چیست.
صلوات!
[1] . يقيناً نخستين خانهاى كه براى [نيايش و عبادت] مردم نهاده شد، همان است كه در مكه است.
[2] . که تنها کلاس درس واجب خداست؛ یعنی واجب است. بعد در دوره غیبت با یکسری تکلفاتی آقایان این را تبدیل کردند به مستحب! باید روایات این بحث را ببینید که غیر وجوب دریافت کردن از این مجموعه روایات سخت است.
[3] . order، سیاق
[4] . بحار، ج 73، ص 305
[5] . [9] حالا باید ادامهی این بحث را خودتان ورود کنید چون از بحث اصلی خارج میشود. این آیه را بخوانیم تا ببینید وقتی کسی کاری را با ریا شروع میکند، باطل است. اگر یک امری قابلیت دارد که جلو برود، این [ریا] میتواند آن را باطل کند؛ یعنی پوچ بکند؛ یعنی اگر چهره الله و چهرههای خدایی را از آن کار بگیرد، آن کار تبدیل به یک کار باطل میشود، پوچ می شود. چیزی او را بالا نمیبرد. حتی از این طرف گفتهاند: (بقره: 138) صِبْغَةَ ﭐللَّهِ… به کار رنگ خدایی بزنید [برای این است] که کار بماند.
[10] یکی از خطبای تهران یک سال و نیم است که دارد ورزش میکند. به من میگفت: هر روز که ورزش میکنم هر روز آن را هدیه میدهم به شهیدی. بعد یک کانالی زده بود و میگفت: خیلیها در این کانال ثبتنام میکنند و افراد روزی یک ساعت ورزش میکنند و ورزششان را هدیه میدهند به شهیدی و دو سه خط راجع به آن شهید مینویسند. ببینید از یک ورزش و نرمش یک کار خدایی میتواند دربیاید. بعد میگفت: من وقتی از ورزش بیرون میآیم، احساس میکنم از یک عبادتی بیرون آمدهام. تماماً آن ورزش را در حالی انجام میدهم که دارم به یک شهید هدیه میدهم. این که کسی گره میزند کار را به خدا، یا این کار گره نمیخورد به خدا، آیا براساس وحی و تعالیم خدا انجام میشود یا نمیشود؟! اینها کلاً ماهیت کار را عوض میکند.
[6] . [13] مثلاً در همین جریانات اخیر آیات الهی است که دارد از جلوی چشم ما رد میشود. یک موقع بود همین ترامپ با 12 پیششرط میخواست مذاکره بکند، الان بدون پیش شرط میخواهد مذاکره بکند و اصلاً مذاکره هم نمیخواهد بکند. یک عکس سلفی بیاید بیندازد و برود، برایش بس است! این چیست؟ در حقیقت همان کسی که اینهمه اُلدُرم بُلدُرم میکرد، تا پهبادش را زدند و کشتی انگلیسی را گرفتند، فردایش عربستان کشتی ما را آزاد کرد! (میدانید که عربستان کشتی ما را گرفته بود!) الان به حجاج ما دارند احترام میکنند. جریان باطل این جوری است. الان ارتش امریکا اینقدر پرخرج است و دهان بزرگی دارد که در هر کشوری وارد بشود، اقتصاد آن کشور را نابود میکند. الان الحمدلله آمده در عربستان! ما اصلاً کی فکر میکردیم که برویم بیخ گوش اسرائیل؟! اینها خودشان آمدند داعش را به عنوان اسلام علیه اسلام راه انداختند و گذاشتند آنجا، اصلاً ما را حاضر کردند سر صحنه! سر صحنهای حاضر شدی که دیگر بیرون نمیتوانی بیایی! اصلاً بخواهی بیایی بیرون، نمیگذارند! بعد الان از شمال و جنوب روی اسرائیل مسلط هستی!
[7] . [15] و اتفاقاً در قرآن از این بحثها زیاد دارد که این حرفهایی هم که اینها در علوم اجتماعی، مبانی انسانشناسی، هستیشناسی دارند و هر بحثی از مباحث اینها، به قدری مزخرف و چرند زیاد دارد که آدم باورش نمیشود که مگر میشود کسی دردنیا این را قبول بکند؟! و اصلاً راجع به آن بحث بکند! ولی شده! چرا؟ چون داستان زور اقتصاد و رسانه است. اگر یک روزی شاهد افول امریکا هستیم، این حباب بترکد، مطمئن باشید مثل اینکه الان کسی مبانی سوسیالیستی را بحث نمیکند، کلاً کسی (لیبرالیسم) را بحث نخواهد کرد. چون اینقدر خزعبلات است، لزومی ندارد کسی اینها را بحث بکند!
[16] اینکه حضرت موسیعلیهالسلام میگوید: (یونس: 88) …رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلَأَهُ زِينَةً وَأَمْوَالًا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ…؛[7] خدایا اینها با مال دارند حرفشان را جلو میبرند. خدایا مال را از اینها بگیر! یعنی فرض بفرمایید در دانشگاهی از دانشگاههای دنیا رأیگیری میشود که ما لباس بپوشیم یا لباس نپوشیم؟! ببینید مبنای آزادی به کجا رسیده! و جالبتر این است که نتیجه رأیگیری این درمیآید که نپوشیم! ببینید مبنای آزادی، انسانشناسی دارد به کجا ختم میشود؟! خدایی [با سقوط آمریکا] کسی دیگر حاضر نمیشود این چرندیات را بحث بکند! این فقط به خاطر آن قدرت اقتصادی است. مثل آدمهای بیشخصیت بیکلاس بیفرهنگ پرروی پولدار که یک پورشه سوار شده، بعد یک جور خاصی لباس میپوشد که بگویند این مثلاً تیپ خیلی مهمی است! بعضی وقتها آدم بالاشهر میرود میبیند رسماً یک لنگ پوشیده! بعد هم میگوید: این ست جدید مارک و برند فلان است! وگرنه در دنیا کسی حاضر نمیشود این رنگ را با این رنگ ست کند! مثلاً مردی رنگ قرمز بپوشد با گلهای درشت آبی! ولی چون پشت فلان ماشین و فلان زور هست، میگویند لابد یک چیزی هست!
[18] باور بفرمایید که ما حتی مسیر را داریم اشتباه میرویم. او بحث انسانشناسی وسط میآورد و ما همان خزعبلات را میخواهیم برویم آنجا جواب بدهیم! اگر امریکا ا فول بکند اصلاً لزومی ندارد اینها را جواب بدهید! چون اصلاً کسی دیگر این حرفها را نمیزند. اصلاً کسی حاضر نمیشود این حرفها را قبول بکند. نه مبانی انسانشناسی آن را، نه مبانی جامعهشناسی و نه مبانی هستیشناسی آن را.
[8] .رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): استفت نفسک و إن أفتاک المفتون. نیکى و بدى چیزها را از دل خویش بپرس، دیگران هر چه میخواهند بگویند. نهج الفصاحه حدیث شماره 284
[9] . «دسّس یا دسّ» به معنی زیر خاک کردن است.
[10] . سپس بازگشت همه آنان به سوى پروردگارشان خواهد بود، پس آنان را به اعمالى كه همواره انجام مىدادند، آگاه مىكند.
[11] . در همین مسائل سیاسی کشور ما، همین اتفاقاتی که پشت سر هم می افتد، آدمها دارند این اتفاقات را میبینند، ولی این میگوید: این [برجام] جواب نداد، به دلیل اینکه شانس نیاوردیم! این [اوباما] رفت و ترامپ آمد. و این [ترامپ] هم یک اخلاق گندی دارد! میبینید یک صحنه دارد تکرار میشود برای این و برای آن، ولی این یک دریافتی دارد و آن دریافتی دیگر. شخصی با آن تحلیل دیگر میگوید بحث اخلاق گند ترامپ نیست، بحث جریان حق و باطل است.
[12] . [42] (نور: 27) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا…؛ ای مؤمنین وارد خانههای خودتان نشوید مگر اینکه اذن و اجازه بگیرید. سرزده نروید! یک سلامی بکنید. قبلاً هم در خانهها باز بوده و فقط یک پردهای بوده. امروزه هم وقتی موبایلهای همدیگر را میخواهید چک بکنید یک اجازهای بگیرید. (البته از آن طرف هم حواس بعضی باشد. رادیو برنامهای داشت پخش میکرد که اگر موبایلتان در خانه جا بماند چه میکنید؟! خیلیها میگفتند: اگر همسرمان خانه باشد، برمیگردیم! مگر چه داری در موبایلت که اینقدر پنهانی و خصوصی است؟!این خیلی بد است در نظام داخلی که اگر موبایلم دست همسرم بیفتد بدبختم!.)..ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ؛ برای خودتان این جوری بهتر است.
[44] (نور: 28) فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ… ما در روایات داریم که هر جا صاحبخانه گفت مهمان بنشیند، مهمان بنشیند. بعد دلیلش را گفتهاند که صاحبخانه «اعلم بعورت بیته» است ، مثلاً صاحبخانه میداند که شما اینجا بنشینی نگاهت میافتد روی عکسهای فلان یا نگاهت میافتد توی آشپزخانه پس هرجاکه میگویند بنشین ینشین!
[45] (نور: 28) فَإِن لَّمْ تجَِدُواْ فِيهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتىَ يُؤْذَنَ لَكمُْ… وارد نشوید مگر اینکه اجازه بگیرید …وَ إِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُواْ فَارْجِعُوا… اگر آمدی زنگ زدی و گفتند: فرصت ندارم – شاید در حالت بدی است – برگرد. اینها توصیههای ساده ایمنی است. میگوید: …هُوَ أَزْكىَ لَكُمْ… این شمارا پاکتر نگه میدارد. اگر بخواهی بیاجازه وارد خانه شوی این پاکیات به هم میریزد. آدم ناپاک میشود. …وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ؛ بعد میگوید: (نور: 29) لَّيْسَ عَلَيْكمُْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُواْ بُيُوتًا غَيرَْ مَسْكُونَةٍ فِيهَا مَتَاعٌ لَّكمُْ… مثلاً جنسی دارید در یک بیوت غیر مسکونهای، مثلاً کاروانسرایی اینجا ورود بدون اجازه اشکال ندارد.
[13] . كس [همواره] دنياى زودگذر را بخواهد [چنين نيست كه هر چه بخواهد بيابد بلكه] هر چه را ما براى هر كه بخواهيم، به سرعت در همين دنيا به او عطا مىكنيم، آن گاه دوزخ را در حالى كه نكوهيده و رانده شده از رحمت خدا وارد آن مىشود براى او قرار مىدهيم.
[14] . و كسانى كه آخرت را در حالى كه مؤمن هستند بخواهند و با تلاشى كامل [و خالصانه] براى [به دست آوردن] آن تلاش كنند، پس تلاششان به نيكى مقبول افتد [و به آن پاداششان دهند.]
[15] . هر يك از دو گروه دنيا طلب و آخرت خواه را [در اين دنيا] از عطاى پروردگارت يارى دهيم، وعطاى پروردگارت [در اين دنيا از كسى] ممنوع شدنى نيست.
[16] . با تأمل بنگر چگونه برخى از آنان را بر برخى [در امور مادى و بهرههاى دنيايى] فزونى بخشيديم، و همانا آخرت از نظر درجات برتر، و از جهت فزونى بيشتر است.
[17] . [67] بعضی دنیایشان خیلی کوچک است! طرف زنگ زده بود که حاج آقا یک کار جهادی است و شما باید ما را کمک بکنید! در انتخابات شورایاری به من رأی بدهید که من میخواهم خدمت کنم! در حالی که برای ریاست جمهوری هم نمیارزد کسی سر کسی کلاه بگذارد چه رسد به شورایاری! یعنی آن فشارهایی که گاهی موقع انتخابات ریاست جمهوری، نمایندگی مجلس بیرون میزند؛ مثل خراب کردن دیگران، معرفی بیخود خود، وعدهها! اصلاً این چه تفضیلی است کهمیخواهی پیدا کنی؟! یعنی ته این را نگاه بکنید، آدم این را حس میکند که …وَلَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَكْبَرُ تَفْضِيلًا؛ درجات و تفضیلهای مهم مال آخرت است. آدم باید تلاشش را برای این بگذارد که آن جا سری میان سرها درآورد.
[18] . [70] بعضی فکر میکنند چیزهایی مثل قربانی عید قربان هم اسراف است. میدانید که قربانی کردن در حد وجوب است! هرکسی در عید قربان باید گوسفند قربانی کند، حتی در روایت است که طرف گفته، من پول ندارم، آیا قرض کنم؟ گفتهاند بله! «انه دَین مقضیٌ»؛ یک دِینی است که بی برو برگرد حل میشود. این قربانیِ عید قربان را فراموش نکنید! میشود 2 میلیون! نداری؟ قرض کن! گفتهاند اصلاً از این نگذرید! «انه دَین مقضیٌ» بعد هم هم خودتان از آن بخورید و هم به دیگران بدهید! (حج: 28) .. فَكُلُوا مِنْهَا.وَ أَطْعِمُواْ الْبَائسَ الْفَقِيرَ؛ بعضی فکر میکنند همه را باید به فقیر بدهند (نه! یک سردست و دل و جگر را برای خودت بردار و بقیه را بده!).
[72] روایت دارد: « جاء ام سلمه الی النبی صلی الله علیه وآله فقالت: یا رسول الله! یحضر الاضحی، و لیس عندی ثمن الاضحیة، فأستقرض و اضحّی؟ » وقتی امّ سلمه به رسول الله میگوید: عید قربان نزدیک است و پولی هم ندارم که بخواهم قربانی کنم، آیا قرض بکنم و قربانی بکنم؟ «قال: فاستقرضی، فانه دین مقضی»؛ قرض کن که این دِِینی است که به گردن خداست. پس در عید قربان یکی از کارهای مهم این است که قربانی میکنند. عرفه یک شب قدری برای خودش است. که گفته اند: «مَن لم یُغفر له فی شهر رمضان لن یغفر له قابل حتی یشهد عرفه»؛ مگر اینکه شاهد در عرفه باشد. مهمتر از همه این است که در عرفات باشد. حالا طرف در بعد از ظهر عرفه میگوید: من کار دارم! یعنی چه که کار دارم؟! یا درس دارم! یا اداره هستم! خب از اداره مرخصی بگیر! کارت را بگذار و برو در دعای عرفه و توجه به عرفه. این چیز مهمی است! آدم باید بعضی کارها را در زندگیش وارد بکند. عید قربان است. پول نداری؟ برو قرض کن! اینها هم اسراف نیست!
[19] . و هر كس مظلوم [و به ناحق] كشته شود، براى وارثش تسلّطى بر قاتل [جهت خونخواهى، ديه و عفو] قرار دادهايم، پس وارث مقتول نبايد در كشتن زياده روى كند زيرا او [با قوانين صحيح و درستى چون ديه و قصاص] مورد حمايت قرار گرفته است.
[20] . و به مال يتيم تا زمانى كه به سنّ بلوغ و رشدش برسد، جز به بهترين شيوه نزديك نشويد و به عهد و پيمان وفا كنيد، زيرا [روز قيامت] درباره پيمان بازخواست خواهد شد.
[21] .[78] بعضی آیات هست که انگار تازه دارد خودش را نشان میدهد! ما آیهای داریم به نام «آیه نبأ» که فقها خیلی راجع به آن بحث میکنند. این آیه آیهی رسانههاست و آیه نسبت مردم به رسانهها. (حجرات: 6) يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن جَاءَكمُْ فَاسِقُ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا… اگر فاسق خبری آورد تبیّن کنید و قبول نکنید. بعد میبینی طرف بیبیسی گوش میکند، دیگر فاسق از این فاسقتر میخواهی؟! بعد این آدم همان حرفها را تکرار میکند که مثلاً فلان مسئول مملکتی بچهاش را برد آنجا. فلان کس فرزندش را فلان جا زایید. و میبینی همین حرفها در جامعه تکرار میشود و وقتی پیگیری میکنی که خبر از کجاست؟ میبینی مال بیبیسی و آمدنیوز است. خبرهای واقعاً نا امیدکننده همین جوری دارد پخش میشود؛ به خاطراینکه به یک نصفه آیه عمل نمیکنیم! …إِن جَاءَكمُْ فَاسِقُ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا…اگر فاسق خبر آورد تبیّن کنید! تبیّن کنید یعنی قبول نکنید. باید بروید ته و توی آن را در بیاورید.