لغت موران (جلسه ۱۲)
فصل بعدیای که در لغت موران هست، اول به صورت متن تا یک جاییاش را میخوانم، متن مهمی است و در آن رمز و کلید و اینها زیاد است، میفرماید که «کسی را با ملوک از جن مؤانست افتاد» یک نفر با پادشاه جنیان یک انسی برقرار کرد «او را گفت تو را کی ببینم؟» گفت کی میتوانم تو پادشاه جنیان را ببینم؟ «گفت اگر خواهی که تو را فرصت التقاء باشد» اگر فرصت این نزدیکی را لقاء میخواهد باشد «قدری از کندر بر آتش نِه» یک مقداری کندر بر آتش بگذار «و در خانه هرچه آهن پاره است و از اجساد سبعه هرچه صدا دارد بینداز، “والرجز فاهجر”» میگوید در خانه هرچه آهن پاره هست، و اجساد سبعه در بحث علم کیمیا یک معنایی دارد، طلا و نقره و سرب و روی و مس و آهن و قلع و خارصینی، خارصینی ظاهرا به معنای روی است یا مثلاً اکسید روی است، که اینها چیزهایی بوده که در علم کیمیا از آن استفاده میشده. این اجساد سبعه یکی دو تا ویژگیای که دارند این است که بر روی آتش ذوب میشوند، ولی از بین نمیروند! برعکس بعضی چیزها مثل گوگرد و نشادر و زرنیخ و همچین چیزهایی که بر آتش بخار میشوند، اجساد سبعه از بین نمیروند و این ویژگی مهم آنهاست. یکی از ویژگیهای دیگری که دارند این است که نیست چکشخوار هستند هر کاری هم بکنی با چکش هم از بین نمیروند، کلاً ویژگی آنها از بین نرفتن است! از بین نمیرود و بخار هم نمیشود، یک همچین ویژگیای به عنوان ویژگی اجساد سبعه است.
میگوید آهن پاره و اجساد سبعه و چیزهایی که سر و صدا دارد را باید کنار بگذاری «و به سکونت و هرچه بانگ دارد دور کن به رفق» اینها را به رفق و سکونت و آرامش (کنار بگذار)، و آن تهذیبهایی که باید با رفق انجام شود، خلاصه یک کاری نکن که داد این چیزها در بیاید، چون یک موقع از این آهن پارهها را دیدهاید آدم یک جوری برمیدارد که همه چیز روی همدیگر میریزد و انقدر سر و صدا میشود، یک موقع هست با یک آرامشی مثل اینکه کسی خوابیده باشد، آدم با یک آرامشی میز و صندلیها را برمیدارد از اینور به آنور میکند و خیلی آرام این کار را انجام میدهد که سر و صدا به پا نشود، میگوید اینها را «دور کن به رفق، “و اصفح عنهم و قل سلام”» اینها را (و اصفح عنهم) صفح کن، از آنجا دوری کن آن موقع (و قل سلام) سلام بعد این میشود که باید صفح کنی بعداً بگویی سلام «پس به دری بیرون نگر» آن موقع این کارها را که کردی یک دری هست در بیرون به آن نگاه کن «بعد از آنکه در دایره نشسته باشی» یعنی در این دایرهای که نشستهای به آن در بیرون نگاه کن «چون کندر سوخته شود مرا بینی» وقتی کندر سوخته شد مرا میبینی «لغیر هم المثل السوء» برای غیر آدمهایی که این کار را میکند مثل سوء است مثل بدی است.
خلاصه داستان را دوباره میگویم : در ادامه داستان معلوم میشود که این ملوک از جن، ربّ العالمین است که میخواهد به ملاقات حق برود، و وقتی میخواهد برود میگوید یک کندری است این را بسوزان و بعد این آهن پارهها و همه چیزهایی که سر و صدا دارند را از خودت دور کن، اینها رجز هستند، اینها نجاستاند، اینها مانعاند، اینها را با رفق دور کن و بگذار آن کندر هم بسوزد، و ضمن اینکه در دایره نشستهای به دری در بیرون نگاه کن، اگر دیدی این کندر سوخت و تمام شد آن موقع مرا میبینی.
این حکایتی از لقاء حق است که با تمام رموزش که باید بیان شود، رموز مهمی هم دارد این بحث، در درجه اول من یک نکتهای راجع به اجساد سبعه و اینها گفتم، یک نکتهای راجع به کندر هست که کندر را در خیلی از این مباحث، اینها نماد نفس اماره میگیرند (نمادیست برای نفس اماره) وقتی اینها در علم کیمیا و اینها مینویسند یک همچین منظوری دارند، دیدید که مثلاً میگویند در خانه کندر بسوزانید جنیان شریر را دور میکند! خیلی از این طبهای سنتی هم میگویند (این در ادبیات نماد نفس اماره هم هست) ضمن اینکه کندر و دود شدن آن، مثلاً این جنیان شریر را که میتوانند روی نفس اماره کار کنند را دور میکند، همه جنیان را دور نمیکند. حالا من نمیخواهم تشویق کنم به این کار، البته ظاهراً حاج جاودان و اینها نظر مساعدی هم دارند راجع به اینکه حالا کندر به خصوصی هم باید باشد و سوخته شدنش در خانه بیتأثیر نیست، ولی در فضای عرفانی کندر نماد نفس اماره است. یک بحثی هست که میگویند نفس اماره برای سوختن باید در آتش ریاضت قرار بگیرد تا این حالتش بخار شود، و ذرات اندکی هم که از آن باقی میماند بخار شود.
اینجا یک نکته جدیای سر بحث ریاضت وجود دارد در فضای سلوکی، که البته لغت موران هم از اول گفت که این رساله در نهج سلوک است، یک چیزهایی هست که بعداً میگویم که باید با آهستگی و رفق و مدارا (که البته در خود ریاضت هم این هست) باید اینهایی که سر و صدا میکنند، بالاخره منیت هست، حسد است، شهوت است، شهوت خوردن است، شهوت خوابیدن است، یک رفق و مدارایی در آتش ریاضت باید بسوزد، انسانی که ریاضت نمیکشد، ورزش نمیکند، باشگاه نمیرود، اینکه یک مقداری در ذهن او بیاید که بالاخره بدون ورزش هم میشود عضلههای قویای داشت، این تا حدی یک خرد خامی است که انسان دارد. امیرالمومنین در این زمینه چون دست افشانی نهج البلاغه است، البته این ریاضتها هست و برای کسی به درد میخورد که «لَا تَنْجَعُ الرِّيَاضَةُ إِلَّا فِي نَفْسٍ يَقَظَة» ریاضت برای کسی سودمند است که خودش بیدار است، وگرنه همینجوری یکسری گرسنگی و تشنگی و یکسری کارهایی را صرفاً خودش (فی حد نفسه) یک اتفاقی را در انسان ایجاد نمیکند، مثل این میماند که (لَا تَنْجَعُ الرِّيَاضَةُ إِلَّا فِي نَفْسٍ يَقَظَة وَ هِمَّة) دقیقاً در نفسی که اهل همت بیدارند ریاضتها برای آنها فایده دارد، اما نکته این است که به هر جهت باید در خوردن، آشامیدن، در خوابیدن، در پوشیدن، بگردد و اقدامهایی به ضد بکند، این اقدام به ضد که حضرت امام خیلی توضیح میدهند، به هر جهت اگر حسود اقدام به ضد کند، اگر به شهوانی اقدام به ضد کند، اگر از خواب بیدار نمیشود باید اقدام به ضد کند و جریمههایی برای خودش در نظر بگیرد.
خود شریعت که گفتم از لطائف کارهای اقدام به ضد سلیقهای، (عرض میکنم چگونه است سلیقهای نیست) از الطاف شریعت خودش ریاضت است، یک موقعی هست شما باید بلند شوید و نماز صبح بخوانید، باید روزه بگیرید، یکسری باید است که حدود الهی قرار میگیرد و شما باید آن کار را انجام دهید، اینجوری نیست که من یک باشگاهی ثبت نام کردم حالا پولش را هم دادم و دلم نمیخواهد اصلاً بروم، نه اینجوری نیست. اصلا خود شریعت ریاضت نفس است روایت است «الشَّريعَةُ رِياضَةُ النَّفسِ» شریعت در خود ریاضت نفس دارد، بالاخره شما یک چیزهایی را واقعاً نمیتوانید ببینید، یک چیزهایی را باید نبینید، یک چیزهایی را باید نشنوید، ولو اینکه هوسش در دل انسان وجود داشته باشد نباید ببیند، نباید بشنود، نباید بخورد، نباید و نباید و نباید… این از الطاف شریعت است که انسان را برای بحث ریاضت آماده میکند، اتفاقاً متد دست او میدهد که چگونه باید ریاضت بکشد، و باید این کار را بکند و متد آن را هم میفهمد. شما نگاه کنید کسی که روزه میگیرد اصلاً در خود اقدام برروزه متدش درآمده، اگر واقعاً به حرج میاندازد باید هم فشار بیاورد و هم نباید به حرج بیندازد، اگر به حرج بیندازد روزه درست نیست، روزه که خودش یک گونه مهمی از اقسام ریاضت است، شما میبینید که خودش متد آن را دستش میدهد. شما چگونه صحنههایی را نمیبینید و نباید ببینید، اینها به شما متد میدهد بر اینکه مثلاً لغو هم نبینید، رفته رفته آهسته آهسته لغو هم نبینید، مثلاً سریالها و آهنگهای آنچنانی و اینها آدم لغو نبیند، لغو نشنود، بعد ذائقه میدهد، ذائقه که بدهد شما فرض بفرمایید خودتان میفهمید که این آهنگ آهنگی است که انسان را دور میکند، این آهنگ آهنگ خوبی نیست، نه این آهنگ شنیدنش انسان را دور نمیکند بلکه نزدیک میکند ولی زیاد شنیدنش خوب نیست.
طرف همانجوری که بدنش دستش میآید، نفسش هم دستش میآید (الشَّريعَةُ رِياضَةُ النَّفسِ) شریعت ریاضت نفس است و ریاضت نفس دارد. اینکه شما فرمودید اقدام سلیقهای و اینها، گاهی اوقات مواظب مکاید شیطان باشید، آدم هر موقع میخواهد یک حرکتی انجام دهد یک وسوسه درونی ایجاد میشود که نکند تو داری زیادهروی میکنی؟ اصلاً تو هنوز کاری نکردی که زیادهروی در آن معنا داشته باشد! تا میخواهد انفاق کند میبیند که شیطان دست او را میکشد و نمیگذارد او کاری کند، به حساب اینکه اگر اینجوری باشد میشود زیادهروی، این میشود پررو کردن طرف مقابل، تا آدم بخواهد این کار را کند که اگر کینهای وجود دارد برود آن را حل کند، برود با آن طرفی که این ذهنیت را نسبت به او پیدا کرده جلسه بگذارد، اما تا او را میبیند میگوید اگر من این کار را کنم او پررو میشود! وگرنه شما با یک نفر مشکل پیدا کردهاید یک حرف و حدیثی بین شما رد و بدل شده خب بروید بنشینید و با طرف حل کنید، مثلاً آدم میبیند که چند نفر با یکدیگر قهرند از خانم و آقا، بعد میپرسید و میبینید که سر یک حرفی بوده که حرف بدی بوده ولی قابلیت این را داشته که بروی و با طرف جلسه بگذاری، توصیه داریم بر پررو نکردن مثلا داریم که «رَغبَتُكَ في زاهِدٍ فيكَ ذُلُّ نَفْسٍ» حالا یک موقع هست شما همهاش میخواهی بر طرف رغبت کنی و او دارد بیرغبتی میکند، این ذلت نفس میآورد، این مال این است که شما همهاش مدام این کار را کردی و او هم هی جواب نداده است، شما یک مدتی مکث میکنی باز دوباره ممکن است در یک حادثه دیگری «لَعَلَّاللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا»
یک بنده خدایی با ما مشکلی پیدا کرده بود خلاصه ما همهاش به او زنگ میزدیم، تماس تلفنی، غیر تلفنی که شما این مشکل را با ما پیدا کردی بنشینیم و حلش کنیم، او هم گفت نه شما کلاً باید بروی و عذرخواهی کنی، گفتم بالاخره من اشتباه کرده باشم شما هم اشتباه کردی، گفت نه من اصلاً اشتباه نکردم من یوسفم شما زلیخا، شما اشتباه کردی باید بروی اقدام کنی، گفتم خب مینشینیم صحبت میکنیم گفت نه! یعنی میبینید بعضیها چنان بر خر شیطان سوار میشوند که دیگر اصلاً کوتاه نمیآیند، خب مینشینید صحبت میکنید باور میکنید، همین سیاسیون اگر مینشستند و باهم صحبت میکردند بسیاری از مسائلشان حل میشد، یعنی صحبت نمیکنند، یک کسانی این وسط هستند که آنها صحبت میکنند و من میبینم، یک آدم با تجربهای هستم در این زمینه، میبینم که آنها به جان هم میافتند به دلیل این چهار تا آدم و علیه همدیگر توییت میزنند، یعنی کاملا بچگانه! معلوم است واقعا تربیت نفس نشدهاند یعنی آمدهاند بر سر پستها نشستهاند ولی تربیت نشدهاند، کسی که تربیت شده باشد میرود به طرف میگوید شما نسبت به من مشکلی داری؟ بحثی داری؟حرفی داری خب به خودم بگو در اتاق ما به روی شما باز است اگر مطلبی هست به من بگو؛ بعد میبینید که واقعا آن زمانهایی که از خر شیطان پایین میآیند و مینشینند با یکدیگر صحبت میکنند، انقدر مشکلاتشان حل میشود، یکسری مشکلات مبنایی بالاخره با همدیگر میماند ولی اینگونه نیست که او را امپریالیسم روزگار میداند.
من یک موقعی یک کارهایی میکردم الان هم کارم نسبت به بعضی از سیاسیون همین است، اول بهشان یک دروغ میگویم، میگویم پیش فلانی بودم چقدر از شما تعریف میکرد، بعد میگوید واقعا؟ من هم میگویم آره، بعد میگویم چقدر هم خوب است چقدر هم دوست داشت بیاید پیش شما، بعد میبینید بالاخره اینها میآیند پیش همدیگر و وقتی پیش همدیگر مینشینند میبینید که مشکلشان از ۱۰۰ درصد به ۱۰ درصد تحلیل پیدا میکند. حالا فرض بفرمایید که اینان ننشینند، به هرجهت آدمها انقدر ریاضت نکشیدند و اقدام به ضد نکردند تا یک چیزی میشود (نه مادر شوهر من این شکلی است، نه آن دوست من فلان مدلی است) در صورتی که اگر بیایید بنشینید همدیگر را ببینید و با یکدیگر دست بدهید، میبینید که اشتباه فکر کردهاید، ولی باید ریاضت آن را بکشید. جزء ویژگیهایی که در صفات متقین امیرالمومنین میفرمایند این است که «إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيمَا تَكْرَهُ لَمْ يُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِيمَا تُحِبّ» این از آن ریاضتهای بسیار حرفهای است که امیرالمومنین میگوید، به عبارتی این خواهشهای نفس را یک مقداری میسوزاند، البته قواعد با رفق و اینها سر جای خودش به عنوان اصل حاکم هست، میفرمایند که (إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيمَا تَكْرَه) در آن چیزی که کراهت دارد، نفس دارد سرسختی میکند، ممکن است شما وقتی مستقیماً میروی با او درگیر میشوی سرسختی میکند، مثلاً شما مشکل چشم دارید یا مشکل کبر دارید، مشکل حسد دارین (إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيمَا تَكْرَهُ لَم) ببینید نفس دارد سرسختی میکند (لَمْ يُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِيمَا تُحِبّ) آن موقع آنجایی هم که دوست دارد به او نمیدهد، خواهش است برو، در آن جاهایی هم که دوست دارد اجابت نمیکند.
مثلاً فرض بفرمایید اینجا میگوید اگر این کار را اینگونه انجام ندهید… یعنی همان چیزی که ما به عنوان جریمه از آن یاد میکنیم، منتهی به مراتب اینها دیگر اصولی است که خودتان باید مسلط شده باشید، جریمه با مجازات، مجازات با جرم یک تناسبی دارد، کما اینکه بعضیها اگر میخواهند بچه را مجازات کنند متناسب با جرم است، اگر یک وقتی نماز شب بلند نشد و سر این سرسختی کرد، اینگونه نباشد که بگوید حالا شد دیگر… این یعنی پایه پا دادن به نفس، چون نفس «امارة بالسوء» اصلاً نفس اینگونه است «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي» نفس با شما سرسختی میکند، اینگونه نیست که بیاید با شما مذاکره کند، اگر شما با آن رفتید در فضای مذاکره نفس (امارة بالسوء) یک موقع شما نماز شب بیدار نشدید و گفتید چه حیف؛ خب این یعنی اینکه شما فن را خوردید! اینجا جاییست که شما باید بگویید، مثلاً فرض بفرمایید من حتماً قضای آن را میخوانم، یا مثلاً من به ازای اینکه این نماز شب را نخواندم یه وعده ظهر غذا نمیخورم (البته این بستگی به شخص دارد) نه اینکه لزوماً روزه میگیرم، جریمه اینکه نماز نخواندم ظهر غذا نمیخورم، اینجوری که بشود نفس میفهمد نه قضیه جدی است، یعنی آدم در یک رینگ مبارزه قرار گرفته وگرنه همینجوری باری به هر جهت نمیشود. (ِإنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيمَا تَكْرَهُ لَمْ يُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِيمَا تُحِبّ) خود همین جریمههای خوردن که سبک روزه است، این متدی که شما از شریعت در میآورید که میبینید روی بحث خوردن و آشامیدن کار میکند و سرمایهگذاری میکند، چون خوردن و آشامیدن و اینها جزء کارهای خیلی مورد پسند انسان است.
شما این عبارتها را در نهج البلاغه ببینید «لَأَرُوضَنَّ نَفْسِي رِيَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ» این امیرالمومنین است دیگر، ولی شما سبک را نگاه کنید، میگویند من یکجوری به خودم ریاضت میدهم که به یک قرص نان مشتاق میشوم «وَ ايْمُ اللَّهِ يَمِيناً أَسْتَثْنِي فِيهَا بِمَشِيئَةِ اللَّهِ» و قسم میخورم که فقط یک انشاالله میگذارم (لَأَرُوضَنَّ نَفْسِي رِيَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْهِ مَطْعُوماً) وقتی که بتوانم طعامی به دست بیاورم، به قرص نانی مشتاق میشوم «وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً» و به یک نمکی به عنوان خورشت قناعت میکنم «وَ لَأَدَعَنَّ مُقْلَتِي كَعَيْنِ مَاءٍ نَضَبَ مَعِينُهَا، مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا. أَ تَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ مِنْ رِعْيِهَا فَتَبْرُكَ» فضا را نگاه کنید، آیا این گوسفندهایی که سائم هستند و میروند میچرند و بعدش میگیرند میخوابند «وَ تَشْبَعُ الرَّبِيضَةُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ» این گلههایی که میروند میچرند اینگونه باشند «وَ يَأْكُلُ عَلِيٌّ مِنْ زَادِهِ فَيَهْجَعَ؟» علی هم همین کار را بکند؟ «قَرَّتْ إِذاً عَيْنُهُ إِذَا اقْتَدَى بَعْدَ السِّنِينَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِيمَةِ الْهَامِلَةِ وَ السَّائِمَةِ الْمَرْعِيَّةِ.» چشم علی روشن از اینکه بعد از این (السِّنِينَ الْمُتَطَاوِلَةِ) الگوی خودش را کرده (بِالْبَهِيمَةِ الْهَامِلَةِ) به چهارپایان و چرندگان و در دشتها. من چنین با خودم میکنم که خلاصه (تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ) میخواهم عرض کنم حتی این ریاضتهای غیر از خوردن و آشامیدن، از این جنس است که شما بیایید و توضیح دهید، چون خیلی وقتها در این دولتمردان توضیح دادن یک حدی به آدم فشار میآورد. حالا مثلاً میگوید ما داریم اینگونه زحمت میکشیم و اینجوری برای ما توییت میدهند، حالا برویم توضیح هم بدهیم؟ خود این توضیح دادن ریاضت است، خیلی از این ریاضتها خوردنی و آشامیدنی نیست، تو کجا مینشینی، کجا نمینشینی، چگونه تحویلت میگیرند، چگونه تحویلت نمیگیرند همه اینها ریاضت است.
در آن نامهای که برای مالک نوشتند دارد «إِنْ ظَنَّتِ الرَّعِيَّةُ بِکَ حَيْفاً» اگر گمان کردی که رعیت دارند به تو ظلم میکنند، یا رعیت چنین گمانی کردند که تو داری ظلم میکنی (وَإِنْ ظَنَّتِ الرَّعِيَّةُ بِکَ حَيْفاً فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِکَ) این را یک مقداری توضیح بده و شفاف کن که یکی از موارد مهم شفافیت همین است، شما در روندها و همه اینها بایستید برای مردم توضیح دهید (وَإِنْ ظَنَّتِ الرَّعِيَّةُ بِکَ حَيْفاً فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِکَ) عذر خودت را بگو «وَاعْدِلْ عَنْکَ ظُنُونَهُمْ بِإِصْحَارِکَ» گمان آنها را از خودت با این شفاف کردن و توضیح دادن بردار، ببینید این همان چیزی است که من بارها عرض میکنم، شما یک دفعه (شفافیت در رأی) این کاری را انجام نمیدهد، یک بستهای است آدمها باید بتوانند حرفهای خودشان را توضیح دهند و بقیه توضیحات آنها را گوش کنند، نه اینکه چنان بر سر و کله طرف میریزند که طرف اصلاً خفه میشود و نمیتواند توضیح دهد «وَ رِفْقاً مِنْکَ بِرَعِيَّتِکَ، وَإِعْذَاراً تَبْلُغُ بِهِ حَاجَتَکَ» در اینها ریاضتی هست از جانب خودت به خودت، وقتی که شما داری عذر را توضیح میدهی که چرا اینگونه شد، چرا اشتباه شد، دیدهاید دیگر الان کسی کلاً نمیآید توضیح دهد، میدانید چرا؟ چون کار خیلی سخت و ریاضتیای است، این کار که بیاید توضیح دهد، عذرخواهی کند و بگوید اینجوری شد اونجوری شد، اگر دلار گران شد ما این کار را کردیم، اشتباه کردیم یا اشتباه نکردیم… کسی توضیح نمیدهد گردن هم نمیگیرد، این نکته شفافیت ساختاری است.
من یک بار عرض کردم خود امیرالمومنین در نامه ۳۱ به حضرت امام حسن مجتبی (ع) میگوید تو «وَاجْعَلْ لِكُلِّ اِنْسانٍ مِنْ خَدَمِكَ عَمَلاً» که اینها «اَلاّ يَتَوا كَلُوا» هر انسانی باید یک شرح وظایفی داشته باشد که گردن دیگری نیندازد، این میشود شفافیت در مسئولیت! این همان چیزیست که به جهت ساختاری یکجوری است که کسی میتواند گردن نگیرد، شما چه در مسائل کلی مثل فرهنگ و اقتصاد، چه در مسائل جزئی مثل خودرو و آلودگی و اینها همه میتوانند گردن نگیرند (وَاجْعَلْ لِكُلِّ اِنْسانٍ مِنْ خَدَمِكَ عَمَلاً تَأْخُذُهُ بِهِ) هر کسی یک چیزی دارد که تو به آن طرف میگیری «فَاِنَّهُ اَحْرى اَلاّ يَتَوا كَلُوا فِى خِدْمَتِكَ» اینگونه شایسته میشوی که توا کل نکنند روی همدیگر، همهاش سر ریز نکنند به همدیگر، یک نفر بگوید کار این دستگاه بود یک نفر بگوید کار آن دستگاه بود، الان نه مسئله فرهنگ را وزارت فرهنگ به عهده میگیرد، نه سازمان تبلیغات به عهده میگیرد، نه دفتر تبلیغات به عهده میگیرد، نه وزارت آموزش و پرورش به عهده میگیرد، نه هیچکس… ببینید این ریاضت است که یک مدیری بیاید توضیح دهد بگوید اینجا اشتباه شد بخاطر اینکه من اشتباه کردم! یا نه من اشتباه نکردم شرایط جهانی اینجوری شد، ولی میبینید که کسی گردن نمیگیرد و توضیح هم نمیدهد، حتی آنهایی که میگویند سخنگوی قوه مجریه است، قوه مقننه است، گردن نمیگیرند، یک جوری قضیه را میپیچانند که اینها هم میشود جزء ریاضتهای آدم، اصلاً این به عنوان ریاضت آمده که این کار را بکنید در آن ریاضت است «فَإِنَّ فِي ذَلِکَ رِيَاضَةً مِنْکَ لِنَفْسِکَ، وَ رِفْقاً مِنْک بِرَعِيَّتِکَ»
از آن طرف هم یک رفق و مدارایی است با رعیت (وَإِعْذَاراً تَبْلُغُ بِهِ حَاجَتَکَ) یک عذرخواهی و عذر آوردنی است که داری در آن حاجتت را میگویی، در آن مقدار حاجت داری عذرخواهی خودت را میکنی، حالا این نکتهای که در بحث ریاضت است، ریاضت باید بر آدم تمرین داشته باشد، از موارد خیلی آهسته و آرام، اینکه من عرض میکنم متد، ببینید شما میخواهید جلوی خودتان را در خلاف بگیرید باید جلوی چشمتان را بگیرید اینکه دارد «قُل لِّلۡمُؤۡمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَيَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ» حالا میخواهی جلوی چشمتان را بگیرید باید یک روز جلوی چشمتان را بگیرید، بایدی است، باید است با جریمه، بعد این را میکنید دو روز بعد میکنید سه روز بعد این وسط گاف میدهید بعد جریمهاش را میپردازید و از این چیزها؛ این میشود نفس (کندر) باید در آتش ریاضت بسوزد، نفس اماره باید یکجوری بشود که ببیند شما اصلاً گوش نمیکنید به این فضا، این میشود اقدام به ضد یعنی تا میخواهد حرف بزند که با فلانی قهر کن جلسه فلانی را نرو و… شما میروید، بعد میبینید اصلاً حرف زدن با این آدم فایده ندارد، دیدید بعضی وقتها بعضیها هستند میخواهند آدم را ارشاد کنند، بعد میبینند گوش نمیکنید و فایده ندارد و دیگر با آدم حرف نمیزنند، اینکه به این نقطه برسد که بگوید دیگر فایده ندارد و نفس اماره بسوزد، و البته ذراتی باقی میماند، آدم باید این را بفهمد، حتی بسوزد هم کندر تماماً بخار نمیشود ذراتی باقی میماند که رفته رفته باید «كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ» خدا باید از دل انسان ببرد.
ولی شما این کار را بکنید مثلا با کسی که با شما «صِل مَن قَطَعَكَ» اینها اوج ریاضت است، با کسی که با شما قطع کرده شما خودت وصل کن، این در آتش ریاضت آدم را میسوزاند و باید این کار را بکنید، متد آن را از شریعت در میآورید، از الان هم نمیگویید نه من اگر این کار را بکنم اینجوری میشود، نه شما این کار را بکنید خدا هم اشتباهات شما را جبران میکند و بهتان نشان میدهد که یک جاهایی آدم به خودش سختگیری الکی میکند، بله اینها در خوردن است، در خوابیدن است، در نماز شب خواندن است، در چشم است، بعد متد آن برایش در میآید، یواش یواش حتی ممکن است علاقهاش کم شود و حتی صحنههای اینجوری ببیند، داستانهای اینجوری بخواند، موسیقی فلان جور گوش دهد، نسبت به اینها علاقهاش کم میشود. یک نکته دیگر هم اینکه شنیدنهای زیاد و عمل نکردن هم خودش یک مشکل است، این را هم در نظر داشته باشید، کلاً بعضی از ما با شنیدن حال میکنیم، بالاخره آن عمل صالح و عمل متناسب با شنیده انسان، شما مثلاً یک جریمه اینجوری بگذارید که اگر من نماز شب بلند نشدم آن روز ظهر غذا نمیخورم یا نصف غذا میخورم یا هرچی، این را بگذارید یواش یواش متد آن دستتان میآید.