فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه پنجم معرفة المهدی

پاسخ به سوالات:

سوال شده درباره این­که حضرت، بهاء عیسی است و کمال موسی است و…

بهاء عیسی، روح القدس است که بعدا می­آید.

اما درباره حضرت موسی؛ اذواق انبیاء این­گونه است که حضرت موسی با این­که فرد متواضعی بوده و اساسا در روایات ما آمده، پیغمبری­اش صدقه سری این تواضعش بوده است، اما به شدت آدم پر هیبتی بوده است. می­دانید که نورانیت از یک حدی که بیشتر شود، چشم را می­زند. یعنی هیبت ایجاد می­کند. نور با این­که حالت جمالی دارد، ولی وقتی به آن اضافه می­شود و نورانیت آن تشدید می­شود، در حقیقت تبدیل به یک حالت جلالی می­شود ، و خیلی خیره­کننده و پر ابهت می­شود. گفتم روایتی هست که تا حدی این معنا را در خود دارد که حضرت… از عیون اخبار الرضا این روایت را بخوانم تا معلوم شود این به آن نورانیت حضرت برمی­گردد و حضرت همین الان هم همین­طور است، بعدا هم همین اتفاق می­افتد که بسته به این­که چه کسی با وجود نازنین حضرت برخورد می­کند، حضرت تجلیات مختلفی در او می­کنند، به دلیل این­که او احتیاج به آن تجلی دارد، احتیاج به آن نحوه ارتباط دارد. کسی از امت حضرت عیسی اگر باشد، برای هدایت احتیاج به بهاء عیسوی دارد. حضرت این­گونه بر او تجلی می­کنند. حتی بعدا در دوره ظهور هم همین­گونه می­شود. حضرت که فقط امام ما نیستند، امام عالم هستند. لذا دارند کار عالم را راه می­اندازند. کسانی که آن ذوق موسوی را داشته باشند، که خیلی حالت غیوری و باهیبتی و کسی نمی­تواند نزدیک شود و… یک چنین ویژگی در حضرت موسی بود، آن­ها برای هدایت آدم مناسب خودشان را می­خواهند. و این آدم مناسب باز خود حضرت است، با یک تجلی دیگری به این صورت. کما اینکه آدمها سخنرانهای مختلف می­خواهند، بسته به ذوقشان، بعضی ذوقشان قرآن، بعضی محبتی، بعضی خوفی، بعضی تاریخی و… است. بالاخره هر کسی یک ذوقی دارد. اینها احتیاج به آدمهای مختلفی دارند. بعضی چند ذوق را ممکن است داشته باشند. اینها همه در حضرت جمع است و همین الان هم هدایتی که می­کند، یک نفر را باید با بهاء هدایت کند. یک نفر را باید با غیرت موسوی باید هدایت کند. یعنی آن هیبت موسوی و علیه جیوب النور که در … آمده، به نورانیت خود حضرت موسی که وقتی زیاد بوده ، به این نورانیت نمی­شد نگاه کرد. تجلی­های نوری این­گونه، وقتی از حد زیاد می­شود یک هیبتی ایجاد می­کند. برای همین است که خیلی با حضرت موسی بعضا انس نمی­گرفتند. برای همین بود که هارون به داستان حضرت موسی ضمیمه شد و خود حضرت موسی گفت که هارون بیاید. و این بحث شد که از حضرت رحمت، هارون کنار حضرت موسی قرار گرفت. من رحمتنا اخاه هارون نبیا. ما از رحمتمان، از حضرت رَحَموت، هارون را آوردیم، در کنار این غلبه هیبت قرار بگیرد تا این مسئله هدایت امت بتواند انجام شود. این بدین معنا نیست که حضرت موسی خدای نکرده یک زنندگی داشته­است، اما به این معنا هست که وقتی کسانی هیبتشان خیلی زیاد می­شود این­گونه می شود. حالا آدم­های پرهیبت هم احتیاج به آدم­های پرهیبت دارند. این­که حضرت همه این­ها را دارد، به صورت مفصل هم مدام تجلیات متعدد برای همه می­کند ، برای هرکسی و برای هر امتی به تناسب خودش تجلی می کند. و این که با کتب و صحف خودشان هدایتشان می­کند باز به همین دلیل است که او یک حالت جامعیت دارد و به این معنا هم نیست که می­خواهد همه را مسلمان کند. نه، دارد بر اساس صحف خودشان با آن­ها صحبت می­کند، حکم می­کند و کار را جلو می­برد.

در این روایت، که روایت مهمی است، روایتش را بخوانم و یک نکته هم در انتهایش دارد، آن را توضیح دهم تا مقداری بحثمان جلوتر رود. حضرت رضا (سلام الله علیه) می­فرمایند که « لَا بُدَّ مِنْ‏ فِتْنَةٍ صَمَّاءَ َ صَيْلَمٍ‏ ، لابدَّ از یک فتنه کرکننده شدید وحشتناک،  يَسْقُطُ فِيهَا كُلُّ بِطَانَةٍ وَ وَلِيجَةٍ ، ویژگی­ها شبیه به قیامت با آن بحث­هایی که تا حالا داشتیم که این دوره­ها، دوره­های شبیه به قیامت است و آمادگی برای قیامت است، مثل آمادگی برای مرگ است. حالا ویژگی­اش را باز هم عرض می­کنم. هر بطانه و ولیجه­ای ساقط می­شود. یعنی مطلب آن­قدر سخت است که دوره به شدت ریزش است. کسانی که خیلی نزدیکند می­ریزند. کسانی که خیلی ادعا می­کنند می­ریزند. ٍ وَ ذَلِكَ عِنْدَ فِقْدَانِ الشِّيعَةِ الثَّالِثَ مِنْ وُلْدِي‏، آن موقعی است که فرزندم سوم من را فاقد می­شوند. این­جا این دقت را در روایت دارد: عند فقدان الشیعة، یعنی شیعه دارد از دست می­دهد. به عبارتی بدن امام غایب می­شود و در روایتی تصریح شده که شیعه دارد از امامش غایب می­شود. چون که امامش را می­بیند، منتها نمی­شناسد. او دارد از بدن غایب می­شود. يَبْكِي عَلَيْهِ السَّمَاءُ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ وَ كُلُّ حَرَّى وَ حَرَّانَ ‏ ، هر زن و مرد حزینی و آسمان­ها گریه می­کنند، همه گریه می­کنند. وَ كُلُّ حَزِينٍ لَهْفَانَ ثُمَّ قَالَ بِأَبِي وَ أُمِّي‏

، این خیلی است که در روایات ما هدف خلقت بحث غیبت و ظهور معرفی شده است. یک موقع ما نسبت به حضرت می­گوییم بابی و امی، یک موقع حضرت رضا می­گوید بابی و امی، پدر و مادرم فدای آن حضرت. این خیلی عجیب است و تکرارش هم خیلی زیاد است. در همه انبیا هم بوده که بابی و امی، که پدر و مادرم فدای آن حضرت. این چه جایگاه و پایگاهی است… سَمِيُّ جَدِّي هم­نام جد من شَبِيهِي شبیه من  وَ شَبِيهُ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع‏ شبیه موسی بن عمران راجع به شباهت حضرت به موسی بن عمران خیلی در روایات کار شده است. خیلی زیاد روایت دارد از تولد گرفته تا ویژگی­های حضرت، که عَلَيْهِ جُيُوبُ النُّورِ، بر او یک جیوب نوری هست تَتَوَقَّدُ بِشُعَاعِ ضِيَاءِ الْقُدْسِ که این جیوب نور، روشنی­اش به ضیاء قدس است یعنی یک نور مجرد است که حالا عرض می­کنم. كَمْ مِنْ حَرَّى مُؤْمِنَةٍ وَ كَمْ مُؤْمِنٍ مُتَأَسِّفٍ حَيْرَانَ حَزِينٍ عِنْدَ فِقْدَانِ الْمَاءِ الْمَعِينِ چقدر این مردان متاسف هستند وقتی این ماء گوارا از دست می­رود ، كَأَنِّي بِهِمْ آيِسٌ مَا كَانُوا ، اینها کأنه دیگر مایوس هستند که این اتفاق بیفتد و حضرت بیاید، قَدْ نُودُوا نِدَاء ، یک ندایی را می­شنوند،  مَنْ بَعُدَ كَمَا يَسْمَعُ مَنْ قَرُبَ ‏ ، کسانی که بعیدند همان­گونه می­شنوند که قریبند، یعنی بعید و قریب یک­جور می­شنوند. در ویژگی­های قیامتی که خیلی داریم روی آن مانور می­دهیم و خود روایات هم همین معنا را می­گوید، در قیامت وقتی شما می­گویید این حقیقت کمالی چیست؟ حقیقت کمالی این است که اتفاقی که افتاده این است و کار حضرت چیست و کار ما چیست، دقت کنید. امام از بدن گذشته، امام درست است که در این عالم هست و بدن دارد، ولی از مرحله بدن در هدایت گذشته است. حضرت مستقر شده­اند، در حقیقت آن نقطه مستقرشان نقطه هدایت به امر است. امام یک سری هدایت­های ظاهری داشته­اند که افراد می­آمدند دور امام جمع می­شدند، بحثی می­کردند، حرفی می­زدند، مثلا جعلت فداک این این این، حضرت هم جواب می­دادند. یک هدایت­های خیلی رسمی این­گونه داشته­اند. و اما یک هدایت دیگری که امام دارد، هدایت به امر است. هدایت به امر یعنی هدایت به ملکوت شما. یعنی با ملکوت شما کار دارد، نه هدایت خلقی به این صورت که با بدن شما کار داشته باشد و شما ببینید. این هدایت به امر هم در قرآن دارد که” وَ جَعَلْنَا مِنهُمْ أَئمَّةً يَهدُونَ بِأَمْرِنَا ” سجده24 ، یعنی به امر هدایت می­کنند. این هدایت به امر، که امر هم همان ملکوت است، در آیات پایانی سوره مبارکه یس این هست که “إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيًْا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ “”فَسُبْحَانَ الَّذِى بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون ” یس 82 و83 . حالا امام در این دوره چه کار دارد می­کند؟ یعنی گرانی­گاهش کجاست؟ نه این­که از آن هدایت­های آن­جوری که کسی را ببیند، چیزی به ایشان بگوید یا برای ابدال اتفاق بیفتد. این هم هست، ولی الان استقرار امام در هدایت به امر است. یعنی هدایت­های باطنی الان است. شخص را هدایت باطنی می­کند. امام در این گرانی­گاه الان هست. یعنی محل استقرار امام این است. گرچه هدایت­های عادی ظاهری به دلیل این­که به هر جهت بدنی وجود دارد، این هدایت­ها هم هست. ولی اگر تناسب بخواهید بگیرید آن دسته از هدایت­ها کم­رنگ­تر است. وقتی دارم می­گویم گرانی­گاه است، منظورم این نیست که جایی دیگر کاری نمی­کنند. حتما می­کنند، چون بدن دارند. ولی محل استقرار حضرت، هدایت به امر است. خب چرا این حقیقت برای ما کمالیه است ؟ چون که ما هم از مرحله بدن گذشته­ایم. باید بگذریم. این ویژگی این دوره است. اگر شما اشتباه بکنید در ویژگی این دوره، زمین بازی این دوره را نشناسید، باز به دلیل رسوخی که در مرحله بدن ما داریم و اساسا خودمان را بدن می­دانیم، برای همین است که فکر می­کنیم ما می­میریم مثلا ما زیر خاک می­رویم! نه بابا، اصلا ما زیر خاک نمی­رویم. اصلا قرار نیست ما زیر خاک برویم. یک پیرهنی است که آن زیر خاک می­رود. ما که زیر خاک نمی­رویم. ولی ما به شدت درگیر بدنیم. وقتی می­گوییم خودمان، انقدر این پیرهن به ما چسبیده که فکر می­کنیم این پیرهن اصلا جزء خودمان است، اصلا مال خودمان است و اصلا خودمان است. در صورتی که این یک پیرهن است که تن ماست. ویژگی این دوره و زمین بازی این دوره این است اتفاقا، که شما بدانید گرانی­گاه امام این است، دارد هدایت به امر می­کند. پس شما هم ارتباطت با امام همین است. یعنی ارتباط­هایت با امام ارتباط­های از نوع بدنی نیست. ارتباط­های جنس قیامتی است. قیامت ویژگی­اش این است که دور و نزدیک ندارد. دور و نزدیک دارد، با بدن نیست. اصلا مسائل قیامتی این­گونه است، ” إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنينَ” آل عمران 68. کی به ابراهیم نزدیک­تر است؟ در روایات می­بینیم که حضرت موسی طلب کرده که جزء شیعیان چه کسی باشد؟ جزء شیعیان و پیروان و امت پیغمبر باشد. مگر می­شود حضرت موسی جزء امت پیغمبر باشد؟ بله. چون­که شما در معیار زمان و مکان را ملاک می­گذارید، معلوم است که نمی­تواند جزء امت قرار بگیرد. ولی اگر معیارها قیامتی شود، دیگر جزء امت قرار می­گیرد. اصلا هرکسی که تبعیت کند جزء امت قرار می­گیرد. ویژگی این دوره این نیست که امام را ببینیم و بشناسیم. البته ما اگر دنبال این هستیم که امام را ببینیم و بشناسیم به دلیلی است که اگر در این دوره کسی امام را ببیند و بشناسد، خودش علامتی است. علامتی است بر این­که به رشد خاصی رسیده است. کما این­که در داستان حضرت یوسف، که یک شباهتی را آن­جا از آن یاد کردیم، ببیند و بشناسد این همان چیزی است که به ترتیب اول بنیامین شناخت، بعد لاوی در آن صحنه ماند و شناخت. یعنی همان برادری که گفته بود من برنمی­گردم. و بعد برادران برگشتند، وقتی که آماده شدند گفتند أ أنت یوسف؟! برادران معلوم است کاملا به یک آمادگی رسیده بودند که وقتی که دیدند و شناختند دیگر پشت سرش مقاومت نبود. پشت سرش توبه بود. و باید با این حوادث این اتفاق بیفتد تا طرف آماده شود.

شما هر چه قدر مسئله را قیامتی­تر کنید، اساسا مسئله بدن کم­رنگ می­شود. خب این دوره ما چه کار باید بکنیم؟ کارمان این است که هرچقدر شخص می­تواند با امام ارتباط درونی باید پیدا کند. مرتب. بفرمایید در روز ده بار، بیست بار! که توسط خود امام هدایت شود. یعنی قبلا ما می­رفتیم پیش امام، چون گرانی­گاه امام در هدایت به امر نبود. گرانی­گاه امام در هدایت­های ظاهری بود. امروز شما باید بروی پیش امام، منتها در همان جایی که گرانی­گاه امام است. یعنی شما مرتب باید در محضر امام زمان برسید. مرتب! قبل از کلاس، بعد از کلاس، قبل نماز، بعد نماز. همان ارتباط امر، عالم روحتان. خیال هم می­تواند به شما خیلی کمک کند. یعنی خیال این جنبه ایمانی را به شما بدهد که شما فکر کنید در محضر امام نشسته­اید.

یک توضیح در پرانتز بدهم، این مهم است. این­که عرض می­کنم ما به دلیل این­که خیلی رسوخ در عالم ماده کرده­ایم ، خود نفس را هم که می­بینیم با این­که نفس نه خودش نه حیث تعلقی­اش به بدن مادی نیست، از پنجره آن، داریم آن را نگاه و به اشتباه تحلیل می­کنیم. مثلا فکر می­کنیم بدنمان خسته می­شود، روحمان هم خسته می­شود. چون از این پنجره داریم نگاه می­کنیم، فکر می­کنیم بدنمان خسته می­شود پس روحمان هم خسته می­شود. در صورتی که روح نه خسته می­شود، نه چرت می­زند، نه می­خوابد، نه زمان دارد، نه مکان دارد. فکر می­کنیم ما این­جا هستیم روحمان هم این­جاست. از یک پنجره­ای با یک احکامی داریم به چیزی نگاه می­کنیم که آن اصلا احکامش یک چیز دیگر است. این روح ما چون مظهری از خدای لاتأخذه سنة و لا نوم است، اصلا لا سنة و لا نوم است. اصلا روح نمی­خوابد ، روح نمی­میرد. ما می­میریم، این بدن از بین می­رود، لذا و من نعمره ننکسه فی الخلق، نه ننکسه فی الامر. چون که روح در عالم امر است، اصلا نَکسی در آن اتفاق نمی­افتد. پیر نمی­شود. ما پیر نمی­شویم، این را دقت کنید. نیست که ما از دریچه بدن داریم روح را نگاه می­کنیم، احکام بدن را به روح بار می­کنیم. و این اشتباه است. ما صدا می­شنویم، چون صداها را در این عالم دنیا می­شنویم و با ویژگی­هایی می­شنویم که مثلا منبع صوت وجود دارد، که شما جهت صوت را می­توانید تشخیص دهید. چون که از منبع صوت می­شنوید و جهت دارد و چون که زمانی و مکانی است، منبع صوت یک جایی است ، شما گوشتان یک­جوری طراحی شده که این منبع را می­تواند تشخیص دهد کجاست، به اشتباه فکر می­کنیم صوت اساسا این­گونه است. فکر می­کنیم صوتی که ما می­شنویم و روح ما بخواهد بشنود، همین­گونه مادی است. چون که از پنجره ماده نگاه می­کنیم، از پنجره بدن. برای همین است که شما خواب می­بینید، در خواب صدا می­شنوید، و هیچ چیزی هم تکان نمی­خورد. یا خواب می­بینید، در خواب هم یک چیزی واقعا می­بینید، ولی نوری نیست واقعا به این تعبیر نوری که شما ببینید. برای همین است که خیلی­ها به این سمت گرایش پیدا می­کنند که اینکه داشت نداء من قَرُب شبیه نداء من بَعُد است، این به خاطر همین ویژگی مجردی است که اتفاق می­افتد و حیث تجردی­ای است که دارد اتفاق می­افتد. و امام وقتی که در این موقع­ها حرف می­زند، به خصوص با نزدیکان خودش، و فراخوان می­کند، ما چون یک رسوخ در عالم ماده داریم، این­ها را به تکنولوژی میزنیم. مثلا فکر کرده­ایم یک ابزاری پیدا شده، ابزار تکنولوژی که نداء من قَرُب با نداء من بَعُد یکی است، یک­جور می­شنوند. یعنی قرب و بعد اصلا اهمیتی ندارد. ما این را وقتی ما می­خواهیم تحلیل کنیم، چون منطق حاکم بر آن را نمی­دانیم، می­زنیم به این­که احتمالا حضرت، وقتی که تشریف می­آورند با یک گوشی مثلا وصل می­شوند و بعد همه حضرت را می­بینند. و همه هم صدای حضرت را با یک تون و فرکانس می­شنوند. حالا خواستند این را میوت می­کنند، نخواستند بلند می­کنند و…. فکر می­کنیم این­جوری اتفاق می­افتد. من نمی­خواهم این­جور چیزی را کلا نفی کنم. اما روایات ما این معنا را نمی­خواهد بگوید. همان معنای حیث تجردی که امام در این دوره با شیعیانش کار کرده، که وقتی حرف می­زند، به نداء، نودوا بنداء این­ها در درون خودشان می­شنوند. با روح این را می­شنود. و واقعا می­شنود. وقتی که می­گویم حقیقت استکمالیه است و شخص بالا می­آید، نکته همین است. حضرت موسی وقتی که رفت به پیغمبری برسد، در روایات ما هست، ذیل إنی أنا الله لا اله الا انا فاعبدنی و أقمِ الصلوة لذکری، آن­جا هست که صدا را از همه طرف می­شنید، از منبع نمی­شنید. چرا؟ این صدا را هم او می­شنید، نه این­که هرکسی بشنود. مثل این­که یک نفر فال­گوش بایستد و بشنود. صدا را او می­شنید. این که حضرت آن فراخوان­هایی که می­دهند، انقدر این آمادگی­ها ایجاد شده، در آن کسانی که در این آمادگی هستند که بیایند، و این­که به این مرتبه دست پیدا کردند، که خیلی وقت­ها رقیقه­هایی از این همیشه بوده است. مثل تله­پاتی. مثلا مادر، فرزندها یک چیزهای این­چنینی با هم­دیگر دارند.

من یادم است یک بار کوه رفته بودم، در برف سختی گیر افتاده بودم. برفی که تقریبا تا سینه­ام بود. شست پایم سیاه شد در برف. مدتی در برف بودیم و هیچ کاری نمی­توانستیم بکنیم. تا آمدم خانه، در زدم، مادرم گفت شست پایت چه شده؟ بله؟! گفت من حس کردم که شست پای تو یک چیزی شده. این­ها ارتباط­های روحانی است که این­ها با هم دارند. که این قدر روایات ما آمده، وقتی امام ناراحت می­شود، امام غصه­دار می­شود، مردم به تبع او غصه­دار می­شوند. یک غصه­ای در دلشان می­آید. چون­که آن­ها جزء شئون امام هستند. و آن­هایی که هرچقدر نزدیک­ترند، این­گونه ترند. این را شما یقین بدانید که وقتی در شهادت حاج قاسم، همه این­گونه شدند ، به خاطر این­که امام خیلی ناراحت شد. امام غصه­دار شد. و این غصه امام، شریان پیدا کرد. کمااین­که در این­هایی که در حد قوای امام قرار می­گیرند، این اتفاق می­افتد. یعنی هدایت به امر، اصلا معنی­اش این است. هدایت به امر معنی ­اش این است که شخص هرچقدر بی­هواتر شده باشد (این حرف خیلی مهم است)، مدام ”

أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه ” (جاثیه23 )را کنار گذاشته باشد، و هم لایستکبرون شده باشد، بی­هواتر شده باشد، آن­جا وعاء مشیة الله می­شود. او هم درش تصمیمی ایجاد می­شود، نه این­که تصمیم می­گیرد. تصمیم در این شخص ایجاد می­شود. او جزء قوای امام است. یعنی وقتی امام می­خواهد، او می­خواهد. امام ناراحت می­شود، او ناراحت می­شود. مثل روحی که … می­شود، دست و پا کرخت می­شود. دست و پا حوصله کار دیگر ندارد. روح چون ناراحت یا خوشحال شده، می­بینید خودش نشاطی در دست و پا می­ریزد. به خاطر این است که هرچقدر شخص بی­هواتر، این­گونه­تر.

در بحث روح، روح که زمان و مکان ندارد. شما وقتی جسمت می­خواهد یک­جا برود خسته می­شود. ولی شما روحت را متوجه یک جایی می­کنی، بعد متوجه جایی دیگر. روح متوجه جایی می­شود و اصلا هم خسته نمی­شود از این­که متوجه جایی شده است. مثلا این نیست که از کربلا آمده مشهد، اووووه چقدر راه آمده! اصلا نه کربلاست، نه مشهد است. فقط یک حیث توجه پیدا کرده است. اصلا نه در کربلاست و نه در مشهد است. روح در جایی نیست. نه که ما از این پنجره داریم آن حقیقت را نگاه می­کنیم…این قرب و بعد در این حقیقت استکمالی یعنی ما هم از مرحله بدن امام باید بگذریم. یعنی شما همین­طوری می­خواهی مقرب شوی، مدام با امام باش. صبح و شب، صباحا و مسائا. با امام باش. در فکر امام باش. با امام راز و نیاز کن. پیش امام بنشین. این آن چیزی است که… اصلا گرانی­گاه امام چون این­جاست، گرانی­گاه تو هم همینجور باید باشد. اگر ما دنبال شناسایی بدن هم هستیم، به خاطر این است که یعنی گواهی می­دهد به این­که روحمان به درجه خاصی رسیده است. آن­جا هم سربازها و کسانی که نزدیکند و دورند در دوره ظهور هم، درست است که بدن هست، و بالاخره در این عالم دارد اتفاق می­افتد. ولی به دلیل این­که این حیث­های قیامتی جدی شده است، امام پیام خودش را به سربازهای خودش در آن طرف دنیا فاکس نمی­کند. یا واتس اپ نمی­کند. امام با آن حیث­های تجردی­اش آن­ها را دارد هدایت می­کند و با آنها کار می­کند. این­که می­گویند ” يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ “(ابراهیم 48)، یک جور دیگر می­شود، این یک جور دیگر را باید ما امروز تمرین کنیم. مثل این­که به شما می­گویند در قیامت قواعدش یک جور دیگر است. خب من چه کار کنم؟ یک جور دیگر است خب! نه، این دقیقا به این معناست که این یک جور دیگر، دقیقا باید به الان کشیده شود. ما تصورمان راجع به قیامت خیلی چک وعده­ای است کلا! نه که تصورمان راجع به قیامت خیلی چک وعده­ای است، بالاخره ظاهرا یک چیزهایی هست و می­رویم و می­بینیم. مثلا نامه عملمان را این­گونه می­دهند، بعد می­گویند” اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى‏ بِنَفْسِکَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً ” (اسرا14 )، خودت بخوان، خودت بفهم، خودت حساب کن، خودت… بالاخره یک قواعد این­جوری هست. کسی اگر آماده برای آن قواعد نباشد، استعداد آن قواعد را در این دنیا نداشته باشد، و در این دنیا لوازمش فراهم نشده باشد، مثل یک بچه می­ماند که شما ممکن است بگویید در رحم این شُش و چشم و غیره به چه دردت می­خورد؟ خب به درد آن طرف می­خورد. وقتی می­خواهد زاییده شود، به درد آن طرف می­خورد. یعنی باید استعداد آن­چه می­خواهد آن طرف اتفاق بیفتد، این طرف باید برایش اتفاق بیفتد. یعنی حالا دیگر خالصةً یوم القیامة یک چیز خیلی خالصی است، ولی رشحاتش را باید این طرف تجربه کرده باشد. دستور گرفتن از امام را باید… این که آقای جاودان می­گویند، این­ها حرف­های خیلی فوق­العاده­ای است. می­گفتم آقا ما چه کار کنیم؟ می­گفتند «شما نباید بفهمید چه کار بکنید، امام باید به شما بگوید چه کار بکنید» این حرف می­دانید یعنی چه؟! یعنی شما نباید برای خودت تصمیم بگیرید که! امام باید برای شما تصمیم بگیرد. یعنی شما باید امام برایت تصمیم بگیرد. به عبارتی یعنی محل تصمیم امام باشی. روی قربی که پیدا کردی، امام به تو می­گوید چه کار بکنی. این کار را بکن، آن کار را بکن، پیش این برو، پیش آن نرو، چه کار نکن و همه این­ها. این درس را بخوان، این درس را نخوان. باید این استعداد تجردی این مدلی برای ما حاصل شود. چون که امام در دوره ظهور هم همین حیث بدن دارد ولی تصور نکنید که یک حکمرانی می­کند از این دست حکمرانی که ما می­کنیم. این مدلی حکمرانی می­کند که به شیوه بدنی می­نشیند در یک جا، به یکی فاکس می­کند و به یکی پیام می­دهد و …. به این شیوه نیست. هست، کمرنگ است. او در همین حالت نداء من قَرُب عین من بَعُد. اصلا آنجا قرب و بعد و بدنی برداشته می­شود. کما این­که در قیامت برداشته می­شود. و این­جا هم شما باید این بعد را بردارید. یعنی شما اصلا گذاشته­اند که تکمیل شوید. چون آن طرف روز ظهور این مدلی است، احتیاج به یک کلاس درس داشته­ایم ما که همین جوری برخورد بکنیم با این پدیده. و آماده بشویم برای این­که امام با ما با بدنش کار نمی­کند، حتی در ظهور. درست است بدن دارد، یک­جایی هست، حکومت دارد و … ولی قرار نیست گرانی­گاهش با ما با بدنش باشد. و یک حکمرانی شبیه این­جا باشد. این ویژگی­ای است که اساسا یک چیزی پیوسته به قیامت دارد نزدیک می­شود. این همان بحثی بود که از ابتدا عرض کردیم. مدام به قیامت داریم ما نزدیک می­شویم. قیامت ویژگی­هایش این­گونه است. دقت کردید؟ حالا ببینید چقدر می­توانید پیش امام بنشینید. هرجا می­نشینی، یا صاحب الزمان. اینجا وقتی شما ارتباط پیدا می­کنید با امام، امام آن­جا دارد با شما ارتباط پیدا می­کند. لذا این احکام بدن را به روح تسری ندهید. روح احکام خودش را دارد و مدلش یک جور دیگر است. آن خیلی دارد قوی می­شود. او که تخت بالقیس را برمی­دارد در چشم به هم زدنی،” قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ “(نمل 40)، می­آورد، یعنی بالاتر از سرعت نور که اصلا می­گویند انرژی می­شود، کسی که این کار را به عنوان مامور سلیمان می­کند، این یک خلقی است که در آن نقطه دارد انجام می­دهد. نه این­که آن را با سرعت نور برمی­دارد می­آورد. این­جا دارد خلق می­کند، کمااین­که شما حواست این­جاست و بعد حواست یک جای دیگر است. الان کربلاست، بعد حواست مشهد است. اگر قدرت بر خلق داشته باشی می­توانی این کار را بکنی. طی الارض اصلا همین طور است. توجه روح است که بدن را دارد می­کشد. شما هم همین کار را می­کنید، توجه می­کنید، منتها این توجه بدنتان را نمی­کشد. یک ریاضت­هایی دارد که اگر انجام شود، بدن را هم می­کشد. عملا توجه روح دارد به آن سمت می­رود. که می­تواند بدن را با خودش همراه کند و بدن را این­جا … می­کند و آنجا مجدد خلق می­کند.

مقداری بحث سنگین شد.

رفقا ویژگی این دوره را جدی بگیرید. شما باید بفهمید زمین بازی امام چیست، که بفهمید زمین بازی خودتان چیست. امام از مرحله بدن عبور کرده است. بعد ما مدام دنبال این هستیم که بدن کجاست؟ بدن که هست و ما هم داریم می­بینیم. می­گویند خیلی هم می­بینیم. آن چیزی که براساس آن در این­جا حتی بعد از ظهور اتفاق می­افتد، هدایت­های به امر است. اصلا قرب و بعدهای قیامتی است. رویه دنیایی همین الان هم خیلی وقت­ها عوض می­شود، با یک سرعت بالا. من از متخصصین پرسیدم، حتی تا چندین سال آینده این­ها کاری می­کنند که دیوار با شما حرف می­زند، یک پیام را از داخل دیوار می­دهند. همان­هایی که رسانه­ها دستشان است، زبان دیوار را باز می­کنند. این اتفاق برای 500 سال بعد هم نیست. در حدی که برای 7-8 سال بعد است. آن­طوری که متخصصین این مسئله می­گفتند. این­گونه دنیا اصلا یک مدل دیگر می­شود. حالا صوت را چگونه از داخل دیوار درمی­آورند؟ بالاخره خودشان می­دانند چطور دربیاورند. که آیوتی (اینترنت اشیاء) یکی از بحث­های قلیل همین بحث است. کما این­که همین دنیا دارد واقعا حوادثش تغییر می­کند و مدل­هایش عوض می­شود. ولی یک تفاوت مدل جدی می­کند. به عبارتی ورقش قرار است برگردد. و این هم آمادگی می­خواهد. کمااینکه شما با نرم­افزارهای جدید می­خواهی کار کنید، یک آمادگی لازم دارید. باید آشنا با نرم­افزارها باشید. سفر با اسنپ، تعیین مسیر با ویز، انتقال پول اینترنتی و همه اتفاقاتی که امروز دارد می­افتد، حتی همین مسئله که کریر پول الان یک سری صفر و یک است، اینها همه اتفاقات خیلی خاصی است. اینکه یک سری صفر و یک دارد آن ارزش را منتقل می­کند. قبلا طلا کریر پول بود، یعنی کریر آن ارزش بود، امروزه یک چیزهای دیگری کریر ارزش است. واقعا همین مقدارش را هم در دنیا نگاه کنید، دارد یک سری رویه­ها عوض می­شود. ولی آن یک ورق دیگری است که باید برگردد. تلقی بنده این است (مستنداتی هم برایش هست) این عالم مادی و این همه انغمار در عالم مادی، یک دوره­ای خودش را پس می­زند. نه این­که بگویم دوره­ای می­شود که دیگر ماشین و… نیست، این حالت رسوخی که در ماده و اخلادی که در ماده ایجاد شده، این خودش خودش را پس می­زند. کما اینکه همین الان رشحاتش در دنیا دارد دیده می­شود. مثلا دیده­اید اقوامی که دارند رها می­کنند، می­روند در یک روستا، طور خاصی زندگی می­کنندو… یعنی دارند پس می­زنند. یک موقعی این بشر، شما فکر کنید در خانه نشسته­اید، در و دیوار یک صدایی را دارد پخش می­کند که شما نمی­خواهی! و نمی­توانی آن را میوت کنی! دست شما نیست. ببینید چقدر حال به هم زن خواهد شد! در این نقاطی که خیلی به اوج می­رسد معمولا… فواره­ها در نقاط اوجش پایین می­افتند. در نقاط اوج، دیگر حال همه را به هم می­زند. گرایش به روح و روحانیت خیلی بالا خواهد رفت، کما این­که در دنیا الان یک مقداری رشحاتش دیده می­شود.

سوال: آیا حاج قاسم هم در زمان جنگ، با هدایت به امر جلو می­رفتند؟

جواب: خیلی از چیزها را با هدایت به امر جلو می­رفتند. بله. شما همین الان نگاه کنید، در روایات ما چقدر به القاء سبّوحی تاکید شده است. به القاء و نفث روعی، نفث و دمیدن در روح. گفته­اند که شیعه باید مُفَهَّم باشد. یعنی مُلهَم باشد، یعنی امام به او بگوید چه کند و چه نکند. القاء داشته باشد. الهام داشته باشد. شیعه باید این­گونه باشد. وقتی مدام می­گویند شیعه باید این­گونه باشد، یک جنبه­اش این است که دارند برای یک جریان دیگری آماده می­کنند. این جریان حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) باید آن­قدر تبلیغ شود، که صباحا و مسائا بنشینید ارتباط روحی با حضرت برقرار کنید. بعد وقتی که ما بگوییم این کار را برای حضرت بکنیم، آن کار را برای حضرت بکنیم، آن موقع ارتباط حضرت و هدایت به امر حضرت با خودمان را خواهیم دید. که به سمتی هدایت می­شویم که خودمان اصلا چنین تصمیمی نگرفته­ایم. اصلا چرا من تصمیم بگیرم؟ این فرمایش حضرت صدیقه طاهره از آن فرمایش­های فوق­العاده است: «أُرید أن لاأرید، می­خواهم که چیزی نخواهم» خیلی خوب است. ظرف وجودی انسان، با القائات، ظرف مشیت خود خدا شود. مشیت سلوکی، نه مشیت وجودی. مشیت وجودی که همین­گونه هست. در مشیت سلوکی این­گونه باشد. به حسب ظاهر من دارم این طرف می­روم، آن طرف می­روم، این درس را می­خوانم و… ولی کس دیگری، او می­کشد قلاب را. ای بی­بصر من می­روم، او می­کشد قلاب را! کس دیگری دارد می­کشد، می­برد، می­آورد. منی این وسط وجود ندارد. شیعیان خودشان را براساس همین ارتباط­های روحی، حتی بعد از ظهور هم همین­طور است. بحث­های آقای برونسی هم همین­طور است.

سوال: این مشغله که در فضای انقلاب نوعا درست می­شود، چگونه می­شود مدل خودمان را به آن سمت قیامتی ببریم؟

جواب: الذین یذکرون الله قیاما و قعودا برای بیکارها که نیست! ما فکر می­کنیم این دغدغه­های انقلاب مانع است از این­که انسان چه کار بکند. بله، اگر کسی واقعا یک­جوری دارد فعالیت می­کند که مانع از توجه به خداست، کلا این­جور فعالیت اشتباه است، حتی برای انقلاب. این که گفته­اند الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض، یعنی مدام در همین حالت است. دارد کارش را انجام می­دهد ولی مدام در همین حالت است. شما الان رانندگی می­کنید، رانندگی مانع این است که فکر کنید؟ مانع این است که با کسی حرف بزنید؟ نه، دارید رانندگی می­کنید با یک نفر هم حرف می­زنید. مانع است از این­که فکر کنید؟ نه. من بسیاری از بحث­هایم را پشت فرمان آماده می­کنم، یعنی مقدمات و مطالعاتش را انجام می­دهم، تنظیمش پشت فرمان است. این­که مانع نیست که آدم فکر کند. اگر انسان یک­جوری زندگی کند که نه نمازش را درست می­تواند بخواند، نه تهجدی می­تواند بکند، نه قرآنی می­تواند بخواند، نه توجهی می­تواند بکند، این­ چه­طور… این حالت را اصلا نمی­خواهند! این کار انقلاب­ها را پیش نمی­برد. کار انقلاب­های دینی را این پیش نمی­برد. اگر کسی این­گونه می­خواهد زندگی کند و برای انقلاب کار کند. کار انقلاب­های دینی را به شباهت با امام پیش می­برد. امام هرجوری هست، شما هم شبیه به او عمل کن. هرچه گفته. من درآوردی از خودت در نیاور! هرچه گفته­اند، همان گونه عمل کن. کار انقلاب را آن پیش می­برد. شما از کجا می­دانی که یک روضه­ای شرکت می­کنی، یک نفسی می­زنی، یک تهجدی می­کنی، یک سجده­ای می­کنی… یک بحثی در مدیریت هست، بعدا ان­شاءالله یک­جایی خواهم گفت ، این که آقا راجع به امام یک حرف خیلی فوق­العاده­ای می­زدند و این حرف خیلی معنا دارد در این بحث­ها، و آن این است که «امام توکل خودش را در رگ­های ملت مثل خون جریان می­داد.» این خیلی مهم است. یک مدیر کارش این نیست که فقط بیاید هی بدود، گرچه دویدنش مهم است. اما یک کار مهمش این است که آن توکل و نشاط خودش را بتواند در خون طلبه بدواند ، در خون آن زیردستان. بتواند در حقیقت آن ویژگی­های خودش را انتقال دهد. آن ویژگی­های خوب را انتقال دهد. ویژگی­های خوب پیدا کند و آن را انتقال دهد. انتقال هم فقط سمینار رفتن نیست، آن تهجدی که او می­کند، آن نشاط علمی که او داردو غیره، قطع به یقین تاثیر می­گذارد در پایین و کسانی که با آن­ها ارتباط روحی دارد و با آن­جایی که ارتباط روحی برقرار کرده است. در آنجا تاثیر می­گذارد. حتما این­گونه است، حتما.

هدایت­های به امر این­گونه است. جریان به این سمت می­رود که تعداد زیادتری دارند بهره­مند می­شوند و توجه­های روحانی می­کنند و حضرت به آن­ها توجه­های روحانی می­کند. یک 313 نفر هستند، یک سری گارد ویژه­ای هستند که آن­ها دیگر خیلی به دل حضرت دل داده­اند.

آیات و روایات ماند، ان­شاءالله بعد.

دستور هم درآمد. مرتب به فکر حضرت بودن، مرتب.