فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

بسم الله الرحمن الرحیم

 

این مساله ابتلای حضرت ابراهیم وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِـۧمَ رَبُّهُۥ بِكَلِمَٰتࣲ فَأَتَمَّهُنَّۖ این را دیگر در حقیقت تمام کرد و شد قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامࣰا خدا تو را امام قرار داد به این صورت که عرض کردیم هرکسی امام بخواهد بشود باید با فهم جریان ابی عبدالله همراه شود تا در حقیقت این امامت بر او مستقر شود. در روایت ما هم این مضمون هست که برای همه انبیا نه صرف گریه بر امام حسین بلکه با فهم جریان آخرالزمانی امام حسین برای همین در آیه دارد وَفَدَيۡنَٰهُ بِذِبۡحٍ عَظِيمࣲ* وَتَرَكۡنَا عَلَيۡهِ فِي ٱلۡأٓخِرِينَ* سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ آن کسی که در آخرین میاید و آن تفدیه به ذبح عظیم برای اوست وَتَرَكۡنَا عَلَيۡهِ فِي ٱلۡأٓخِرِينَ* سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ خلاصه همه به عبارتی به این داستان محوری کربلا بندند و اینجاست که آن نافهمی که به جای آنکه جریان کربلا را جریان هدف همه انبیاء ببیند و جریان ذبح اباعبدالله، درس مذاکره میگیرد. آدم اصلا نمیداند چه بگوید. انگار بپرسی توپ چیست؟ بگوید توپ وسیله ای است که باید بادش را خالی بکنی فشار بدی شبیه کاسه بشود و بعد که کاسه شد در آن آب بخوری. میگویی آقا اصلا این توپ را نساخته اند برای این کارها. عجیب است به لحاظ درکی که طرف از موضوع ندارد.

خب؟ در این بحث قربانی و مقربون که من عرض کردم این شاهد قربانی شدن و مقرب شدن این است که (نه من فکر نمیکنم نمیفهمد، شاید هم خدا دیگر نمیگذارد بفهمد شاید به همین تعبیری آیه ای که گذاشتم وَٱللَّهُ أَرۡكَسَهُم بِمَا كَسَبُوٓاْ یعنی به واسطه چیزی که کسب کرده اند خدا کاسه شان برگردانده است. ارکسهم یعنی واژگونشان کرده است سر و ته کردتشان. این سر و ته کردن یعنی اگر کاسه را زیر آبشار هم بگیری دیگر پر نمیشود، یک قطره هم آب در آن نمیریزد، واقعا نمیدانیم. پناه برخدا)

شما سوره مبارکه آل عمران را بیاورید صفحه 74 آیه 183 در اینجا نشان میدهد که یکی از چیزهایی که میخواستند و خدا هم جواب مثبت به آن داده است، این است که ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ عَهِدَ إِلَيۡنَآ اینهایی که گفتند أَلَّا نُؤۡمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىٰ يَأۡتِيَنَا بِقُرۡبَانࣲ تَأۡكُلُهُ ٱلنَّارُۗ ما به رسول ایمان نمیاوریم مگر آنکه یک قربانی برای ما بیاورد که آتش آن قربانی را بگیرد خدا میگوید قُلۡ قَدۡ جَآءَكُمۡ رُسُلࣱ مِّن قَبۡلِي بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَبِٱلَّذِي قُلۡتُمۡ میگوید هم بینات آورده است و هم این چیزی که میگویید. یعنی انبیا وقتی میامدند این کار را میکردند که چرا به دستور خدا یک قربانی که آتش بیاید این قربانی را ببلعد. این نکته اش در این است که به هرجهت چون که اگر خیلی جاهلی بود که اصلا این کار را نمیکرد، میگفت که اصلا این چه ربطی دارد؟ باید یک قربانی بیاید که آتش ببلعد؟ باید پیغمبر یک بیناتی بیاورد یک چیزی بیاورد، نه یک قربانی که آتش ببلعد. ببینید این که قربانی اگر علامت تقرب است باید هویتش بسوزد، باید یک سوزشی مساله قربانی هست. همان سوزشی که در حضرت ابراهیم هم بود و تفدیه شد به ذبح العظیم.

این نکته قربانی که حالا عرض کردیم که در مقرب شدن، با سبقت در مغفرت، با در خدمت امام بودن که امام رفته رفته اهتمام بکند به او که فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ که این بشود محبوب روی تبعیت از امام قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي یعنی من پیغمبر را يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ یعنی در خدمت امام بودن و در خدمت آن معارف امام بودن، یعنی کار امام را راه انداختن، دنبال کار امام را گرفتن این باعث میسود که يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ محبوب میشود، مقرب میشود، خودش معشوق میشود و همه این عبارتهایی که گفتم به اسم مفعول، به اسم مفعول میشود. یعنی مخلص میشود مقرب میشود چه میشود. این ها دیگر گرفتن و بردن است. عبارت سوره یوسف را هم به شما نشان میدهم چون فرهنگ مهمی است. آن موقع این مقربون کسانی هستند که اینطور شده و هویت آنچه که آورده اند سوخته است تَأۡكُلُهُ ٱلنَّارُ برای خودشان هویت ندارند، برای خودشان برنامه ندارند. ما نباید برای خودمان برنامه داشته باشیم. برای ما برنامه اماممان است، برنامه ولیمان است.

کسی اگر خودش برای خودش برنامه ریزی دارد و میداند که تا پنج ساله آینده میخواهد چکار کند، خب شما خیلی بیخود میکنی میدانی تا پنج سال آینده میخواهی چکار کنی. یعنی ممکن اشت شما دو سال آینده بله الان ولی از شما میخواهد یک چیز دیگر. شما میگویید نه من تا پنج سال دیگر را برنامه ریزی کرده ام باید برنامه های خود را ادامه بدهم. کسیکه در حقیقت میخواهد مقرب باشد او برنامه ای ندارد برای خودش. مثل دست من است. عرض کردم دست من برای خودش که برنامه ای ندارد. برنامه اش برنامه من است. شما نمیتوانید از دست من مصاحبه بگیرید که برنامه ات برای پنج سال آینده چیست. میگوید من چه میدانم هرچه او در من اراده میکند همان در من اتفاق می افتد.

حالا این جایگاه برنامه ریزی که ما میکنیم برنامه ریزی های بلند مدتی که انجام میدهیم و اینها. نمیگویم کسی برنامه ریزی نکند میگویم پایش را در کفش برنامه نکند انقدر که بگوید این جزء لایتجزای زندگی من است و من است و من باید این کار را انجام بدهم. نه یک موقع ممکن است ولی به شما بگوید که صلح کن، یک موقع میگوید بجنگ، یک موقع میگوید برو، یک موقع میگوید بیا. شما نمیتوانی بگویی من برنامه دارم برای خودم. آن هویت باید آتش بگیرد. به هر جهت خودی من باید آتش بگیرد، تعین من باید آتش بگیرد، خواست من باشد آتش بگیرد. این میشود همان چیزی که رفته رفته شخص دارد خودش را دربست اختیار امام قرار میدهد. رفته ررفته هم میشود دربست و دیگر مسافر هم نمیزند.

شما در این بحث مقربون که در سوره مبارکه مطففین آمده است. بیاورید صفحه 588 این را چرا دارم میگویم در حج برائت؟ زیرا یکی از مهمترین بحثها قربانی و مقرب بودن است که با قربانی و اعمال قربان دارد محقق میشود. انکسار یعنی اینکه من دیگر شکستم. انکسار صرف یک انکسار قلبی یا انفعال روحی نیست. انکسار یعنی ایتکه من دیگر چیزی ندارم، من چیزی نمیخواهم، من اصلا چیزی نیستم که داری به من چیزی میگویی. لذا این آدمها عمدتا ناراحت نمیشوند. من اصلا چه هستم که تو داری به من میگویی تو فلانی. اصلا من آن نقطه زیر پونزم. اصلا در این صفحه منی وجود ندارد. لذا این آدمها میرسند به حالت هش بش بسامی رسند که همیشه خوشحالتد. اگر غصه ای هم به آنها میرسد به دلیل آن است که در امام غصه ای ایجاد میشد. وگرنه اینها نه غصه اینکه به من چه گفت اصلا یک همچین چیزی ندارند. چون که اصلا من ندارند که شما بگویید الان به تو ان را گفت. اینها برای همین چون ندارند، موضوع را ندارد اصلا. موضوع را ندارد پس مقاومتی ندارد و هرچقدر اینها جزء علائم است دیگر. متوجه میشوید که ناراحت نمیشود از حرف مردم.

ببینید ما دو جور داریم آدمی که ناراحت نمیشود. یکجور آدمهایی داریم که در حقیقت به دلیل اینکه آنقدر بی پروا و دریده اند، بی مبالاتند به تعبیر روایت، اینها ناراحت نمی شوند. یکجور آدمهایی را هم داریم که فوق عقل هستد. ببینید دیوانگی دو نوع دارد یکی دون عقل است یکی فوق عقل. این هم همین طور است. مستی دون عقل مستی فوق عقل. فرض کنید ما دارید در یک صحنه ای عشق میکنید دارید با یک نفر صحبت میکنید، یک نفر میاید میگوید چرا ریشهات چرا این مدلی است؟ اصلا شما میگید برو بابا اصلا تو حال تو نیستم. این بحثی که با اینها شخص میتواند بسنجد، دارم خوشحال میشوم، دارم ناراحت میشوم. از احترامها دارم خیلی خوشحال میشوم از بی احترامیها ناراحت میشوم. اصلا این نه خوشحال میشود نه ناراحت میشود. برای همین است که میگوید مقام زهد یک همچین مقامی است و بسیار مقام بالایی است لِّكَيۡلَا تَأۡسَوۡاْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ وَلَا تَفۡرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰكُمۡ  نه خوشحال میشود نه نااحت میشود.

ببینید این آیات آیات مهمی هستند. از آیه هجده نگاه کنید. این همان چیزی است که گفتم رابطه ابرار یا علیین را نشان میدهد. رابطه ابرار با مقربین اینطور در میاید. كَلَّآ إِنَّ كِتَٰبَ ٱلۡأَبۡرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ببینید اول نوشته هایش را میگوید بعد میرود رزقهایش را هم میگوید كَلَّآ إِنَّ كِتَٰبَ ٱلۡأَبۡرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ* وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا عِلِّيُّونَ کتاب ابرار ابرار خوبهای نه مقربون هستند در علیین است وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا عِلِّيُّونَ علیین چیست؟ كِتَٰبࣱ مَّرۡقُومࣱ* يَشۡهَدُهُ ٱلۡمُقَرَّبُونَ یعنی مقربون دارند علیون را چه کار میکنند؟ دارند شهود میکنند. به عبارتی مثل اینکه شما شهود میکنید رفتار موجودات ذهنی خود را. چطوری آنها را شوهد میکنید؟ مقربون علیون را اینگونه شهود میکنند كِتَٰبࣱ مَّرۡقُومࣱ* يَشۡهَدُهُ ٱلۡمُقَرَّبُونَ حالا یکبار این را گفت، حالا راجع به کتابشان گفت، حالا راجع به رزقشان إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِي نَعِيمٍ* عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ يَنظُرُونَ* تَعۡرِفُ فِي وُجُوهِهِمۡ نَضۡرَةَ ٱلنَّعِيمِ شادمانی نعمت را تو در صورت اینها میتوانی ببینی. این خیلی مهم است. اینها را در همین دنیا هم میتوانی ببینی سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم یا يُعۡرَفُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ بِسِيمَٰهُمۡ* سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ یعنی چهره ها معلوم است که چهره ها متواضع است و این نورانیتی است که در کالبد مشخص میشود. در کالبد برزخیشان به شدت و در کالبدهای مادیشان هم با یک درجه پایینتر که در کالبد معنویشان یعنی کالبد برزخیشان به عبارتی همین نورانیت به شدت آنجا در کالبد برزخیشان خودش را نشان میدهد و این شادمانی و این لینت که در جلد خودش را نشان میدهد. حالا یک بحثی هم هست در سوره نور این بحث را خواهم کرد ان شاالله.

يُسۡقَوۡنَ مِن رَّحِيقࣲ مَّخۡتُومٍ از یک رحیق مختومی که خِتَٰمُهُۥ مِسۡكࣱ این در حقیقت مهرش یک مهر از مسک دارد. حالا ببینید رقابت در کجا میتواند باشد؟ رقابت در رحیق مختوم میتواند باشد. در مقام ابرار شما میتوانید رقابت کنید. وَفِي ذَٰلِكَ فَلۡيَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ متنافسون و رقابت کنندگان در چنین چیزی رقابت میکنند. بعد این رحیق مختوم وَمِزَاجُهُۥ مِن تَسۡنِيمٍ یک پره هایی، یک لیپتونی از تسنیم در آن دارد عَيۡنࣰا يَشۡرَبُ بِهَا ٱلۡمُقَرَّبُونَ یک چشمه ای است که مقربان از آن میخورند، یعنی از چشمه ای که مقربان میخورند ببینید چه میخورند آنها دیگر. یعنی ببینید که آدم میفهمد آنها رزقان، فهمشان یک چیزهای عجیبی است. دریافتشان یک چیزهای عجیبی است. وقتیکه ادعیه را شما میخوانید میبیند که خلاصه این ضجه هایشان برای فراق است. ضجه های فراق صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَيْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِكَ* صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ ، فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى كَرَامَتِكَ این چجوری اینها را تحمل کنم؟ اصلا من عذاب را تحمل کنم این را چگونه تحمل کنم؟ این چیزهایی است که دیگر برای ما قابل فهم نیست. میفهمیم یک چیزی هست، یک انبائی از آن هست.

پس رزقش رزق مقربون است که این قربان طرف را به آنجا میخواهد برساند که از تسنیم بخورد، تسنیم را یک پودری ازش درست میکنند میریزند در رحیق مختوم. برای همین کسیکه رحیق محتوم میخورد تقریبا تا حدی متوجه میشود که در حقیقت آن مزه تسنیم چیست. مثل این میماند که در آب یک لیپتونی بزنند. شما یک بالاخره اصل و بیسش آب است، بالاخره بیسش آب است دیگر، بیس چایی آب است. این لیپتون را که میزنند بالاخره یک طعمی میدهد. معلوم میشود که طعم آن خود اصلش چه مدلی است. تقریبا مشخص میشود. منتهای مراتب اگر کسی بردار چای را چیزی بخورد اصلا داغون میشود. اینها یک درصدهای کوچکی است، مثل این عرق خورها هستند، حالا ما در کشورهای خارجی دیده ایم اینها را. یک درصدهای یک درصدی دو درصدی درصدهای کوچکی پنج درصدی اینها دارد که بد مستی طرف مثلا برود ان خالصش را بخورد کور میشود. ولی برخی از گونه های مستی، یک نفر بود شاید تعریف کرده باشم، وضعش هم خوب بود. این معتاد بود، معتاد سنگین. این برایش مار میاوردن که مار این را نیش بزند. بعد مار که این را نیش میزد این نشعه میشد و بعد مار میمرد. به عبارتی این مار را نیش میزد. مار که این را نیش میزد سمی که در بدن این بود از سمی که در بدن مار بود قویتر بود.

خلاصه یک بدمستیهایی وجود دارد، بدمستی های مقربون، که از تسنیم بخورد که ما اصلا نمیدانیم چیست، یک رنگی در ذهنمان میاید از آن. ولی بیش از این نمیدانیم که نکته چیست. حالا برای تکمیل این بحث شما آیه 3 مائده را نگاه کنید که عرض کردم این مباحث در مباحث قربانی و در مباحث ولایت مهم است. ما هم حالا بحث عید غدیر هست و خیلی راحت از ان عبور میکنند. عرض کردم که ۖ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَيۡرَ بَاغࣲ وَلَا عَادࣲ حالا این کافی صفحه 265 هست الباغی الذی یخرج علی الامام باغی کسی است که خروج از امام پیدا میکند. گفتم باغی یک معنی اش از ابتغاء میاید یک معنیش از بغی میاید. اهل بغی ینی کسی که از امام خروج میکند. شما حق خروج بر امام را ندارید. در هیچ فرضی حق خروج بر امام را ندارید.

در این آیه غیر باغ و لا عاد نمیگوید خیلی لطیف میکند قضیه را. لطیفترین حالتش در این آیه است که میگوید حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ وَٱلدَّمُ وَلَحۡمُ ٱلۡخِنزِيرِ وَمَآ أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦ چیزی که فریاد غیر خدا رویش بلند است. ببینید این همان مربوط به یک دسته از معارفی است که شما اگر ولایت ولایت الله باشد که هیچ، وگرنه ولایت طاغوت است. بحث این نیست که شما یک آدم خوب میگذارید ولی یا یک آدم خوب نمیگذارید ولی. بحث این است که مقدم داشته اید بحث ولایت دیگری را بر ولایت الله یا نه؟ شما آن چیزی را که خیلی وقتها از خلیفه اول نقل میکنند حتی در روایات ما یک موجود خیلی پلیدی وصف نمیشود. زاهد است عابد است ولی این طاغوت است. چرا؟ چون این مقابل علی است. این نکته حتی خوش اخلاق است به حسب ظاهر با دومی که تفاوتهای اینطوری دارد. منتهای مراتب مقابل علی است. این میوشد اهل لغیر الله به فریاد برای غیر خدا. کسی اگر در خدمت امام باشد در خدمت الله است. فریادش، حرکتهایش برای احقاق امامت للله است. غیر این باشد طاغوت است اهل لغیر الله به است. که من عرض کردم مایه گوشتها و اینها هم یک نمادی است از استفاده از عالم. بعد که میگوید ٱلۡيَوۡمَ يَئِسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمۡ و اینها که این وَمَا ذُبِحَ عَلَى ٱلنُّصُبِ این خودش نشان میدهد که وَمَا ذُبِحَ عَلَى ٱلنُّصُبِ غیر و ما اهل لغیر الله به است. زیرا بعضی ها میخواهد بگویند که ما اهل لغیر الله به میخواهد بگوید که بر بت ها میکشند خب اینکه ذُبِحَ عَلَى ٱلنُّصُبِ آمده است دیگر چیزی که بر بتها کشته میشود. وَأَن تَسۡتَقۡسِمُواْ بِٱلۡأَزۡلَٰمِۚ ذَٰلِكُمۡ فِسۡقٌۗ ٱلۡيَوۡمَ يَئِسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِۚ ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينࣰا اینجا نمیگوید و من اضطر غیر باغ و لاعاد میگوید فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِي مَخۡمَصَةٍ غَيۡرَ مُتَجَانِفࣲ لِّإِثۡمࣲۙ ببینید این عبارت متجانف خیلی عبارت مهمی است. میدانید جنیف

(خب دیگر التقاط یعنی همین دیگر. البته خودش بنده خدا گفت که خیلی برای من عجیب بود. این را گفت آقای پزشکیان و من واقعا دوت دارم ببینم درست شنیدم؟ گفت اینها که میایند ستاد انتخابات من چون من رای میخواهم وگرنه من که بعدا اینها را بازی نمیدهم که. چون من رای میخواهم حالا اینها آمده اند ستاد انتخاباتی من که واقعا اگر این حرف را زده باشد خیلی صداقت دارد. یعنی بعد صداقتش خیلی برای من عجیب است. گفت اینها آمده اند چون من رای میخواهم وگرنه ممکن نیست من اینها را بازی بدهم. البته دارد اشتباه میکند ها ممکن است این فکر کند. کسی و کسانی که در همین ستادها دارند فعالیت میکنند و چنانچه بعدا شما بگویی حالا کارهایت را کردی برو، اینها بدترین دشمنها میشوند برای اینها. یعنی فرض بفرمایید که آقای ظریف را بازی ندهد، رییس جمهور بشود و آقای ظریف را بازی ندهد، خود همین آقای ظریف پاره میکند آقای پزشکیان را. هیمن الان که با چه شور و حرارت و عصبانیت عجیبی آقای ظریف حرف میزند که حالا دیده اید، حالا دیگر ان شاالله به خیر تمام بشود این انتخابات. ولی اگر آقای پزشکیان رییس جمهور شود کشور یک تو گوشی میخورد. یعنی من این را از الان به شما بگویم که در صورتیکه ایشان رییس جمهور بشود که ایشان خودش هم گفته است که من امتداد خاتمیم که از پرچمهای آقای رییسی عقب گرد بکند در این حد، خب؟ در این حد برگشت کنیم یک بلایی سر کشورمان میاید که خلاصه از آن بلاهای جهانی است که سر کشورمان میاید. حالا این دیگر خدا ان شاالله نیاورد جزء سنن خداست که حجت وقتی بر ملت تمام میشود و این ملت یک کار دیگری بر خلاف حجت بکنند آن هم در این حد خلاف آن حجتهایی که تمام شده است حتما ملت یک تو گوشی جدی میخورد. بله اینها هم ارتباط دارد یعنی شما موضوع برجام با تحریم این با حمله همه اینها ارتباط دارد. گاردی گرفته است بعد از جریان وعده صادق این پالسهایی است که خلاصه الان بالاخره آنها نظرسنجی های ما را دارند میخوانند و میبینند و میدانند که وعده صادق کار ملت نیست. وعده صادق کار یه عده ای بود از حلقه های میانی. خب؟ دیگر حالا ببینیم ان شاالله که به خیر بگذرد. ولی وظیفمان خیلی سنگین میشود. مجدد باید برویم از پایین کوه دوباره بیاییم نه اینکه آن مقدار کوه را ادامه بدهیم. اصلا خاصیت اینکه شما هی در معرض تمحیص قرار میگیری همینطور است. خاصیت تمحیص این است که هم باعث صعود میشود، هم باعث سقوط میشود به عبارتی یعنی هم باعث محض میشود و هم باعث محق میشود. حالا ببینیم چی میشود دیگر. کم کاری کردیم انقدر کم کاری کردیم کهه نیجه اش این شد.)

ببینید جنیف در مقابل حنیف است. حنیف یعنی کسی که فرمانش به سمت وسط است. به این میگویند حنیف. کسی که دارد در یک جاده ای حرکت میکند دارد هی فرمان را میگیرد بیاید در عمق و آکس قضیه امام قرار بگیرد. این را بهش حنیف میگویند. آکس قضیه خدا قرار بگیرد، این را بهش میگویند حنیف.

جنیف دقیقا برعکس این است. جنیف یعنی کسی که فرمانش از آکس دارد فاصله میگیرد. آکس میدانید چیست؟ اصطلاح عمرانی است. آکس آن خطهای وسط را میگویند. خط وسط بزرگراه واینها را میگویند آکس بزرگراه. حالا محور لزوما معنیش نیست آکس. همان خطهای وسط را میگویند. وسط یک چیز را میگویند اکس. این جنیف یعنی کسیکه در وسط جاده که دارد میررود دارد منحرف میشود. یعنی فرمانش یک مقداری، حالا کسانیکه پشت فرمان نشسته اند میدانند، وقتی که حواست به فرمان نیست جنیف میشود. یعنی به دلیل اینکه باد چرخها با یکدیگر تنظیم نیست، به این ماشینی که منحرف شده است یک مقداری میگویند متجانف. متجانف به معنای گناهکار نیست. یعنی گناه نمیکند ولی فرمانش دارد کج میشود. در مساله ولایت حتی این مقدارش پذیرفته نیست. لزومی ندارد شما خروج کنی بر امام. باید حواست در مساله امام باشد که متجانف نشوی. ببینید این آیه 182 بقره را  بیاورید برای اینکه مشخص شود این به معنای گناه کردن نیست. متجانف نه متجانس. غیر متجانف. دارد راجع به وصیت و اینها فَمَنۡ خَافَ مِن مُّوصࣲ جَنَفًا أَوۡ إِثۡمࣰا این معلوم است که جنف با اثم یکی نیست. آنجا هم دارد متجانف لاثم. یعنی کسی که بترسد از یک وصیت کنند جنف. جنف یعنی انحراف اسم یعنی گناه. خب؟ فَأَصۡلَحَ بَيۡنَهُمۡ فَلَآ إِثۡمَ عَلَيۡهِ در اینجا هم دارد غیر متجانف لاثم کسیکه در حالتی که هیچگونه انحرافی ندارد و إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورࣱ رَّحِيمࣱ یعنی شما در مساله ولایت نه تنها گناه نباید بکنب، یعنی باغی نباید بشوی و خروج بر امام نباید بکنی، باید آن وسط وسط بروی یعنی متجانف لاثم نشوی. خیلی وقتها هست که شما، من نمیگویم نظر علمیتان حتی باید با ولی یکی باشد، خب شما ممکن است یک بحث تفسیری داشته باشید ایشان هم یک بحث تفسیری داشته باشند، شما یک (؟ 33:05) ایشان هم یک (؟ 33:9). منتها یک وقتی هست که ایشان یک خواست اجتماعی دارند مثلا الان میگویند فوریت جهاد تبیین است. شما در دلت بیاید ه چه کسی گفته جهاد تبیین است. الان یک بحث دیگری است، یک بحث دیگری در ذهن شما آمده است، بحث خودرو مثلا. شما اینکه میگویند هوایت با هوای ولیت باید یکی باشد، اگر جهاد تبیین است که جهاد تبیین است دیگر، تمام شد. اگر معیشت مردم است، معیشت مردم است. یعنی شما این که عرض میکنم برنامه برای خودت نداشته باش معنیش همین است. شما برنامه برای خودت حق نداری داشته باشی. برنامه داشته باشی هوای تو با هوای ولی جفت شش در نمیاید. هوای تو یک چیز است هوای ولی یک چیز دیگر است. خواست او شما بر اساس ولایت که بروی باید شاقولت را بگذاری ولایت وگرنه فرمانت که دارد کج میشود دیگر ازت پذیرفه نیست. چون همینطور کج میروی تا مستقیم بخوری به گارد ریل. ذوب در ولی بودن به همین معنایی است که عرض کردم. وگرنه شما شروع بکنب ممکن است گناه نکنی ولی کسی که به معنای متجانف به اثم متجانف میشود. یعنی به حالتی روع میکند به انحراف که آن ان حراف او را میبرد در گارد ریل. این لازمه اش خروج بر امام نیست، شما حتی نمیتوانی متجانف به خروج بر امام باشی. چرا؟ چون مساله امام یک مساله ای است که سرعت در ان آنقدر بالاست که شما اگر بخواهی فرمان را کج بگیری رفتی در در و دیوار. شما نباید این کار را انجام بدهی. نباید با ولی اینکار را انجام بدهی. و شما وقتی این کار را وقتی که ولایت را اینطور پرچمش را بالا آوردی، آن موقع است که آیه 5 رو در حقیقت

(بدون اینکه ولی به زبان بیاورد فرد اراده ولی را تشخیص میدهد؟ ولی آنقدر به زبان اورده، این سوال کلا غلط است. یعنی در هر مساله ای شما مساله حوزه. این هم فرکانس بودن عبارتها خیلی خوب است. مساله حوزه. ان موقعی که ما مشکات را سال 88 راه انداتیم 14 سال بود که آقا راجع به مساله تحول در حوزه بحث کرده بودند. کسی دنبالش نمی رود نمیرود دیگر. اینجاست که سوره صف میگوید لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ* كَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ چرا میگذاری سرکار ولی را. هی چرا میگویی از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن؟ چرا اینها را میگویی؟ اصلا لازم نیست با سر بدوی با پا برو. آنجایی هم که نفرمودند البته من جایی ندیدم که ایشان نفرموده باشند، یعنی تو سیاستهای ابلاغ و سیاستهای کلی فرمودند منتها همه به هیچ گرفته اند. شما همین سیاستهای کلی و سیاستهای ابلاغ مجلس را نگاه کنید. بند اولش این است که باید قوانین از مصدر دین بجوشد نه مستند باشد. این یعنی چی؟ یعنی کار حوزه یک چیز دیگر است. حالا حوزه دارد به آن سمت حرکت میکند؟ نه! حوزه به آن سمت حرکت هم نمیکند. که اصلا ارتباطی بین خودشو قانونگذاری نمیداند.)

حالا آن موقع میبینید که آیه 5، چون نزدیک عید غدیر هم هست، ٱلۡيَوۡمَ أُحِلَّ لَكُمُ ٱلطَّيِّبَٰتُۖ وقتیکه بشود یوم ولایت طیبات تازه حلال است وَطَعَامُ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حِلࣱّ لَّكُمۡ وَطَعَامُكُمۡ حِلࣱّ لَّهُمۡۖ اختلاط با اهل مسیحیت و اهل ادیان تازه حلال است وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ زنهای پاک دامن تازه حلالند. یعنی چه حلالند؟ یعنی حروام بودند؟ نه این است که در یوم ولایت هدف نکاح درمیاید. زیرا ار نکاح صرف یک ازدواج باشد چه دلیلی دارد خدا انقدر توصیه بکند این را. همه حیوانات هم دارند انجام میدهند این کار را. این که زن پاکدامن امروز حلال است. بخاطر چیست؟ بخاطر این است که تازه امروز که شما در یوم ولایتید ازدواج و آن تشکیل هسته سختمقابله با دشمن دارد کار خودش را انجام میدهد. یعنی این مثل بتنی است که تازه در ساختمانو نقشه ساختمان ریخته اید. خب؟ (بله قطعا این میشود ولایت طاغوت میشود. شما که نمیتوانی ولایت نداشته باشی. بدون ولایت الهی میشوی ولایت طاغوت.)

شما این بتن تازه میشود بتن. چرا؟ چون که این بتن را ساختید و ریختید در فنداسیون کنده ساختمان این بتن است وگرنه شما بتن میتوانی بسازی بریزی این طرف و آن طرف. اصلا بریزی در دشت. خانوواده وقتی حلال است که در یوم ولایت باشد. خیلی حرف مهمی است.  وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ إِذَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ و این محصناتو زنان پاکدامن بقیه این موقع حلال میشود که شما میتوانید با اسنها نکاح کنید. شما نگاه کنید میبینید که مفسرین زده اند در در و دیوار خودشان را. گفته مثلا طَعَامُ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حِلࣱّ لَّكُمۡ وَطَعَامُكُمۡ حِلࣱّ لَّهُمۡ طعام ما برآنها حلال است دیگر یعنی چه؟ حالا میگوید طعام آنها برما حلال است. بعدش هم گفته اند طعام (؟ 40:08) یعنی خشکبار. خب؟ این سطح دیگری از حلیت و حرمت است. این حلیت و حرمت فقهی نیست. این که شما در اقتدار شماست، یوم ولایت است دیگر. یوم ولایت یومی است که شما پازلت درست است، مساله رهبریت درست است، نقشه درست است، حالا شما بتن بسازف بتن درست است. وقتی شما نقشه نداری، پازل نداری، مهندس نداری حالا بتن بساز. بتن را چکار کنیم؟ چکارش بکنم من این را. ولی این بتن وقتی که نقشه داری مهندس داری پی داری، بتن میرود سر جایش مینشیند و آن موقع این اهل بغیرالله به آن موقع میفهمید که میشود فریادهای طاقوتی یا فریادهای الهی. اینهاست که این آیه را توجیه میکند که این بخش اینجا باشد. یعنی در فهم فرهنگ قصه این به شما کمک میکند که این قصه را متوجه بشوید که چرا اینجا گفته اند. بله معلومه سخت است. سخت است که یعنی فنی است به عبارتی. قران قرار است تمام عالم را در ششصد صفحه بگوید و آن موقع گذاشته است که تدبر کنیم، تفکر کنیم، صبح بلند شویم ساعت 4 صبح حرف بشنویم که اینها را بفهمیم. اینها را گذاشته است برای همین چیزها که قران را متوجه بشویم. انقدر خودمان را درگیر نکنیم. درگیر شان نزول نکنیم. تعبیر حضرت آقا خیلی تعبیر دقیقی است که شان نزول را شما در تفسیر نباید دحالت بدهید. شما اول باید بفهمید. قبل این که بگویید این آیه دست خورده این آیه جابجا شده است. این علوم قرانی ها که حرف مفت زیاد میزنند، قران تحریف شده است قران نمیدان فلان شده است، این شده است آن شده است، شما بفهم این وسط چکار دارد میکند، چه نقشی را دارد بازی میکند این مساله گوشتها و مساله قربانیها و همه اینها، بفهمی این الیوم یعنی چه ٱلۡيَوۡمَ يَئِسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ یعنی روز غدیر بله روز غدیر اعلان یک روز مهم ی است برای روز ولایت اما الیوم یعنی یوم ولایت. برای همین است گفته است ٱلۡيَوۡمَ أُحِلَّ لَكُمُ ٱلطَّيِّبَٰتُ امروز طیبات دیگر حلال است. این یعنی در یوم ولایت این طیبات حلال میشود، حلال میشود یعنی مینشیند سرجایش. این مساله قربانی با این بند و بیلش تا حذی عرض کردیم. این آیه را هم ببینید در بحث مخلص که من حالا بحث مقرب و اینها را عرض کردم.

این آیه را هم نوشته بودم آیه مهمی است برای فهم بحث اینکه مخلصین چگونه اند. آیه 24 سوره مبارکه یوسف صفحه 228 دارد که وَلَقَدۡ هَمَّتۡ بِهِۦۖ زلیخا همت کرد بر یوسف وَهَمَّ بِهَا لَوۡلَآ أَن رَّءَا بُرۡهَٰنَ رَبِّهِۦ ببینید لو که میدانید بهش لو امتناع میگویند. یعنی حتما برهان رب میبیند. یعنی در گناه هایی که برایش ایجاد میشود، او اگر به فرض محال این موجاه با یک دلبل روشن از طرف رب نبود، یعنی حالا چگونه شده است باطن عمل را میبید کا اینکه انسان در قیامت فَبَصَرُكَ ٱلۡيَوۡمَ حَدِيدࣱ میشود میفهمد این صحنه ای نگاه کرده است چه خفتی از او گرفته ایت در طول عمر. این صحته را تو نگاه کردی در طول عمر چه ضربه ای بهت زد دیدن همین صحنه. این را تو آنجا میفهمی، محصول کار را آنجام متوجه میشوی. این وقتی که میتوانستی استفاده کنی و نکردی چه بلایی به سر زندگیت آورده است کلا. اینها را شما انجا متوجه میشوی. حالا ماها اینجا در حالت گرمه حالیت نبیست، خلاصه گگرمیم حالیمان نیست که چه اوققاتی چه چیزهایی چه فکرهایی که داری میکنی چه ثمراتی درکل عمرت دارد میگذارد. یا از ان ازطرف شما داری قران میخونی حتی الحوت فی البحر دعاهای تمام بر و بحر دارد به شما میرسد حتی ماهیهای دریا. ماهیهای دریاها دارند برای شما دعا میکنند. چرا دعا میکنند؟ زیار خیر قران خواندن شما دارد به ماهیهای دریا هم میرسد.

یک روایت ذیل ظهر الفساد فی البر و البحر به ما کسبت عید الناس. یعنی به آنها هم میرسد. یعنی حتما فرد با برهان رب مواجه میشود. چه کسی با برهان رب آشنا میشود کذلک یعنی برهان رب را میبیند فقط یک چیزی میبیند یا نه یک چیزی میبیند که نمیگذارند سو و فحشا به مرتبه او راه پیدا کند. میگوید كَذَٰلِكَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَۚ این چنین است که ما منصرف میکنیم سوء و فحشا را از او نه اینکه او را از سوء و فحشا. نه لنصرفه عن السوء و الفشحا لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَۚاصلا نمیگگذاریم سوء و فحشا آن طرف بیاید. یعنی اینطور داریم از آن آدم مخلص با برهان خودمان داریم اینطور مراقبت میکنیم. ۚ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِينَ او از عباد مخلص ماست. مخلص کیست؟ مخلص کسی است که سوء و فحشا همانطور که در آیات قران داریم قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغۡوِيَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ* إِلَّا عِبَادَكَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِينَ عباذ مخلص را من اصلا نمیتوان طرفشان بروم. شما میگویید این که میشود بی ارادگی. بله؟ بی ارادگی است. منتها این بی ارادگی خیلی فرق دارد با یک آدم بی اراده کلا بی اراده. این همان بی ارادگی که شما دارید میگویید خودش را انقدر در بستر اختیار امام قرار میدهد که میشود بدن امام. روحش شده است بدن امام دیگر امام خودش تصمیم میگیرد و او میرود این کار را انجام میدهد اوحینا علیهم فعل میرود آن کار را انجام میدهد، فعل وحی شده است. این مثل این عروسکهای خیمه شبازی که دست و پایشان را تکان میدهد و یا این کارواشی ها یک عروسکی دارند که اینطور تکان میخورد دیدید؟ دارد از خودش دست و پا تکان میدهد ولی این تکان نمیدهد. دیدید کارواشیها را؟ مثالم را متوجه شدید؟ بله همان آدمکهای بادی. این هی میچرخد و تکان میخورد اینکه تکان میخورد مال بادی است که از پایین به آن میدهد.

لذا این است که اصلا سوء و فحشا نمیتواند آن طرف برود. یعنی گناه کوچک و گناه بزرک هردو نمیتواند آن طرف حرکت کند. این میشود مقام مخلصین میشود مقام مقربین. گفتم همه اینها اسم مفعول است بخاطر همین است و مقربین و قربان و قربانی و فلان و اینها در این فرهنگ است که عرض کردیم. چون مطلب قربانی خیلی مطلب مهم و به شدت پرتکرار که هی اذکر اسم الله علیه هی شما نام خدا را بر اینها ببرید و اهل لغیرالله به یکی از چیزهایی که در حقیقت اسم خدا بر اینها برده شود و اینها را خیلی قران با فشار میگوید میخواستیم عرض بکنیم.

حالا ان شاالله که چیزی یادگرفته باشید این رهیافت قرانی احتمالا جدید بوده برایتان فکر میکنم. موفقین و مویدین