بسمالله الرحمن الرحیم
در آیه ۹۵ سوره مبارکه مائده میگوید یا ایها الذین آمنوا لَا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنتُمْ حُرُمٌ، شما وقتیکه محرم هستید و منع صید دارید، وَمَن قَتَلَهُ مِنكُم مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاءٌ مِّثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ کسی که متعمدا بکشد از میان چهارپایان، دو نفر؛ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ؛ حکم بدهند که معادل این مقدار معادل این میشود؛ هدْيًا بَالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاكِينَ أَوْ عَدْلُ ذَٰلِكَ صِيَامًا یا کفاره طعام و مسکین یا معادلش روزه لِّيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ تا اینکه وبال امرش را بچشد عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَمَنْ عَادَ فَيَنتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ این نکته مهمی است. وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ.
تا یک جایی خدا با کفارات جبران میکند از یه جایی با کفاره جبران نمیکند
از یه جایی انتقام میگیرد، خب، این بحث مهمی است سر جای خودش ولی من منظورم این بخش نبود، آیه ۹۴ را نگاه بکنید دارد يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَيْءٍ مِّنَ الصَّيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَ رِمَاحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَخَافُهُ بِالْغَيْبِ خدا میگوید من شما را در حقیقت امتحان میکنم . به چی؟ به یک صیدی که به تیررس بلکه به دسترس میرسد.
ببینید اینجا یک جایی است که منطقه امن است، یک سنتی است در مورد خدا و یک کاری است برای چی؟ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَخَافُهُ بِالْغَيْبِ برای اینکه خدا میخواهد بداند چه کسی در غیب از خدا میترسد. او چکار بکند؟ به محض اینکه که شما قرار میگذارید یا قراره است کاری را نکنید، این کار را در دسترس شما قرار میدهد. در تیرس شما قرار میدهد. قبلش اینطوری در دسترس و تیرس شما نبود؛ ولی این اتفاق میافتد، این اتفاق که در احرام میافتد برای انسان؛ یک اتفاق سمبولیکی که وقتی انسان منع میشود از چیزی و میخواهد خودش را منع کند، مثلا فرض بفرمایید میخواهد به نامحرم نگاه نکند، یک صحنه هایی از این چیزا در خیابان جلو چشمش مانور میدهد که به صورت طبیعی هم نمیرفت ! منتها اینجا این اتفاق برایش میافتاد.
این را بدانید این یک قاعده است که کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَیَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ [تَعَبَّیْتُ] وَ قُمْتُ لِلصَّلاةِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ نَاجَیْتُکَ أَلْقَیْتَ عَلَیَّ نُعَاسا إِذَا أَنَا صَلَّیْتُ. تا من میگویم من دیگر من میخواهم نماز بخوانم و اینها، خیلی اش هم بخاطر این است که دیگر “من” میخواهم این کار را بکنم؛ چون من در آن فاکتور شده است، بخاطر این قضیه ، خدا برای اینکه این منیت انسان را از انسان بگیرد و او را در یک ابتلایی قرار بدهد که آن من یخافه بالغیب…. اینکه بالاخره جایی است که کسی نمیبیند یا اینکه چک نمیشود آدم و دوربین مخفی نیست، این مرتبهای است که انسان را میبرد بالا اتفاقا .
یعنی میرسد به این “من” ها، میرسد به این محرمات، و بعد خودش را کنترل میکند، یک قدم این ابتلا آدم را جلو میاندازد کما اینکه میتواند ارتکاب انسان داشته باشد و کفاره اش را بچشد، کفاره اش میشود لِّيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ.
خدا یک کاری میکند با انسان که یک محرومیتی از یک چیزی پیدا میکند، از یک رزقی چیزی. اگر واقعا دارد عناد میورزد ممکن است محرومیت هم در آن دیگر ایجاد نشود، من عاد فینتقم الله منه آن در حقیقت فتاب علیه ابواب کل شیٍ خدا ابوابی را بر او باز میکند تا او اتفاقا خودش را در یک فراخی حس میکند.
پس این یکی از مباحثی که حالا کسانی که محرم شدهاند دیده اند، که تا محرم میشوند این پشه مگسها ظاهرا یک احساس امنیتی میکنند و کلا سراغ آدم می آیند. انسان را در این امتحان قرار میدهند، این یک نکته مهم در بحث احرام که یه قاعدهی دینی از آن در میاید.
یک نکته ای هم راجع به بیت عرض بکنم، آیه ۱۲۶ به بعد در سوره مبارکه بقره
وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ * رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ که بعدش میآید: وَمَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ * إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ یک بحث این است که شما این بحث ها را کلا به صورت عملگی و فَعلِگی ببینید.
یعنی اینکه یک پایهها و فونداسیونی ( زیرساخت) بود و ابراهیم این فونداسیون را برداشت؛ عملگی کرد آورد بالا، بعدش گفت «ربنا تقبل منا»
من نمیخواهم عرض بکنم که این حرف، حرف اشتباهی است ، ولی لایههای دیگری دارد که مهم است.مسأله بیت مهم است، مسأله قیام به سیف و امامت ابراهیمی که مسأله اصلی قیام حضرت ابراهیم است،باید حضرت ابراهیم بتواند قواعد را به روش تبدیل بکند، قواعد را به اکشنپِلَن تبدیل بکند، قواعد را بیاورد بالا. از قواعد نتیجهگیری بکند، یعنی اینی که اصرار داره طَهِّرَا بَيۡتِيَ لِلطَّآئِفِينَ وَٱلۡعَٰكِفِينَ وَٱلرُّكَّعِ ٱلسُّجُودِ که در همان آیات بالاتر همین هست آیه ۱۲۵ را ببینید، از آیه ۱۲۴ که بحث امامت ابراهیمی مطرح میشود وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ * وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ، خود ترتیب آیات معلوم است که اینجا یک بیتی بوده است این که وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ. باز هم نمیخواهم بگویم به عملگی حضرت ابراهیم ارتباطی ندارد،ولی این که اینجا را طاهر بکند و ابراهیم هم میگوید وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَٰذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَىٰ عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ * وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ ببینید بیت یک قواعدی داشته است، یک پایههایی داشته است، حرفهای دین یک پایههایی دارد، پایه های توحیدی دارد، این پایه توحیدی را امتداد دادن و رساندن به مناسک و به روش، که میبینید که همین جا و پشت همین آیه هست، که میگوید رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا؛ یعنی مناسک را اینجوری( انجام دهیم) ، تازه تمام این مناسک این نبوده که حضرت آدم با همین مناسک میرفته است، به دلیل اینکه خیلی از این صحنه ها برای حضرت آدم اتفاق نیفتاده است، ذبح برای حضرت ابراهیم اتفاق افتاده است، آن بحث جمرات برای حضرت ابراهیم اتفاق افتاده است، بله، در عرفات و جبل الرحمة آن مطلب حضرت آدم هم بوده که در عرفات و جبل الرحمة _ان شاالله عرض خواهیم کرد_ولی این که تبدیل به روش بکند، به منسک بکند و بگوید وَمَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ کسی که از ملت و روش فاصله بگیرد؛این سفیه است، این دچار تخرخر شده است و دارد خودش را به خریت میزند! سَفِهَ نَفْسَهُ
خلاصه خودش را دارد سفیه میکند، این نکته در حقیقت بسیار مهمی است که شما بدانید یک ولی الهی از قواعد چه استفادهای میکند و چجوری آن را بالا میاورد و آن را تبدیل به روش و راه میکند، تبدیل به مناسک میکند.در انقلاب خودمان همین جور است. یک شعار های پایهای وجود دارد، استقلال آزادی، حکومت اسلامی ، جمهوری اسلامی… این قواعد، اینها باید بیاد بالا، تبدیل به معامله با دشمن بشود معلوم بشود ما با دشمن چکار میکنیم، چجوری مذاکره میکنیم، چکار میخواهیم بکنیم؟ اینها باید تبدیل به روش بشود، توسط یک ولی الهی که قواعد را میشناسد، عرضم واضح است؟ یا دارم خودم ذوق میکنم از این حرف؟
میخواهم بگویم صِرف عملگی نیست، صرف عملگی چیزی نیست که خدا بخواهد، اصلا بحث یَعمُر مساجد الله که در آیات قرآن دارد، بحث عمران در و دیوارش اصلا نیست، نه اینکه اصلا نیست،ولی اصل ماجرا روح حاکم بر آن مسجد است که انما یعمر مساجد الله ان آمن بالله؛ اینها هستند که مساجد الله را عمران میبخشند و آباد میکنند، آبادی مسجد به آبادی روح حاکم بر مسجد است، نه اینکه چقدر کاشی کاری دارد، چقدر سنگ نوشته دارد، چقدر کتیبه دارد، اینها نیست، در سوره توبه هم داریم، این ممکن است یک حاشیهای مد نظر خدا باشد ، این که قواعد باید تبدیل به مناسک و ملت بشود، به روش بشود. این نکته مسأله بیت است که بسیار مسأله مهمی است.
این که با ذوق ابراهیمی ( باید رفتار کرد)، یعنی ذوق کسی که بیت را میشناسد.
این آیهی ۹۳ آل عمران را ببینید، صفحه ۶۲ دارد که كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلًّا لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ .همه طعام ها حلال بود بر بنی اسرائیل الا چی؟ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَىٰ نَفْسِهِ مگر چیزهایی که یعقوب بر خودش حرام کرده بود
ببینید حرمتی که یعقوب برای خودش میگذارد ( آن ارادهی او)این سرریز میکند به امتش الَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ، نمیگوید الَّا مَا حَرَّمَ بنی إِسْرَائِيلُ، میگوید إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَىٰ نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ.
نکته این است که آن بر اساس حال و روز آن نبی حال و روزی است که باید بر آن امت جاری و ساری بشود، که آقا در مورد امام میگفتند توکل خودشان را مثل خون در رگها جاری میکرد.
آن چیزی که فهمی که ابراهیم دارد از ماجرا، آن فهم باید تبدیل به روش بشود. حالا یک نکته ای من توی بحث اجتهاد قرآنی مفصلش را گفته بودم ، خیلی بحث مهمی است که اصلا منطقة الفراغها چجوری پر میشود،کی پر میکند؟ آیا صرف یک اجتهاد است که هر که بشیند این منطقه الفراغ فقهی را پر بکند یا نه، باید یک انسان کاملی یا تالیتلو ( همتا) به یک انسان کاملی با فهم آن ثوابت ( جمع ثابت) شروع بکند به اینکه آن منطقه الفراق ها را پر بکند و این قواعد را بالا بیاورد و این خانه های جدید را بسازد.که حالا این خانهسازی دین هم برا خودش یک معماری دارد که معماریش را باید انسان کامل انجام بدهد و بفهمد و هر کسی که ولی جامعه است این معماری را باید بفهمد و انجام بدهد. این نکته خیلی مهمی است، یعنی هر چقدر بگویم مهم است کم گفتهام.ممکن است اهمیتش را شما درک نکنید که این چه آثار فقهی به جا میگذارد این بحث.
خلاصه چه کسی خانه را بسازد، قواعد مشخص است؛ ولی چه کسی خانه را دارد میاورد بالا؟ و تبدیل به در و دیدار و پنجره و اینها میکند.
پس راجع به بیت هم این مطلب را گفتیم ،راجع به احرام هم مطلب را گفتیم و اما موقف سوم، موقف سوم موقف سعی است، مسعا یکی از چیزهایی است که در آیات قرآن که نگاه بکنید درإِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ آیه ۱۵۸ سوره مبارکه بقره ، که حالا موقعیت این بحث که بعد از مصیبتها و اینها را گفتند ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ بعدش أُوْلَـٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَـٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ * إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِ
خود پیدا کردن این پرتقال فروشها این وسط که این آیه چجوری ارتباط دارد با آن بحث جنگ و از صفا به سمت مروه حرکت کردن، این خودش یک حکایتی است که فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَيۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَاۚ وَمَن تَطَوَّعَ خَيۡرٗا فَإِنَّ ٱللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ، یکی از سنگینترین آیات ( است) که حالا کسانی که حج رفتهاند و سعی انجام دادهاند این را میدانند که گفتند وقتی از صفا دارید میرسید به مروه این آیه را بخونید اصلا تابلوش را زده است در مروه إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِ.
کاری که سعی میکند و مسعا میکند تقریبا یک کار منحصر به فردی است، ،انقدری که در روایت دارد مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْسِكٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِنْ مَوْضِعِ السَّعْيِ ؛ بخاطر چی؟ یه دلیلش این است که این ازاله میکند کل جبار عنید؛ یک روایتی دارد که منسکی بالاتر از منسک سعی نیست، ( روایت) در کافی شریف دارد که لَيْسَ لِلَّهِ مَنْسَكٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنَ اَلسَّعْيِ لَيْسَ لِلَّهِ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنَ اَلسَّعْيِ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ يُذِلُّ فِيهِ اَلْجَبَّارِينَ.
در علل الشرایع داره يُذِلُّ فِيهِ کل اَلْجَبَّارِ عنید؛ خب کسانی که سعی کردند میدانند که شما وقتی که از کوه صفا شروع میکنید صفای دورنی، چشم در چشم کعبه، اشک ریزان، اشکبار، باید حرکت کنی و در قسمت هایی باید هروله بکنی، خب این صورت ظاهری است که متأسفانه باز انسان فکر کند این یک بدو بدویی است که انسان بدود این ور، بدود آن ور، اینکه این یادگار اولا یک بانوی مضطر است، این نکته مهمی است که یک بانوی مضطر در حقیقت اتفاقی را که رقم میزند؛ بعد از او همه پیامبران و اولیا خدا باید بیایند تقلید کنند. این خودش یه نکتهای است که میبینید یادگار میشوند اینها چه این بانو ؛چه بانویی مثل حضرت مریم سلام الله علیها، میبینید که یک ذکر پر آوازهای سر بحث اضطرار براشون ایجاد شده است، آنها را خدا سر دست گرفته است، معرفی کرده است. به دلیل اینکه اینها مضطر شدند و بر اساس اضطرار، توقعی را داشتند، خواستهای را داشتند و این شده که حضرت مریم سوره به نامش نازل میشود و آن اتفاقاتی که بهش اشاره میکنند،
نکتهای توی مطاف هست که نکته قابل توجهی است ، اینکه اسماعیل وقتی مادرش هاجر را در حجر اسماعیل دفن میکنند، دورش را سنگ چین میکنند که کسی پا روی قبر مادر ایشان نگذارد و این تا دنیا دنیاست کسی نمیتواند از داخل حجر اسماعیل برود طواف کند و این اهمیت و مقدار کاری است که حضرت اسماعیل برای مادر کرده است و اهمیت نگاه به مادر است. آن مادری که اینجا را به واسطه حضورش در حقیقت آباد کرده است .
اسماعیل بود و هاجر وسط این بیابان اینهایی که اینجا را موجب آبادانیاش شدهاند رَّبَّنَآ إِنِّيٓ أَسۡكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيۡرِ ذِي زَرۡعٍ عِندَ بَيۡتِكَ ٱلۡمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ ، اهمیت مادر این است که وقتی اینجا را سنگ چین کرده است کسی دیگر پایش نمیتواند اینجا بگذارد..
خب بحث سعی، این هم این نکته در مورد مطاف، بحث مهمی است.
در سعی باید کسی حالت هاجری به خودش بگیرد، حالت اضطراری، حالتش باید حالت اضطرار باشد، یک نکته علامه طباطبایی ذیل این بحث امن یجیب المضطر الی دعا میفرمایند که خیلی بحث مهمی است. چرا خدا جواب مضطر را میدهد؟چرا اینجوری جواب مضطر را برای چه میدهد؟علامه میفرماید به دلیل اینکه تازه این دارد دعا میکند، کسی که مضطر نشده اصلا دعا نمیکند؛ بله یه التماسکی میکند. حواسش به ده جای دیگر هم هست، به ده جای دیگر هم امید بسته است. ولی آن کسی که واقعا دارد گدایی میکند؛ آدم مضطر است.آدم مضطر کسی است که دیگر نمیداند چکار بکند، اگر رسید به این حالت، حتی گفتهاند این حالت را در خودتان ایجاد بکنید، گریه بکنید، گریهات نمیگیرد، تباکی بکنید، دستها را به دعا بلند کنید. اینها حالت های اضطراری است که دست را ( بلند کنید) یک موقع دست را همینطوری گرفته است؛ یک موقع یک جوری گرفته است که خدایا دستم را بگیر. این حالت اضطرار است. یا مثلا دیدید در دعای عهد میگوید العجل العجل ( میگویی) و میزنی روی پایت،یا دست به محاسن در دعای رجب، این مجموعهای از این کارها، تولید صحنههایی است برای وجود خود آدم که یک نوع بازسازی ؛آدم این کار را میکند که به حالت اضطرار باشد.
اگر کسی ذهنش را کند از مردم؛ یعنی یاس از ما فی ایدی الناس پیدا کرد؛ ذهنش را کند، این آدم تازه میشود مضطر، مضطر دعا میکند، مضطر امن یجیب نمیخواند،مضطر داد میزند، بقیه برای مضطر امن یجیب میخوانند،چون مضطر که خودش نمیتواند امن یجیب بخواند.امن یجیب مضطر اذا دعاه ؛ اون دارد دعا میکند داد میزند، برایش میخوانند که خدایا جواب این را بده.
این نکته مهمی است در بحث اضطراری که توی اینجا ایجاد شده برای حضرت هاجر، برای اون داستان معروف، لذا این سعی روحی ( را باید انجام بدهد) روح باید این سعی بکند، یعنی مهمترین اتفاقی که از روح باید سعی را بکند و در این حالت اضطرار قرار بگیرد.
آیه پایانی سوره توبه ۱۲۸_۱۲۹ لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ پیغمبری آمده اینجوری است اینجوری، خلاصه حریص است بر شما بمومنین رحیم فَإِن تَوَلَّوۡاْ حالا اگر همین هایی که پیغمبر دارد برای آنها حرص میزند آنها پشت کردند ( به پیامبر) فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُلۡ حَسۡبِيَ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُۖ وَهُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ این مهم است، برگشتند( از تو روی برگرداندند) بگو خدا، فقط خدا، خدا کفایت میکند.این حسی است که وقتی که پشت کردند به انسان، به دعوت یک پیغمبر به این نازی، به این لطیفی، دارد پایمال میشود اینجا این است که “حسبی الله لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُۖ وَهُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ خیلی زیباست این آیه.
این جاهایی که اضطرار پیش میاید، شما نگاه کنید حتی در داستان حضرت مریم دارد فَنَادَىٰهَا مِن تَحۡتِهَآ أَلَّا تَحۡزَنِي از زیر پای او در حقیقت دارد این صدا در میاید، از تحت اقدامش داره این صدا در میاید قَدۡ جَعَلَ رَبُّكِ تَحۡتَكِ سَرِيّٗا * وَهُزِّيٓ إِلَيۡكِ بِجِذۡعِ ٱلنَّخۡلَةِ تُسَٰقِطۡ عَلَيۡكِ رُطَبٗا جَنِيّٗا، این نیست که حالا این داستان ( فقط) مال حضرت مریم است ، مضطر تکان بده درخت خشک را خرما میریزد، مضطر این کار را میکند وَهُزِّيٓ إِلَيۡكِ بِجِذۡعِ ٱلنَّخۡلَةِ تُسَٰقِطۡ عَلَيۡكِ
یک حضرت مریمی با آن آبرو، با آن صحنه و این حالت اضطراری، ایشان پناهنده میشوند وَهُزِّيٓ إِلَيۡكِ بِجِذۡعِ ٱلنَّخۡلَةِ تُسَٰقِطۡ عَلَيۡكِ رُطَبٗا جَنِيّٗا ، تا اینکه حضرت عیسی متولد میشود و مدافع مادر است !
ببینید چه اتفاقاتی افتاده است؟! از وحی الهی بهره مند شده است، درخت خشکیده ای را تکان داده و خرمای تازه از
این ریخته است، یک کودکی دارد دفاع از حریم مادر میکند، چی میخواهید دیگر از این حالت اضطرار؟
هروله کردن_ دیدید که آدمهای با شخصیت هروله نمیکنند، آدمهای با شخصیت خیلی قرچ قرچ و ترق ترق و اینها حرکت میکنند ! _ شما هم در مطاف هروله دارید، هم به خصوص در سعی. در سعی یک بخشی هست که با لامپهای سبز رنگ آن بخش هروله مشخص شده است ،باید ندارد ولی حالا جزء مستحبات است که شما هروله کنان بروید. هروله یعنی من دیگر خیلی داغونم، هروله یعنی هی میروم این طرف، از صفا به مروه، از مروه به صفا، میروم و اون موقع است که این اضطرار باعث شده که آب زیر پای مضطر اصلی در بیاید. شما باید سعی بکنید با اضطرار، ولی به سعی شما آب نمیدهند. این خیلی حرف مهمی است، شما هم باید بدوی ولی آب جای دیگه ای در میاید! گرچه وصالش نه به کوشش دهند، هر قدر ای دل که توانی بکوش.
حضرت هاجر هی بیاید … یک کسی نیست اینجا به داد من برسد؟ آن موقع دیگر ایشان پشیمان شد از ( صدای دیگری زدن) نا امید شد از اینکه کسی به داد او بخواهد برسد، آنجا جایی است که به اضطرار ( رسیده است) که دیگر هیچ کسی نیست تو این بادیه به من کمک کند؟ کسی به داد من نمیرسد؟ این اضطرار ها در حقیقت باعث این میشود که آبها میجوشد. اگر در جریان ابی عبدالله و اضطراری که بر آن شیرخوار هم اتفاق افتاده است… . مصیبه ما اعظمها و اعظم رضیه فی الاسلام و فی جمیع السماوات و الارض با ظرفیتی که کربلا و جریان حضرت علی اصغر علیهم السلام یعنی امام حسین دارند، این آبی است که بر همه عالم نوشاندند. که آنجا به امام حسین گفتند حسین جان دست بکش دیگر. آسمان تحمل نمیکند.
پس اگر نگاه بکنید این نکته ای که مَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا این توی اون سعی روحی باید اتفاق بیفتد برای شخص، اگر سعی را نگاه بکنید پس دو بُعد توی سعی خیلی مهم است، یکی بروز صبر و عبودیت شخص است، داره هی صبر و توکل آنجا هزینه میکند، از آن طرف هم جلوهگاه کرم الهی است.
یک نکتهای که در مطلب سعی و جوشش اون چشمه مهم است، این است که حضرت هاجر وقتی دید که چشمهای زیر پای اسماعیل جوشید شروع کرد دورش را سنگ چین کردن، دورش را چید. برای اینکه آب هدر نرود به یک نوعی، در روایات ما دارد که اگر این کار را حضرت هاجر نمیکرد زمزم به جای چشمه رود میشد. این برای این است که فیض از این طرف عمیم است، یعنی عمومی است. ما فیض را قید میزنیم. آنجا فیض خدا گسترده است. فیض خدا اینطور نیست که دورش را سنگ چین بکن که هدر نرود!
یک پولی خدا مثلا به شما میدهد، دارد پول میدهد، حالا شما هی دورش را سنگچین نکن که این پولها را ذخیره کنم که حالا هدر نرود. نه بِده برود. وقتی که بدهی برود تبدیل میشود به رود. حضرت هاجر این کار را کرد این تبدیل شد به چشمه. حالا چشمه ای که آبی هم می آید، آب تر و تازه ای هم از آن میآید. این کسانی که آب های زمزم را گرفته اند دیدهاند که آبش تاریخ تولید دارد اما تاریخ انقضا ندارد. آبی است که ظاهرا از آبهای بهشتی است مَّآءٍ غَيۡرِ ءَاسِنٖ آب بی تاریخ مصرف است. و حتی قطراتی و جرعههایی در آن بشکهها میریزند اونها هم به نوعی تبدیل به زمزم می کند و این آبها هم بدون تاریخ مصرف میشوند.
یک نکتهای که در آیه صفا و مروه هست… این کوهها، اینها اسمشان الله بختکی اسم نشده است. که این صفا بشود و آن مروه که به معنای ؟؟و شما باید از صفا شروع کنید به سمت جوانمردی. یعنی از صفای روحی و درونی و کار درونی بروید هروله کنان به سمت جوانمردی .
بعد این طور نیست که کار روحی را کردید و حالا به سمت کار اجتماعی بروید، نه ! باید هی بروید و برگردید. و هی باید هروله بین صفا و مروه بکنید و این هفت عدد کثرت است. یعنی تا آخر عمرتان شما باید این کار را بکنید. تا آخر عمر شما باید بین صفا و مروه حرکت کنید.
این عدد هفت در خود قرآن بسیار عدد عجیبی است. داستان حضرت یوسف را میبینید که اتفاقات مختلف را با عدد سبع نشان میدهد. خود هفت آیه بودن آیات سوره حمد که وقتی به آن اشاره میشود، کلا عدد هفت عددی است که باید یک زمانی درباره یک سری اعداد صحبت کنیم. اما این مهم است که کلا عدد هفت عدد کثرت است. شما مدام باید از صفا به سمت مروه از مروه به سمت صفا، از کار روحی به سمت کار اجتماعی، از کار اجتماعی به سمت کار روحی.
این که در آیه دارد که إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَيۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ کسی که حج بکند یا عمره انجام دهد، فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَاۚ این گناهی نیست که بیاید طوف بکند آنجا و طواف بکند. حالا میگویند یک همچین چیزی بوده است. حالا چرا می گوید گناهی نیست؟ ظاهرا دو تا بت گذاشته بودهاند آنجا به لحاظ تاریخیش چنین چیزی است و فکر میکردند که اگر دور آن دو بت بگردند این ممکن است گناه باشد
این حاوی یک نکتهای است که بت هم بگذارند در اینجاها، شما دارید کار خدایی می کنید. ممکن است دور این بت دارید می چرخید ولی دیگر بت نیست. یک سنگی است. یک موقع است شما دل دادهاید به بت این یک کار است. یک موقعی است که نه دل ندادی به بت، یک بتی هست و داری میچرخی. یک زار و زندگی و بحث و درس و اینها گذاشتهاند اینها همه بتهای زندگی است، این هیچ اشکالی ندارد، شما بچرخ و برو.
اما نه یک زمانی شما زندگی خدایی نمیکنی زندگیت را دور این بت ها میکنی، شما بت پرستی. اگر خدا پرستی باشد و کار برای خدا باشد تو دور این بت ها هم بچرخ و برو اشکال ندارد. هیچ اشکال ندارد.
این نکته که من چندبار هم تکرار کرده بودم در بحث (تطوع خیر) وَمَن تَطَوَّعَ خَيۡرٗا فَإِنَّ ٱللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ کسی اگر این خیر را، خیرها را، از صفا به مروه از مروه به صفا، تمام این شعائر الله را تطوع بکند، یعنی به خودش بقبولاند و رغبت ایجاد بکند در مورد خودش که خدا را شکر می کند. این دیگر مشکور الهی قرار میگیرد. یعنی در فرض اینکه کسی دارد آن چیزی که خدا میگوید این دارد به خودش میقبولاند و دارد به عبارتی کار را ناز میدهد، دارد طواف میکند، خدا را ناز میدهد امام را ناز میدهد. دارد سعی می کند ناز میدهد. با اسرارش دارد این کار را انجام میدهد. این را وقتی که این کار را بکند فَإِنَّ ٱللَّهَ شَاكِرٌ ؛تازه آثار روحی این متبلور می شود. چون اینجا دیگر خدا شاکر است. تازه میفهمد که طواف چیست. برای همین است که جَعَلَ ٱللَّهُ ٱلۡكَعۡبَةَ ٱلۡبَيۡتَ ٱلۡحَرَامَ قِيَٰمٗا لِّلنَّاسِ وَٱلشَّهۡرَ ٱلۡحَرَامَ وَٱلۡهَدۡيَ وَٱلۡقَلَـٰٓئِدَۚ ذَٰلِكَ لِتَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ کسی که دارد این هَدی و این قلائد و این منا و این طواف را میکند، او میفهمد که خدا میفهمد. این چیست؟ این برای کسی است که دارد تطوع میکند این آثار را. او به چیزی دست پیدا میکند که به همین سادگی کسی دست پیدا نمیکند. این هم یک نکته در مورد سعی.
یک نکته کلی که من نوشتهام و خوب است که با یکدیگر یک مروری بکنیم، در روایت دارد که این اعیاد البته باید در اعیاد گفتگو کرد حالا من چون در مورد عید خون را گفتگو کرده بودم، حضرات معصومین میفرمایند که هیچ صحنه ای برای ما غمبارتر از عید فطر و عید قربان نیست.
مگر عید نیست؟ بله. میگویند صحنهای است که یتجدد فیه لِآل محمد حزن. برای آل محمد حزن ایجاد میشود. به نظرتان برای چه برای آل محمد حزن ایجاد میشود؟ اعیاد غمباری هستند . قُلْتُ: فَلِمَ؟ برای چه؟ میگویند قَالَ: لِأَنَّهُمْ يَرَوْنَ حَقَّهُمْ فِي يَدِ غَيْرِهِمْ میبینند حقشان در دست دیگران است. این حق ؛حقی است که به درد امت میخورد. قرار بوده است تمام این مناسک ارتباط با امام را درست کند، میبینید که ارتباط با دیگران درست میکند. بزرگی و عظمت امام را نمایش بدهد ولی دارد بزرگی عربستان را نشان میدهد.
لذا تمام این عیدها عیدهای غمباری هستند. تا ما قبله را تحویل امام ندهیم یا مقدماتی را فراهم نکنیم که قبله تحویل امام بشود، امام عید قربان را میبیند، این عید عظیم را میبیند و ناراحت است. این نکته خیلی جدی است در این بحث.
عید فطر هم برای امامت است. عید فطر هم. تمام مناسبات اجتماعی دین در راسش ارتباط با امام است. تجدید میثاق با امام است. تمام مناسبات دینی، تمام ارتباطات اجتماعی. آنجایی که عبادت از حالت فردی خارج میشود و به حالت جمعی در میاید، که اصلا عیدهای ما همه اینطور هستند. برای همین است که عرض کردم ( در جلسات قبل) هی عید تکثیر نکنید. ولادت امام ما خوشحال هستیم ولی عید محسوب نمیشود. عید در قران و عید در روایات ما، غیر كلّ يوم لا يعصى اللَّه فيه فهو يوم عيد غیر این بحث، عید دوتا یا سه تاست حداکثر. یکی عید فطر است، یکی عید قربان است و یکی عید غدیر است. دوتا یا سه تا که بیشتر گفته اند دوتا عید است. شما هر موقع که خوشحالی که نباید بگویی که عید است که. مثلا فرض بفرمایید میگویند عید نیمه شعبان، کجا نیمه شعبان عید است؟ کدام امامی نیمه شعبان را عید گرفته است؟ کدام امامی به این قضیه اشاره کرده است که مثلا در این موقع عید گرفته شود. عید نیمه شعبان وجود ندارد تبدیل نکنید به یک عید همه اینها را. عید مبعث هم نداریم ما.
مبعث یک صحنه بسیار خوبی است و یک اتفاق بسیار خوبی افتاده است.
عید معنیش در قران جاهایی است که یک اتفاق جمعی می افتد به ریاست امام. برای همین است که ( ائمه) میگویند این عیدها را که ما میبینیم ناراحت میشویم. حالا ممکن است با یک اهمالی ما بگوییم عید مبعث. ولی حواسمان باید باشد که تکثیر عید یا مثلا ما یک دستهروی درست کنیم برای عید مبعث.عید مبعث ما خیلی هم خوشحالیم. یکی از بزرگترین روزهاست. اما یکی از بزرگترین روزها را که نباید بکنیم عید. این نکته مهمی است.
حالا اینها ممکن است از عاد یعود و فلان و اینها گرفته شده باشد اما در روایت ما مشخص است.اینگونه نیست. حالا من میگویم منسک سازی، کار معصوم است و کار عالِم است. عالمی که عالم اعلام است. که چیزهای دین را بداند و کار ولی الهی است ، مناسک درست کردن و نوآوری کردن در مناسک. باید بدانید اینکه شما سر هر چیزی بلند شوید. مهمانی ده کیلومتری عید مبعث نمی توان درست کرد؟ میشود دیگر. اما این شعارسازی و این شعائر سازی یک قواعدی دارد و باید با قواعد خودش سازگار باشد.
عید با ایام الله فرق دارد. و ذَکِرهم بایام الله این یک چیز دیگر است غیر از برگزاری اجتماعات دینی است به عبارتی
این نکته آخر را هم برای این جلسه بگویم.
خود مساله باز دوباره صاحب خانگی را. این آیه معروفی که در سوره مبارکه بقره هست آیه 189. عرض کردیم که حج اصلا معنیش یعنی دعوا. هم محتوای خود حج اینطور بوده که در آن هم عید خون دارد و هم مبارزه و جمرات و رمی جمرات و …. ، هم به لحاظ تاریخی.
وقتی که حج بحثش در سوره مبارکه بقره شروع میشود و از آنجا بحث حج را هی دارند داغش میکنند. در سُوَر مکی ما بحث حج نداریم. همینطوری میرفتند حج و تنها حکمی است که خیلی با جزییات گفته میشود. یعنی شما در نماز این مقدار جزییات این منسک را نمیگویند. ولی در حج میگویند، در روزه نمیگویند اما در حج با جزییات میگویند. یعنی از میقات تا احرام تا طواف و تا سعی و تا مشعر و عرفات و … همه اینها را در حقیقت میگویند.
ببنید قاعده این بوده است که شما با حج باید دعوا راه بیاندازی
عملا حج زمینه ای است برای دعوا راه انداختن. وقتی که در مدینه اینها بودند و دستور به حج بود و باید میرفتند حج، یعنی باید میرفتد دعوا. فکر کنید از یک محلهای اینها اخراج شدند آمدند، حالا باید دوباره به آن محله بروند. اصلا حج یعنی دعوا. چرا؟ چون که حج معنیش یعنی قصد خدا کردن. قصد خدا کردن یعنی همه چیز باید بیاید زیر پر خدا. این یعنی دعوا کردن با غیر خدا ، دعوای با طاغوت. اصلا حاجی یعنی کسی که قصد میکند. ضمن اینکه به این آیه توجه کنید که حج واجب نیست،حِج واجب است. حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاع. وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ.
حِج حاصل مصدر است. یعنی باید تمام آنچه که در حج متوقع است آن به دست آمده باشد. مثل این که من کسی را _بچهام را _ میفرستم میوه بخرد، منظورم این است که میوه بیاید خانه. نه اینکه ببرد بریزد دور یا اینکه کیسه پاره شود و بگوید خب شما گفتی برو میوه بخر منم رفتم میوه خریدم . نه منظور من این است که میوه را برسان خانه ؛ نه اینکه بخر فقط. من درست است دستور دادم به میوه خریدن؛ کارت هم دادم؛ همه چیز هم گفتم، گفتم از این میوه فروشی نه آن یکی، انقدر کیلو نه آنقدر کیلو. اما باید این را بردارد برساند اینجا. حاصل مصدر مهم است.
تمام بار حج را حاجی باید بردارد بیاورد. حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ. وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗا.
حالا در این آیه که عرض شد يَسۡـَٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَهِلَّةِۖ قُلۡ هِيَ مَوَٰقِيتُ لِلنَّاسِ وَٱلۡحَجِّ این مواقیتی است برای مردم. اصلا اینها برای چه از اهله می پرسیدند. از هلال چرا باید سوال کنند؟ هلال حج دارد نمایان میشود اینها میگویند هلال یعنی چی؟ خدا میگوید هلال یعنی حج. لِلنَّاسِ وَٱلۡحَجِّۗ منتها وَلَيۡسَ ٱلۡبِرُّ بِأَن تَأۡتُواْ ٱلۡبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنِ ٱتَّقَىٰۗ وَأۡتُواْ ٱلۡبُيُوتَ مِنۡ أَبۡوَٰبِهَاۚ
این وسط یکهو میرود روی بحث بیت که از در پشتی نروید داخل بیت از در وَأۡتُواْ ٱلۡبُيُوتَ مِنۡ أَبۡوَٰبِهَا از در اصلی بروید در بیت. تقوا داشته باشید و از در اصلی بروید در یک خانهای. وقتی که معلوم شد این خانه امام است ، معلوم شد درِ اصلی آن امیرالمومنین است. در اصلی رسیدن به خانه، در اصلیش امامت است. برای همین است که ذیل این آیه دارد که نَزَلت فی امیرالمومنین. شما میخواهید خودتان را به این خانه برسانید از طریق امامت باید برسانید، از طریق ولایت باید برسانید. اینجا خانه امام است. خانه امام را از در اصلیش برو.
از جای دیگری بروی ولو اینکه به نظرت ممکن است برسد که من در غیر تبعیت از امام و ولی به یک نقاطی رسیدهام، آن نقاط نقاط خوبی نیست که شما به آنها رسیده ای!
اولی که میدانید هم آدم زاهدی بوده و هم نسبتا کمی عالم بوده است ، ولی این طاغوت است. چرا؟ بخاطر اینکه خودش را پیش انداخته است جلوی امیرالمومنین.اینطور نمیشود این وَأۡتُواْ ٱلۡبُيُوتَ مِنۡ أَبۡوَٰبِهَاۚ نیست.
پس ما بحث سعی را کردیم، چند تذکر هم راجع به احرام و مطاف و اینها را هم دادیم.