بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه پنجم معرفة المهدی
پاسخ به سوالات:
سوال شده درباره اینکه حضرت، بهاء عیسی است و کمال موسی است و…
بهاء عیسی، روح القدس است که بعدا میآید.
اما درباره حضرت موسی؛ اذواق انبیاء اینگونه است که حضرت موسی با اینکه فرد متواضعی بوده و اساسا در روایات ما آمده، پیغمبریاش صدقه سری این تواضعش بوده است، اما به شدت آدم پر هیبتی بوده است. میدانید که نورانیت از یک حدی که بیشتر شود، چشم را میزند. یعنی هیبت ایجاد میکند. نور با اینکه حالت جمالی دارد، ولی وقتی به آن اضافه میشود و نورانیت آن تشدید میشود، در حقیقت تبدیل به یک حالت جلالی میشود ، و خیلی خیرهکننده و پر ابهت میشود. گفتم روایتی هست که تا حدی این معنا را در خود دارد که حضرت… از عیون اخبار الرضا این روایت را بخوانم تا معلوم شود این به آن نورانیت حضرت برمیگردد و حضرت همین الان هم همینطور است، بعدا هم همین اتفاق میافتد که بسته به اینکه چه کسی با وجود نازنین حضرت برخورد میکند، حضرت تجلیات مختلفی در او میکنند، به دلیل اینکه او احتیاج به آن تجلی دارد، احتیاج به آن نحوه ارتباط دارد. کسی از امت حضرت عیسی اگر باشد، برای هدایت احتیاج به بهاء عیسوی دارد. حضرت اینگونه بر او تجلی میکنند. حتی بعدا در دوره ظهور هم همینگونه میشود. حضرت که فقط امام ما نیستند، امام عالم هستند. لذا دارند کار عالم را راه میاندازند. کسانی که آن ذوق موسوی را داشته باشند، که خیلی حالت غیوری و باهیبتی و کسی نمیتواند نزدیک شود و… یک چنین ویژگی در حضرت موسی بود، آنها برای هدایت آدم مناسب خودشان را میخواهند. و این آدم مناسب باز خود حضرت است، با یک تجلی دیگری به این صورت. کما اینکه آدمها سخنرانهای مختلف میخواهند، بسته به ذوقشان، بعضی ذوقشان قرآن، بعضی محبتی، بعضی خوفی، بعضی تاریخی و… است. بالاخره هر کسی یک ذوقی دارد. اینها احتیاج به آدمهای مختلفی دارند. بعضی چند ذوق را ممکن است داشته باشند. اینها همه در حضرت جمع است و همین الان هم هدایتی که میکند، یک نفر را باید با بهاء هدایت کند. یک نفر را باید با غیرت موسوی باید هدایت کند. یعنی آن هیبت موسوی و علیه جیوب النور که در … آمده، به نورانیت خود حضرت موسی که وقتی زیاد بوده ، به این نورانیت نمیشد نگاه کرد. تجلیهای نوری اینگونه، وقتی از حد زیاد میشود یک هیبتی ایجاد میکند. برای همین است که خیلی با حضرت موسی بعضا انس نمیگرفتند. برای همین بود که هارون به داستان حضرت موسی ضمیمه شد و خود حضرت موسی گفت که هارون بیاید. و این بحث شد که از حضرت رحمت، هارون کنار حضرت موسی قرار گرفت. من رحمتنا اخاه هارون نبیا. ما از رحمتمان، از حضرت رَحَموت، هارون را آوردیم، در کنار این غلبه هیبت قرار بگیرد تا این مسئله هدایت امت بتواند انجام شود. این بدین معنا نیست که حضرت موسی خدای نکرده یک زنندگی داشتهاست، اما به این معنا هست که وقتی کسانی هیبتشان خیلی زیاد میشود اینگونه می شود. حالا آدمهای پرهیبت هم احتیاج به آدمهای پرهیبت دارند. اینکه حضرت همه اینها را دارد، به صورت مفصل هم مدام تجلیات متعدد برای همه میکند ، برای هرکسی و برای هر امتی به تناسب خودش تجلی می کند. و این که با کتب و صحف خودشان هدایتشان میکند باز به همین دلیل است که او یک حالت جامعیت دارد و به این معنا هم نیست که میخواهد همه را مسلمان کند. نه، دارد بر اساس صحف خودشان با آنها صحبت میکند، حکم میکند و کار را جلو میبرد.
در این روایت، که روایت مهمی است، روایتش را بخوانم و یک نکته هم در انتهایش دارد، آن را توضیح دهم تا مقداری بحثمان جلوتر رود. حضرت رضا (سلام الله علیه) میفرمایند که « لَا بُدَّ مِنْ فِتْنَةٍ صَمَّاءَ َ صَيْلَمٍ ، لابدَّ از یک فتنه کرکننده شدید وحشتناک، يَسْقُطُ فِيهَا كُلُّ بِطَانَةٍ وَ وَلِيجَةٍ ، ویژگیها شبیه به قیامت با آن بحثهایی که تا حالا داشتیم که این دورهها، دورههای شبیه به قیامت است و آمادگی برای قیامت است، مثل آمادگی برای مرگ است. حالا ویژگیاش را باز هم عرض میکنم. هر بطانه و ولیجهای ساقط میشود. یعنی مطلب آنقدر سخت است که دوره به شدت ریزش است. کسانی که خیلی نزدیکند میریزند. کسانی که خیلی ادعا میکنند میریزند. ٍ وَ ذَلِكَ عِنْدَ فِقْدَانِ الشِّيعَةِ الثَّالِثَ مِنْ وُلْدِي، آن موقعی است که فرزندم سوم من را فاقد میشوند. اینجا این دقت را در روایت دارد: عند فقدان الشیعة، یعنی شیعه دارد از دست میدهد. به عبارتی بدن امام غایب میشود و در روایتی تصریح شده که شیعه دارد از امامش غایب میشود. چون که امامش را میبیند، منتها نمیشناسد. او دارد از بدن غایب میشود. يَبْكِي عَلَيْهِ السَّمَاءُ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ وَ كُلُّ حَرَّى وَ حَرَّانَ ، هر زن و مرد حزینی و آسمانها گریه میکنند، همه گریه میکنند. وَ كُلُّ حَزِينٍ لَهْفَانَ ثُمَّ قَالَ بِأَبِي وَ أُمِّي
، این خیلی است که در روایات ما هدف خلقت بحث غیبت و ظهور معرفی شده است. یک موقع ما نسبت به حضرت میگوییم بابی و امی، یک موقع حضرت رضا میگوید بابی و امی، پدر و مادرم فدای آن حضرت. این خیلی عجیب است و تکرارش هم خیلی زیاد است. در همه انبیا هم بوده که بابی و امی، که پدر و مادرم فدای آن حضرت. این چه جایگاه و پایگاهی است… سَمِيُّ جَدِّي همنام جد من شَبِيهِي شبیه من وَ شَبِيهُ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع شبیه موسی بن عمران راجع به شباهت حضرت به موسی بن عمران خیلی در روایات کار شده است. خیلی زیاد روایت دارد از تولد گرفته تا ویژگیهای حضرت، که عَلَيْهِ جُيُوبُ النُّورِ، بر او یک جیوب نوری هست تَتَوَقَّدُ بِشُعَاعِ ضِيَاءِ الْقُدْسِ که این جیوب نور، روشنیاش به ضیاء قدس است یعنی یک نور مجرد است که حالا عرض میکنم. كَمْ مِنْ حَرَّى مُؤْمِنَةٍ وَ كَمْ مُؤْمِنٍ مُتَأَسِّفٍ حَيْرَانَ حَزِينٍ عِنْدَ فِقْدَانِ الْمَاءِ الْمَعِينِ چقدر این مردان متاسف هستند وقتی این ماء گوارا از دست میرود ، كَأَنِّي بِهِمْ آيِسٌ مَا كَانُوا ، اینها کأنه دیگر مایوس هستند که این اتفاق بیفتد و حضرت بیاید، قَدْ نُودُوا نِدَاء ، یک ندایی را میشنوند، مَنْ بَعُدَ كَمَا يَسْمَعُ مَنْ قَرُبَ ، کسانی که بعیدند همانگونه میشنوند که قریبند، یعنی بعید و قریب یکجور میشنوند. در ویژگیهای قیامتی که خیلی داریم روی آن مانور میدهیم و خود روایات هم همین معنا را میگوید، در قیامت وقتی شما میگویید این حقیقت کمالی چیست؟ حقیقت کمالی این است که اتفاقی که افتاده این است و کار حضرت چیست و کار ما چیست، دقت کنید. امام از بدن گذشته، امام درست است که در این عالم هست و بدن دارد، ولی از مرحله بدن در هدایت گذشته است. حضرت مستقر شدهاند، در حقیقت آن نقطه مستقرشان نقطه هدایت به امر است. امام یک سری هدایتهای ظاهری داشتهاند که افراد میآمدند دور امام جمع میشدند، بحثی میکردند، حرفی میزدند، مثلا جعلت فداک این این این، حضرت هم جواب میدادند. یک هدایتهای خیلی رسمی اینگونه داشتهاند. و اما یک هدایت دیگری که امام دارد، هدایت به امر است. هدایت به امر یعنی هدایت به ملکوت شما. یعنی با ملکوت شما کار دارد، نه هدایت خلقی به این صورت که با بدن شما کار داشته باشد و شما ببینید. این هدایت به امر هم در قرآن دارد که” وَ جَعَلْنَا مِنهُمْ أَئمَّةً يَهدُونَ بِأَمْرِنَا ” سجده24 ، یعنی به امر هدایت میکنند. این هدایت به امر، که امر هم همان ملکوت است، در آیات پایانی سوره مبارکه یس این هست که “إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيًْا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ “”فَسُبْحَانَ الَّذِى بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كلُِّ شىَْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون ” یس 82 و83 . حالا امام در این دوره چه کار دارد میکند؟ یعنی گرانیگاهش کجاست؟ نه اینکه از آن هدایتهای آنجوری که کسی را ببیند، چیزی به ایشان بگوید یا برای ابدال اتفاق بیفتد. این هم هست، ولی الان استقرار امام در هدایت به امر است. یعنی هدایتهای باطنی الان است. شخص را هدایت باطنی میکند. امام در این گرانیگاه الان هست. یعنی محل استقرار امام این است. گرچه هدایتهای عادی ظاهری به دلیل اینکه به هر جهت بدنی وجود دارد، این هدایتها هم هست. ولی اگر تناسب بخواهید بگیرید آن دسته از هدایتها کمرنگتر است. وقتی دارم میگویم گرانیگاه است، منظورم این نیست که جایی دیگر کاری نمیکنند. حتما میکنند، چون بدن دارند. ولی محل استقرار حضرت، هدایت به امر است. خب چرا این حقیقت برای ما کمالیه است ؟ چون که ما هم از مرحله بدن گذشتهایم. باید بگذریم. این ویژگی این دوره است. اگر شما اشتباه بکنید در ویژگی این دوره، زمین بازی این دوره را نشناسید، باز به دلیل رسوخی که در مرحله بدن ما داریم و اساسا خودمان را بدن میدانیم، برای همین است که فکر میکنیم ما میمیریم مثلا ما زیر خاک میرویم! نه بابا، اصلا ما زیر خاک نمیرویم. اصلا قرار نیست ما زیر خاک برویم. یک پیرهنی است که آن زیر خاک میرود. ما که زیر خاک نمیرویم. ولی ما به شدت درگیر بدنیم. وقتی میگوییم خودمان، انقدر این پیرهن به ما چسبیده که فکر میکنیم این پیرهن اصلا جزء خودمان است، اصلا مال خودمان است و اصلا خودمان است. در صورتی که این یک پیرهن است که تن ماست. ویژگی این دوره و زمین بازی این دوره این است اتفاقا، که شما بدانید گرانیگاه امام این است، دارد هدایت به امر میکند. پس شما هم ارتباطت با امام همین است. یعنی ارتباطهایت با امام ارتباطهای از نوع بدنی نیست. ارتباطهای جنس قیامتی است. قیامت ویژگیاش این است که دور و نزدیک ندارد. دور و نزدیک دارد، با بدن نیست. اصلا مسائل قیامتی اینگونه است، ” إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنينَ” آل عمران 68. کی به ابراهیم نزدیکتر است؟ در روایات میبینیم که حضرت موسی طلب کرده که جزء شیعیان چه کسی باشد؟ جزء شیعیان و پیروان و امت پیغمبر باشد. مگر میشود حضرت موسی جزء امت پیغمبر باشد؟ بله. چونکه شما در معیار زمان و مکان را ملاک میگذارید، معلوم است که نمیتواند جزء امت قرار بگیرد. ولی اگر معیارها قیامتی شود، دیگر جزء امت قرار میگیرد. اصلا هرکسی که تبعیت کند جزء امت قرار میگیرد. ویژگی این دوره این نیست که امام را ببینیم و بشناسیم. البته ما اگر دنبال این هستیم که امام را ببینیم و بشناسیم به دلیلی است که اگر در این دوره کسی امام را ببیند و بشناسد، خودش علامتی است. علامتی است بر اینکه به رشد خاصی رسیده است. کما اینکه در داستان حضرت یوسف، که یک شباهتی را آنجا از آن یاد کردیم، ببیند و بشناسد این همان چیزی است که به ترتیب اول بنیامین شناخت، بعد لاوی در آن صحنه ماند و شناخت. یعنی همان برادری که گفته بود من برنمیگردم. و بعد برادران برگشتند، وقتی که آماده شدند گفتند أ أنت یوسف؟! برادران معلوم است کاملا به یک آمادگی رسیده بودند که وقتی که دیدند و شناختند دیگر پشت سرش مقاومت نبود. پشت سرش توبه بود. و باید با این حوادث این اتفاق بیفتد تا طرف آماده شود.
شما هر چه قدر مسئله را قیامتیتر کنید، اساسا مسئله بدن کمرنگ میشود. خب این دوره ما چه کار باید بکنیم؟ کارمان این است که هرچقدر شخص میتواند با امام ارتباط درونی باید پیدا کند. مرتب. بفرمایید در روز ده بار، بیست بار! که توسط خود امام هدایت شود. یعنی قبلا ما میرفتیم پیش امام، چون گرانیگاه امام در هدایت به امر نبود. گرانیگاه امام در هدایتهای ظاهری بود. امروز شما باید بروی پیش امام، منتها در همان جایی که گرانیگاه امام است. یعنی شما مرتب باید در محضر امام زمان برسید. مرتب! قبل از کلاس، بعد از کلاس، قبل نماز، بعد نماز. همان ارتباط امر، عالم روحتان. خیال هم میتواند به شما خیلی کمک کند. یعنی خیال این جنبه ایمانی را به شما بدهد که شما فکر کنید در محضر امام نشستهاید.
یک توضیح در پرانتز بدهم، این مهم است. اینکه عرض میکنم ما به دلیل اینکه خیلی رسوخ در عالم ماده کردهایم ، خود نفس را هم که میبینیم با اینکه نفس نه خودش نه حیث تعلقیاش به بدن مادی نیست، از پنجره آن، داریم آن را نگاه و به اشتباه تحلیل میکنیم. مثلا فکر میکنیم بدنمان خسته میشود، روحمان هم خسته میشود. چون از این پنجره داریم نگاه میکنیم، فکر میکنیم بدنمان خسته میشود پس روحمان هم خسته میشود. در صورتی که روح نه خسته میشود، نه چرت میزند، نه میخوابد، نه زمان دارد، نه مکان دارد. فکر میکنیم ما اینجا هستیم روحمان هم اینجاست. از یک پنجرهای با یک احکامی داریم به چیزی نگاه میکنیم که آن اصلا احکامش یک چیز دیگر است. این روح ما چون مظهری از خدای لاتأخذه سنة و لا نوم است، اصلا لا سنة و لا نوم است. اصلا روح نمیخوابد ، روح نمیمیرد. ما میمیریم، این بدن از بین میرود، لذا و من نعمره ننکسه فی الخلق، نه ننکسه فی الامر. چون که روح در عالم امر است، اصلا نَکسی در آن اتفاق نمیافتد. پیر نمیشود. ما پیر نمیشویم، این را دقت کنید. نیست که ما از دریچه بدن داریم روح را نگاه میکنیم، احکام بدن را به روح بار میکنیم. و این اشتباه است. ما صدا میشنویم، چون صداها را در این عالم دنیا میشنویم و با ویژگیهایی میشنویم که مثلا منبع صوت وجود دارد، که شما جهت صوت را میتوانید تشخیص دهید. چون که از منبع صوت میشنوید و جهت دارد و چون که زمانی و مکانی است، منبع صوت یک جایی است ، شما گوشتان یکجوری طراحی شده که این منبع را میتواند تشخیص دهد کجاست، به اشتباه فکر میکنیم صوت اساسا اینگونه است. فکر میکنیم صوتی که ما میشنویم و روح ما بخواهد بشنود، همینگونه مادی است. چون که از پنجره ماده نگاه میکنیم، از پنجره بدن. برای همین است که شما خواب میبینید، در خواب صدا میشنوید، و هیچ چیزی هم تکان نمیخورد. یا خواب میبینید، در خواب هم یک چیزی واقعا میبینید، ولی نوری نیست واقعا به این تعبیر نوری که شما ببینید. برای همین است که خیلیها به این سمت گرایش پیدا میکنند که اینکه داشت نداء من قَرُب شبیه نداء من بَعُد است، این به خاطر همین ویژگی مجردی است که اتفاق میافتد و حیث تجردیای است که دارد اتفاق میافتد. و امام وقتی که در این موقعها حرف میزند، به خصوص با نزدیکان خودش، و فراخوان میکند، ما چون یک رسوخ در عالم ماده داریم، اینها را به تکنولوژی میزنیم. مثلا فکر کردهایم یک ابزاری پیدا شده، ابزار تکنولوژی که نداء من قَرُب با نداء من بَعُد یکی است، یکجور میشنوند. یعنی قرب و بعد اصلا اهمیتی ندارد. ما این را وقتی ما میخواهیم تحلیل کنیم، چون منطق حاکم بر آن را نمیدانیم، میزنیم به اینکه احتمالا حضرت، وقتی که تشریف میآورند با یک گوشی مثلا وصل میشوند و بعد همه حضرت را میبینند. و همه هم صدای حضرت را با یک تون و فرکانس میشنوند. حالا خواستند این را میوت میکنند، نخواستند بلند میکنند و…. فکر میکنیم اینجوری اتفاق میافتد. من نمیخواهم اینجور چیزی را کلا نفی کنم. اما روایات ما این معنا را نمیخواهد بگوید. همان معنای حیث تجردی که امام در این دوره با شیعیانش کار کرده، که وقتی حرف میزند، به نداء، نودوا بنداء اینها در درون خودشان میشنوند. با روح این را میشنود. و واقعا میشنود. وقتی که میگویم حقیقت استکمالیه است و شخص بالا میآید، نکته همین است. حضرت موسی وقتی که رفت به پیغمبری برسد، در روایات ما هست، ذیل إنی أنا الله لا اله الا انا فاعبدنی و أقمِ الصلوة لذکری، آنجا هست که صدا را از همه طرف میشنید، از منبع نمیشنید. چرا؟ این صدا را هم او میشنید، نه اینکه هرکسی بشنود. مثل اینکه یک نفر فالگوش بایستد و بشنود. صدا را او میشنید. این که حضرت آن فراخوانهایی که میدهند، انقدر این آمادگیها ایجاد شده، در آن کسانی که در این آمادگی هستند که بیایند، و اینکه به این مرتبه دست پیدا کردند، که خیلی وقتها رقیقههایی از این همیشه بوده است. مثل تلهپاتی. مثلا مادر، فرزندها یک چیزهای اینچنینی با همدیگر دارند.
من یادم است یک بار کوه رفته بودم، در برف سختی گیر افتاده بودم. برفی که تقریبا تا سینهام بود. شست پایم سیاه شد در برف. مدتی در برف بودیم و هیچ کاری نمیتوانستیم بکنیم. تا آمدم خانه، در زدم، مادرم گفت شست پایت چه شده؟ بله؟! گفت من حس کردم که شست پای تو یک چیزی شده. اینها ارتباطهای روحانی است که اینها با هم دارند. که این قدر روایات ما آمده، وقتی امام ناراحت میشود، امام غصهدار میشود، مردم به تبع او غصهدار میشوند. یک غصهای در دلشان میآید. چونکه آنها جزء شئون امام هستند. و آنهایی که هرچقدر نزدیکترند، اینگونه ترند. این را شما یقین بدانید که وقتی در شهادت حاج قاسم، همه اینگونه شدند ، به خاطر اینکه امام خیلی ناراحت شد. امام غصهدار شد. و این غصه امام، شریان پیدا کرد. کمااینکه در اینهایی که در حد قوای امام قرار میگیرند، این اتفاق میافتد. یعنی هدایت به امر، اصلا معنیاش این است. هدایت به امر معنی اش این است که شخص هرچقدر بیهواتر شده باشد (این حرف خیلی مهم است)، مدام ”
أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه ” (جاثیه23 )را کنار گذاشته باشد، و هم لایستکبرون شده باشد، بیهواتر شده باشد، آنجا وعاء مشیة الله میشود. او هم درش تصمیمی ایجاد میشود، نه اینکه تصمیم میگیرد. تصمیم در این شخص ایجاد میشود. او جزء قوای امام است. یعنی وقتی امام میخواهد، او میخواهد. امام ناراحت میشود، او ناراحت میشود. مثل روحی که … میشود، دست و پا کرخت میشود. دست و پا حوصله کار دیگر ندارد. روح چون ناراحت یا خوشحال شده، میبینید خودش نشاطی در دست و پا میریزد. به خاطر این است که هرچقدر شخص بیهواتر، اینگونهتر.
در بحث روح، روح که زمان و مکان ندارد. شما وقتی جسمت میخواهد یکجا برود خسته میشود. ولی شما روحت را متوجه یک جایی میکنی، بعد متوجه جایی دیگر. روح متوجه جایی میشود و اصلا هم خسته نمیشود از اینکه متوجه جایی شده است. مثلا این نیست که از کربلا آمده مشهد، اووووه چقدر راه آمده! اصلا نه کربلاست، نه مشهد است. فقط یک حیث توجه پیدا کرده است. اصلا نه در کربلاست و نه در مشهد است. روح در جایی نیست. نه که ما از این پنجره داریم آن حقیقت را نگاه میکنیم…این قرب و بعد در این حقیقت استکمالی یعنی ما هم از مرحله بدن امام باید بگذریم. یعنی شما همینطوری میخواهی مقرب شوی، مدام با امام باش. صبح و شب، صباحا و مسائا. با امام باش. در فکر امام باش. با امام راز و نیاز کن. پیش امام بنشین. این آن چیزی است که… اصلا گرانیگاه امام چون اینجاست، گرانیگاه تو هم همینجور باید باشد. اگر ما دنبال شناسایی بدن هم هستیم، به خاطر این است که یعنی گواهی میدهد به اینکه روحمان به درجه خاصی رسیده است. آنجا هم سربازها و کسانی که نزدیکند و دورند در دوره ظهور هم، درست است که بدن هست، و بالاخره در این عالم دارد اتفاق میافتد. ولی به دلیل اینکه این حیثهای قیامتی جدی شده است، امام پیام خودش را به سربازهای خودش در آن طرف دنیا فاکس نمیکند. یا واتس اپ نمیکند. امام با آن حیثهای تجردیاش آنها را دارد هدایت میکند و با آنها کار میکند. اینکه میگویند ” يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ “(ابراهیم 48)، یک جور دیگر میشود، این یک جور دیگر را باید ما امروز تمرین کنیم. مثل اینکه به شما میگویند در قیامت قواعدش یک جور دیگر است. خب من چه کار کنم؟ یک جور دیگر است خب! نه، این دقیقا به این معناست که این یک جور دیگر، دقیقا باید به الان کشیده شود. ما تصورمان راجع به قیامت خیلی چک وعدهای است کلا! نه که تصورمان راجع به قیامت خیلی چک وعدهای است، بالاخره ظاهرا یک چیزهایی هست و میرویم و میبینیم. مثلا نامه عملمان را اینگونه میدهند، بعد میگویند” اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِکَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً ” (اسرا14 )، خودت بخوان، خودت بفهم، خودت حساب کن، خودت… بالاخره یک قواعد اینجوری هست. کسی اگر آماده برای آن قواعد نباشد، استعداد آن قواعد را در این دنیا نداشته باشد، و در این دنیا لوازمش فراهم نشده باشد، مثل یک بچه میماند که شما ممکن است بگویید در رحم این شُش و چشم و غیره به چه دردت میخورد؟ خب به درد آن طرف میخورد. وقتی میخواهد زاییده شود، به درد آن طرف میخورد. یعنی باید استعداد آنچه میخواهد آن طرف اتفاق بیفتد، این طرف باید برایش اتفاق بیفتد. یعنی حالا دیگر خالصةً یوم القیامة یک چیز خیلی خالصی است، ولی رشحاتش را باید این طرف تجربه کرده باشد. دستور گرفتن از امام را باید… این که آقای جاودان میگویند، اینها حرفهای خیلی فوقالعادهای است. میگفتم آقا ما چه کار کنیم؟ میگفتند «شما نباید بفهمید چه کار بکنید، امام باید به شما بگوید چه کار بکنید» این حرف میدانید یعنی چه؟! یعنی شما نباید برای خودت تصمیم بگیرید که! امام باید برای شما تصمیم بگیرد. یعنی شما باید امام برایت تصمیم بگیرد. به عبارتی یعنی محل تصمیم امام باشی. روی قربی که پیدا کردی، امام به تو میگوید چه کار بکنی. این کار را بکن، آن کار را بکن، پیش این برو، پیش آن نرو، چه کار نکن و همه اینها. این درس را بخوان، این درس را نخوان. باید این استعداد تجردی این مدلی برای ما حاصل شود. چون که امام در دوره ظهور هم همین حیث بدن دارد ولی تصور نکنید که یک حکمرانی میکند از این دست حکمرانی که ما میکنیم. این مدلی حکمرانی میکند که به شیوه بدنی مینشیند در یک جا، به یکی فاکس میکند و به یکی پیام میدهد و …. به این شیوه نیست. هست، کمرنگ است. او در همین حالت نداء من قَرُب عین من بَعُد. اصلا آنجا قرب و بعد و بدنی برداشته میشود. کما اینکه در قیامت برداشته میشود. و اینجا هم شما باید این بعد را بردارید. یعنی شما اصلا گذاشتهاند که تکمیل شوید. چون آن طرف روز ظهور این مدلی است، احتیاج به یک کلاس درس داشتهایم ما که همین جوری برخورد بکنیم با این پدیده. و آماده بشویم برای اینکه امام با ما با بدنش کار نمیکند، حتی در ظهور. درست است بدن دارد، یکجایی هست، حکومت دارد و … ولی قرار نیست گرانیگاهش با ما با بدنش باشد. و یک حکمرانی شبیه اینجا باشد. این ویژگیای است که اساسا یک چیزی پیوسته به قیامت دارد نزدیک میشود. این همان بحثی بود که از ابتدا عرض کردیم. مدام به قیامت داریم ما نزدیک میشویم. قیامت ویژگیهایش اینگونه است. دقت کردید؟ حالا ببینید چقدر میتوانید پیش امام بنشینید. هرجا مینشینی، یا صاحب الزمان. اینجا وقتی شما ارتباط پیدا میکنید با امام، امام آنجا دارد با شما ارتباط پیدا میکند. لذا این احکام بدن را به روح تسری ندهید. روح احکام خودش را دارد و مدلش یک جور دیگر است. آن خیلی دارد قوی میشود. او که تخت بالقیس را برمیدارد در چشم به هم زدنی،” قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ “(نمل 40)، میآورد، یعنی بالاتر از سرعت نور که اصلا میگویند انرژی میشود، کسی که این کار را به عنوان مامور سلیمان میکند، این یک خلقی است که در آن نقطه دارد انجام میدهد. نه اینکه آن را با سرعت نور برمیدارد میآورد. اینجا دارد خلق میکند، کمااینکه شما حواست اینجاست و بعد حواست یک جای دیگر است. الان کربلاست، بعد حواست مشهد است. اگر قدرت بر خلق داشته باشی میتوانی این کار را بکنی. طی الارض اصلا همین طور است. توجه روح است که بدن را دارد میکشد. شما هم همین کار را میکنید، توجه میکنید، منتها این توجه بدنتان را نمیکشد. یک ریاضتهایی دارد که اگر انجام شود، بدن را هم میکشد. عملا توجه روح دارد به آن سمت میرود. که میتواند بدن را با خودش همراه کند و بدن را اینجا … میکند و آنجا مجدد خلق میکند.
مقداری بحث سنگین شد.
رفقا ویژگی این دوره را جدی بگیرید. شما باید بفهمید زمین بازی امام چیست، که بفهمید زمین بازی خودتان چیست. امام از مرحله بدن عبور کرده است. بعد ما مدام دنبال این هستیم که بدن کجاست؟ بدن که هست و ما هم داریم میبینیم. میگویند خیلی هم میبینیم. آن چیزی که براساس آن در اینجا حتی بعد از ظهور اتفاق میافتد، هدایتهای به امر است. اصلا قرب و بعدهای قیامتی است. رویه دنیایی همین الان هم خیلی وقتها عوض میشود، با یک سرعت بالا. من از متخصصین پرسیدم، حتی تا چندین سال آینده اینها کاری میکنند که دیوار با شما حرف میزند، یک پیام را از داخل دیوار میدهند. همانهایی که رسانهها دستشان است، زبان دیوار را باز میکنند. این اتفاق برای 500 سال بعد هم نیست. در حدی که برای 7-8 سال بعد است. آنطوری که متخصصین این مسئله میگفتند. اینگونه دنیا اصلا یک مدل دیگر میشود. حالا صوت را چگونه از داخل دیوار درمیآورند؟ بالاخره خودشان میدانند چطور دربیاورند. که آیوتی (اینترنت اشیاء) یکی از بحثهای قلیل همین بحث است. کما اینکه همین دنیا دارد واقعا حوادثش تغییر میکند و مدلهایش عوض میشود. ولی یک تفاوت مدل جدی میکند. به عبارتی ورقش قرار است برگردد. و این هم آمادگی میخواهد. کمااینکه شما با نرمافزارهای جدید میخواهی کار کنید، یک آمادگی لازم دارید. باید آشنا با نرمافزارها باشید. سفر با اسنپ، تعیین مسیر با ویز، انتقال پول اینترنتی و همه اتفاقاتی که امروز دارد میافتد، حتی همین مسئله که کریر پول الان یک سری صفر و یک است، اینها همه اتفاقات خیلی خاصی است. اینکه یک سری صفر و یک دارد آن ارزش را منتقل میکند. قبلا طلا کریر پول بود، یعنی کریر آن ارزش بود، امروزه یک چیزهای دیگری کریر ارزش است. واقعا همین مقدارش را هم در دنیا نگاه کنید، دارد یک سری رویهها عوض میشود. ولی آن یک ورق دیگری است که باید برگردد. تلقی بنده این است (مستنداتی هم برایش هست) این عالم مادی و این همه انغمار در عالم مادی، یک دورهای خودش را پس میزند. نه اینکه بگویم دورهای میشود که دیگر ماشین و… نیست، این حالت رسوخی که در ماده و اخلادی که در ماده ایجاد شده، این خودش خودش را پس میزند. کما اینکه همین الان رشحاتش در دنیا دارد دیده میشود. مثلا دیدهاید اقوامی که دارند رها میکنند، میروند در یک روستا، طور خاصی زندگی میکنندو… یعنی دارند پس میزنند. یک موقعی این بشر، شما فکر کنید در خانه نشستهاید، در و دیوار یک صدایی را دارد پخش میکند که شما نمیخواهی! و نمیتوانی آن را میوت کنی! دست شما نیست. ببینید چقدر حال به هم زن خواهد شد! در این نقاطی که خیلی به اوج میرسد معمولا… فوارهها در نقاط اوجش پایین میافتند. در نقاط اوج، دیگر حال همه را به هم میزند. گرایش به روح و روحانیت خیلی بالا خواهد رفت، کما اینکه در دنیا الان یک مقداری رشحاتش دیده میشود.
سوال: آیا حاج قاسم هم در زمان جنگ، با هدایت به امر جلو میرفتند؟
جواب: خیلی از چیزها را با هدایت به امر جلو میرفتند. بله. شما همین الان نگاه کنید، در روایات ما چقدر به القاء سبّوحی تاکید شده است. به القاء و نفث روعی، نفث و دمیدن در روح. گفتهاند که شیعه باید مُفَهَّم باشد. یعنی مُلهَم باشد، یعنی امام به او بگوید چه کند و چه نکند. القاء داشته باشد. الهام داشته باشد. شیعه باید اینگونه باشد. وقتی مدام میگویند شیعه باید اینگونه باشد، یک جنبهاش این است که دارند برای یک جریان دیگری آماده میکنند. این جریان حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) باید آنقدر تبلیغ شود، که صباحا و مسائا بنشینید ارتباط روحی با حضرت برقرار کنید. بعد وقتی که ما بگوییم این کار را برای حضرت بکنیم، آن کار را برای حضرت بکنیم، آن موقع ارتباط حضرت و هدایت به امر حضرت با خودمان را خواهیم دید. که به سمتی هدایت میشویم که خودمان اصلا چنین تصمیمی نگرفتهایم. اصلا چرا من تصمیم بگیرم؟ این فرمایش حضرت صدیقه طاهره از آن فرمایشهای فوقالعاده است: «أُرید أن لاأرید، میخواهم که چیزی نخواهم» خیلی خوب است. ظرف وجودی انسان، با القائات، ظرف مشیت خود خدا شود. مشیت سلوکی، نه مشیت وجودی. مشیت وجودی که همینگونه هست. در مشیت سلوکی اینگونه باشد. به حسب ظاهر من دارم این طرف میروم، آن طرف میروم، این درس را میخوانم و… ولی کس دیگری، او میکشد قلاب را. ای بیبصر من میروم، او میکشد قلاب را! کس دیگری دارد میکشد، میبرد، میآورد. منی این وسط وجود ندارد. شیعیان خودشان را براساس همین ارتباطهای روحی، حتی بعد از ظهور هم همینطور است. بحثهای آقای برونسی هم همینطور است.
سوال: این مشغله که در فضای انقلاب نوعا درست میشود، چگونه میشود مدل خودمان را به آن سمت قیامتی ببریم؟
جواب: الذین یذکرون الله قیاما و قعودا برای بیکارها که نیست! ما فکر میکنیم این دغدغههای انقلاب مانع است از اینکه انسان چه کار بکند. بله، اگر کسی واقعا یکجوری دارد فعالیت میکند که مانع از توجه به خداست، کلا اینجور فعالیت اشتباه است، حتی برای انقلاب. این که گفتهاند الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض، یعنی مدام در همین حالت است. دارد کارش را انجام میدهد ولی مدام در همین حالت است. شما الان رانندگی میکنید، رانندگی مانع این است که فکر کنید؟ مانع این است که با کسی حرف بزنید؟ نه، دارید رانندگی میکنید با یک نفر هم حرف میزنید. مانع است از اینکه فکر کنید؟ نه. من بسیاری از بحثهایم را پشت فرمان آماده میکنم، یعنی مقدمات و مطالعاتش را انجام میدهم، تنظیمش پشت فرمان است. اینکه مانع نیست که آدم فکر کند. اگر انسان یکجوری زندگی کند که نه نمازش را درست میتواند بخواند، نه تهجدی میتواند بکند، نه قرآنی میتواند بخواند، نه توجهی میتواند بکند، این چهطور… این حالت را اصلا نمیخواهند! این کار انقلابها را پیش نمیبرد. کار انقلابهای دینی را این پیش نمیبرد. اگر کسی اینگونه میخواهد زندگی کند و برای انقلاب کار کند. کار انقلابهای دینی را به شباهت با امام پیش میبرد. امام هرجوری هست، شما هم شبیه به او عمل کن. هرچه گفته. من درآوردی از خودت در نیاور! هرچه گفتهاند، همان گونه عمل کن. کار انقلاب را آن پیش میبرد. شما از کجا میدانی که یک روضهای شرکت میکنی، یک نفسی میزنی، یک تهجدی میکنی، یک سجدهای میکنی… یک بحثی در مدیریت هست، بعدا انشاءالله یکجایی خواهم گفت ، این که آقا راجع به امام یک حرف خیلی فوقالعادهای میزدند و این حرف خیلی معنا دارد در این بحثها، و آن این است که «امام توکل خودش را در رگهای ملت مثل خون جریان میداد.» این خیلی مهم است. یک مدیر کارش این نیست که فقط بیاید هی بدود، گرچه دویدنش مهم است. اما یک کار مهمش این است که آن توکل و نشاط خودش را بتواند در خون طلبه بدواند ، در خون آن زیردستان. بتواند در حقیقت آن ویژگیهای خودش را انتقال دهد. آن ویژگیهای خوب را انتقال دهد. ویژگیهای خوب پیدا کند و آن را انتقال دهد. انتقال هم فقط سمینار رفتن نیست، آن تهجدی که او میکند، آن نشاط علمی که او داردو غیره، قطع به یقین تاثیر میگذارد در پایین و کسانی که با آنها ارتباط روحی دارد و با آنجایی که ارتباط روحی برقرار کرده است. در آنجا تاثیر میگذارد. حتما اینگونه است، حتما.
هدایتهای به امر اینگونه است. جریان به این سمت میرود که تعداد زیادتری دارند بهرهمند میشوند و توجههای روحانی میکنند و حضرت به آنها توجههای روحانی میکند. یک 313 نفر هستند، یک سری گارد ویژهای هستند که آنها دیگر خیلی به دل حضرت دل دادهاند.
آیات و روایات ماند، انشاءالله بعد.
دستور هم درآمد. مرتب به فکر حضرت بودن، مرتب.