معرفة المهدی (جلسه ۲۷)
خب یک سؤالی کردید راجع به این که گفتید اولوالعلم، (سلام حاج آقا چند جلسه ی پیش به این نکته اشاره کردید که فقط اولوالعلم می تواند عدالت برپا کنند! می شود در مورد اولوالعلم توضیح بدهید؟) خب این یک بحث مفصلی راجع به اولوالعلم است، ولی آن چیزی که این جا عرض شد این بود که، آیه ی 18 سوره ی آل عمران «بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ شَهِدَ اللهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ» این نشان میدهد که اولوالعلم در ردیف ملائکه دارند شهادت به وحدانیت می دهند، منتها اولوالعلمی که «قائِماً بِالْقِسْطِ» هستند این کار را می کنند، این بحث است در مفسرین و شاید جمع بندی درست این حرف این است که این یک شهادت عملی بر وحدانیت است، شهادت فعلی و عملی بر وحدانیت خدا است، این که شما با این عدل است که نشان میدهد این عالم یک پارچه است، وگرنه اگر عدل و قسط نباشد در حقیقت شما یک بهم ریختگی ای می بینید در عالم، اینی که اوضاع سرجایش باشد، حالا این زمینه ی بحث بعدی مان در حوزه ی بحث عدل است، که عرض مان این بود که این هم، حالا این حرفی که الآن جواب دادم تکمیل می کنم و عرایضی که همین جلسه دارم.
ببینید بحث این بود که ما یکی از الفاظی که شاید پرتکرارترین وصف حضرت است (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، بحث عدل مشتهر است، عدل منتظر است، «یَمْلَأُ اللهُ به الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا» است، این پر تکرارترین ویژگی برای حضرت است، و اساساً اگر کسی دنبال عدل و قسط نباشد، دنبال ظهور نیست! یعنی همین الآن تلاش برای عدل و قسط نکند، دنبال ظهور نیست! این آدم دنبال ظهور محسوب نمی شود! و این اتفاقاً من باب این که «لَمْ يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ» خلاصه «مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة» اتفاقاً موت جاهلی این است، نه این که مثلاً شماره شناسنامه امام زمان (عج) را بداند، یا مثلاً بشناسد، خب آره دیگر مثلاً فرزند چندم امام چندم! این نیست، کسی که بر جاهلیت مرده یعنی امام را نشناسد به این ویژگی ها، مهم ترین ویژگی امام در حوزه ی مباحث اجتماعی امام عدالت است و عدالت محوری امام است، این نکته ی مهمی است، و بعد جهانی بودن اساساً بر اساس قسط و عدل است، شما این آیه ی سوره ی مبارکه ی ممتحنه را بیاورید، آیه ی 8 صفحه 550، حرف جهانی ما، اتفاقاً حضرت بر اساس قسط حرف جهانی دارد، بینید در آن آیه ای که آیه ی 8 است دارد که «بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ» خدا نهی نمی کند از کسانی که «لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ» با شما سر جنگ ندارند در دین «وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ» از دیارتان اخراج نکردند «أَنْ تَبَرُّوهُمْ» این که شما بِرّ و نیکی داشته باشید به اینها «وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ» و قسط را، با آنها رابطه تان بر اساس قسط باشد «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ» یعنی خدا دوست دارد رابطه ی جهانی بر اساس قسط و عدل شکل بگیرد.
حالا این بحث عدل دقیقاً چیست؟ این از آن بحث هایی است که در تاریخ غرب هم به شدت فراز و نشیب پیدا کرده، حالا من در این بحث های حکمرانی هم به حدی به این مسائل اشاره کرده بودم، اگر هم لازم شد در این بحث ها باید به صورت موضوعی واردش شد، که اصلاً در تاریخ غرب هم پس از طرح بحث مساوات، بحث عدالت خیلی جدی می شود و بعد بحث عدالت روی عدالت جنسیتی و این مباحث، یعنی فرود می آید روی یک بحث دیگری. ولی اینی که عدل در حقیقت آن حرف جدی حضرت است، حالا می خواهیم به این نکته توجه بکنیم که اساساً با عدل است که زمین و انسان ذخایر خودش را نشان میدهد؛ ببینید ماها ذخایر وجودی مان رو نمی شود به دلیل اینی که عادل نیستیم، عادل نیستیم مدام نسبت به خودمان، نسبت به خانواده مان، نسبت به رفقایمان، نسبت به وقت مان عادل نیستیم، چون عادل نیستیم و ظالم هستیم و جائر هستیم، جور همیشه مانع ایجاد می کند، برای این که بروز پیدا بکند ذخایر وجودی آدم، جور این جوری است، ظلم و جور این جوری است، و آن عدل است که باعث می شود ذخایر وجودی انسان و عالم خودش را نشان می دهد.
شما این دوتا آیه را با همدیگر ببینید، من در پی آن چندین تا روایت آوردم که در خدمت تان بخوانم. ببینید این آیه ی معروف را بیاورید، سوره ی مبارکه ی روم صفحه ی 408 آیه ی 41، این آیه دارد که «بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ» دقت کنید این نکته ی مهمی دارد «لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» فساد در برّ و بحر ایجاد می شود به واسطه ی کاری که انسان انجام میدهد، این حرف خیلی مهمی است؛ ببینید انسان نه این که فساد انجام می دهد مثلاً می رود دریاها را خراب می کند، مثلاً نفت می ریزد در دریا، نفت را استخراج می کند با آن ها ول می دهد در دریا… ما تصاویر این جوری داریم، نه این نیست، آیه این نیست «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ» برّ و بحر حتی خراب می شود به واسطه ی کار انسان، یعنی عملی که حالا الآن در این بحث ۷:۴۱ این را اثرات پروانه ای سعی می کنم این بحث را بگویم، حالا من کاری با آن بحث ندارم، به واسطه ی عمل انسان، فکر انسان و اینها اتفاقی در برّ و بحر می افتد، یعنی او فسادش، جورش، ظلمش و اینها برّ و بحر را خراب می کند، برای همین است که ما در روایت داریم برخی از دشمنی حیوانات با همدیگر بخاطر این است که انسان عدالت ندارد، یعنی سباع به همدیگر می پرند، درندگان درندگی می کنند بخاطر این که، وگرنه یک درنده نباید این قدر بدرد، برای همین است که ما در زمان ظهور داریم که به صلح می رسند سباع با همدیگر.
ببینید این نکته ی ظهور چیست؟ ظهور عدل است و از آن ور ظهور فساد است در برّ و بحر، یعنی انسان یک کاری می کند، یک جوری دارد زندگی می کند، برای همین است که زمین می گویند لعنت می کند انسان عاصی را؛ می گوید آقا تو نمی گذاری ذخایر من بیاید بیرون! اصلاً انگار من را خفه کردی! برای همین است در زمان حضرت، روایات اینها را بهتان می گویم، در زمان حضرت این جوری است که می گویند یک زنی از یک جایی می رود یک جایی، در همین حجاز مثلاً، می رود پایش را روی خاک نمی گذارد، چون که زمین سبز شده دیگر، یعنی اگر زمین سبز نمی شود، آن جا فلان می شود، آن جا این جوری می شود، آن جا یکهویی باران سیل آسا می بینید، بخاطر این که کار آدم است، من باب «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ» است، البته «لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» این غایتش این است برای این که برگردد، مثل این که خلاصه مریض می شود که برگردد دیگر، یعنی دلیل را بفهمد منتها چه کسی دلیل را بفهمد؟ یکی این ادله را بفهمد که آقا من دارم دنیا را خراب می کنم! می دانید که انسان ها نسبت به همدیگر از این جهت مسئول هستند و بعداً حساب می کشند از همدیگر، یعنی اینها اصلاً در روایات باب معاد است، که آقا تو فلان فکر را کردی، فلان اقدام را کردی، فلان جور زندگی کردی، این تأثیر داشت در زندگی من! تأثیر منفی گذاشته روی زندگی من! یعنی ماها این جوری یک جماعت بریده از همدیگر نیستیم که، شما روی در و دیوار دارید تأثیر می گذارید، روی صحراهای حجاز دارید تأثیر می گذارید، چطور فکر می کنیم که روی همدیگر و روی رفقا فلان و اینها تأثیر نمی گذاریم؟ اینی که آن عدالت و آن عدالت گستری وقتی که می آید سرجایش، می بینید که اصلاً یک بحثی راجع به کشتی حضرت نوح بعضی ها می کنند، می گویند آقا این درنده ها مثلاً چه کار می کردند آن جا سه ماه؟ مثلاً چطور ببرها گوسفند ها را نمی خوردند آن جا؟ چه جوری بوده داستان کشتی حضرت نوح (علیه السلام)؟ نه آن جا تنها سرزمین موجود روی عالم همین بوده و در عدل بوده، این ها با هم کاری نداشتند، جوابش روشن است، تنها سرزمین بر روی این کره ی أرض همین جا بوده، بر اساس عدل بوده، لذا بر اساس عدل سباع هم با همدیگر «اصْطَلَحَتِ السِّباع» به یک صلحی رسیدند.
این نکته اگر جدی بشود که عدل است که باعث می شود همه چیز سر جای خودش قرار بگیرد، وقتی که جور به عنوان مانع وجود نداشته باشد همه ی ذخایر می زند بیرون، به اندازه هم می زند بیرون، انگار این عالم اقتضای این دارد که همه ی ذخایرش بیاید بیرون، خودش را نشان بدهد، در مسیر تکامل این بشر قرار بگیرد، اما این بشر خودش دارد با جور برّ و بحر را خراب می کند نسبت به خودش، شما نگاه بکنید این آیاتی که حالا آیات معروفی است ولی خب به هر جهت قرآن است و آیات معروف، هم این سوره ی مائده آیهی 66 را نگاه بکنید هم اعراف 96، اعراف 96 صفحه ی 163 «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا» ببینید یادتان است که وقتی گفتیم «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ» این جا یک نکته ای گفتیم و آن چه بود؟ این که این أفعل، أفعل چیست؟ تعیین است نه أفعل تفضیل، این جوری نیست که مثلاً عدل أقرب للتقوی است، مثلاً جور قریب به تقوا است! نه اصلاً یعنی عدل تقوا است، مثل «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ» از همین دست است، این جوری نیست که مثلاً خدا أعلم است و بقیه عالم هستند در این زمینه، این أفعل های تعیین است دیگر در مقابل أفعل تفضیل، خب اگر عدل تقوا است، آن موقع وقتی تقوا خودش را نشان میدهد با تمام ذخایر خودش «لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ» اینها همه می آیند «وَلَٰكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ» تکذیب می کنند ما هم میگیریم، چی را می گیریم؟ به واسطه ی همان برکات را می گیریم، نمی گذاریم برکات بیاید.
یا در آیه ی 66 سوره ی مبارکه ی مائده، (تعبیر عدل نیست؟! آره.) من نسبت به بحث تقوا که در حقیقت «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ» آن جا عرض کردم، اصلاً این را گفتم برای همین، که اصلاً بحث عدل تقوا است «هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ» نه این که این نزدیک تر است، نه اصلاً این خودش تقوا است، و آن عدلی هم که حضرت معرفی می کنند صرفاً این عدل هایی که ما فکر می کنیم نیست. چون که ببینید ماها یک ذهنیتی اساساً داریم نسبت به یک عقلانیتی، که این عقلانیت مدرن مدام هم دارد تغییر میکند، این خودش جای یک بحث جدی دارد که این عقلانیت عرفی تأثیرش در فقه و این چیزها چه جوری است، حالا آن بحث مفصلی است و باید مثلاً با طلبه ها این بحث ها را در درس خارج و دوره ی تخصص و این ها انجام بشود، ولی شما نگاه بکنید در همین، اتفاقاً دیشب در بحث مقدمه قانون اساسی این را عرض می کردم که، قانون اساسی ما یک مقدمه دارد دیگر، یک مقدمه دارد و چهارده تا فصل دارد و صد و هفتاد و هفت تا قانون. در مقدمه ی قانون اساسی وقتی زن را دارد توضیح میدهد یک توضیحاتی می دهد، می گوید زن از دید من این است، و بعد بر پایه ی آن تصویرش از زن شروع می کند قانون می نویسد بعضاً، شما الآن آن مقدمه را ببینید، آن مقدمه امروز مورد پذیرش شما ممکن است نباشد، به دلیل این که عقلانیت عوض شده، کاری به درستی و غلطی آن ندارم، این عقلانیت عرفی عوض شده، آن تعریف از زن دیگر الآن تعریف شاید به شما بدهند بگویند آقا این تعریف را ببینید بگویید این تعریف نیست از زن، پس بر پایه ی آن قانون 21 قانون اساسی هم باید تغییر بکند، ببینید این ها مدام تفاهم هایی است که دارد تغییر می کند؛ یک زمانی مدرسه رفتن برای خانم ها یک جور بوده! عدل نبوده این کار، در زمان مشروطه اصلاً مدارس خانم ها آن موقع درست شد، و خب امروزه جزء بدیهات تلقی می شود.
می خواهم بهتان بگویم این در طول زمان وقتی می رویم جلو این عقلانیت ها عوض می شود، حالا کدامش اصلاً چه جوری، مبنای چیست؟ خودش یک بحث خیلی جدی است، یعنی در همه جا جدی است، این در فقه خودمان بحثش جدی است، در علوم اجتماعی خودمان جدی است، در غرب جدی است این بحث که بالأخره نوع عقلانیت ها عوض می شود، مثل این که عقلانیت امروز ما این است که بر اساس انتخابات باید یک چیزی را مثلاً، اصلاً جزء چیزهایی است که هیچ کسی ته آن تردید نمی کند، بعد تازه آرا هم مساوی است، دیگر همه مثلاً رأی مساوی دارند، جزء عقلانیتی است که اصلاً کسی هم تردید هم سرش ندارد، یعنی مثلاً ممکن است اصلاً عقلانیت نباشد، برای همین است که ما یک بحثی به نام عقلانیت وحیانی، یعنی امتدادهای عقلانیتی که دست تان است منتها از وحی دوباره نشأت گرفته و دارد این امتدادها را می دهد. آن عقلانیت وحیانی خودش یک بحث جدی است، وگرنه بدهند دست عرف مدام عقلش تغییر می کند، عقل صرفا دست عرف باشد مدام عقلانیتش عوض می شود، و نه در ما بلکه در کل دنیا هم همین جوری است، یک موقع من به دوستان گفتم برای این که خانم ها شلوار بپوشند قیام کردند و خون دادند در غرب! این که شلوار بتوانند بپوشند، که باید دامن می پوشیدند، بابتش قیام ها کردن، خون ها ریخته شده! ولی خب امروزه این جا افتاده دیگر، مثلاً این عقلانیت یعنی چه؟ خب یک عدالت پوشش است دیگر. این که چی دارد امتداد می دهد و چه جوری داریم ما عدل را تصویر می کنیم، چون که همه دنبال عدالت هستند، کسی نمی گوید من می خواهم جور کنم که، همه می گویند ما دنبال عدالت هستیم، منتها این دنبال عدالت بودن خب تعاریفش با همدیگر خیلی فرق می کند.
خب یا این آیه «وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ» اگر اقامه، ببینید ما همه این ها را زیر پایه ی عدل می دانیم «وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ» از پایین و بالا خلاصه، یعنی زمین باهاشان راه می آید، آسمان با آن قوم راه می آید، اگر چه بشود اقامه ی تورات و انجیل بکنند، یعنی اقامه ی دین که بکنند، دین که اقامه بشود، انگار همه چه در فضای عدل خودش را بیرون می ریزد، یعنی از آسمان و زمین دیگر دارند می خورند، این ها همان نکته ی مهم در بحث عدالت است در این بخش آن.
من یک چند تا روایت خدمت تان عرض بکنم که ببینید حضرت عدالتش در حقیقت هم عدالت های کلی دارد هم عدالت های جزئی، یعنی فضا دیگر فضای عدالت است، حتی اینی که موتوری ها نیایند در پیاده رو جزء فضای عدالت است، که حضرت یک کاری می کند که موتوری نیاید در پیاده رو! در روایت است، ببینید یعنی این قدر جزئی شده این عدالت، که مثلاً این روایت را ببینید، «بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ» امام موسی بن جعفر (علیه السلام) «إذا قامَ قائِمُنا(عج) قالَ: یا معشَرَ الفُرسانِ، سیروا فی وَسطِ الطریقِ» بروید وسط طریق «یا مَعشَرَ الرِّجالِ، سیروا عَلی جَنبَی الطَّریقِ» پیاده ها بروند پیاده رو، این ها بیایند وسط «فَأَیّما فارِسٍ أخَذَ عَلی جَنبَی الطَّریقِ» موتوری بیاید در پیاده رو «فَأَصابَ رَجُلًا عَیبٌ» بزند به یک عابر، بیاید پیاده رو «ألزَمناهُ الدِّیه» باید دیه بپردازد آن زمان «وأَیّما رَجُلٍ أخَذَ فی وَسَطِ الطَّریقِ» پیاده رو بپرد وسط خیابان «فَأَصابَهُ عَیبٌ فَلا دِیه لَهُ» آن دیه ندارد، حق با عابر پیاده است، می خواهم بهتان بگویم عدل تا حتی جزئی ترین حالت های ترسیم عدل، قبلاً هم روایتش را خواندم که حضرت وقتی می آیند، جزء اولین کارهایی که می کنند مطاف را برای طواف واجب خالی می کنند، حالا شما باید حج واجب تشریف ببرید، تا ببینید این حرف یعنی چه! که آدم که حج مثلاً عمره با تمتعش را انجام می دهد دیگر یک فاصله ی مثلاً پانزده روزه ای است تقریبا تا این که برود حج واجبش را انجام بدهد، میبینید که آن کسانی هم که مستحبی می خواهند بیایند حج هم آمده اند مطاف، جا برای آن حج واجبی ها نیست، آن هایی که می خواهند عمره تمتع انجام دهند، و طواف عمره تمتع انجام بدهند، جا برای آن ها نیست، شلوغ می شود اصلاً افتضاح، نگاه کنید حضرت میآیند مطاف، می گویند هر که می خواهد طواف مستحب انجام دهد برود در طبقات، مطاف برای طواف واجب.
ببینید حتی جزئی ترین مثلاً حالتهایی که ماها تصور نمی کنیم، وقتی که می گویند عدل منظور حتی این ها هم است، یا در روایات ببینید این آیه را یادتان است که خواندیم، ذیل این آیه «يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» از این جور چیزها زیاد است، مثلاً سوره ی نحل آیه ی 65 دارد «وَاللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» ذیل این روایات فراوانی وجود دارد که این احیاء و اماته ای که هست، احیاء و اماته به واسطه ی عدل است، عدل است که امام است، آن « أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِمَاءً» امام است که می آید حیات می دهد به زمین، حیات زمین فقط این نیست که علف در بیاید از آن، این را از آن مردگی خارج می کند و زنده می کند؛ ببینید آن موقع وقتی که زنده بشود، این نکته ای بود که جلسه ی گذشته عرض کردم و نکته ی مهمی بود. در اصل اسم حی جزء اسمهای سر سلسله اسماء است، وقتی که می گویند زنده می شود یک چیزی، تمام چیزهای دیگر مثل علم، قدرت و همه ی این ها زیر پایه ی خود اسم حیات است، یعنی اگر یک موجودی حیات نداشته باشد این ها را هم ندارد، نه علم دارد، نه قدرت، هیچ کدام این ها نیست، این ها در فضای حیات است، وقتی که امام می آید و حیات را با خودش می آورد، تطهیر أرض می کند به تعبیر همان آیه ای که آب می آید، آب مطهرات است، این آب تطهیر أرض می کند، بالعدل دارد تطهیر أرض می کند، در روایات ما این جوری است، بالعدل دارد تطهیر میکند، اصلاً زمین تطهیرش با عدل است، و امام می آید که این کار را انجام بدهد، آن موقع است که شما ببینید چه در شخص، چه در جامعه، چه در یک اکیپی فلان و همه ی این ها، معنویت، اخلاق، علم فلان و این ها پس از این است که انسان زنده شده باشد، یعنی این ها اسماء پایین تر از حیات هستند، تا چیزی حیات نداشته باشد این ها را هم ندارد، علم هم ندارد، معنویت هم ندارد، همه ی این ها باید حیات داشته باشد، وگرنه یک موجود بی جانی است، این رمز تطهیر أرض این جا است.
من برای این دوباره روایت بخوانم برایتان، می خواهم چند تا روایت بخوانم؛ ببینید در این بحار جلد 51، 92، پیغمبر می فرماید «اُبَشِّرُکُم بالمَهدیِ یَبعَثُ فی اُمَّتی عَلی إختلافٍ مِنَ النّاسِ وَ زَلازِلَ یَملاُ الأَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَتْ جَوراً وَ ظُلماً یَرضی عَنهُ ساکِنُ السَّماء وَ ساکِنُ الأَرضِ» ساکن سماء و ساکن أرض راضی می شوند، این همان چیزی است که «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ» از آن طرفش خلاصه «لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِ، یَرضی عَنهُ ساکِنُ السَّماء وَ ساکِنُ الأَرضِ» یعنی همه خوشحال هستند، «یُقَسِّمُ المالَ صِحاحاً» مال صحاح توزیع می شود، گفتند صحاح چیست؟ گفتند «بالسَّویَّهِ بَینَ الناسَ» یعنی امکاناتی که باید به همه برسد، به سویه آن امکانات چیز، نه این که هر کی کار کرد باشد و به اندازه ای که کار نکرد، نه این ها نیست «وَ یَملاُ اللهُ قُلوبَ» این ها خیلی مهم است، ببینید وقتی عدل باشد قلب غنی می شود «وَ یَملاُ اللهُ قُلوبَ اُمَّةِ مُحمدٍ غِنیً» امت پیغمبر دلش غنی است، یعنی دیگر احساس می کند من چون در یک جامعه ی عادل هستم، آن چیزی که باید به من برسد می رسد، لذا قلب غنی دارد، حالا من دیگر ادامه اش را همین جوری فارسی اش را می گویم، منادی ندا می دهد که چه کسی پول لازم دارد؟ یک نفر بی ظرفیت می گوید (من من من!) جلوی همه، بعد حضرت می گویند که به خاذن بگو مهدی گفت پول بده، این می رود و می گوید که مهدی گفت به من پول بده، می گوید دامنت بگیر، دستت را بگیر نه، دامنت را بگیر، بعد سکه می ریزد در دامن او، بعد این یک نگاهی می کند و می بیند هیچ کس نیامده! می گوید عجب من «کُنتُ عَطشَ امّة مُحمد» من از همه حریص تر هستم نسبت به ظاهراً پول، هیچ کس نمی آید و من آمدم چیز بکنم، و بعد می گوید نمی خواهم! می گویند نه نمی خواهم ندارد، ما دیگر دادیم، چیزی که دادیم پس نمی گیریم؛ یعنی میبینید وقتی می گویند پول چه کسی لازم دارد؟ در این امت یک نفر دستش را بلند می کند؛ ببینید آن عدل مشتهر می شود این، عدل پخش شده قلب را غنی می کند.
یا در روایت داریم که ««یُطَّهِرَ الْأَرْضَ مِنَ الْفَساد وَ یَملأها عَدلاً کَما مُلئَت جُوراً» اینی که می گوییم تطهیر أرض می شود، تطهیر أرض به عدل می شود، یا در روایت دیگری داریم که «فَإِذَا خَرَجَ أَشْرَقَتِ اَلْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَ وُضِعَ مِيزَانُ الْعَدْلِ بَیْنَ النَّاسِ فَلَا یَظْلِمُ أَحَدٌ أَحَداً» ببینید اصلاً یک نفر به یک نفر ظلم نمی کند دیگر، ظلم اصلاً چیز ندارد، همه می بینند دارند مواهب این عدل را در حقیقت می گیرند. یا این روایتی که عرض کردم دارد «مَا أَنْزَلَتِ اَلسَّمَاءُ قَطْرَةً مِنْ مَاءٍ» آسمان یک قطره دریغ نمی کند، یعنی آن مقداری که باید بدهد می دهد «مُنْذُ حَبَسَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا لَأَنْزَلَتِ اَلسَّمَاءُ قَطْرَهَا» آن می ریزد «وَ لَأَخْرَجَتِ اَلْأَرْضُ نَبَاتَهَا» در حقیقت آن نبات خودش را در می آورد «و لَذَهَبتِ الشَّحْناءُ مِن قلوبِ العِبادِ» این در حقیقت بغض و کینه از قلوب عباد می رود «و اصْطَلَحَتِ السِّباعُ و البَهائمُ حتّى تَمشيَ» سباع و بهائم به صلح می رسند با همدیگر، یعنی معلوم است الآن سباع همدیگر را می درند، مال آن «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ» است، خیلی حرف مهمی است، یعنی اگر الآن سباع این جوری به هم می پرند بخاطر این که عدل در زمین نیست، تأثیر منفی اش روی سباع است الآن، سباع و بهائم هم با همدیگر به صلح می رسند، این ها هم این ها را نمی خوردند، حالا چه می خورند؟ علف می خورند، یا این ها می آیند خودشان را در خدمت این ها قرار می دهند که چه بشود، این جوری نیست که مثلاً یک جنگ و گریزی، همه می دانند احتمالاً آن گوسفند می داند که این باید بخوردش، می آید می خوردش (سؤال حضار) الآن بی حساب نمی خورد ولی بینید مثلاً فرق شیر با گرگ این است دیگر؛ شیر که حمله می کند یک دانه پاره می کند دیگر، یک دانه پاره می کند می نشیند تا تهش می خورد تازه بقیه اش هم می گذارد بقیه بخورند، ولی یک گرگ هم حمله بکند به یک گله ده تا را می دَرد مگر گرگ چقدر می خورد؟ ده تا را پاره می کند، معلوم است سبعانه دارد این کار را انجام می دهد.
می خواهم بهتان بگویم اخلاق حیوانات هم خوب می شود، می شود اخلاق ما، نه عقلش، ببینید دستی بر عقول کشیده می شود، همین الآن چرا یک عده ای به یک عده ای ظلم نمی کنند اساساً؟ فرض بفرمایید که مثلاً یک عدهای چرا حق یک عده را نمی خورند؟ دلیلش چیست؟ دلیلش این است که حالا یا قیامت جلوی چشمش است، یا این قدر مناعت طبع دارد که این کارها را نمی کند، به هر دلیلی این کار را نمی کند، نه این که توان ندارد، این که دنیا نیست دیگر، یعنی اگر توان نداشته باشد مثلاً تا می خواهد بزند در گوش یک نفر به زور مثلاً دستش همین جوری می ماند، قاعدتاً این نیست؛ حکومت طوری می شود، مردم طوری می شوند که احتیاج ندارند نسبت به همدیگر ظلم بکنند.
ببینید یک مدتی ما یک رشعات این را دیدیم، شما آن دوره ی اول انقلاب، اول جنگ و این ها را کاش می دیدید، واقعاً امکانات بسیار پایین تر از این ولی قلوب غنا در قلب بود، همه دوست داشتند به هم کمک بکنند، انگار پیدا نمی کردند آدمی که به همدیگر کمک بکنند، این خیلی فرق دارد همه دوست دارند همدیگر را بکنند، کسی اگر مثلاً مانور تجمل برگزار نمی کرد بخاطر اصلاً یک چیزی بود، خجالت می کشید همچین چیزی باشد، یعنی خجالت داشت برایش که بیاید خودش را یک سر و گردن بالاتر از بقیه معرفی کند، خجالت داشت برایش همچین چیزی؛ لذا اگر هم پول داشت، یا پولش را کار خیر می کرد یا… ولی خلاصه مانور قارونی نمی داد. «فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ» مانور های این جوری نمی داد، این ها برای همان فضای آرمانی عدل است که گوشه هایش را ما دیدیم، اگر هم کسی می خواهد دنبال آن حرفها باشد، کماکان باید بتواند در جمع های کوچک تری هم این فضا را ایجاد بکند، تا بگوید من دنبال آن آرمان بزرگ هستم، نه این که آن فضاها را ایجاد نمی کند بعد می گوید من دنبال یک آرمان بزرگ هستم، خب نه شما یک آرمان کوچک، یک گل کوچک در زمین خاکی بازی کن، بعداً بگو من می خواهم فوتبال بازی کنم در جام جهانی، یک گل کوچک در زمین خاکی باید بازی کنیم ما، این مهم است، در جمع ایمانی کوچک مشکاتی خودمان اگر نتوانیم این کار را انجام بدهیم، نمیگویم با آن تراز، ولی اصلاً دنبال این معنا نباشید اصلاً کسی دنبال امام نیست.
من حالا یک چند تا روایت در این زمینه هم آوردم حالا ان شاء الله می خوانم می گویند «المرأةُ بينَ العِراقِ إلى الشّامِ» می رود «لا تَضَعُ قَدَمَيْها إلاّ علَى النَّباتِ» در این حجاز بی آب و علف و فلان و این ها، همه ی این ها را رد می کند، پایش را روی غیر سبزی نمی گذارد، معلوم است که زمین نبات خودش را در حقیقت داده بیرون، آن جور است که باعث می شود که این نبات نیاید بیرون «و على رأسِها زِينَتُها» زینت هایش را می گذارد کاملا در دسترس «لا يَهِيجُها سَبُعٌ» هیچ درنده ای انسانی، هیچ تهییج نمیشود برود این ها را مثلاً بردارد، مثل این که ما تهییج نمی شویم، چه جوری است که شیشه ی ماشین پایین باشد اصلاً تهییج نمی شویم برویم ضبطش را بزنیم، اصلاً ما همچین تهییجی نمی شویم، اصلاً با خودمان مبارزه هم نمی کنیم که مثلاً بگوییم بزنیم؟ نزنیم؟ این ها! نه نزنیم، بالأخره یک موقع هم شما شیشه ی ماشین خودمان پایین است یکی می زند، اصلاً به این ها کاری نداریم، تهییج نمی شویم دیگر «و لا تَخافُهُ» و باز دوباره روایت های دیگر.
آن چیزی که من این جا چون یک سری از این مضمون از من سؤال شده، من این را بگویم، برای عدل کار کردن بسیار کار سختی است، لذا برای ظهور حضرت آماده بودن بسیار سخت و سنگین و صعب است در امروز، و در همان موقعی که حضرت قیام بکنند و فلان و این ها، دوره هایی وجود دارد که پیر همه در آمده آن جا، لذا این آمادگی برای آن جام جهانی مهم است.
روایت، مفضل می گوید «کُنتُ عِندَ ابي عَبدِاللّه بالطَّوافِ» می گوید من در خدمت حضرت بودم در طواف، امام صادق «فَنَظَرَ اليَّ» به من نگاه کردند «وَ قَالَ لٍي: يا مُفَضَّل! مَالِي اَراکَ مَهمُومَاً مُتَغَيِّرَ اللَّون؟» دیدم لب و لوچه ات آویزان است و مثلاً رنگت پریده! چه شده است؟ «فَقُلتُ لَه: جَعِلتُ فِداک! نَظَري اِلي بَنِي العَبّاس وَ مَا فِي أَيدِيهِم مِن هَذا المُلک وَ السُّلطان وَ الجَبَروت» بنی العباس را با این ملک و سلطان و جلال و جبروت می بینم، آن دوره ی انتقالی از بنی امیه و بنی العباس هم بوده، مثلاً انتخابات رأی نیاوردیم «فَلَو کَان ذَلِکَ لَکُم لَکُنّا فِيهِ مَعَکُم» اگر بود، کار افتاده بود دست شما ما با شما بودیم و چه می کردیم و چه حالی بود مثلاً، این حال شما، حکومت «فَقالَ يَا مُفَضَّل اَما لَو کَانَ ذَلِک» اگر این جوری باشد «لَم يَکُن اِلّا سِياسَةُ اللَّيل وَ سِياحَةُ النَّار، اَکَلَ الجَشِب وَ لُبسِ الخَشِن، شِبهِ اَمِيرَالمُؤ مِنِين» اگر آن موقع بود که شب تا صبح باید برنامه ریزی می کردیم، صبح تا شب هم باید می دویدیم، لبس خشن، أکل جشب، پیرمان درآمده بود که!
در روایتی است که می گوید «ذُكِرَ اَلْقَائِمُ عِنْدَ أَبِي اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ» پیش امام رضا (علیه السلام) حرف از حضرت شد «فَقَالَ أَنْتُمُ اَلْيَوْمَ أَرْخَى بَالاً مِنْكُمْ يَوْمَئِذٍ» الآن وضع تان خیلی بهتر است، برو حالش را ببر فعلاً! «قَالُوا وَ كَيْفَ قَالَ لَوْ قَدْ خَرَجَ قَائِمُنَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَمْ يَكُنْ إِلاَّ اَلْعَلَقُ وَ اَلْعَرَقُ وَ اَلقَوْمُ عَلَى اَلسُّرُوجِ» جزء خون و عرق و روی زین اسب چیزی نمی ماند برای ما، فکر نکن حضرت قیام بکند همه جا می شود گل و بلبل و همه مثلاً شروع می کنیم می نشینیم سر یک حکومتی، اگر امروز کسی علق و عرق و خلاصه «عَلَى اَلسُّرُوجِ» نیست، یعنی برای حکومت عدل این جوری کار نمی کند، آن موقع هم کار نمی کند! یعنی اگر در این جا این جوری کار نمی کند فکر نکنید آن جا کار می کند! آن جا بیاید همه اش می شود خون و خونریزی، یعنی قیام حضرت با آن کسانی که با حضرت دارند قیام می کنند، یک کار خیلی فشرده ای است، این معلوم باشد، مثلاً این جوری نیست که خب حضرت میآیند عدالت را برقرار می کنند و همه عدالت مثلاً فلان و این ها، نه امروز اگر کسی اهل خون و جان دادن و اهل «عَلَى اَلسُّرُوجِ» و نمی دانم « سِياسَةُ اللَّيل وَ سِياحَةُ النَّار» و شب بنشیند برنامه ریزی بکند، گفتند در روایات یک نفر باید راست بیست نفر کار کند! یعنی پدر و مادر همه آن کسانی که قرار است در رکاب حضرت باشند، این که در رکاب حضرت این جوری نیست، مثلاً یک عدهای فکر کردند یک کسی می آید و ما هم که نشسته ایم خودش «فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ» بعد «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ» برو بزن لت و پار کن این آمریکا و اسرائیل و فلان و این ها را، عدل را هم بگستر که ما دیگر آمدیم، حالش را می بریم! اصلاً از این خبرها نیست، یعنی آن کسانی که می خواهند در، یک نفرش باید راست n نفر کار بکنند و آماده بودن برای این قضیه روایات فراوانی دارد که، ببینید طرف گفته که همچین تصوراتی معلوم است بوده، می گوید «قُلتُ لِأَبِی جَعفَر (علیه السلام) اِنَّهُم یَقُولُون» می گویند «إِنَّ الْمَهْدِیَّ لَوْ قَامَ لَاسْتَقَامَتْ لَهُ الْأُمُورُ عَفْواً» همه چه خودش عفواً درست می شود، اصلاً قاعدهی قرآنی نیست، اصلاً همین جوری اش قرآن هیچ موقع نگفته، «وَ لَا یُهَرِیقُ مِحْجَمَةَ دَمٍ» به اندازه ی یک کاسه خون هم ریخته نمی شود، همچین کشکی همه چیز حل میشود «فَقَالَ: کَلَّا» هرگز این جوری نیست «وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوِ اسْتَقَامَتْ لِأَحَدٍ عَفْواً، لَاسْتَقَامَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ» اگر قرار بود این اتفاقات این جوری بیفتد خب برای رسول خدا(ص) این اتفاقات این جوری می افتاد «حِینَ أُدْمِیَتْ رَبَاعِیَتُهُ وَ شُجَّ فِی وَجْهِهِ» این خلاصه خون داده حضرت و خلاصه صورتش شکسته، صورتش بخیه خورده، حضرت با این وضع در میدان بوده «کَلَّا وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ حَتَّى نَمْسَحَ نَحْنُ وَ أَنْتُمُ الْعَرَقَ وَ الْعَلَقَ ثُمَّ مَسَحَ جَبْهَتَهُ» دست می کشیدند روی سر او می گویند این ها عرق و علق می خواهد، خلاصه از لابلای خون و عرق این اتفاق می افتد «وَ الیَوم»
خلاصه که کار دست بچه حزب الهی ها است، و اگر این حالت حالا ببینیم چه کار بکنیم و حالا بالأخره، نه امروز یک بچه مذهبی تفریحاتش باید بوی حضرت مهدی (عج) بدهد، حتی تفریحش، خوردنش باید بوی حضرت را بدهد یعنی برای آمادگی، کار کردنش، برنامه ریزی کردنش، درس خواندنش، درس دادنش، برای خودم می روم کارهای خودم را می کنم، تلاش کردنش، همه ی این ها باید آن رنگ و بو را بدهد و آماده برای همه چیز، برای خون و عرق، این که حالا نسل بعد از آن قضیه چه میشود؟ آن جا هم یک قاعده ای است بعداً می گویم، آن جا بعدش باز دوباره خراب میشود! یعنی یک دوره ای خود حضرت مهدی (عج) هم، علی الظاهر یک دوره ای است که دوره ی خوب داستان است که به قول چیز دوباره اوضاع خراب میشود و دیگر آن جا است که جمع می شود قضیه کلاً از بین می رود همه چیز! ولی تجربه ی آن جهانی عدل مهدوی را همه در دوره ای می برند، ولی باز دوباره دنیا دنیا است، همان اتفاقی که بعد از انقلاب افتاد به همان شیوه این اتفاق مجدد میافتد.