فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

بسم الله الرحمن الرحیم

معرفة المهدی، جلسه هفتم

سوال: بحث غیبت ما عرض کردیم که اصلش بحث رشد است. در روایات هم این بحث رشد بودنش آمده و این­که فضای رشد جدی برای بشر تولید می­کند؛ چون که بشر قرار است سرعت سیر پیدا کند و از مرحله­ای به مرحله دیگری وارد بشود. از آن طرف کاستی­ها و کاهلی­ها و دشمنی­ها باعث این قضیه شده است. این چطور با هم قابل جمع است که مراحلی از مراحل رشد است، که از این طرف تدارک شده و از آن طرف محصول دشمنی­ها و ناکارامدی­های شیعیان است؟

پاسخ: اول یک مثال قرآنی در این زمینه بزنم، بعد قاعده­اش را در این زمینه خدمتتان عرض کنم. سوره مبارکه قصص آیه 15 به بعد صفحه 378، نقش دو نفر هست، یکی مثبت و یکی منفی. که نقش خیلی ویژه­ای بازی می­کنند، با این­که خودشان علی­القاعده نمی­دانند که نقششان چقدر نقش ویژه­ای است. آن کسی که آدم منفی این داستان محسوب می­شود، کسی است که… این دو نفر مجموعا حضرت موسی را در جریان یک رشد عظیم قرار می­دهند. با این­که این آدم ضایع و نقش منفی داستان، منفی است، ولی زمینه­ی رشد حضرت موسی را او دارد فراهم می­کند. آیه 15 «وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلىَ‏ حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَينِ يَقْتَتِلَانِ هَاذَا مِن شِيعَتِهِ وَ هَاذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِى مِن شِيعَتِهِ عَلىَ الَّذِى مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسىَ‏ فَقَضىَ‏ عَلَيْهِ…» موسی آن مشت را می­زند و… آیه 18 «فَأَصْبَحَ فىِ الْمَدِينَةِ خَائفًا يَترَقَّبُ فَإِذَا الَّذِى اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ…» باز دوباره همین آدم ضایع که به تعبیر خود حضرت موسی، در آیه 14، هنوز پیغمبر نشده، اما حکم و علم گرفته «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوَى ءَاتَيْنَاهُ حُكْمًا وَ عِلْماً». معلوم است که حضرت موسی طرح و برنامه برای خودش ایجاد کرده و برای بنی اسرائیل، وقتی که بلوغ اشد پیدا کرده و سن و سالش از بلوغ گذشته و بلوغ اشد پیدا کرده. مثلا فرض بفرمایید 30-35 سالش است. حکماً و علماً گرفتن در دستگاه قرآنی به این معناست که دارد حکم می­گیرد، یعنی آن حکمت­های لازم برای استحکام جامعه را دارد می­گیرد. معلوم است حضرت موسی یک طرحی داشته است. با این آدم ضایعی که باز دست به یقه می­شود، حضرت موسی به او می­گوید: « قَالَ لَهُ مُوسىَ إِنَّكَ لَغَوِىٌّ مُّبِينٌ»( 18 قصص) تو آدم گمراهی هستی. چه کسی دارد این را می­گوید؟ حضرت موسایی که آتیناه حکماً و علماً. پس معلوم است که این آدم، آدم گمراهی است. در آیه 19 هم چیزی بار حضرت موسی می­کند. آیه 20 یک شخصیت دیگری وارد میدان می­شود، که این شخصیت عملا با این­که خودش هم حتما نمی­داند که چه کار دارد می­کند، ولی این شخصیت ضایع و غوی و ضال و این شخصیتی که «وَ جَاءَ رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ يَسْعَى‏ قَالَ يَامُوسىَ إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنىّ‏ لَكَ مِنَ النَّاصِحِين»(20 قصص) این شخصیت ناصح، با آن شخصیت غوی، مجموعا یک پازلی را مرتب می­کنند که چه بشود؟ که حضرت موسی برود 10 سال شاگردی شعیب را بکند. شعیبِ اقتصادی را. حضرت موسایی که قرار است بر بنی اسرائیلِ اقتصادی حکومت بکند، و این­ها را نجات بدهد، باید از اینجا در برود «فخَرَجَ مِنهْا خَائفًا يَترَقَّبُ قَالَ رَبّ‏ نجَّنىِ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِين» (21 قصص)باید برود راه صحراها را طی کند، خودش را به جایی برساند که خودش هم نمی­داند «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَن»(22قصص) دارد همین جوری می­رود به سمت مدین، یعنی به سمتی دارد می­رود. دارد به سمت مدین می­رود، منتهای مراتب این کسی که دارد به سمت مدین می­رود، نمی­داند حتی که دارد در سبد شعیب می افتد. ولی دارد می­رود 10 سال شاگردی شعیب را می­کند. 10 سال شاگردی یک پیغمبر را کردن، برای کسی که آتیناه حکما و علما، معلوم است. تا شاگردی شعیبش تمام می­شود، آیه 29 دارد که «فَلَمَّا قَضىَ‏ مُوسىَ الْأَجَلَ وَ سَارَ بِأَهْلِهِ ءَانَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا» یعنی دیگر می­رسد به لبه­های نبوت، که از پیش شعیب که می­آید دیگر نبی می­شود. زیر دست شعیب، یک آدم آتیناه حکما و علما زیر دست یک پیغمبر ببینید چه شده! آن هم یک پیغمبر اقتصادی، قرار است این اتفاق بیفتد.

اینجاست که عرض می­کنم خیلی از حقایق لبه دارد. یک لبه دارد که لبه دشمنی­هاست، ولی همین دشمنی چون در پازل خدا تعریف می­شود، یک سرعت سیر درست می­کند برای آن شخصی که دارد این اتفاق برایش می افتد. این را در جریان زمانه امروز، چون که سوال دیگری هم شده بود که زمانه امروز زمانه­ای است که به نظر نمی­رسد ملت دارند با یک سرعت سیری می­روند، که من حالا این را عرض می­کنم که نه، اتفاقا دارند می­روند، سلطه احکام بدن دارد کم می­شود و دارد سرعت سیر ایجاد می­شود، این را به عنوان یک قاعده بدانید، و آن قاعده این است: «هر موقع دشمنی­ها در اوج قرار می­گیرد، شیطنت شیطان در اوج قرار می­گیرد، این نشانی است از این­که هدایت­ها دارد در اوج قرار می­گیرد، یعنی جریان هدایت و حجیت­ها و از آن طرف، انسان­های هدایت یافته دارند در اوج قرار می­گیرند. یعنی بی­مثال دارند می­شوند.» از این طرف وقتی که شیطان…اصلا این تفکیک ارضین سبع به خاطر سماوات سبع است، این یک بحث مفصلی است که شیطان پایش را که در ارضین سبع می­خواهد بگذارد، چون سماوات سبعی هم هست. این« قالَ فَبِما أَغْوَيْتَني‏ لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ »(اعراف 16)، این­که من سر صراط مستقیم تو نشستم، وقتی یک صراط مستقیمی پهن می­شود و شیطانی می­نشیند، یعنی آن راه خیلی گنده است. و میزان شیطنت شیاطین، با میزان هدایت تولید شده تناسب دارد. لذا امروزه سرعت سیر ما از سرعت سیر زمان ائمه، به مراتب بیشتر است، به تصریح خود ائمه. که حالا روایاتش را هم عرض می­کنم. یعنی الان اتفاقی که دارد برای ما می افتد، با امام زمان غایب، یک اتفاق بسیار بزرگتری است، بسیار بزرگتر. و سرعت سیرمان، اصلا با شاهد این­که شیطان دارد سرعت کارش زیاد می­شود، سرعت سیر ما دارد زیاد می­شود. و ما به راحتی امروزه می­توانیم سلطمه­مان را از احکام تن جدا کنیم. و به امام غایب بپیوندیم و فرج شخصی تولید کنیم. که حالا این­ها را عرض می­کنم. که اگر بدانیم میدان بازی چه میدانی است، آن موقع اشتباه نمی­کنیم. من جلسه قبل هم عرض کردم، امروز میدان بازی، میدان بازیِ دیدن امام نیست. میدان بازی، میدان این است که اتفاقا دستور القایی بگیری از حضرت. در دعاها دعا کن که حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا، حالا غیر از آن ارض زمین، ارض وجود خودت را هم دعا کن، که خدایا ارض وجود من را با رغبت در خدمت امام زمان قرار بده. او را ساکن در این ارض بکن با رغبت. چون که اصلا امام در این موقع قرار گرفته است. و تمتعه فیها طویلا، نه یک خرده، دو خرده، به صورت طویل ساکن این ارض بشود و در زمینه­ی وجودی من حضرت باشد. حالا این­که آیا حساب دقیقی می­شود روی این کرد یا نه، عرض می­کنیم. لذا این که ما حقایق چند وجهی داریم و ممکن است دشمنی دشمن دارد عمل می­کند، بگذارید این آیه را باز دوباره بخوانم، این­ها حکم قاعده ای برای بحث­های دینی ما دارد. آیه 52 سوره مبارکه حج ص 338، این آیه معروف را: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَ لَا نَبىِ‏ إِلَّا إِذَا تَمَنىَّ أَلْقَى الشَّيْطَنُ فىِ أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِى الشَّيْطَنُ ثُمَّ يحُكِمُ اللَّهُ ءَايَتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيم» هر رسول و نبی نیامده قبل از تو، مگر این­که یک تمنی، آرزو، برنامه، چشم­اندازی داشته، شیطان در آرزوها و برنامه­ریزی­های او دخالت می­کرده و القا می­کرده. حالا چه می­شود؟ چون این القاء شیاطین در پازل خداست، این طرفش را ببینید. فقط نبینید که شیطان دارد شیطنت می­کند. من می­خواهم این سمت زیبای داستان را حتما ببینید. « فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِى الشَّيْطَنُ ثُمَّ يحُكِمُ اللَّهُ ءَايَتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيم »اتفاقا خدا القاء شیطان را نسخ می­کند. و اتفاقا با این پدیده… این زمینه­ای برای استحکام آیات است. به این توجه کنید. درست است که شیاطین عالم دارند با تمام قوا کار می­کنند ، ولی از این طرف «فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِى الشَّيْطَنُ ثُمَّ يحُكِمُ اللَّهُ ءَايَتِهِ »اتفاقاخدا دارد آیاتش را این­گونه محکم می­کند. شیطانی باید بیاید تا آیات الهی محکم بشود. این نکته­اش است. این حقیقت چند وجهی که دشمنی دشمنان ایجاد می­کند و از آن طرف آیات الهی دارد استحکام پیدا می­کند، این را شما در این بحث­های قرآنی… دیروز هم من به یک مناسبتی در این بحث حکمرانی این معنا خدمتتان را عرض کردم. این را شما در آیه 13 سوره مبارکه حدید، ص 539، می­بینید. در روز قیامت، که روز قیامت بازتاب این دنیاست. «يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُواْ وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُواْ نُورًا فَضُرِبَ بَيْنهَم بِسُورٍ لَّهُ بَابُ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَاب» این­ها به مومنین در روز قیامت می­گویند یک مهلتی به ما بدهید ما از نور شما بهره­مند شویم. نوری که در آیه 12 آمده است. و بعد هم معلوم می­شود، آیه 12 را اگر مقابله کنید با آیه 28 همین سوره، معلوم می­شود که این نور مال همین دنیاست. در آن­جا هم آمده…  « قِيلَ ارْجِعُواْ وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُواْ نُورًا » باید برید ،برگردید، نور را باید از آن­جا می­آوردید. این نور را باید از آن­جا می­آوردید، آیه 28 نشان می­دهد که در دنیا شخص با نور حرکت می­کند. «أَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ءَامِنُواْ بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَينْ‏ مِن رَّحْمَتِهِ وَ يجَعَل لَّكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيم» خدا برای شما نوری قرار می­دهد که با آن مشی می­کنید، حرکت می­کنید. برگردید آیه 13. دارد «فَضُرِبَ بَيْنهَم بِسُورٍ لَّهُ بَابُ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَاب» یک دیوار است، که دری دارد، که این در دو وجهی است. ظاهرش عذاب، باطنش رحمت. ببینید شیطنت شیاطین، ظاهرش عذاب و باطنش رحمت. کاری که آدم ضایع با حضرت موسی کرد، ظاهرش عذاب، اشتباه، غوایت، ضلالت ولی باطنش این بود که حضرت موسی را در یک رشد عجیبی گذاشت. دشمنی دشمنان، شما نگاه کنید به آن آیه معروف سوره مبارکه بقره، آیه 214 «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتهْمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُواْ حَتىَ‏ يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ مَتىَ‏ نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيب» که اساسا به عنوان یک قاعده وقتی که فشار را بالا می­برند ، دارند در فشار بالا سرعت سیر ایجاد می­کنند. این تزلزل­ها و زلزله­های آخرالزمانی است. اصلا این زلزله­ها، زلزله­هایی است که نصر را قریب کند. این خودش قاعده است. به این بُعد غیبت توجه کنید.« وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَريبٌ »(بقره214) این سنت« وَ لِيُمَحِّصَ ما في‏ قُلُوبِكُم » (آل عمران154) باید برساند، تمحیص و تمحیض و خالص­سازی باید به­گونه­ای بشود که این­ها برسند به این­که « مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَريبٌ ». باید بیایند در نصر الله، طلب نصر الله بکنند، یعنی چشم خدابین پیدا کنند، چشم خودبینشان رفع شده باشد، چشم خدابین پیدا کرده باشند که بگویند متی نصر الله؟ نه نصر خودمان و زحمت و خودمان و این­ها. خدا هم آن­جا بگوید الا ان نصر الله قریب. اصلا سر این یسئلونک ها، حالا که به این­جا رسیده­اند باید از تو سوال کنند. که یسئلونک هایی که از این­جا در سوره بقره شروع می­شود. این است که آمده­اند خودشان را  به عمل صالحی که در پیش تو هست، رسانده­اند. عرضم واضح است؟ این برای همه مردم دنیا نیست. برای همین است که می­گوید «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَ عَسىَ أَن تَكْرَهُواْ شَيْا وَ هُوَ خَيرْ لَّكُم» (بقره 216)این­جاست که مسئله قتال مطرح می­شود که بروید بجنگید و این­ها. حالا دیگر با نصر الله این کار را انجام دهید. همه برسند به… اصلا قتال و جنگ با شیاطین و این­ها گذاشته شده برای سنت محض شدن، برای سنت تمحیص، لیمحص ما فی قلوبکم. این­جاست که ما با این حقایق چند وجهی برخورد داریم.

من یک روایت بخوانم. و قبل از این­که روایت بخوانم یک نکته بگویم. باز این بحث رشد را در روایت می­بینیم، رشد آخرالزمانی و سرعت­های سیر آخرالزمانی خیلی بالاست. این بحث را همراه بودید تا الان؟ وقتی شما دارید می­گویید امروزه امام زمان به شدت پرکار است و گرانی­گاهش در اسم الباطن زده شده است و گرانی­گاهش در یهدون بأمرناست، اسم الباطن یعنی چه؟ این را خوب دقت کنید تا من یک بحث مهم را بگویم؛ فرج شخصی و فردی. ما یک چیزی داریم به نام فرج شخصی. غیبت از بدن اتفاق افتاده است دیگر. یعنی ما از بدن امام غایب شده­ایم. گرانی­گاه امام الان کجاست؟ گرانی­گاه امام در یهدون بأمرنا و تکان دادن باطن من اتفاق می­افتد. هر مقداری شخص از سلطه احکام تن به در بیاید، از اسم الظاهر خودش را خارج کند، خودش می­رود در اسم الباطن. و وقتی این اتفاق بیفتد، به تناسب فرج برایش اتفاق می­افتد. یک بار دیگر تیترش را می­گویم، توضیح می­دهم. یک صلوات بفرستید. این بحث مهم است.

ما حرفمان چیست؟ حرف تا حالا چه بوده؟ حرف این بوده که زمان ظهور امام، زمان علن است.حالا شما روایات ذیل آیه20 سوره مبارکه لقمان را ببینید. «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً»روایتش را هم برایتان می­خوانم. بحث نعمت در قرآن یک بحث مفصلی دارد. اصلش می­خورد به نعمت ولایت. می­گوید نعم ظاهر اسبغ علیکم. اسباغ به معنای ریزش است. مثلا اسباغ الوضو که می­گویند یعنی وضو را پر و پیمان گرفتن. گفته­اند نعم ظاهر، امام ظاهر است و نعمت باطن، امام باطن است. بعد گفته­اند که کدامش بالاتر است؟ کدام افضل است؟ گفته­اند امام باطن. امام ظاهر مثل صدقه در ظاهر است و امام باطن مثل صدقة فی السر است. زمانی که ما در آن هستیم از زمانی که در زمان امام بوده­اند، زمان مهم­تری است. سرعت سیر الان کلا بالاتر است. قبلا خیلی مکافات داشته­اند. باید می­رفتند امام را در مدینه پیدا می­کردند. ولی امام الان چون در منطقه الباطن قرار گرفته، به محض این­که شما بخواهید با امام مرتبط باشید و رتبه و راستای آن بحث را داشته باشید، مرتبط می­شوید و امام آن را دارد جبران می­کند. امام عدم حضور و غیبت بدنی را دارد جبران می­کند. برای همین است که شما اصلا نمی­توانستید 20 بار پیش حضرت بروید. ولی الان می­توانید روزی 100 بار پیش حضرت بروید. آن­قدر این دوران، دوران خوبی است که گفته­اند اگر این طور است، برای ظهور دعا نکنیم. اگر شد همین جلسه روایتش را برایتان می­خوانم. گفته­اند نه، شما مگر نمی­خواهید قضیه جهانی بشود ؟ آن شأن اجتماعی قضیه… [در پاسخ به یک سوال:] با امام حاضر ارتباط باطنی این طوری که الان هست نمی­شود داشت. چون که امام در این منطقه نبوده. باید پیش امام میرفتیم. نه این­که اصلا نمی­شده. من با تعبیر گرانی­گاه دارم می­گویم که تعبیر دقیق باشد. کمااین­که الان هم می­شود با بدن امام ارتباط پیدا کرد. [ادامه بحث:] آن­جا چون یکی از شئون فرد این است که در اجتماع و در محیط عالم دارد تعریف می­شود، آن موقع است که ظهور امام و حضور امام و عالم را توحید بگیرد، به نفع همه است و به نفع ما. پس برای ظهور ما باید دعا کنیم. اما وقتی که امام در منطقه الباطن است… هر مقداری که شما از سلطه تن و احکام الظاهر بیرون بیایید، بروید سراغ سلطه احکام الباطن، دارید به امام نزدیک می­شوید. دارد فرج برایتان اتفاق می­افتد.

من مثال­هایی برایتان بزنم تا بدانید چطور ممکن است بدن باشد ولی سلطه با الباطن باشد؟ کسانی که در این دنیا هستند و توانایی… [در پاسخ به یک سوال:] تعبیر وای فای امام روشن است هم تعبیر خوبی است. با پهنای باند خیلی زیاد. بیایید در زمین امام، فرج شخصی اتفاق می­افتد. از غیبت شخصی دست می­کشید و به فرج شخصی می­رسید. یعنی فرج برای شما اتفاق می­افتد. [ادامه بحث:] همین الان کسانی که اهل مثلا طی الارض هستند، این­ها چه شده که این­گونه­اند؟ سلطه احکام تنشان آمده پایین، یعنی سلطه الظاهر. باطنشان و روحشان می­تواند بدنشان را جابه­جا کند. این را به عنوان یک مثال دارم می­گویم، توصیه­ای ندارم. که البته ریاضت­های مربوط به این حوزه هم، ریاضت­های تنی است. کسانی که می­خواهند طی الارض پیدا کنند، خیلی ریاضت­های تنی دارند. به مرور کم می­خورند، می­رسد به این­جا که در هفته یک دانه بادام می­خورند. یک چنین چیزهایی. یک مثال دیگر؛ هم در خواب این­گونه است و هم در قیامت، که شما بدن دارید. شما در خواب، یعنی در آن عالم خیال برزخی که دارید، بدن دارید. منتها بدنِ آن موقع­تان صادر از نفستان است. یک بدن خیالی است. آن­جا ضمن این­که بدن هست و روح هست، احکام روح بر بدن مسلط است. یعنی گرانی­گاه روح است آن­جا، گرانی­گاه باطن است. در قیامت هم همین­طور است. در قیامت و در برزخ شما بدن دارید. بدن مادی دارید، منتها نه بدن جرمانی. معاد، معاد جرمی نیست؛ ولی معاد با بدن هست. یعنی شما می­بینید دستش شهادت می­دهد، پایش شهادت می­دهد. معاد جسمانی است. جسم دارید. ولی آیا آن­جا سلطه جسمتان است بر روحتان، یا سلطه روحتان بر جسمتان؟ آن­جا سلطه روحتان بر جسمتان است. با این­که بدن دارید، جسم دارید، منتها جسمتان صادر از نفستان است. چون جسمتان صادر از نفستان است، شما در حقیقت گرانی­گاهتان در جسمتان نیست، در روحتان است. که بدن با آن حرکت می­کند. این حکم، حکم قیامتی است.

یادتان هست که می­گفتم غیبت، آمادگی برای ظهور و قیامت است. و اینها مراتب مختلف قیامت است. در مثال خودمان، یک موقع است شما خورشید را نگاه می­کنید، نورش را از خورشید می­بینید. یعنی به عبارتی دارید می­گویید این نور خورشید است که دارد به من می­رسد. و غلبه در فکر شما این است. غلبه­ای که پیدا کرده این است. یک موقع است نه، دارید به این بحث قیامتی نگاه می­کنید. می­گویید و« وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها » (زمر69)، زمین به نور ربش روشن است. و حتی این را همان طور که در جامعه کبیره است، و اشرقت الارض بنورکم. که اصلا ربّ زمین، امام زمین است. شما الان رفته رفته خورشید دارد بالا می­آید و دارد روشن می­شود. امام دارد این زمین را روشن می­کند. رب زمین، امام زمین است. امام دارد این عالم را روشن می­کند. شما هرچقدر از احکام دیدن مسائل تنی خارج بشوید، البته کم خوردن و مسائلی از این دست هم مهم است، این­ها را نمی­خواهم ندید بگیرم، ولی قیامتی­تر به بحث نگاه بکنید. بگویید امام روشن کرد، امام رفت، امام آمد، این کار امام است، امام دارد این کارها را می­کند، اشرقت الارض بنورکم. به نور شما این زمین روشن است. هر مقداری شما از سلطه احکام تن خارج، از اسم الظاهر خارج و با یک سرعت سیری وارد اسم الباطن بشوید، و این را برای خودتان مدام بازسازی کنید، برای شما غیبت شخصی دارد کم می­شود و فرج شخصی اتفاق می­افتد. این را بعدا در روایات به شما نشان می­دهم. این چون از احکام قیامتی این جوری است، فرج و ظهور، فرجی که در مقابل غیبت است، این طیفی است. حتی چون که در زمان ظهور عام هم بازگشت به عقب نیست، بحث­های قبلی را باید یادتان باشد. یادتان هست گفتیم ما بازگشت به عقب نمی­کنیم. زمان ظهور امام، ان­شاءالله امام تشریف بیاورند ظاهر بشوند، یعنی ما خدمتشان بتوانیم برسیم، آن­جا هم اسم الظاهر هست، ولی غلبه باز هم با اسم الباطن است. آن­جا جامعیت وجود دارد با غلبه اسم الباطن. چون که پیوسته داریم به سمت قیامت می­رویم. آن­جاست که همه ارتباط­های بدنی می­توانند با امام داشته باشند، ولی مهم­ترین ارتباط­هایی که آن­جا وجود دارد، ارتباط­های باطنی است که با امام دارند. برای همین است که در لحظه ظهور هم یک چنین تصوری نکنید که همه به یک­باره می­فهمند ظهور شده است. این­گونه نیست. خرد خرد می­فهمند ظهور شده. بستگی دارد الباطنشان چه مقدار قوی شده باشد. خرد خرد می­فهمند ظهور شده است. ما در زمان ظهور به زمان امام برنمی­گردیم. دقت کنید. ما داریم جلو می­رویم. ما آمدیم در یک مرحله رشدی در زمان غیبت قرار گرفته­ایم. حالا اگر در زمان ظهور قرار باشد که برگردیم عقب که برگشته­ایم عقب که! نه، داریم می­رویم جلو. امام هست، بدنش دیگر غیبت ندارد، ولی گرانی­گاه امام، کماکان غلبه با اسم الباطن است. چرا؟ چون که به سمت قیامت است. این به سمت قیامت دارد اتفاق می­افتد. خرد خرد یعنی چه؟ یعنی یک عده می­فهمند، یک عده­ای نمی­فهمند که ظهور شده. بعدا روایات این­ها را به شما نشان می­دهم. بعد خرد خرد عده دیگری می­فهمند. چون پیوسته سرعت سیر دارد می­رود بالا. چه کسانی با سرعت بیشتری می­فهمند که ظهور شده است؟ کسانی که امروزه دارند با امام ارتباط باطنی جدی برقرار می­کنند. و آن موقع خودشان را زیر فشارهای دستورات امام هم می­برند. چون که قرار است آن­ها را به نصر الله برساند. فشارهای ظاهری که دستورات… هی یسئلونک یسئلونک ها باید شروع شود. این­جاست که… این­ها را نه که فکر کنید از سر انقلابی­گری دارم می­گویم، بعدا ان­شاءالله این­ها را در آیاتمان و روایاتمان نشان خواهیم داد. که جبران خیلی از این عدم حضور را دارد چه می­کند؟ دارد دستور گرفتن هم القایی و هم دستور گرفتن از ولی فقیه. کسی که هیچ کاری برای خودش دست و پا نکند، هیچ کاری، کار امام را دارد انجام می­دهد. کار ولی را دارد انجام می­دهد، به جهت کاری دستور این­طوری می­گیرد، و آن القاء سر جایش است. همین است که خیلی وقت­ها من می­روم شغل انتخاب می­کنم، ولی به القاء الهی دارم می­روم شغل انتخاب می­کنم. یعنی به القاء سُبّوحی دارم می­روم شغل انتخاب می­کنم. این کارها را می­کنم، ولی به القاء. هرچقدر این­طوری­تر بشود هم دارد فرج شخصی برایش اتفاق می­افتد، هم در فرج نوعی که دارد اتفاق می­افتد، او جزء اولین کسانی است که فرج را خواهد فهمید. این حرف­ها که مال ما نیست، حرف قرآن و روایات است. خاک بر دهان ما اگر… ما باید دعا کنیم خدایا حتی تسکنه ارضک طوعا، در این زمینه ی دل ما حضرت را اسکان بده با طوع و رغبت، و در زمین با طوع و رغبت حضرت را اسکان بده. و تمتعه فیها طویلا، یک ذره دو ذره هم نه، طویل حضرت در زمینه ی دل ما و در زمین عالم، حضور داشته باشند. این ارتباط دائمی با حضرت، نه این­که حالا یک بار الهی عظم البلاء بخوانیم، هرجا شد المستغاث بک یا صاحب الزمان، امام زمان من کاری ندارم، چه کار باید بکنم الان؟ کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست. سعدی چو جورش می­بری نزدیک او دیگر مرو / ای بی­بصر من می­روم؟ او می­کشد قلاب را! او بکشد قلاب را.

چند روایت را با هم ببینیم.

در جلد 2 کمال الدین ص 368، قَالَ: سَأَلْتُ سَيِّدِي مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً فَقَالَ ع النِّعْمَةُ الظَّاهِرَةُ الْإِمَامُ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنَةُ الْإِمَامُ الْغَائِبُ فَقُلْتُ لَهُ وَ يَكُونُ فِي الْأَئِمَّةِ مَنْ‏ يَغِيبُ‏ کسی در ائمه هست که غائب می شود؟ قَالَ نَعَمْ يَغِيبُ عَنْ أَبْصَارِ النَّاسِ شَخْصُهُ وَ لَا يَغِيبُ عَنْ‏ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ ذِكْرُهُ این­که غایب می­شود، غایب می­شود شخصش. ولی ذکرش…. یعنی بحث قلبی­اش غایب نمی­شود اتفاقا. در بحث قلبی حضرت غایب نمی­شود.

ج 1 کافی ص 333، روایت دوم. خوب دقت کنید ببینید چقدر رشد است! چقدر این صحنه­ای که ما در آن هستیم، صحنه رشد است. صحنه فساد تا دلتان بخواهد هست، این علامتی است که صحنه رشد است. [در پاسخ به یک سوال:] این ندای یااهل العالم حضرت از مکه را همه نمی­شنوند. ارتباط اصلا گرانی­گاه ارتباط باطنی است. ارتباط ظاهری هم هست. این تکنولوژی هم ممکن است بخشی از این­ها را بخواهد جلو ببرد، ولی اساسا بحث این نیست. نه، این­طور نیست که حضرت می­گویند یا اهل العالم، یک ندایی یکهو همه­جا می­پیچد. نه، این­طور نیست. ما داریم با یک سرعتی می­رویم به سمت یک عالم دیگری. کمااین­که در این مدت 7-8، 10-20 سالی که دارد ایجاد می­شود، می­بینید که حتی همین بحث­های تکنولوژیک که دارد اتفاق می­افتد، به هرجهت ما ارتباطاتمان دارد به عالم، یعنی ارتباطاتمان جهانی می­شود. یعنی همین­طوری که با اتاق بغلی صحبت می­کنیم با آن سر دنیا هم صحبت می­کنیم. این­ها دارد شرایط دیگری را به وجود می­آورد. نه، این­طوری که یا اهل العالم را همه بشنوند و همه بلند شوند بیایند، این جوری نیست. این سبک نیست. ببینید چه زمان خوبی ما هستیم. درست است دشمنانی حضرت را به غیبت فرستادند، ولی دارد عالم را به سمت یک رشد بالای قیامتی می­برد. این سر من اسرار الله است. [ادامه بحث:]  «عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَيُّمَا أَفْضَلُ الْعِبَادَةُ فِي السِّرِّ مَعَ الْإِمَامِ مِنْكُمُ الْمُسْتَتِرِ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ أَوِ الْعِبَادَةُ فِي ظُهُورِ الْحَقِّ وَ دَوْلَتِهِ‏ مَعَ‏ الْإِمَامِ‏ مِنْكُمُ الظَّاهِرِ»

عمار ساباطی می­گوید کدامش بالاتر است، افضل است: عبادت در سر با امام سر و مستتر، یا عبادت ظاهر با امام ظاهر؟« فَقَالَ يَا عَمَّارُ الصَّدَقَةُ فِي السِّرِّ وَ اللَّهِ أَفْضَلُ مِنَ الصَّدَقَةِ فِي الْعَلَانِيَةِ  صدقه در سر افضل از صدقه علانی است وَ كَذَلِكَ وَ اللَّهِ عِبَادَتُكُمْ فِي السِّرِّ مَعَ إِمَامِكُمُ‏ الْمُسْتَتِرِ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ وَ تَخَوُّفُكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ وَ حَالِ الْهُدْنَةِ أَفْضَلُ مِمَّنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذِكْرُهُ فِي ظُهُورِ الْحَقِّ مَعَ إِمَامِ الْحَقِّ الظَّاهِرِ فِي دَوْلَةِ الْحَقِّ » الان، از زمان ظهور حتی عبادت­ها، عبادت­های برتری است. صدقة فی السر است. بعد می­گویند این طوری است و هرکدام ثوابش این طوری است و فلان و این­ها. تا آن­قدر می­گویند که بعد حضرت می­فرمایند فَهَنِيئاً لَكُمْ ! اصلا این حالتی که الان در حالت چیز هست، این­جا هنیئا لکم، برو حالش را ببر. بعد می­گوید« قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا تَرَى إِذاً أَنْ نَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ » شما نظرتان چیست که ما از اصحاب قائم باشیم، و «  وَ يَظْهَرَ الْحَقُّ ‏»، و حق ظاهر باشد و فلان و این­ها و ما آن موقع باشیم.« وَ نَحْنُ الْيَوْمَ فِي إِمَامَتِكَ وَ طَاعَتِك  أَفْضَلُ أَعْمَالًا مِنْ أَصْحَابِ دَوْلَةِ الْحَقِّ وَ الْعَدْل‏ ». الان که با شما هستیم و فلان و این­ها، آن موقع… به عبارتی ما جزء اصحاب قائم اصلا باشیم؟ نظرتان چیست؟ اصلا آن موقع بهتر نیست نباشیم اگر این قدر همه چیز…« فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ أَ مَا تُحِبُّونَ أَنْ يُظْهِرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْحَقَّ وَ الْعَدْلَ فِي الْبِلَادِ وَ يَجْمَعَ اللَّهُ الْكَلِمَةَ وَ يُؤَلِّفَ اللَّهُ بَيْنَ قُلُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ ‏»دوست ندارید توحید عالم­گیر شود؟« وَ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أَرْضِهِ وَ تُقَامَ حُدُودُهُ فِي خَلْقِه » یعنی دوست نداری که قضیه جهانی شود؟ که این پیامدهای جهانی شدن حتما به ما می­رسد. [در پاسخ به یک سوال:] اهل عالم را مخاطب قرار می­دهند، اهل عالم نمی­شنوند. ما یک بحثی داریم و این هم یک بحث قاعده­ای است. کسانی که منکر شفاعتند، شفاعت گیرشان نمی­آید. در روایات ما هست. چرا؟ نه به خاطر این­که ائمه از این­ها قهر می­کنند، به خاطر این­که این رابطه را بریده است. خودش بریده است. وقتی که اهل العالم را صدا می­زنند، مگر الان قرآن مخاطب خودش را اهل العالم نمی­داند؟ مگر مردم خودشان را مخاطب قرآن می­دانند؟ نمی­دانند که. کسی که رابطه را بریده، رابطه گیرش نمی­آید. این­که گفته­اند نگاه دار سر رشته تا نگه دارد، این است. نه این­که ائمه قهر می­کنند شفاعت نمی­کنند. تو رابطه را عملا بریدی. با یک انکار رابطه را بریدی. حتی ما شیعیانی داریم که منکر این چیزها هستند. با این­که فهمیده چیزی به نام شفاعت می­تواند موجود باشد، ولی دارد انکار می­کند. تو رابطه را بریدی، شفاعت به تو نمی­رسد. در روایات ما داریم که کسی که به بهشت اعتقاد ندارد، بهشت نمی­رود. نه این­که خدا می­گوید حالا که اعتقاد نداری حالت را می­گیرم، درستت می­کنم! نه، این بهشت نمی­رود چون اعتقاد ندارد. خودش رابطه­اش را با بهشت بریده است. و حضرت می­فرمایند یا اهل العالم، ولی اهل عالم که خودشان را مخاطب حضرت نمی­دانند. چرا؟ چون رابطه را بریده است.

من می­خواستم این جلسه این را عرض بکنم که یک چیزی را جدی بگیرید عزیزان! و آن این­که سلطه احکام تن را بگذارید کنار. همه را توحیدی-قیامتی نگاه کنید. توحیدی-معادی نگاه کنید. بگویید این کار را خدا کرد، این کار را امام کرد. امام کارکنِ در این عالم است. امام کارکن است. امام دارد کار می­کند. یا امام زمان! ما اصلا… من این را انتقاد دارم که ما یک موقعی داریم شوق و ذوق از خودمان نشان می­دهیم، درست هم هست، مدام دنبال این هستیم که امام را ببینیم. اصلا بحث ما با امام الان این نیست که امام را با چشم شخصی ببینیم. ما وضعیتمان با امام این­گونه است که باید فرج شخصی باطنی با امام پیدا کنیم. و همه چیز را در این قالب امام ببینیم. امام را به عنوان انسان کامل، کارکن این عالم ببینیم. این فرج شخصی تولید می­کند. و ما را در معرض این قرار می­دهد که اولین کسانی باشیم که فرج عمومی را پاسخ می­دهیم. و این سرعت سیر ایجاد می­کند. و دستورات یسئلونک یسئلونک هایتان را هم بروید از آقا بگیرید، از خودتان درنیاورید. این هم چیز دارد، ان­شاءالله یک روزی آیه 213 بقره را به همین مناسبت­ها توضیح می­دهیم. باید این کار را بکنید تا این یسئلونک ها اتفاق بیفتد. تا شما از احکام خودتان خارج شوید. بگویید متی نصر الله؟ این­گونه باید باشد.

[در پاسخ به یک سوال:] شما هرچقدر قیامتی­تر به پدیده نگاه بکنید، و انسان کاملی­تر. یعنی این که شما بفهمید رب زمین، الان رب العالمین، امام است. این حرف کفر نیست. آن­هایی که دارند پیش ما فصوص می­خوانند می­دانند، الله وصفی را می­گویم، الله ذاتی را نمی­گویم. شما هر مقدار که توانستید توجه کنید، که این توجه پیوسته می­تواند زیاد شود، که نه شما کاره­ای هستید و نه کس دیگری کاره­ای است. و این را مدام به خودتان یادآوری کردید. ما کوشش می­کنیم. گرچه وصالش نه به کوشش دهند/ هر قدر ای دل که توانی بکوش. به کوشش ما نمی­دهند. خدا و امام منفعل از ما نیست. که ما کوشش کنیم خدا منفعل می­شود و کاری در حق ما می­کند. یعنی نتیجه بر کار ما بار شود. نتیجه­ای از طرف خدا بر کار ما بار نمی­شود. خدا هبه می­کند یک چیزی را. همه عوامل مُعِد ممکن است بشود، ولی نتیجه نیست. این­گونه نیست که مثل صغری، کبری، نتیجه خودش دربیاید. نه، صغری و کبری می­چینی، نتیجه خودش در نمی­آید. این­جا اصلا به کوشش نیست. برای همین دارد لیس للانسان الا ما سعی. به سعی مرتبط است. گرچه وصالش نه به کوشش دهند/ هر قدر ای دل که توانی بکوش. هرچقدر شما قیامتی­تر به یک پدیده­ای نگاه کردید، همان توحیدی­تر، و اگر ارتباط با امام را می­خواهید، امامی­تر به قضیه نگاه کردید، انسان کاملی­تر به قضیه نگاه کردید، این زمینه­ای است که… هرچقدر توجه به امام را بالا بردید، زمین روشن شد و خورشید آمد، گفتید و اشرقت الارض بنورکم، زمین به واسطه شما روشن شد. که این رب زمین است. امام، رب الارض است. رب السموات و رب الارض است. رب العالمین است. امام این­گونه است. این معارف در مورد انسان کامل است. امام… هرچقدر این­گونه شد، شما… نگاه باید ملکوتی باشد، همان­گونه که هدایت به امر است.« فَسُبْحَانَ الَّذِى بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون»(یس83) نه این­که ما در این دنیا نیستیم، ما در این دنیا هستیم، احکام بدنی داریم ولی غلبه هرچقدر بیشتر باید با احکام باطن بشود نه با احکام ظاهر.