جلسه نود و نهم

فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

بسمه‌تعالی

جلسه‌ی 99 تفسیر سوره‌ی مبارکه‌ی بقره

حجت‌الاسلام‌والمسلمین قاسمیان – 5 شنبه 5 اردیبهشت 98

فهرست مطالب

فهرست مطالب

جایگاه حضرت ابراهیمعلیهالسلام در قرآن

1-ترجمان قرآن نه ترجمه آن

1-1-تناسب حکم و موضوع

1-2-تفسیر مباحث ابراهیمعلیه‌السلام متناسب با مقام ایشان

1-3-تفسیر آیات سوره بقره با توجه به مدنی بودن آن

1-3-1-قرآن، کتاب انقلاب

1-3-2-جاهلیت، همان عوض کردن مأموریت پیغمبر

1-4-نیاز به ترجمان امروزی قرآن

آیه 124

2-تفسیر ابتلائات و صبر ابراهیمعلیه‌السلام، در سطح امامت

((بقره: 124) وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا)

2-1-پیشوا شدن امّت وسط، مستلزم صبری از جنس امامت

2-1-1-امام شدن امّت وسط، زمینه‌ای برای ظهور

2-2-امام شدن ابراهیمعلیه‌السلام مستلزم صبری از جنس امامت

2-3-صبر و یقین، دو ویژگی امام شدن

2-3-1-ولایت با حیّ حاضر

2-3-2-شناخت «امام» و «طاغوت» این زمان

2-3-3-صبر و یقین، ویژگی‌های امام

3-ذریّه ابراهیمعلیه‌السلام ، پیروان اویند

(قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي)

4- عهد امامت

(قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ)

4-1-عدم جمع شدن مقام امامت با ظلم

5-الله الله فی القرآن

 

 

آیه اصلی: 124 بقره

آیات دیگر: مائده: 1و 48-50، سجده:24، احزاب: 15 و 23، آل عمران:95 و 137، نساء:48

موضوع اصلی: جایگاه حضرت ابراهیمعلیهالسلام در قرآن

موضوعات فرعی: ترجمان قرآن، تناسب حکم و موضوع، جاهلیت، امام، ولایت، طاغوت، اولی الامر، عهد امامت، ظالم.

 

 

 

جایگاه حضرت ابراهیمعلیه‌السلام در قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

(بقره: 124) وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛ (بقره: 125) وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ؛ (بقره: 126) وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ؛

1- ترجمان قرآن نه ترجمه آن

1-1- تناسب حکم و موضوع

[2]در جریان حضرت ابراهیمعلیه‌السلام مطالب زیادی گفته شد و جایگاه حضرت ابراهیمعلیه‌السلام معلوم شد. یک حرف طبیعی هست که ما چیزی داریم به نام تناسب حکم و موضوع؛ یعنی اگر یک حکمی را به یک موضوعی داریم می‌دهیم، باید تناسبش حفظ بشود. مثلاً اگر شما بگویید: یک خانه خریدیم یک تومان؛ معلوم است که یعنی یک میلیارد تومان. بعد می‌گویید: یک ماشین خریدم 50 تومان و این به معنی 50 میلیارد که نیست! چون تناسب ندارد. اگر بگویید: یک بستنی خریدم 50 تومان، شما که 50 میلیون بستنی نمی‌خوری!

1-2-  تفسیر مباحث ابراهیمعلیه‌السلام متناسب با مقام ایشان

[4] این تناسب حکم و موضوع اقتضاء دارد، لذا اگر چیزی را داریم راجع به حضرت ابراهیمعلیه‌السلام بحث می‌کنیم، راجع به این مقام داریم بحث می‌کنیم. اگر راجع به واژه‌ی امامت داریم بحث می‌کنیم، راجع به این مقام داریم بحث می‌کنیم. اگر راجع به واژه‌ی شرک داریم بحث‌ می‌کنیم، راجع به جایگاه حضرت ابراهیمعلیه‌السلام داریم بحث می‌کنیم. اگر قرآن اصرار دارد که ابراهیمعلیه‌السلام مشرک نبود، مثل این است که فکر کنید یک شخصیت برجسته‌ای مثل حضرت آقا، راجع به آقای بهجت بگویند: ایشان نماز می‌خواند! شما چه تصوری می‌کنید؟ آیا منظور این است که ایشان نمازهای یومیه‌اش را می‌خواند؟! این نیست. حتماً می‌گویید: لابد منظورشان این است که چه نمازی می‌خواند! وگرنه من هم نماز می‌خوانم. این‌که گفتن ندارد!

[5] این‌که خدا اصرار می‌کند راجع به حضرت ابراهیمعلیه‌السلام که او مشرک نبود، لابد یک سطحی از بحث شرک را دارد می‌گوید که مناسب جایگاه امامت حضرت ابراهیمعلیه‌السلام است؛ جایگاهی در رأس امّت و قوم‌های برگزیده که عملاً معلوم می‌شود که آن‌چه که پیغمبران تا آن‌جا آورده بودند، آن فونداسیون‌ها را پایه‌گذاری کرده، ولی حضرت ابراهیم و اسماعیلعلیهماالسلام آن را بالا آوردند و به بیت تبدیل کردند (بقره: 127) وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ…؛ این قاعده‌ها را تبدیل کردند به یک ساختار مشخص و آن را از حد فونداسیون خارج کردند. حتی همین حرف هم براساس تناسب حکم و موضوع است؛ چون مگر چقدر اهمیت دارد که بگوییم بنّاهای کعبه این‌ها بودند! این بنّایی کردن چقدر اهمیت دارد که گفته بشود؟! آن‌هم با این جور کلمات: «وَإِذْ يَرْفَعُ». یا عباراتی شبیه به این عبارات: (بقره: 125) …وَعَهِدْنَا…‌ما عهد گرفتیم …إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ… از ابراهیم و اسماعیل که این خانه را طاهر کنند! این خانه باید طاهر بشود. این چه عهدی است؟! این‌که در حد آیین‌نامه‌ و یک بروشور است که دست خادم آن‌جا بدهند! پس پاکی این خانه در حد رفع نجاست ظاهری که نیست و الّا عهد الهی لازم ندارد! این در حد یک مستخدم است که به او بگویید: اگر این‌جا نجس شد، این‌جا را آب بکش!

[9]در بحث نجاست در سوره توبه عرض کردم که آیات اصلاً ناظر به نجاست ظاهری مشرکین نیست؛ (توبه: 28) …إِنَّمَا ﭐلْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ… یعنی از آن آیات نجاست ظاهری مشرکین در نمی‌آید، بلکه آیات راجع به قذارت و پلیدی این موجود است، کما این‌که واژه‌های این چنینی که لایه‌بندی دارد، در قرآن زیاد داریم.[1]

[17] باید شما در دستورالعمل و کارویژه حضرت ابراهیمعلیه‌السلام باشید و بفهمید شرک یعنی چه. بحث مشرک به معنی یک بودایی نیست. این‌که عهد امامت به مشرک و به ظالم نمی‌رسد و این‌که هی می‌خواهد بگوید حضرت ابراهیمعلیه‌السلام مشرک نبوده و این‌که خیلی امتحان پس داده، همه‌ی این‌ها را در این سطح معنا کنید. برای همین است که وقتی با همین دست فرمان رسیدیم به این‌که (بقره: 125) …وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّی… این را در همین دست فرمان نگه داشتیم و این آیه نه به این معناست که در این نیم‌دایره نماز بخوانید! اصلاً مگر در آیات بحث حج است؟! نه! بلکه دارد سطح و لایه‌ی نماز را طراحی می‌کند.

1-3- تفسیر آیات سوره بقره با توجه به مدنی بودن آن

[12] به هر حال این تناسب حکم و موضوع اقتضاء دارد که ما همه چیز را در همین لایه معنی کنیم؛ طهارت، ظلم، شرک، و نجاست و … را همین جوری باید معنا کنیم. کما این‌که از اولی که سوره بقره را شروع کردیم، دست فرمان ما همین بود. می‌دانید که اولین سوره مدنی ما بقره است. دقت کنید که پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله به مدینه آمده، حکومت تشکیل داده، یک سؤال مقدّری را پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله باید جواب بدهد، و آن این‌که برای مسائل سیاسی، اجتماعی، روابط بین‌الملل، مانیفست و مرامنامه‌ی شما چیست؟ کتاب انقلاب شما چیست؟ [2]

[14] این سؤال دارد از پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله می‌شود که شما برچه اساسی می‌خواهی حرکت کنی؟ مانیفست انقلاب شما چیست؟ آیه می‌آید: (بقره: 2) ذَالِكَ الْكِتَب… این همان مرامنامه‌ای است که براساس آن پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله حکومت می‌کند. یعنی براساس وحی و هرچه که وحی بیاید، می‌شود قراردادهای ما و شما که براساس آن عمل می‌کنم. آن موقع این کتاب و البته به اضافه‌ی خود پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله(یعنی پیغمبری که کتاب دستش گرفته)، می‌شود مرامنامه‌ی حکومتی؛ لذا همه چیز را از این به بعد باید همین جوری تعریف بکند.

[15] آن موقع این کتاب است که آدم‌ها را سه دسته می‌کند. این کتابی است که از روی این کتاب سه دسته آدم تولید می‌شود: 1- مؤمنین و متقین: (بقره: 2) ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ؛ یک عده هستند که ایمان به غیب دارند؛ چون این کتاب یک نظام‌محاسبات غیبی دارد که به عقل جور درنمی‌آید که می‌گوید: بزن برو و تنش‌زدایی نکن! با قطب درگیر شو! و از این عباراتی که آدم باورش نمی‌شود. چون معلوم نیست که فرایندش چه جوری است! بعد هم می‌گوید: اگر شما با قطب درگیر بشوی، بهترین وعده‌ها را من، آن‌جا به تو می‌دهم. 2- یک عده آدم‌هایی هستند که کلاً چنین چیزهایی را نمی‌توانند بپذیرند. 3- یک عده هم هستند که (بقره: 10) فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ… کسانی که هم یک خرده این طرف را قبول دارد و یک خرده هم از آن طرف قبول دارد. یعنی این‌که شما دارید با این سطح و در سطح پروازی این بحث، دارید آیات را ترجمه می‌کنید و معنا می‌کنید و می‌فهمید.

1-3-1-            قرآن، کتاب انقلاب

[18] این چیزی که ما داریم ارائه می‌دهیم و شما تعجب کرده‌اید، به خاطر این است که تعالیم دینی‌ای که ما داریم با تعالیم بودا فرقی ندارد! کلاً این‌ دین‌ها، دین‌های اخلاقی است، حتی تراکم و تمرکز بر گفتن اخلاقیات از روی قرآن زمینه‌ی مناسبی است برای اسلام ناب آمریکایی! چرا؟ چون هم قرآن است و هم به کسی برنمی‌خورد! خوب باش! با هم مهربان باشید! حاضریم قرآن را اینقدر بالا و پایین بکنیم، پیام‌هایش را نفهمیم.

در سطح حاکمیتی جمله نابی از حضرت آقا داشتند که «همه‌ی انقلاب‌ها کتاب داشتند،کتاب انقلاب ما قرآن است». پس قرآن کتاب انقلاب است. نمازش هم کیف‌الله بازی نیست. نمازش اتّخاذ در مقام امامت است: (بقره: 125) …وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّی…؛ شما باید بروید در مقام امامت بایستید و نماز بخوانید. حج آن هم این جوری است. روزه‌اش هم همین جوری است. ببینید در کجا قرآن دارد بحث وضو را مطرح می‌کند؟ مدل مطرح کردن نماز در قرآن چه مدلی است؟ چرا روزه را این‌جا دارد مطرح می‌کند؟ حتی چرا خانواده را در سوره مبارکه نور آن مدلی مطرح می‌کند؟ و پدیده ولایت و ولایت‌مداری را در خانواده تثبیت می‌کند و بعد می‌بینید یکهو شد و اما افغانستان! طرف فقط راجع به افغانستان بلد بود حرف بزند، می‌گفتند: پاکستان، می‌گفت: «پاکستان همسایه افغانستان است و اما افغانستان» می‌بینید چون دغدغه‌ی اصلی او آن است و اصلاً مسئله‌ی اصلی بین شرک و کفر و الحاد می‌داند؛ همان دغدغه‌ای که مانع نیست که اوباما افطاری بدهد! دقت کنید! اوباما افطاری می‌دهد!

[25] اصلاً شما قرآن را بگذار کنار، نه کسی با نماز ما مشکل دارد، نه با روزه‌ی ما، نه با دعای کمیل ما. در خارج از کشور اگر بروید می‌بینید که خود این خارجکی‌ها فاند (بورس) می‌دهند که این‌ها افطاری بدهند! یک نمونه‌اش خود اوباماست که افطاری داد. اصلاً آن‌ها با این چیزها مشکل ندارند. می‌توانی بروی پول دعای کمیلت را از آن‌ها بگیری؛ یعنی دعای کمیل بخوانی، پذیرایی کنی، فاکتور کنی و پولش را از دانشگاه بگیری. کسی با این چیزها مشکل ندارد. بله اگر نماز در مقام ابراهیمعلیه‌السلام بگزاری، این می‌شود نقطه‌ی اول درگیری. اگر همه انبیاء بحث درگیری‌شان شروع می‌شد؛ چون چنین دستورالعملی در کار همه‌شان بود، منتها یک مأموریت خاص و ویژه مال پیغمبر ما بود و هست به عنوان قوم برگزیده.

1-3-2-           جاهلیت، همان عوض کردن مأموریت پیغمبر

[22] کجا نقطه‌ی اصلی درگیری است؟! این همان بحثی است که تا حالا سر آن یقه دراندیم که مشرکین مکه به‌شدت اخلاقی، به‌شدت مذهبی، به‌شدت متدین، به شدت اهل معاهدات بودند! مشرکین مکه یک چنین موجوداتی بودند. اگر قرآن می‌گوید: جاهلیت؛ به خاطر این است که همان پیام‌های کتاب – نه یکسری اخلاقیات  روی او بارگزاری نشده بود! و لذا داشتند مقابله می‌کردند.

[23] ما چه جفایی کردیم به مشرکین که بعداً از ما نخواهند گذشت! ما یک جوری این مشرکین و منافقین را توضیح می‌دهیم که انگار یکسری آدم‌های تروریست هستند! بعد می‌بینیم مگر این چه چیزی است که خدا می‌خواسته این گروه‌ها را تفکیک کند؟! این (بقره: 10) فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ… چه بوده؟ برای همین راجع به حضرت ابراهیمعلیه‌السلام درباره قلب سلیم او توضیح دادیم که این‌که قلب حضرت ابراهیمعلیه‌السلام سالم است، یعنی چه.

[24] در سوره مائده، از آیه 48 دارد که ما کتابی را آوردیم که مرامنامه‌ی حکومتی توست و مال همه انبیاء هم همین جوری بوده، فقط کتاب تو و روش تو یک هیمنه‌ و تفوقی بر آنان دارد. بقیه چون قوم برگزیده نبودند، این مأموریت را نداشتند، ولی قوم تو چنین مأموریتی را دارند؛ لذا بقیه هم توی همین خط سیر بودند و برای همین همه‌ی انبیاء مشکل داشتند.

[26] (مائده: 48) …وَ مُهَيْمِنًا عَلَيْهِ… می‌بینید هی می‌گوید: (مائده: 48) …فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ…؛ معلوم است که این‌جا جایی است که به هوای نفس می‌خورد و یک عده هم می‌خواهند بایستند و این هوای نفس خودشان را در مأموریت پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله بگنجانند. در اسلام ناب امام خمینیره بگنجانند. کار خودش و فکر خودش را و هوای نفس خودش را می‌خواهد بگنجاند در این مسیر؛ لذا می‌گوید:‌ (مائده: 48) …فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ…؛

[27] البته درست است که …لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا…؛ در همین مسیر سیر اصلی می‌شود منهاج و روش‌های برخورد متفاوتی داشت که اسمش می‌شود کتاب؛ برای همین ممکن است منهاج حضرت آقا با منهاج امام خمینیره فرق داشته باشد، نه دین و کتاب و صراط، بلکه سبیل و روش؛ در کتاب و آن سیر اصلی باید مشترک باشیم، ولی منهاج میان خود ائمهعلیهمالسلام ما هم متفاوت بوده، اما آن خط از دست نرفته. حالااین تفاوت منهاج، یا در اذواق است، یا در شرایع.

[28] باز در آیه بعد دارد: (مائده: 49) وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ…؛ حکم به ما انزل الله بکن و باز …وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ…؛ هوای نفس آن‌ها را پیروی نکنی! معلوم است که در مظان این است که کسانی هی مأموریت را انگولک بکنند. اصلاً مأموریت ما را به عنوان انقلاب 57 می‌خواهند در عالم عوض کنند. بعد هم می‌گوید: …وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ…؛ اگر هم بعضی نتوانند کل مأموریت را عوض بکنند، یک چیزهایی از آن را می‌روند که عوض کنند. مواظب باش یک چیزهایی از آن را هم عوض نکنند! یعنی بروند در «بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ»؛ تو را وارد این چیزها بکنند که یک کمی لبه‌های تیزش را بگیری و گرد کنی. مواظب باش پیغمبر! یک عده از این کارها می‌خواهند بکنند. بعد در آیه بعد می‌گوید: (مائده: 50) أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ… جاهلیت همین بوده. حالا تو اسم این را هر چه می‌خواهی بگذار! بگو علم، ولی این جاهلیت است! این‌ها می‌روند دنبال حکم جاهلیت می‌گردند. و بعد می‌گوید: …وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ؛ کسانی که یقین دارند می‌دانند که بهترین حکم همین حکم کتاب است. همین مسیری است که کتاب باز کرده.

1-4- نیاز به ترجمان امروزی قرآن

[30] الان داریم چه کار می‌کنیم؟ می‌خواهیم بگوییم در این مأموریت ابراهیمی که بر عهده‌ی ما گذاشته شده است، ترجمه می‌کنیم، حتی نمازش را، حتی حجش را، حتی زکاتش را و اصلاً برای همین، همین جوری می‌فهمیم که زکات مالی است که مدیریت آن دست امام است. اگر این طعنه‌های فقهی را هم داریم که چه شده است که زکات الان شده برای یک عده‌ای؟ برای این نکته است که قرآن نشان می‌دهد که پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله باید برود زکات را بگیرد، آن هم نه در آن 9 چیز! چون زکات از احکام سلطانیه است. واضح است. آخر دوره‌ی مدینه است و دارند فشار می‌آورند به پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله که او را از مسائل اقتصادی تهی بکنند و مدیریت او را براساس اقتصاد زیر سؤال ببرند! لذا در آخر دوره مدینه خدا به پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله می‌گوید: برو زکات را بگیر! تا حالا زکات، دادنی بود و حالا گرفتنی است. ما همه‌ی این‌ها را در پرتو همین قرآن می‌فهمیم.

[31] دین ما اصلاً قرآن نیست! نمازمان و حج‌مان یک مراسمی است و از این چیزها تقریباً در تمام دنیا خیلی از ادیان دارند. استکبار هم با این‌ها کاری ندارد. با این حج و با این نماز کاری ندارد. با نمازی که نماز سوره مائده باشد، کار دارد. قرآن می‌گوید: این‌ها نماز را مسخره می‌کنند، ولی الان چرا این‌ها نماز را مسخره نمی‌کنند؟! چرا حج رفتن ما را کسی مسخره نمی‌کند؟! کلاً چرا کسی ما را مسخره نمی‌کند؟! کجای کار ما ایراد پیدا کرده است که کسی ما را مسخره نمی‌کند؟! این‌ها آن دست فرمان است. حتی وقتی قرآن نماز شب را مطرح می‌کند، می‌گوید: نماز شب به خاطر این است که «پیغمبر! لازم است تو بنزین بزنی؛‌ چون فعالیت اجتماعی تو زیاد است. تو سبح طویل داری، باید شب بلند شوی»؛[3] یعنی نماز شب آن هم کیف‌الله بازی نیست. نماز شب هم جهت حاکمیتی دارد.

ما هنوز امامره را واقعاً در دستور کارمان نکردیم! وارد در کتاب‌های دینی‌مان هم نکردیم! امامره سطح دعوا را آورده تا لبه‌ی بحث استکبار. با ادبیات استضعاف و استکبار سطح دعوا و لبه‌ی دعوا را این‌جا گذاشت و ما می‌رویم خدا را اثبات می‌کنیم! یعنی پرداختیم به شبهه‌ای که دیگر هیچ‌کس نمی‌کند. ما دیگر که هستیم؟! که امامره خاکریز را کجا گذاشته و ما طلبه و دانشجو و بچه‌مدرسه‌ایمان را می‌بریم تَه تَه که خود مشرکین مکه هم روی آن اختلاف نداشتند! یعنی روی چیزی که مشرکین هم ادعایی نداشتند. می‌رویم در نقطه‌ی شرک، ده کیلومتر عقب‌تر و تازه آن‌جا دعوا را شروع می‌کنیم با بچه دبیرستانی‌ها! اصلاً این کتاب‌های بینش دینی را آدم نگاه می‌کند نمی‌فهمد که این‌‌ها مال قبل انقلاب است یا مال قبلِ قبل از انقلاب است؟! اصلاً کجایی نویسنده؟! الان توی دنیا دعوا این نیست! دعوا این نیست که پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله چه جوری اثبات می‌شود. حتی قرآن وارد این دعوا نشده! و این به طرق اثبات پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله پرداخته!! همه می‌دانستند پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله، پیغمبر خداست. تمام! دعوا یک جای دیگر است. برای همین ما به طرف کتاب بینش دینی یاد می‌دهیم و او بی‌خاصیت می‌شود و از قبلش بی‌خاصیت‌تر! تا حالا انقلابی بود، حالا مسئله‌اش می‌شود اثبات وجود خدا! چیزی که مشرکین با آن مشکل نداشتند! آن‌ها قبول داشتند که خدا هست، خدا آسمان و زمین را آفریده و خدا دارد آسمان و زمین را تدبیر می‌کند.

[36] برای همین می‌گوییم طرح دعوا را باید بیاوریم در فضای ابراهیمِ الان. همه چیزِ الان. همه چیز مورد ترجمان امروزش. ما ترجمه‌ی قرآن نمی‌خواهیم، ما ترجمان قرآن می‌خواهیم! ترجمه‌ی قرآن می‌شود فارسی شده‌ی همین قسمت‌های عربی. این دغدغه‌ای است قرآنی که باید در رگ و پی ما برود. بگوییم حضرت ابراهیمعلیه‌السلام که بود، چه کار می‌کرد، دعوایش چه بود.

آیه 124

2- تفسیر ابتلائات و صبر ابراهیمعلیه‌السلام، در سطح امامت

((بقره: 124) وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا)

[37] این‌همه مدت گیر دادیم به حضرت ابراهیمعلیه‌السلام که همین را بگوییم و داشتیم نشان می‌دادیم با ابتلائاتی که داشت می‌شد، قرار است به آن مقام برسد. او امامِ توحیدیِ نظام‌سازِ جامعه‌ساز توحیدی است که اهل برائت است. دارد تکلیف خودش را مشخص می‌کند. دارد عقبه‌های توحیدی خودش را می‌بندد، او امام است و امّت است. او رأس قوم برگزیده است. بیت را او تشکیل می‌دهد و به پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله می‌گویند: همین روش را داشته باش! (آلعمران: 95) …فَـﭑتَّبِعُواْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ…؛ حالا آزمایش‌ها و صبر بر آن‌ها چه بوده؟ همه‌ی این‌ها مربوط به امور امامت و حاکمیت حضرت ابراهیمعلیه‌السلام بوده. این مسیر بوده که او شده امام.

2-1-  پیشوا شدن امّت وسط، مستلزم صبری از جنس امامت

[39] در زمینه‌ی همین صبر، بنا به تناسب حکم و موضوع هر چیزی صبر خودش را دارد؛ مثلاً اگر قرار است قوم بنی‌اسرائیل از چنگال فرعون رهایی پیدا کند به واسطه صبر در برابر کنایه‌های مادرشوهر که نیست! چون این‌ها با هم تناسبی ندارد. علی‌القاعده صبر انقلابی، زائیده‌ی تحمل فشارهایی است که بر امّت بنی‌اسرائیل دارد می‌آید، به واسطه‌ی این‌که دارد حرف موسیعلیه‌السلام را گوش می‌کند.

[40] در سوره اعراف، آیه 137 دارد: (اعراف: 137) وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ… ما میراث دادیم به قومی که مستضعف بودند، چه چیز را …مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا… («تَمَّتْ»، همان (بقره: 124) «أَتَمَّهُن» است)؛ این‌ امّت بنی‌اسرائیل وقتی صبر و پایمردی کردند، خدا تمام کرد. [45] وقتی امّتی صبر و پایمردی کند، این صبر؛ یعنی صبر انقلابی در برابر فشارها؛ این که بشود، این‌ها می‌شوند امام و قومی که خدا به آن‌ها فضیلت داده.

2-1-1-             امام شدن امّت وسط، زمینه‌ای برای ظهور

[41] در کد «امام امّت» و «امّت امام» که تحت عنوان «امّت وسط» از آن یاد کردیم، عرض کردم که انتظار قرآنی یعنی این! انتظار قرآنی ملغمه‌ای از بحث روایات و قرآن نیست. یک عده دنبال این هستند که این سفیانی الان کجاست؟! کی خروج می‌کند؟! از کجا خروج می‌کند؟! این یعنی این‌که تو رفتی در زمانی و آن موقعیتی که امام معصوم این حرف را زده! اصلاً به این چه کار داری؟! بحث این است که در آن نظام هرمی امامت آیا تو امّتی هستی که بتوانی امام بشوی بر بقیه‌ی اُمم؟ هر موقع این شدی، امام ناس می‌آید. (بقره: 143) …لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا… در نظام هرمی امامت و رهبران میانی آیا شما که امّت وسط و قوم برگزیده هستی، درست با امام در این پایلوت تا می‌کنی؟! اگر شما توانستید موفق بشوید، و کارتان را جلو بردید، شما شده‌اید امّت امام (نه امّت شخص امام، بلکه امّتی که این امّت، امّت امام است)؛[4]

اگر ما نقش خودمان را به عنوان امّت امام درست کنیم، این امّت می‌شود پیشوا، آن موقع حجت تمام می‌شود که امام ناس بیاید. اگر ما توانستیم این امّت را تشکیل بدهیم، و برویم در مرحله‌ی امّت‌سازی؛[5] اگر این امّت درست تشکیل بشود، امام می‌آید و این می‌شود انتظار. انتظار یعنی حرکت بکنیم تا این امّت بشود پیشوا. به من و شما هم ربط ندارد که سفیانی کیست و از کجا می‌آید و چه جوری می‌آید. این‌ها در یک زمانی گفته شده که این زمان زمانی بوده که حتی گفته می‌شده: بنشین در خانه‌ات، امام می‌آید. یعنی ظاهراً باید امام می‌آمد.

2-2- امام شدن ابراهیمعلیه‌السلام مستلزم صبری از جنس امامت

[46] حالا یک امامی داریم که امام این امامان و امام این قومی که امام است. آن‌هم باید معادل همین امام بشود. او هم باید امتحاناتی را پس بدهد. از جنس امتحاناتی که قرار است امام بشود. نمی‌شود که طرف رفته دوره دافوس دیده، بعد نتیجه‌اش شده دندانپزشک متخصص! این دو به هم چه ربطی دارد؟ دوره‌ای که طرف می‌رود باید با نتیجه، یکی در بیاید. یک نفر را می‌برند در دوره‌ای که نتیجه‌اش بشود ابراهیمِ امام. لذا آن امتحانات و صبرهای آن دوره باید این جوری ترجمه بشود؛‌

[47] برای همین عرض کردم، ذبح حضرت اسماعیلعلیه‌السلام را به این ترجمه نکنید که ایشان خیلی ناراحت بود از این‌که بچه‌اش را می‌کُشد که این در حد پدرهای شهیدان ما هم نیست. ترجمه‌ی این، حتی زدن عقبه‌ی توحیدی خودش برای آن بحث امامت است. باید ترجمه‌های خودش بشود. در این دوره شرکت کرده که بشود امام. (بقره: 124)…قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي…؛ از حالا طلب می‌کند که امامت در ذریّه‌ی من باشد.

2-3-                   صبر و یقین، دو ویژگی امام شدن

[48] در آیه‌ی 24 سجده، تناسب حکم و موضوع را بگذارید. باز قرار است این‌ها امام بشوند. در هرم امامت، اگر امّتی بخواهد امام بشود، یا اگر نفر بخواهد امام بشود، با همین فرمت باید بکشد و بالا برود.

[49](سجده: 24) وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ؛ از این بنی‌اسرائیل ما ائمه‌ای انتخاب کردیم که هدایت می‌کنیم، ولی با امر ما دارند هدایت می‌کنند.

2-3-1-           ولایت با حیّ حاضر

به این آیات دقت بکنید. قرآن چنین ظرفیتی را دارد که تفاوت قائل شود بین هدایت به امر و هدایت به خلق؛ یعنی هدایت ظاهری و هدایت باطنی؛ این یک ادبیات است در قرآن. امام معصوم وقتی می‌خواهد بگوید، «أَئِمَّةً»؛ یعنی ما، چه باید بگوید؟! می‌آید عالی‌ترین سطح «يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا» را معنا می‌کند و می‌گوید «يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»؛ یعنی هدایت باطنی و این عالی‌ترین سطحی است که امر در مقابل خلق است، ولی همه جا امر در مقابل خلق نیست.

[50]دیفالت قرآن و پیشفرض قرآن، رهبری معصومان نیست، بلکه رهبری رهبران الهی است. و اتفاقاً باید «حیّ» باشد و اتفاقاً باید دیده شود. باید حیِّ حاضر باشد، نه حیِّ غائب! تا امامت کند. حیِّ غائب به صورت باطنی هدایت می‌کند، ولی آن‌که تکلیف قضیه است و باید بیاید امامت و ولایت را انجام بدهد، یک حیِّ حاضر است. لذا می‌بینید خیلی‌ها با «حیّ» درگیر می‌شوند. الان دیدید چقدر همه عاشق امام زمانعجّلاللهفرجه هستند؟ چون‌که او نیست کما این‌که همه عاشق پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله و امیرالمؤمنینعلیه‌السلام هستند؛ می‌دانید چرا؟ یک دلیلش این است که نیستند. کلاً می‌شود عاشق کسی شد که نیست؛ چون دستوری ندارد. وقتی دستور بدهد، گیر پیش می‌آید. گیر در آن‌جاست که دستور امام «حیِّ حاضر» است که این‌ها در بحث‌های ولایت بسیار بحث مهمی است.

[53] «يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»، «یهدون بامرهم، یا بامره» نیست، دستور، دستور ماست. امام، کسی است که براساس دستور الهی حرکت می‌کند و عالی‌ترین مرتبه‌اش می‌شود ائمه‌ی هدی و معصومین که در آن سطح، همان عالی‌ترین هدایت به امر؛ یعنی هدایت باطنی هم می‌کنند. البته امامان میانی هم بهره‌هایی از هدایت باطنی دارند. اصلاً قاعده در امامت این جور است.

2-3-2-          شناخت «امام» و «طاغوت» این زمان

[53] ما مقداری روایت‌زده‌ایم که «يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»را به هدایت باطنی معنا می‌کنند. و این به خاطر این است که امام معصوم داشته این را معنا می‌کرده؛ چون امامش بوده و خودش هم بوده؛ برای همین هر مفهومی را بدهید به امام معصوم، می‌چسباند به طاق. این را نه من که علامه طباطبائی می‌گوید. می‌گوید: تطبیقات امام کلاً بر فرد اکمل است. چرا؟ چون خودش هست و خودش هم فرد اکمل است. اگر به او بگویید أُولِي الْأَمْرِ کیست؟ می‌گوید: مائیم و اطاعت ما هم‌عرض اطاعت از رسول الله است. و در مقابل ائمه هم طاغوت قرار دارند. طاغوت هم کسانی هستند که به اسم دین آمدند و شدند استکبار آن موقع.

[55] برای همین کسانی که کماکان در روایات گیر کردند، باز هم طاغوتشان، اهل تسنن هستند! کلاً در نقش فرو رفتند و هنوز بیرون نیامدند و نمی‌داند که آن زمان گذشت، بیا بیرون! الان طاغوت آن نیست. طاغوت آمریکاست و آن طاغوت، جهت تاریخی طاغوت بوده که ائمهعلیهمالسلام را به زیر کشیده بودند و داشتند با مدل حکومتی ائمهعلیهمالسلام مقابله می‌کردند و بر ائمهعلیهمالسلام فشار می آوردند. اما الان این‌ها طاغوت زمان ما نیستند. از نقشت بیا بیرون! الان اهل تسنن با ما کار ندارند، آمریکا با ما کار دارد.

2-3-3-          صبر و یقین، ویژگی‌های امام

[56](سجده: 24) …يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ؛ این دو ویژگی صبر و یقین باعث می‌شود کسی امام بشود. امامان میانی و امّت‌ میانی و وسط هم همین است که داشتیم: (آل عمران: 137) …وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا… این‌ها هم به عنوان امامان میانی در دوره‌ای امام شدند، به واسطه‌ی صبر و پایمردی و یقین به مسیر. نقطه‌ی اوج امامت، امامان معصوم بودند و از آن پایین‌تر، رهبران الهی وپایین‌تر از آن امّتی که آن امّت، امام است. (می‌دانم الان حرف‌هایی زده می‌شود که مقداری با داشته‌ها و اندوخته‌های کتاب دینی شما فاصله دارد و این هم طبیعی است؛ به خاطر این‌که کلاً کتاب‌های دینی ما از نقش خودشان بیرون نیامده‌اند.)

3-           ذریّه ابراهیمعلیه‌السلام ، پیروان اویند

(قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي)

[58] حالا در سطح حضرت ابراهیمعلیه‌السلام، در تمام امتحان‌هایی که داده، صبر کرده و از پس برآمده و شده امام و این نقش را گرفته و حالا دارد طلب می‌کند برای ذریّه‌ی خودش و نه ذریّه‌ی صُلبی خودش! دقت می‌فرمایید که ما داریم راجع به حضرت ابراهیمعلیه‌السلام صحبت می‌کنیم،‌ نه با این تعبیر که «آیا می‌شود بچه‌های من هم امام بشوند؟!» می‌گوید: ذریّه‌ی من کسانی هستند که تَبَع من هستند.

[59] یک موقعی معنی ذریّه را برایتان شکافتم که ذریّه و «منّا بودن»، «اولو الارحام بودن»، «رحِم بودن»، «پدر بودن»، «أب بودن» و همه‌ی این‌ها در قرآن یک دسته واژگان خاص خودش است و ادبیات خاص خودش را دارد، حتی احترام به والدین که اینقدر قرآن دارد تأکید می‌کند، نمی‌گویم احترام به پدر و مادر صلبی نیست، ولی از دل این بحث، احترام‌های دیگری را هم استخراج می‌کنند. احترام به ابوین نیست، احترام به والدین است. احترام به اولوالارحام است. تعبیر معنی اخوّت، ذریّه، والد در قرآن یک بسته‌ی معنایی برای خودش است و این را از روی آیات نشان دادیم.

4-           عهد امامت

(قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ)

[60](بقره: 124) …قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي…آن‌ها هم می‌رسند؟… قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛ معلوم است این همان عهد امامت است. این عهد را در امام معنی کنی یک جور است و بیایی پایین و در امّت امام معنا کنی، یک جور دیگر است. ولی جنس عهد، عهد امامت است.

[60] این عهد هست که پشت به دشمن نکنید (احزاب: 15) وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لَا يُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ…؛ یادتان هست که در ابتدای این‌که داستان حضرت آدمعلیه‌السلام را به پایان رساند،‌ رفت سراغ بنی‌اسرائیل و گفت: (بقره: 40) يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ…؛[6] این عهد همان عهدی است که از بنی‌اسرائیل گرفت. این کلید، همان کلیدی است که در این قفل می‌رود، ‌نه این‌که به معنی این باشد که مثلاً نماز بخوانید، من به شما بهشت می‌دهم! اصلاً این سطح بحث بنی‌اسرائیل نیست. دارد با آن‌ها مخاطبه می‌کند که (بقره: 40) يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ…؛ نعمت من را ببینید که چه جوری از چنگال فرعون درآمدید. هر موقع هم این نعمت‌ها را می‌خواهد بشمرد از همین جنس می‌شمرد که ببینید معجزه کردیم چه جوری شد! دیدید چه جوری قوم جبار [نابود شد]! دیدید چه جوری آیات الهی آمد و دهن این فرعونیان را با پشه و خون و… بستیم. یعنی همه را از این جنس می‌گوید. می‌گوید: ای بنی‌اسرائیل …وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ… سطح بحث در وفای به عهد این است. این همان عهدی است که شما سپردید که پای آرمان‌ها و انقلابتان بایستید و آن موقع از جنگال فرعون به درآیید و بهترین زندگی را هم بکنید. اگر شما پای این عهد بایستید، من هم پای عهدم می‌ایستم. این می‌شود سطح بحث.

[62] در سوره احزاب هم همین است: (احزاب: 23) مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ… سر عهدشان صادقانه ایستادند. این وسط افراد راجع به عهدهای مختلف بحث می‌کنند. راجع به عهد در معاملات، ولی این‌ها ربطی به بحث ندارد،‌ البته از کلیت آن می‌شود یک استفاده‌هایی کرد. [63] یادتان هست که در سوره مبارکه مائده شروع می‌شود با (مائده: 1) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ… بر سر عقود خودتان بایستید. مگر أَوْفُوا بِالْعُقُودِ نباید در رابطه با پیام سوره باشد؟ پیام سوره از اول تا آخرش ولایت است، البته «جمع محلّی به ال» عموم را هم می‌رساند و لذا عقود فقهی را هم می‌رساند، ولی این‌ها بای پروداکت؛ محصولات جانبی آیات است.

بس که قرآن نخواندیم! می‌گوییم: (مائده: 1) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ… شما درست است که با زنت قرار می‌گذاری ساعت 8 و بعد ساعت 5/8 می‌روی؟! این حرف درست است ولی بحث، این‌ها نیست. آن‌جا می‌گوید: (احزاب: 23) مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ…؛ بر سر عهدشان ایستادند. اگر 4 آیه قبل را نگاه کنید این را می‌بینید که می‌گوید: (احزاب: 15) وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لَا يُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ…؛[7] عهد بسته بودید که پشت به دشمن نکنید. یک عده هستند که پشت به دشمن نکردند (احزاب: 23) …صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ…؛

4-1- عدم جمع شدن مقام امامت با ظلم

[64] قرآنیِ این حرف‌ها همین جوری است. آن موقع می‌گوید: این عهد امامت با ظلم قابل جمع نیست. حالا مفهوم ظلم.

این مفاهیم را باید در سطح قرآن دید و معنا کرد. وقتی می‌گوید: (لقمان: 13) …إِنَّ ﭐلشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ ؛ بدترین ظلم شرک است. باید ببینیم دعوای شرک، چه دعوایی بوده؟ «اظلم»ها را در قرآن می‌رویم نگاه می‌کنیم. می‌گوید: من همه چیز را می‌بخشم ولی شرک را نمی‌بخشم. (نساء: 48) إِنَّ ﭐللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَکَ بِهِ…؛ این را نمی‌بخشم. بقیه چیزها را می‌بخشم. این یعنی بودایی؟ آیا می‌گوید من بودایی را نمی‌بخشم؟ من دهن این بودایی ها را صاف می‌کنم؟ ولی …وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَالِکَ …؛ کسانی هم که زیرآب انقلاب را بزنند را شاید ببخشم! این جوری است؟! آیا خدا کسانی که انقلاب‌ها را منحرف می‌کنند را می‌بخشد و بودایی را نمی‌بخشد؟ آیا سطح بحث و نقطه‌درگیری این است؟ ما در نقطه‌ی درگیری قرآن نیستیم. ما در نقطه‌ی ‌مباحث قدیمی تاریخ مصرف‌گذشته‌ی تمام‌شده‌ی کلامی خودمان هستیم! دیگر الان در بازار اعتقادات هم این‌ها دیگر کلاً بحث نمی‌شود،‌ ولی ما کماکان در کتاب‌های دینی‌مان بحث می‌کنیم!

[67](بقره: 124) …لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛ عهد امامت با ظلم جور درنمی‌آید. این عهد امامت را باید هرمی معنا کنید که در سطح حضرت ابراهیمعلیه‌السلام با ظلمِ حضرت ابراهیمی و در آن سطح، جمع نمی‌شود؛ بیایید در مقام‌ها و امّت‌های پایین‌تر، با ظلم در سطح آنان جمع نمی‌شود. سناریوی یک خطی آن این است که مقام امامت با ظلم جمع نمی‌شود.

[68] حالا تمام این ماتریس که درست کردیم، باید در هم ضرب کنیم که مقام امامت با ظلم سازگار نیست. از ابراهیمعلیه‌السلام شروع بکنیم. امّت امامی‌اش را بگوییم و آن موقع معنی می‌شود که طهارتی که عهد گرفتند چیست؟! …وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ… که این بیت، بیتی است که باید طهارت داشته باشد و ما از شما عهد می‌گیریم. این همان عهد است. این خانه باید طاهر باشد. بحث شلنگ نیست که ما عهد گرفتیم که شلنگ بگیرید!! می‌بینید چقدر خنده‌دار می‌شود؟! اصلاً سطح بحث این‌ها نیست. ما در چه نوع درگیری و بحث هستیم و این تبدیل می‌شود به شلنگ گرفتن در خانه‌ی خدا!

5-            الله الله فی القرآن

[69] ما نیامدیم در نقطه‌ی درگیری قرآن و تمام مشکلات ما برای همین است. ما قرآن را اتخاذ کردیم مهجوراً؛ یعنی این را قبول کردیم که قرآن مهجور باشد. این جوری انتخاب کردیم. یعنی عنایت به خرج دادیم. با عنایت گفتیم «اتخذنا القرآن مهجورا». قرآن اگر پیاده بشود و حرف‌هایش زده بشود و بحث‌های اولی آن نصب بشود، باز هم سه دسته می‌کند. همان که گفت: کتاب بیاید سه دسته می‌کند: یک عده هستند که با فطرتشان جلو می‌آیند. یک عده این وسط [منافقین]، و یک عده هم سفت می‌ایستند. قرآنی که به تریج قبای هیچ‌کس برنمی‌خورد و خاصیتی ندارد، به درد سر قبر و سر سفره عروسی می‌خورد! این قرآن کتاب زندگی و انقلاب نیست!

[70] ما خیلی جاها رفتیم و خیلی درس‌ها خواندیم، خیلی درس‌ها دادیم آن‌هم در سطوح عالی. تقریباً هرچه در علوم حوزوی هست، من خواندم و درس دادم: فقه، اصول، فلسفه، عرفانو … . ولی این قرآن (اسراء: 9) …يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ… است. این پا را می‌گذارد روی محکم‌ترین نقطه! وگرنه همه چیز ته‌اش به باد می‌رود، مگر این‌که متکی باشد بر معارف قرآن.

[71] قرآن باید بیاید توی کار ما و در دستور زندگی و در دستور فهم ما قرار بگیرد. بگوییم سیاست خارجی قرآن، سیاست داخلی قرآن، نقش مردم قرآن، مدیریت اسلامی قرآن، و همه چیز را براساس قرآن شروع بکنیم دربیاوریم و بحث بکنیم. امیرالمؤمنین در نفسهای آخر گفتند: «الله الله فی القرآن لایسبقکم بالعمل به غیرکم»؛[8] بقیه در عمل به قرآن بر شما سبقت نگیرند!

صلوات!

 

 

[1] . [10] یک موقعی در تایلند باران آمد و خیلی بامزه بود حس آدم‌هایی که فکر می‌کردند کفار نجس هستند! فکر می‌کردند که دیگر همه جا نجس شده! بعد خودش احساس می‌کرد که این حس یک جوری است که باران الهی دارد می‌آید، ولی کل زمین دارد نجس می‌شود! این‌ها با هم نمی‌خورد. یک عده از بچه‌های طلبه رفته بودند هند، وقتی باران آمده بود، مانده بودند که چکار کنند؟! البته نمی‌خواهیم طعنه‌های فقهی بزنیم، ولی خیلی وقت‌ها باید آقایان مراجع را خارج از کشور برد تا ببینند دنیا دست کیست. باید ببریمشان در سن‌پترزبورک تا روزه‌های 22 ساعتی بگیرند تا بفهمند یعنی چه؟! به هرجهت آدم آن‌جا می‌فهمد که علی‌القاعده دین این مدلی نباید باشد.

[2] . مثل این‌که وقتی امامره داشتند تشریف می‌آوردند ایران، آقای حبیبی خودش به من گفت که من رفتم پیش امامره، گفتم: شما که دارید ایران می‌روید، ممکن است پیروز شوید و آن وقت مملکت قانون اساسی می‌خواهد. شما بر چه مبنایی می‌خواهید کشور اداره بشود؟ امامره به ایشان که حقوق خوانده بودند، گفتند: شما بنشین بنویس!

[3] . اشاره به : (مزمل: 6) إِنَّ نَاشِئَةَ ﭐللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئَاً وَأَقْوَمُ قِيلًا؛ بى‏ترديد عبادت [ى كه در دل‏] شب [انجام مى‏گيرد] محكم‏تر و پايدارتر و گفتار در آن استوارتر و درست‏تر است. (مزمل: 7) إِنَّ لَکَ فِي ﭐلنَّهَارِ سَبْحاً طَوِيلًا؛ تو را در روز [براى مشاغل فراوان معنوى و هدايت مردم و حل مشكلات نيازمندان‏] رفت و آمدى طولانى است [پس ساعات شب براى عبادت فرصتى بهتر است.]

[4] . این‌ها ادبیات قرآن است و اگر شما نشنیده‌اید؛ چون کسی قرآن نمی‌گوید! یا قرآن و روایت را درهم می‌کوبیم و می‌گوییم دین این است! در حالی که دین، قرآن و کتاب است، و روایات در ذیل آن قرار می‌گیرد.

[5] . این تفکیک‌های حضرت آقا (اینکه باید برویم به سمت امّت‌سازی)، خیلی حرفه‌ای است. تفاوت ایشان با مراجع دیگر در حد فرق تپه‌های جنت‌آباد است با کوه اورست.

[6] . اى بنى‏اسرائيل! نعمت هاى مرا كه به شما عطا كردم، ياد كنيد و به پيمانم [كه سفارش به عبادت و ايمان به همه انبيا به ويژه پيامبر اسلام است‏] وفا كنيد تا من هم به پيمان شما [كه توقع ثواب وپاداش در برابر عبادت وايمان است‏] وفا كنم.