فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

بسم الله الرحمن الرحیم

معرفة المهدی

جلسه یازدهم

در ایام میلاد حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستیم. بحثمان هم در همین رابطه است. طبیعتا ایام هم این مناسبت را دارد.

من این بحث را برای این­که آیات و روایاتش را بخوانم خدمتتان… شما این آیه معروف سوره نور را بیاورید تا بعدا مطالبی را خدمتتان عرض کنم. سوره نور آیه 55، ص 357، در این آیه و آیاتی که خدمتتان نشان خواهم داد… خدا یک کلان پروژه­ای دارد در این عالم که دارد آن کلان پروژه­اش را رفته رفته با از انبیاء مختلفی که حالا در آیه نشان می­دهم، خود انبیا همه­شان در این کلان­پروژه دارند حرکت می­کنند و اگر ما هم حواسمان نباشد، خارج از این کلان­پروژه حرکت می­کنیم و باید حواسمان را جمع کنیم که در همین پروژه باشیم. پروژه­ای که سطح جهانی اقامه توحید است. خلاصه یک سطح توحیدی، نه در منطقه­ای، در خانه­ای، در رفقایی، در قومی، در امتی، در… این­گونه نیست. در یک سطح است که مقیاسش کل زمین است. این پروژه خداست. همان­گونه که در قوس نزولش به عبارتی إنی جاعل فی الارض خلیفه، اصلا مطلب زمین است، این­جا هم به مناسبت­هایی این کلان­پروژه را پرده­برداری می­کند ازش، که من توحید را در ابعاد زمین می­خواهم اجرا بکنم. و ازش یاد می­کند. و ما هم باید نسبتی بگیریم با این کلان­پروژه، کما این­که انبیا باید نسبت می­گرفتن. حالا آیاتش را به شما نشان می­دهم. به عبارتی با این پروژه باید نسبت برقرار می­کردند. من اگر بخواهم تحت عنوان یک مثال عرض بکنم، شما فرض بفرمایید یک نقطه مقصد دارید. مثلا می­خواهید بروید کرمان. وقتی می­خواهید بروید کرمان، طبیعتا در برنامه­های مسیریاب مثل نشان و بلد و این­ها، نمی­توانید یک چیز دیگر را بزنید. باید بزنید کرمان. حالا که زدید کرمان، درست است که شما می­روید قم، بعد کاشان، بعد اصفهان، بعد یزد، مثلا این مسیر را طی می­کنید، ولی شما از اول باید نسبت گرفته باشید با آن کاری که در مقصد است. و آن مقصد به شما می­گوید که شما اگر داری می­روی قم، داری درست می­روی. مقصد دارد این را به شما می­گوید. و تمام این قم و کاشان و اصفهان و یزد و همه این­هایی که در مسیر است، این­ها همه رنگ کرمان دارد. و باید داشته باشد. شما مثلا بروید رشت چطور؟ آن که در مسیر کرمان نیست. مثلا این­جوری نیست که ما همین­طوری بتوانیم حرکت کنیم. حرکت اساسا به سمت کلان­پروژه خدا اصلا معنا پیدا می­کند. و شما در این برنامه نشانتان باید از آن اول آن را بزنید و نسبت برقرار کنید با آن. تا در پروژه خدا قرار بگیرید. وگرنه خارج از پروژه اید. حالا این­ها همه را در این آیات خدمتتان عرض می­کنم. این که حضرت آقا همین این را یک حدی پرده­برداری کرده­اند. که باید این­ها در جهادهای تبیین، عملا تبیین شود. که گفته­اند ما انقلاب اسلامی داریم، نطام اسلامی داریم، بعدش جامعه­سازی اسلامی داریم، بعد چه، بعد تمدن اسلامی داریم. شما همین الان در این مراحلی که آقا می­فرمایند این را داریم، این را داریم، این را داریم، بعد می­رسیم به تمدن اسلامی، شما نمی­توانی بگویی من جهتم را… مثلا الان در دولت اسلامی هستیم، شما نمی­توانی بگویی بگذار دولت اسلامی تمام شود تا من ببینم چطور جهت بگیرم، با کجا جهت بگیرم. اساسا شما از اولش باید با تمدن اسلامی نسبت بگیری. باید با آن­جا نسبتت را برقرار کنی، تا حرکتت در این­جا عملا حرکتی در پروژه خدا باشد.

این آیه مهم، که حالا برخی از این آیات را خدمتتان عرض می­کنم، دارد که: « وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني‏ لا يُشْرِكُونَ بي‏ شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» یک وعده­ای خدا به مومنین داده، که همان خلیفگی در زمین است. یعنی حالا این­جا نشان می­دهد الان مثلا در هر سطحی این آیه را باز و بسته کنید. به عنوان یک سنتی که… زمین­های منطقه­ای، حالا به شما نشان می­دهم. ممکن است یک ارض خاصی. اصلا این به عنوان پروژه­ای است که قواعدش خرد می­شود خودش. یعنی قواعد آن کلان­پروژه روی پروژه­های کوچک هم پیاده می­شود. مثل این ساختارهای فراکتالی هست که خرد می­شود باز هم ساختارش همان­گونه است. كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ، کمااین­که روی قبلی­ها هم همین­جوری بود. یعنی شما در منطقه خودتان اگر این کار را انجام دهید، قبلی­ها هم اگر این کار را انجام می­دادند، در ارض منطقه­ای خودشان به این می­رسیدند. وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ، شما را تمکن بر دین مورد رضایت می­دهد. وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً، خوف­ها را تبدیل به امن می­کند، يَعْبُدُونَني‏ لا يُشْرِكُونَ بي‏ شَيْئاً، آن­موقع دیگر من را می­پرستند و دیگر شرک نیست. تا این­جا عرض کردیم حالت­های قیامتی در­می­آید که وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ، دیگر آن­جا منافق و این­ها نیست. این حالتش مثل حالت قیامت می­شود. که اگر این اتفاق بیفتد به لحاظ اجتماعی در بالاترین سطح فهم و تبین حق اتفاق افتاده. وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ. بعد ذلک. البته همیشه این نظام­های حجیت­ها، نظام­های تشکیکی و ذومراتب و این­ها هست دیگر. ولی این دیگر یعبدوننی لایشرکون بی شیئا، مثل قیامت است اصلا. مثل قیامت دارد درمی­آید. یعنی دیگر همه دارند مرا عبودیت می­کنند، شرایط آماده، دین مورد رضایت در سطح زمین این، امنیت تام، همه چیز مشخص، حالا وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ. بعد از این اگر… این معلوم است بالاترین سطوح حجیت است، که دیگر در این­جا تبین اتفاق افتاده، شبیه قیامت است. این پروژه­ای که هم در عالی­ترین سطح، پروژه خداست، هم در خود این آیه نشان می­دهد، یک عبارتی گداشته کما استخلف الذین من قبلهم، که نشان می­دهد به صورت یک ساختارهای فراکتالی که می­تواند این پروژه خرد شود روی زمین­های منطقه­ای، و این زمین منطقه­ای همین بهره­مندی را داشته باشد.

شما آیه 137 سوره مبارکه اعراف و آیه 105 سوره مبارکه انبیا را ببینید. بعد من عرض می­کنم چرا دارم این بحث را می­کنم. در آیه 137 شما خرد شده این پروژه را می­بینید. بعد از جریان فرعون و این­ها، این­ها همه به عنوان یک قاعده است. قاعده­ی «و نرید ان نمنّ علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثین». که من یک موقعی هم عرض کردم خود فرعون ناخواسته در پروژه خداست. که «یستضعف طائفة منهم» می­آید مستضعف درست می­کند، در آیه 4 سوره مبارکه قصص، بعد در آیه 5 دارد که «و نرید ان نمنّ علی الذین استضعفوا فی الارض» و ما یک اراده این­جوری داریم که این­ها را بکنیم ائمه زمین، « نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثین»، که این­ها وارثان زمین می­شوند و استخلاف در زمین پیدا می­کنند. بعد از جریان موسی و فرعون و این­ها، وقتی که این­ها غرق می­شوند، این­جوری می­گوید خدا: «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كاَنُواْ يُسْتَضْعَفُونَ مَشَرِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَرِبَهَا الَّتىِ بَرَكْنَا فِيهَا وَ تَمَّتْ كلَمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنىَ‏ عَلىَ‏ بَنىِ إِسْرَ ءِيلَ بِمَا صَبرَواْ وَ دَمَّرْنَا مَا كاَنَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ مَا كَانُواْ يَعْرِشُون» ما بالوراثة دادیم آن قوم مستضعف را، مشارق و مغارب آن سرزمینی که بارکنا فیها؛ آن­جا را بالوراثة به این مستضعفین دادیم. این می­شود همان پروژه خرد شده. کسانی که این­جوری در مقابل مستکبرین قرار گرفتند و چه چه چه. که حالا باز هم نشان داده می­شود که شما الان خود… اصلا قاعده­های قرآنی اقتضا دارد که حجت وقتی که به نهایت می­خواهد برسد، دشمنی­ها به نهایت می­رسد. برای همین رأس شرار ناس در این زمان اتفاق می­افتد. این­که می­گویند فرعون زمانت را بشناس، فرعون باید برود الان بوق بزند. این بحث، قرآنی است که حجت… اصلا یک بحث جدی وجود دارد که باید هشتگش را زد، بعدا یک موقع بحث کرد. شیطان هر امتی و هر پیامبری به اندازه قد و قواره آن پیغمبر است. نه این­که قدش، آن­قدر است، ولی اندازه چیز همان است. مثلا فرض بفرمایید که شیطان در زمان حضرت عیسی و امت ایشان، آن یک شیطان است و یک حد است، شیطان در زمان حضرت پیغمبر یک حد است، شیطانی که می­آید همین­جوری جلو هی حد آن شیطان و شیطنت شیطان بزرگ­تر در ­می­آید. برای همین است که بزرگترین انحرافات هست، کما ملئت ظلما و جورا، بزرگ­ترین عدالت­ها هم هست. همه چیز به نقاط ماسیمم و مینیمم می­رسد، نقاط کمینه و بیشینه­اش می­رسد، تلورانسش، حالا می­گویند هی کلمات خارجی استفاده نکنید، بیشینه و کمینه­اش در بالاترین سطح می­رسد. این همان چیزی است که… این که آمده « وَ تَمَّتْ كلَمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنىَ‏ عَلىَ‏ بَنىِ إِسْرَ ءِيلَ بِمَا صَبرَواْ» آن موقع خدا به واسطه این صبر، این کلمه حسنای خودش را، که این کلمه حسنای خودش همین… آنی که ما می­گوییم کلمه احسن الهی و دنبال این هستیم، خود پیغمبران این­ها کلمات الهی هستند. منتها کلمه احسن درمورد یک پیغمبر این است که زمین را به توحید دعوت کند. آن موقع « وَ دَمَّرْنَا مَا كاَنَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ مَا كَانُواْ يَعْرِشُون » آن­ها را هم زدیم درب و داغون کردیم و خلاصه از بین بردیم. این مال زمان حضرت موسی و این­ها.

آیه سوره مبارکه انبیا «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون‏» این­جا پرده­برداری رسمی از این پروژه است. دیگر با صراحت کامل… این­جا می­گوید من این کار را می­کنم و این هم هست. این بالوراثه اتفاق می­افتد. این را در زبور که بعد از ذکر، یعنی تورات، آمد، آورده که اصلا زمین موروث عباد صالحون من می­شود. یعنی این پروژه روی زمین اجرا می­شود دیگر. این همین است که می­گویم انبیا دارند می­روند می­روند می­روند تا برسند به آن کلان­پروژه الهی. و همه اصلا در همین زمین دارند حرکت می­کنند.

من تثبیت قرآنی­اش را انجام بدهم که معلوم باشد. سوره مبارکه آل عمران آیه 81 را بیاورید. یک پیمانی وجود دارد… این­ها را می­خوانم تا در انتهایش یک روایتی را در این زمینه بخوانم. یک پیمانی وجود دارد که خدا از انبیا گرفته. که این پیمانی که ازانبیا گرفته، نسبت به بازی کردن در پروژه پیغمبر است، هم در پروژه یغمبر بعدی، هم در پروزه پیغمبر ما. که بعدا در بحث میثاق سوره احزاب عرض می­کنم. این میثاق، میثاقی است که همه پیغمبران با پیغمبر ما بسته­اند. که این میثاق هم بعد تکوینی دارد، که همه پیغمبران در ذیل پیغمبر ما هستند، و اساسا این بعد تکوینی پایه و مایه یک اتفاق تشریعی است که باید زمینه را برای پیغمبر ما… یعنی همان بازی کردن در زمین پیغمبر ما، یعنی پروژه پیغمبر ما. دارد که «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّنَ لَمَا ءَاتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ قَالَ ءَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلىَ‏ ذَالِكُمْ إِصْرِى قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشهْدُواْ وَ أَنَا مَعَكُم مِّنَ الشَّهِدِين» خدا از نبییین یک پیمانی گرفته، بعدا معلوم می­شود این پیمان، چقدر پیمان محکمی است که گرفته شده. لَمَا ءَاتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ وَ حِكْمَةٍ وقتی بهشان کتاب و حکمت می­دادیم، ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ بعد از آن­ها رسول مصدق آمد، یعنی پیغمبر. یا پیغمبر بعدی­شان آمد، یا به تعبیری در قرآن، پیغمبر ما رسول مصدق همه پیغمبران است، پیغمبر ما آمد. مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ دارد تصدیق می­کند آن پیغمبران را. لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ یعنی حضرت عیسی باید به پیغمبر ما ایمان بیاورد، وَ لَتَنصُرُنَّهُ حضرت عیسی باید پیغمبر ما را نصرت کند. پس همان­طور که در روایت داریم حضرت عیسی باید… چون این پزوژه ادامه دارد، با پیغمبر فقط نیست. پروژه با آل پیغمبر است. باید همه پیغمبران، امیرالمومنین را نصرت کنند و پیغمبر را نصرت کنند. و این یعنی این­که امام زمان را نصرت کنند. همه انبیاء گذشته باید پروژه امام زمان بازی کنند و بازی می­کردند. و این میثاقی بوده که پیغمبران داده­اند. قَالَ ءَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلىَ‏ ذَالِكُمْ إِصْرِى اصلا شرط پیغمبری­شان همین بوده. که باید در زمین پیغمبر ما و امیرالمومنین ما و امام زمان ما باید بازی کنند همه. و این­ها هم میثاق تکوینی دارند و هم میثاق­های تشریعی دارند. این پیمان محکم را اقرار کردید پیغمبران؟ قَالُواْ أَقْرَرْنَا اقرار کردیم. قَالَ فَاشهْدُواْ وَ أَنَا مَعَكُم مِّنَ الشَّهِدِين همه شاهد باشید، یعنی این پیمان­ها ناظر دارد. علی­القاعده کسی که بخواهد شاهد این پیمان باشد باید بالاتر از این پیمان باشد. این یعنی اینکه پیغمبر و ائمه شاهدان بر این میثاقند. چون وقتی ما می­گوییم همه در ذیل مقام شامخ پیغمبرند و همه ودایع از پیغمبر به ائمه هدی رسیده، اگر قرار باسد فاشهدوا، دارد به چه کسی می­گوید فاشهدوا؟ خدا فاشهدوا را دارد به پیغمبر می­گوید و امیرالمومنین می­گوید و به 14 معصوم می­گوید. این­ها هستند که می­توانند شاهد باشند. کمااین­که این بحث­ها را باید یک مقدار با همدیگر کار کرده باشیم، «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهيدا». پیغمبر شاهد بر همه این­هاست. اگر پیغمبران، النبییین، دارند این کار را می­کنند و این میثاق را می­سپرند، شاهدش پیغمبر ماست و ائمه ما هستند. و همه باید در زمین امیرالمومنین و در زمین توحیدِ این­جوری بازی کنند. قَالَ فَاشهْدُواْ وَ أَنَا مَعَكُم مِّنَ الشَّهِدِين همه شاهد باشید، چه کسانی؟ پیغمبر، امیرالمومنین، حضرت صدیقه، شما همه شاهد باشید، وَ أَنَا مَعَكُم مِّنَ الشَّهِدِين من هم با شما هستم. این معیت، یک معیت ویژه است. یک قرب ویژه است که من هم با شما هستم از شاهدین. واقعا به به! الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی بن ابی طالب. این است که ما در روایاتمان داریم همه انبیا امت ختمی هستند، این است. امت محسوب می­شوند برای ختمی. و این موقعیتی است برای امت ختمی، یعنی ما، که بالاترین سطح…

سوال: فاشهدوا به همه پیغمبران برنمی­گردد؟

جواب: خیر، چون کسی که می­خواهد شاهد باشد باید بالاتر باشد، باید بتواند شهادت دهد. آن کسی که بالاتر انبیاست و آقای انبیاست و سید الانبیاست، که بخواهد شاهد باشد این را. اگر من باشم و شما، من به شما یک چیزی بگویم، من که نمی­توانم بگویم تو شاهد باش که. دقت کنید به این فاشهدوا. شاهد کس دیگری است. آن که خودش شاهد نمی­شود که. شاهد کسی دیگر است که در قاعده بحث­های تکوینی، وقتی می­گویند شاهد، فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ حالا شاهد بر خود انبیا کیست؟ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهيدا شاهد بر انبیا پیغمبر است. بعد چرا فاشهدوا؟ پیغمبر و آل پیغمبر باید این شهادت را بدهند.

سوال: امت به معنای زمان نیست؟

جواب: امت به معنای زمان هم هست. منتها بی ربط به اون معنای جامعه نیست. الی امة معدودة ما داریم در قرآن.

من این­هایی که دارم تند تند می­گویم خیلی معارف دارد ها. حالا ما داریم تند تند می­گوییم. ولی معارف است.

آیه 7 سوره مبارکه احزاب دارد که «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّنَ مِيثَاقَهُمْ وَ مِنكَ وَ مِن نُّوحٍ وَ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسىَ‏ وَ عِيسىَ ابْنِ مَرْيمَ‏ وَ أَخَذْنَا مِنْهُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا» این همان سوره آل عمران است، ما از نبییین میثاقشان را گرفتیم، بعد خطاب به پیغمبر می­کند. معلوم است که پیغمبر نسبت به آن­ها جداست. وَ مِنكَ وَ مِن نُّوحٍ وَ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسىَ‏ وَ عِيسىَ ابْنِ مَرْيمَ این میثاق را گرفتیم. که این میثاق انبیاء اولوالعزم است. انبیاء اولوالعزم با پیغمبر… همه با انبیاء اولوالعزم، انبیاء اولوالعزم با پیغمبر میثاق می­بندند، وَ أَخَذْنَا مِنْهُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا این یک میثاق غلیظی است که بسته­اند. یعنی از همه میثاق گرفتیم، از تو و این­ها هم میثاق گرفتیم. منتها از تو میثاق گرفتیم یعنی همه با تو این میثاق را بستند. که حالا با آن لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ فلان و این­ها که دامنه ربوبیت و میثاق اصلی الهی… یک آیه میثاق ما داریم، یک بحث به شدت دقیق در ارتباط با بحث میثاق در قرآن داریم. اصلا یک کتاب می­شود نوشت واقعا، راجع به بحث میثاق. میثاق امت­ها چگونه است، میثاق بنی اسرائیل، میثاق انبیاء، میثاق همه این­ها. در آن بحث اخذ میثاق که باز دوباره در همین سوره مبارکه اعراف است، «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ‏ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلين‏» که میثاق­های ربوبیت است، اذ اخذ ربک من بنی آدم، أ لستُ بربکم. این میثاق­های ربّ یعنی من همه­کاره­ام. این میثاقی که شما سپردید و همه آمدند، که مواثیق توحیدی است، برای همین است که در روایات گفته­اند که «الی هاهنا التوحید» تا امیرالمومنین توحید است، آن هم به واسطه وجود حضرت. وگرنه تا پروژه… کسی خودش را به فصل اخیر نرساند، به آن انتها نرساند… برای همین است گفته­اند اصلا این توحید نیست. یعنی کسی مثلا یک نبی را قبول کند، نبی بعدی را قبول نکند. این اصلا توحید محسوب نمی­شود. گفته­اند «الی هاهنا التوحید»، یعنی باید پیغمبر را قبول کند، امیرالمومنین را قبول کند، یعنی این مسیر و خط سیر را قبول کند و ربوبیت حق و این پروژه را قبول کند، آن موقع تا این­جا می­شود توحید. این می­شود آن توحیدی که ما به لحاظ چیز دنبالش هستیم.

سوال: از کجا می­گویید که این میثاق با خود پیغمبر هست؟

جواب: چون که جدا می­شود. یک قواعدی را ما در این بحث­ها باید نگه داریم. شما وقتی که می­گویید همه انبیا ذیل نبی هستند و طبق آن آیه سوره مبارکه آل عمران دارید می­گویید همه موظف به پروژه نبی اکرم هستند. پس شد تکوینا همه ذیل حضرت هستند و شعاع وجودی حضرت هستند، تشریعا هم این می­شود برای این­که لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ. همه باید رسول مصدق را نصرت بکنند. این آیه ذیلش روایت هم دارد. که گفته­اند این رسول مصدق یعنی پیغمبر. گرچه که بیشتر هم قابل تسری و توسعه هست، که هر پیغمبری به پیغمبر بعدی. ولی کلا همه با پیغمبر. اگر این معنی باشد… این­ها همه جزء شواهد است. مِنكَ وَ مِن نُّوحٍ وَ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسىَ‏ وَ عِيسىَ ابْنِ مَرْيمَ این­ها شواهدی است بر این­که… آن­موقع بقیه دارند میثاقی می­سپارند با خود پیغمبر. میثاق با پیغمبر است این. که یک میثاق غلیظی است. این عین همان آن آیه است.

و حتی شما آیات فطرت و فلان و این­ها را که گفته «فطر الناس علیها»، گفته­اند این فطر الناس علیها، الی هاهنا. یعنی تا ما این میثاق فطرت گرفته شده. میثاق توحید و دین گرفته شده. برای همین است که در زیارت جامعه شما دارید که «و لا دنیّ و لا فاضل و لا مومن صالح و لا فاجر طالح و لا جبار عنید و لا شیطان مرید و لا خلق فیما بین ذلک شهید إلّا عرفهم جلالة امرکم و عظم خطرکم» یعنی تا شما این میثاق فطری الهی هست. در این آیات فطرت مشخص است. چون بحث آن­جا اساسا ربوبیت حق است. که می­گوید من رب شما هستم یا نه؟ پس آن سطوح پایین از هم… اصلا خطاب را عوض می­کند. مِنكَ وَ مِن نُّوحٍ وَ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسىَ‏ وَ عِيسىَ ابْنِ مَرْيمَ. بعد این­ها می­شود حکم قواعد قرآن. کما این­که شما در هر بحثی در فقه و اصول و فلسفه و غیره یک سری قواعد دارید که فروعات آن قواعد باید با آن قاعده سازگار باشد. این­ها حالا احتیاج به بحث­های آخوندی هم دارد دیگر.

حالا من این­جا از این آب گل­آلود یک نهنگ بگیرم. و آن این­که عزیزان! این­که آقا می­گویند جهادتبیین، مبانی دینی و فلان و این­ها، یک عده باید بروند آخوند شوند. این را من جدی عرض می­کنم. ببخشید این­قدر با صراحت می­گویم. اگر بچه­تان هست، داداشتان هست، کسی هست، رفیقی دارید، خودتان، و همه و همه این را بدانید یکی از واجباتی که بعضا ممکن است عینی شود آشنایی عمیق با معارف دین است و آخوند شدن است. من یادم هست خدمت حضرت آیة الله بهجت بودیم. این را حالا در پرانتز عرض می­کنم، که به بحثمان هم مرتبط است. واقعا پروژه چیز این نیست که ما فقط برویم در جهات فنی… پروژه پیغمبرانه را باید ببریم جلو. یکی از بحث­ها این است که شما پروژه­های پیغمبرانه را باید ببرید جلو. این هم باید ببریم جلو. ما وارث پیغمبر لازم داریم. آمد خدمت آقای بهجت، یک قرآن این­قدری آورد داد خدمت آقای بهجت، گفت من استخاره می­خواهم. آقای بهجت، یک قرآن این­قدری جیبی… یک جوانی بود. آقا گفتند آخه قرآن جیبی… بعد خودش گفت برای چه می­خواهم استخاره کنم. گفت می­خواهم استخاره کنم ببینم طلبه بشوم یا نه. آقای بهجت یک نگاه تند به ایشان کرد و گفت مگر استخاره­ای است؟ بعد که ایشان بلند شدند رفتند من از یکی از ملازمان که خیلی با آقا بود پرسیدم چرا آقا این را فرمودند؟ گفتند آقا برای کسی که خودش را در معرض این بحث می­داند که من بشوم یا نشوم، واجب می­داند. واجب عینی می­داند. و واقعا امروزه جزء واجبات جهاد تبیین، خود حضرت آقا می­گویند، جهاد با مبانی دین است. جایگاه جامعه دین را بگویی، بگویی جامعه چیست، حکمرانی چیست و غیره، آخرش باید بگویی استناد الی الله آن چیست؟

ما همه این­ها را گفتیم برای این­که مجدد این را تاکید بکنیم. یک روایت هم خدمتتان عرض بکنم. شاید هم گفته باشم. وقتی که شما اساسا مواجهید با پروژه امام زمان، این­جاست که شما مواجهید با روح عالم. یک بحثی وجود دارد. مبانی و استدلالات آن بگذارید در موقع دیگری. ولی این که به کل آدم می­گویند انسان کبیر، به واسطه این است که کل عالم مثل یک بدن می­ماند که یک روح دارد. و آن روحش امام است. روحش انسان کامل است. روحش کلمه تامه است. این روح است. روح عالم است ایشان. جان همه ما به فدای ایشان. ایشان روح عالم است و اگر روح از بدن در برود، این همان است که در معارف ما هست که لساخت الارض باهلها، زمین می­بلعد دیگر. یعنی همه چیز از بین می­رود. پس این بدن است، یک روح دارد. به واسطه این روح است که انسجام دارد این بدن. یعنی اگر انسجامی شما حتی در طبیعت می­بینید، به واسطه این است که طبیعت زنده است. چرا؟ چون روح دارد. و روحش انسان کامل است. این­جا همان جاهایی است که ما با این علماء طبیعی خیلی فاصله داریم. او مثلا می­گوید شعور مرموز نمی­دانم چی. اصلا هیچ مرموز هم نیست. اصلا مرموز نیست. این روح عالم است. چون زنده است و بدن عنصری هم دارد، این روح عالم هست، عالم زنده است. و به همدیگر هم ربط دارد. مثل این­که من الان چطور زنده­ام و دست و پا و چشم و دهان و همه این­های من به هم ربط دارد، با همدیگر حرکت می­کند، نظم دارد، انتظام دارد، و اگر این روح من برود و بمیرم دیگر این بدن و دست و پا اصلا با همدیگر هیچ نظم و اضباط ندارد. هیچ کدام اصلا نه کار می­کند، نه با هم کار می­کند. این شعور مرموز نیست، این شعور امام زمان است. برای همین است که شما در جامعه کبیره این را خطاب به حضرات می­گویید که «اجسادکم فی الجساد و ارواحکم فی الارواح و انفسکم فی النفوس» خیلی حرف مهمی است. جسد شما در جسد بقیه است. یعنی مثل روح در چیز دمیده شده. ارواحکم فی الارواح. که حالا در بحث­های «و ماتشائون الا أن یشاء الله» اساسا شاء امام است که شما شاء می­کنی. و اگر بتوانی برسی به آن نقطه­ای که امام شاءش تسری بکند در شاء شما، آن­جا خیلی است. اصلا او وعاء مشیة الله است. حالا بحث خیلی زیاد است. ما امام­شناسی مان ضعیف است. ما انسان­شناسی­مان و انسان کامل­شناسی مان ضعیف است. نمی­دانیم امام جایگاهش چیست.

حالا اگر این جایگاه، جایگاه روح است، روح اساسا مجرد است. و روح وقتی اساسا مجرد است نسبتش با زمان و مکان یک نسبت مساوی است. اصلا قواعد روح… ارتباط من هم با امام زمان، به خصوص در این دوره، ارتباط­ها ارتباط­های روح است. روح به روح ارتباط دارد. زمان و مکان هم ندارد. نسبت شما در نظام روحانی با امیرالمومنین، هیچ تفاوتی با کسانی که در زمان امیرالمومنین بودند در همین نظام با  امیرالمومنین، ندارد. این حرف را یک خرده ورز بدهید برای خودتان. یعنی نسبتی که شما الان در نظام روحانی با امام حسین دارید، به لحاظ نظام روحانی، چون که چیزهای مجرد که زمان ندارد، با نسبت حبیب بن مظاهر یا مثلا با نسبت حضراتی که بودند در آن­جا با امام حسین، هیچ تفاوتی این نسبت ندارد. برای همین است که طرف آمد در جنگ جمل گفت: چنان و چنان و این­ها، حضرت گفتند برادرانم، فقد شَهِدَنا. نه کأنّ شهدنا، فقد شهدنا. چون که در آن نظام که اساسا این­ها زمان ندارد که. یعنی این­جوری نیست که یک عده­ای بودند در زمان امام حسین بودند، بعد الان هم که ما در زمان غیبت هستیم و حالا نمی­دانیم ظهور گیر ما می­آید یا نمی­آید. اصلا این معنای فرج نیست، در نظام روحانی. نسبتی که آن زمان ظهور با حضرت دارند، در نظام روحانی، هیچ تفاوتی با نسبتی که ما با حضرت داریم در آن زمان، ندارد. این­جاست که ما هی عرض می­کنیم خدمتتان که در یک نظام روحانی کسی اگر باشد، اصلا در فرج است. در فرج قرار گرفته. و در پروژه امام زمان قرار گرفته. چون که اصلا مسئله، پروژه امام زمان است. شما نگویید پس چه فرقی می­کند حضرت ظهور کنند؟ ظهور که حضرت تشریف می­آورند هم ارتباط­ها… اصل ارتباط­های باطنی است، من بارها عرض کردم. ما در زمان غیبت، که این زمان غیبت ما را برده در نظام روحانی اتفاقا. یعنی نسبتی که ما داریم با امام زمان می­گیریم، نسبت روحانی است. و فهمیده­ایم که می­توانیم نسبت روحانی بگیریم. اصلا عرفا ذیل این مسئله خیلی بحث­ها می­کنند. و جاء ربک، می­گویند شخص می­بیند خدا دارد می­آید پیشش. خدا می­آید. نه این­که و جاء امر ربک. علامه نگاه بکنید ذیل و جاء ربک و الملک. می­گوید یک حرف ساده­اش این است که و جاء ربک یعنی جاء امر ربک، جاء ربک یعنی جاء ربک، خدا می­آید پیش آدم. احساس می­کند چطوری با خدای غائبِ این­جوری… خدا آمد پیش من. خدا آمد. آدم یک سجده می­کند، احساس می­کند خدا آمد. در این نسبتی که ما گرفتیم، که نسبت­های باطنی گرفتیم، می­خواهم به شما بگویم ما برنمی­گردیم در زمان ظهور، به زمان ائمه. ما برمی­گردیم به زمان جلوتر. آن زمان جلوتر ترکیبی از نظام ظاهری و باطنی است. آن­جا هم همه مثل قیامت… عرض کردم می­گوید زمین ظهور، زمین صافی است، نه این­که پستی و بلندی ندارد، مثلا کوه­ها برداشته می­شود. نه، آن­جا هم نفاق نیست، آن­جا هم یا کفر محض یا ایمان محض. ارتباط­ها ارتباط­های باطنی است آن­جا هم با چیز. یعنی آن­جا هم غلبه باز با ارتباط­های باطنی است. این را دارد امت رو می­کند و جلو می­رود، بالا می­آید، که آن ارتباط­های باطنی را پیدا بکند. آماده شود برای حالت­های قیامتی، که زمان ظهور اتفاق می­افتد. و نسبت بگیرد با این پروژه. اصلا سعی کند پروژه امام زمان را ببرد جلو. آقا ما اگر درس بخوانیم، کار بکنیم، زندگی بکنیم، خانواده تشکیل دهیم، که حتی این میثاق غلیظ را که راجع به خانواده است شما ممکن بگویید این­جا هم میثاق غلیظ گفته، مثلا حالا غلظتش فرق می­کند. نه، این یک بحث است و درست هم هست. این یک لایه از بحث است. یک لایه از بحث این است که تشکیل خانواده باید نسبت داشته باشد با آن میثاق غلیظ. من خانواده می­خواهم، زندگی می­خواهم برای چه؟ زندگی می­خواهم برای آن پروژه. و آن پروژه را می­خواهم. میثاق غلیظ با آن میثاق غلیظ باید نسبت داشته باشد. این­ها دو تا میثاق غلیظند. اصلا این­ها پروژه… این باید با آن نسبت برقرار کند. تشکیل خانواده و این­ها باید نسبت برقرار کند. حالا که دارم تند تند می­گویم، بگذارید این روایت را هم خدمتتان عرض کنم و دیگر عرضم تمام.

خلاصه، حرفم این است: میثاق نبییین، که حالا یک بحث راجع به میثاق هست که میثاق از امت­ها هم همین است. ما اصلا حق نداریم در پروژه دیگری باشیم، حق نداریم. ما باید در پروژه امام زمان فکر کنیم. و ارتباط­های با امام زمان. و توجه تام به این پروژه، در نظام روحانی. و این هم هست که هر هدایتی، شما اگر لازم باشد که داشته باشید، آن هدایت هیچ وابسته به این نیست که شما امام زمان را ببینید الان. و اگر لازم باشد، می­بینید. ولی اصل این است که در این نظام روحانی این کار را بکنید.

این روایت اول کافی جلد 1 صفحه 333 در بحث غیبت، من لااقل یک قدری­اش را بخوانم. دارد عن ابی عبدالله علیه السلام قال: « أَقْرَبُ مَا يَكُونُ الْعِبَادُ مِنَ اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ أَرْضَى مَا يَكُونُ عَنْهُمْ إِذَا افْتَقَدُوا حُجَّةَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ لَمْ يَظْهَرْ لَهُمْ وَ لَمْ يَعْلَمُوا مَكَانَهُ وَ هُمْ فِي ذَلِكَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ لَمْ تَبْطُلْ حُجَّةُ اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ لَا مِيثَاقُهُ فَعِنْدَهَا فَتَوَقَّعُوا الْفَرَجَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً فَإِنَّ أَشَدَّ مَا يَكُونُ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِ إِذَا افْتَقَدُوا حُجَّتَهُ وَ لَمْ يَظْهَرْ لَهُمْ وَ قَدْ عَلِمَ أَنَّ أَوْلِيَاءَهُ لَا يَرْتَابُونَ وَ لَوْ عَلِمَ أَنَّهُمْ يَرْتَابُونَ مَا غَيَّبَ حُجَّتَهُ عَنْهُمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ وَ لَا يَكُونُ ذَلِكَ إِلَّا عَلَى رَأْسِ شِرَارِ النَّاس‏» نزدیک­ترین وضععیتی که بندگان با خدا برقرار می­کنند، و ارضی، از آن طرف رضایت و از آن طرف نزدیکی، این­ها با هم نسبت دارد، در بحث­های روحانیِ قیامتی أقرب با أرضی نسبت دارد، یعنی خدا از انسان، این رضی الله عنهم و رضوا عنه از این طرف وقتی شما نزدیکید، یعنی از آن طرف خدا راضی است. برای همین همه­جا دارد رضی الله عنهم و رضوا عنه. راضیة مرضیة. نظام­های دنیوی متکثر است که شما می­شود… چون همراه با بطلان است اصلا. سطح بشریت ما و سطح دنیویت ما با بطلان همراه است. آن بحث آیه معروف را خودتان بروید نگاه کنید که «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِيا» فلان و این­ها، بعد می­گوید: «كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ». اصلا آنی که بالاست آب است، می­ریزد توی زمین، کف بالا می­آورد. بطلان بالا می­آورد. یک آب­کف است. بطلانش تازه بالاتر است. و آن موقع کف­های به هم چسبیده دیده می­شوند. در صورتی که خود بطلان­ها به هم هیچ اتصالی ندارند. «تَحْسَبُهُمْ جَميعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى‏». آن موقع است که یک نفر ممکن است واقعا نزدیک پیغمبر باشد، أقرب باشد، به لحاظ بدنی، ولی به لحاظ روحی أقرب نباشد، أرضی نباشد. ممکن است تا پیش پیغمبر هم آمده باشد، همسر یک پیغمبر هم شده باشد، ولی… ولی در بعد روحانی این­گونه نیست دیگر. زمان ظهور حکم حالت قیامتی می­شود. این­جوری نیست که کسی بتواند نزدیک شود اصلا. اصلا نزدیکی آن­جا، نزدیکی­های مکانتی است. حالا بحث زیاد است.

اقرب و ارضی کِی است؟ می­خواهم بگویم چقدر این شرایط، شرایط برتری است. که شما دارید ارتباط­های پروژه­ای برقرار می­کنید. از این بالاتر می­خواهید؟ ارتباط­های کلان­پروژه­ای. یعنی این بالاترین حالتی است که می­تواند باشد. إِذَا افْتَقَدُوا حُجَّةَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ حجة الله مفقود شده، وَ لَمْ يَظْهَرْ لَهُمْ برای آن­ها ظاهر نیست، وَ لَمْ يَعْلَمُوا مَكَانَهُ مکانش را نمی­دانند، وَ هُمْ فِي ذَلِكَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ لَمْ تَبْطُلْ حُجَّةُ اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ ببینید این است. اینی که می­داند، این را می­داند. حجة الله که باطل نمی­شود که. وَ لَا مِيثَاقُهُ میثاق که باطل نمی­شود. درست است که لَمْ يَعْلَمُوا مَكَانَهُ ولی یعلمون یک چیزی را. می­داند که حجت خدا که در سیر من به سمت خداست، یعنی نظام قوس صعودی من است، به سمت خداست، و پروژه خداست، وَ لَا مِيثَاقُهُ این­که باطل نمی­شود. این می­شود ارضی حالت، اقرب حالت. لذا عزیزان! من هی تاکید می­کنم این توجه به امام زمان را، توجه حسرت­آمیز فقط نکنید. بله ما دوست داریم توحید در سراسر عالم پیاده بشود. توجهی از جنس توجه انجمن حجتیه­ای­ گیج هم نکنید. که توجهشان این است که آقا بیاید کار درست شود. بابا تو پروژه امام زمان را… لَمْ تَبْطُلْ حُجَّةُ اللَّهِ میثاق از بین نرفته. پروژه خدا از بین نرفته. تو باید آن پروژه را ببری جلو. اتفاقا توجه روحانی بفرمایید که شما الان در زمان ظهورید. برای همین است که فتوقعوا الفرج صباحا و مساء دوتا تعبیر دارد. یک موقع است منتظر باشید، توقع فرج کنید که فرج بعدا می­آید. این یک توجه است. نمی­گویم این اشتباه است. ولی توقع فرج هر لحظه یعنی چه؟ یعنی من در فرج هستم. اصلا این یعنی فرج. و البته مقدمات آن فرجِ چیز. که این­قدر می­گویند انتظار الفرج فرجکم، اصلا فرج همین انتظار فرج است. انتظار فرج به این معنایی که ما داریم می­گوییم. فتوقعوا الفرج صباحا و مساء. آن موقع صباحا و مساء هم آن بحث که فرج بعدا اتفاق می­افتد، همان­جوری که در روایات حوزه فرج داریم، مثل حضرت موسی که رفته بود که گفت «إِنِّي آنَسْتُ ناراً سَآتيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتيكُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُون‏» رفت، پیغمبر شد.  این امت هم همین­طور است. گاهی اوقات ممکن است فکر بکند می­رویم که با فلان جا بجنگیم، یکهو می­بینی ظهور شد. این­جوری است. شما در آن پروژه موسی که باشی، می­روی به این فکر که آتشی پیدا کنیم گرم شویم، یکهو در یک جنگی، بحثی وارد می­شوی، یکهو می­بینی ظهور شد. شما هر لحظه­تان مشمول فرج است الان. چون که در یک نظام دیگری، در همان نظامی که باید باشید، در نظام پروژه­ای هستید. ادامه روایت: «فَإِنَّ أَشَدَّ مَا يَكُونُ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِ » این سانتریفیوژ، حکم وقتی که هی قیامتی می­شود، هی به سمت استعداد مرگ و استعداد قیامت و استعداد ظهور و این­ها داریم می­رویم جلو، اتفاقا نشان می­دهد که حجة الله دارد می­رود بالا. وقتی می­شود اقرب، از آن طرف می­شود اشد غضباً، یعنی چه؟ یعنی این­که حجة الله دارد می­رود بالا. نگویید حجة الله در این زمان آمده پایین. نه، حجة الله دارد می­رود بالا. چون که «فَإِنَّ أَشَدَّ مَا يَكُونُ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِ إِذَا افْتَقَدُوا حُجَّتَهُ وَ لَمْ يَظْهَرْ لَهُمْ». حجت رفته ولی این پروژه را گم کرده. این می­شود اشد غضباً. «وَ قَدْ عَلِمَ أَنَّ أَوْلِيَاءَهُ لَا يَرْتَابُونَ» و خدا می­داند که اولیاء به شک نمی­افتند. دوره اصلا دوره شک نیست. چون­که اتفاقا حجت هی دارد تمام می­شود. «وَ لَوْ عَلِمَ أَنَّهُمْ يَرْتَابُونَ مَا غَيَّبَ حُجَّتَهُ عَنْهُمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ» اگر خدا می­دانست که این­ها به شک می­افتند، اصلا غیبت می­شد شک، اصلا این کار را نمی­کرد، حتی طرفة عین. یک لحظه خدا حجتش را برنمی­داشت، اگر غیبت یعنی شک. غیبت یعنی رفتن در اوج حجة الله. اوج یهدون بأمرنا. اوج هدایت به امر. «وَ لَا يَكُونُ ذَلِكَ إِلَّا عَلَى رَأْسِ شِرَارِ النَّاس» این نیست مگر بر رأس شرار ناس. یعنی شرار ناس، رأسش دیگر این موقع است. لذا این کسانی که الان هستند باید بروند مقابل آن قبلی­ها بوق بزنند. هی دارد حجة الله زیاد می­شود. و تکلیف ما روشن­تر می­شود. و باید روشن­تر شود. اگر روشن­تر نکنیم هی سقوط بدتری اتفاق می­افتد. همان­طور که رشدهای خوبی اتفاق می­افتد، سقوط­های بدتری هم به دلیل این­که حجة الله دارد هی تکمیل می­شود، اتفاق می­افتد.

سوال: حجت در دوران غیبت، شدیدتر است؟

جواب: نه، حجت در دوران غیبت شدیدتر نیست. ولی حجت نسبت به گذشته شدیدتر است. می­گوییم داریم می­رسیم به حالت قیامت. حجت در دوران ظهور اگر شدیدتر است، نه به خاطر این­که مثل زمان اهل بیت است، نه. الان حجت شدیدتر از زمان اهل بیت است. و اصلا شما ماجرای امام خمینی و انقلاب اسلامی را با این تحلیل باید نگاه کنید که اتفاقا این بخشی از ظهور آن حجت­هاست. خردپروژه­های آن کلان­پروژه است. که اتفاقا ارتباط­ها دارد زیادتر می­شود. و این­ها نسبت دارند با همدیگر. می­دانید که تشدید روح به تشدید خود بدن هم هست. یعنی بدن هی دارد بالغ­تر می­شود که تحمل روح­های برتر را پیدا می­کند. مثل بچه­ای که همین­طور بزرگ می­شود، بدنش هم قوی­ می­شود، روح حاکم بر او هم قوی می­شود. لذا این را این­طوری نخوانید صرفا در ذهنتان که بعدما ملئت ظلما و جورا، نه، این کما ملئت ظلما و جورا، همه چیز شَدید. آن­موقع در دوره ظهور، چون که تمام این را دارد به علاوه نظام بدنی حضرت. چون که این را دارد و آن را دارد، آن موقع یک چیز خیلی شدیدتری است. اصلا دیگر یک قیامت محضی است تقریبا. اصلا ما منافق نمی­توانیم داشته باشیم. در روایات دارد اگر کسی زیر سنگی خودش را پنهان کند، از سنگ صدا درمی­آید که این منافق این­جاست، بزنید بکشیدش. منافق نمی­شود داشته باشیم. طرف یا می­شود مومن، یا کافر. یعنی درواقع جاحد می­شود، منکر می­شود.

حالا ان­شاءالله که خدا دست ما را بگیرد، امام زمان با هدایت به امرش، دست ما را بگیرد و ایصال الی المطلوب بکند. ما را ببرد به آن­جایی که خودش می­خواهد ببرد. و ما کارگر امام زمان باشیم، کارگر باشیم. کارگری که هرجا را گفتند بیل بزن، هرچه گفتند بکن… او مشیة الله است، او عین الله است، او اُذُن الله است، او ید الله است، او رِجل الله است، او همه چیز است. او روح عالم است. کاگری هم متقابل است دیگر. الان یادم افتاد، حاج قاسم یک جمله داشت، معروف است؛ می­گفت خدا کارگر ماست، فقط دوتا شرط دارد. شرط اولش این است که به خدا، به این کارگر سپردی، به کس دیگری نباید بسپاری. به او برمی­خورد. معلوم است که رسیده. این چه عمق معرفتی است که حاج قاسم پیدا کرده؟ کارگر امام زمان بوده دیگر. دومین شرط این است که طوری که خودش می­خواهد کار را انجام دهد. کار را نهایتا درمی­آورد. ولی لزوما آن­طور که تو دلت می­خواهد درنمی­آورد. تهش درمی­آورد. این­جا را مصیبت می­دهد، آن­جا را چه کار می­کند و… اولش خراب می­کند، به هم می­ریزد. همه این کارها را می­کند. کارگر است، ولی کاربلد است دیگر. می­داند. مثلا شما می­گویی ساختمان بساز، می­آید می­کَنَد. چرا می­کَنی؟! تو نمی­فهمی، مهندس است دیگر، می­کند تا پِی بریزد. خیلی وقت­ها می­بینی خدا کار را می­ریزد به هم، چون که می­خواهد پی بریزد. یک جور خاص به خودش است خدا، امام زمان خاص به خودش است. ما نمی­خواهیم تعیین کنیم که امام زمان با ما چه کار کن. ولی فقط بگذار ما در این کارگری بمانیم. کارگر باشیم و کارگر بمانیم و کارگر بمیریم. حالا شهید بشویم ان­شاءالله.

این که فرمودید امام­شناسی، بله. واقعا امام­شناسی یکی از بحث­های بسیار لازم چه در بُعدهای تکوینی­اش، چه در بعدهای تشریعی­اش، وظیفه امام و به خصوص پروژه غیبت. نمی­شود اساسا خدا چنین پروژه­ای داشته باشد، در قرآن نگفته باشد. نمی­شود. لذا قرآن باید این­جا بیاید وسط و بگوید چی به چی است. و بعد در دامنه آن­ها روایت. نمی­شود این پروژه به این حد باشد و ذکر نشود. با هزاران آیه، اصلا همه قرآن پروژه ظهور است و پروژه این دوره است که باید انجام شود. همه نقل این داستان­ها مال همین دوره است.

مسارعین الیه فی قضاء حوائجه، که این حاجت­ها در اصل برمی­گردد به حاجت­های خودمان. حاجت آن پروژه است به عبارتی. چقدر حضرت غصه بخورد صباحا و مساء که الان زمین خالی از توحید است و زمین موحدانه نیست این ­طوری. و آن موقع منِ به حسب ظاهر شیعه هم برای خودم یک پروژه­های دیگر برداشتم. الله اکبر…

امام زمان ببخش ما را…