مو کز سوت دلم چون ننالم
با من ای دوست جفا کن
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
خلوت گزيده را به تماشا چه حاجت است
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
ای یار ناگزیر که دل در هوای توست
فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش
المنت لله که در میکده باز است
عشق خوبان دل و دین از همه بی پروا برد