پادکست حضرت نوح| قسمت هفتم
بسم الله الرحمن الرحیم
آیا مردم شروع به بتپرستی کردند؟ بتپرستی چرا شروع شده است؟ اولا چرا به اینجا رسیده است و بت پرستی چرا شروع شده است. رفتهرفته این ابزار بسیار خوبی شد برای اینکه بگویند عالم از یک منطق واحد پیروی نمیکند. میگویند که بله آقا این معارف چیست که شما درست کردید که ائمه علم غیب دارند، همه انبیاء را میگویید علم غیب دارند. خود نوح، خود پیغمبر میگوید من علم غیب ندارم.
تهمتی به نام بت پرستی
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام عرض میکنم خدمت عزیزان شنونده محفلی پادکستی نوحی. انشاءالله که تا اینجا خیلی حال کرده باشید با حضرت نوح و جریانات حضرت نوح. من حالا سعی میکنم که هی لابلاش توضیحات تکمیلی بدهم. فقط شما داستان گوش نکنید. پشت صحنه داستانها خیلی مهمتر از خود متن آن داستانهاست.
این جلسه میخواهم راجع به چی صحبت کنم؟ اگر گفتید، راجع به پدیدهای به نام بتپرستی یا بگوییم تهمتی به نام بتپرستی. این تهمت به نام بتپرستی دیگر چیست؟ چه صیغهای است؟ بتپرستی در این عالم یک تهمت است، یک تهمت به خداست و عملاً یک انحراف از مسیر. حالا چرا اینجوری شده؟ چجوری شده و به چه نتایجی دست پیدا میکنند با بتپرستی؟ آیا ما الان بتپرستیم یا بتپرست نیستیم؟ آیا بتپرستی همین است که یک سنگ و چوبی را بتراشند و بگذارند یک جایی و عبادت بکنند بتپرستی یعنی همین که؟
خیلیها میخواهند بگویند: “بتپرستی یعنی همانی که مثلاً فرض کنید تو این گوشههای دنیا یک شکلهایی میتراشند، بعد هی سرشون اینجوری میکنند، خم میکنند و احترام میگذارند و قربانی میکنند.” به هر حهت یک موقعی بشر چپ و چوله بوده، یک کارهایی میکرده است دیگر. الان که این حرفها نیست. کی بتپرستی میرود و فلان؟ پس اصلاً موضوع بتپرستی تمام شده است. انشاءالله من باید یک سلسله پادکستی درست بکنم راجع به بتپرستی تا معلوم بشود بتپرستی یعنی چی.
ولی سر دستی برای اینکه جریان نور خیلی بحث بتپرستی گره خورده است، میدانید که در روایت ما هم آمده است که بتپرستی از زمان حضرت نوح شروع میشود و یکی از مقابلههای جدی که حضرت نوح انجام میدهد، با بحث بت است. و اتفاقاً یک سری آدم مکاری که حالا آیاتشان را برایتان میخوانم، اینها در مقابل حضرت نوح بحث بت را علم میکنند که آقا دنبال خدای این حضرت نوح نروید، شما که خودتان بت دارید، خودتان خدا دارید، خودتان بالاخره یک چیزی هست.
حالا آیا واقعاً بتپرستی همین بوده که همین حالت دیوانگی که یک کسی یک چیزی را درست میکرده و میگفته: “خالق من است، این من را درست کرده.” همچین تصورات عجیب و غریبی دارد. انگار یک تعدادی آدم احمق، مثلاً الان هم این مقداری که مثلاً بتپرستیم، چندین میلیارد بتپرست داریم، اینها انگار عقل ندارند. اینها مثلاً گفتند که “ما اینها را درست کردیم، اینها هم ما را درست کردند.” خب، این معلوم است که اینجوری نیست. باید یک خورده برویم جلوتر ببینیم.
این یک تهمت است. این چرا تهمت است؟ حالا عرض خواهیم کرد. سوره مبارکه صافات را نگاه بکنید از آیه 75 به بعدش، جریان حضرت نوح است. « وَلَقَدۡ نَادَىٰنَا نُوحࣱ فَلَنِعۡمَ ٱلۡمُجِيبُونَ» (صافات، آیه 75). نوح ما را ندا کرد، ما هم چه جوابی دادیم! دممان گرم. یک جوابی دادیما! جواب بوده دیگر. شما دیدید جواب موجب نجات مؤمنین شد و موجب غرق کفار شد. این جواب را دادیم. « وَنَجَّيۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلۡكَرۡبِ ٱلۡعَظِيمِ» (صافات، آیه 76). او و اهلش را، اهل یعنی که؟ یعنی خانواده اش؟ نه دیگر. جلسه قبل گفتیم اهل یعنی کسانیکه در پازل او هستند، از اندوه بزرگ نجات داادیم. «وَجَعَلۡنَا ذُرِّيَّتَهُۥ هُمُ ٱلۡبَاقِينَ» (صافات، آیه 77). ذرییه اش شدند آن کسانی که باقی ماندند. ذریه اش یعنی چه؟ یعنی بچه های خودش؟ نه دیگر گفتیم که کسانیکه در پازلش بودند ذریه اش محسوب میشوند. حالا یک بحث مفصلی است کاری نداریم. «وَتَرَكۡنَا عَلَيۡهِ فِي ٱلۡأٓخِرِينَ» ما در میان آیندگان یک نام نیکی به جا گذاشتیم. «سَلامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ» (صافات، آیه 79). سلام بر نوح در همه عوالم.
«إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ» آقا، ما با محسنیم هم همین کار را میکنیم. اگر سفت بایستند، اینها را جمعشان میکنیم، یک سری هم ریزش تولید میکنیم و به واسطه این خالصسازی در ایمان و خالصسازی در کفر، میزنیم لهشان میکنیم آن طرف ها را. «إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ* إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِينَ» آنها از بندگان مومن ما بوند. «ثُمَّ أَغۡرَقۡنَا ٱلۡأٓخَرِينَ» آن دیگران را ما غرق کردیم. بعد میگوید: “خوب دقت کنید، «وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِۦ لَإِبۡرَٰ» ابراهیم از شیعیان نوح بود.” «إِذۡ جَآءَ رَبَّهُۥ بِقَلۡبࣲ سَلِيمٍ» (صافات، آیه 84). وقتی که با دل پاک و قلب سلیم رفت پیش خدا. «إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعۡبُدُونَ» (صافات، آیه 85) به پدرش یا عموش گفت: “این چیست که میپرستید؟”
«أَئِفۡكًا ءَالِهَةࣰ دُونَ ٱللَّهِ تُرِيدُونَ» آیا یک تهمت دروغین را شما الان اراده کرده اید؟ این را میخواهید؟ حالا اینجا در پرانتز به این دقت بکنید. ابراهیم شیعه نوح است، ولی با دو روش به دلیل شرایط متفاوت. کما اینکه امام حسین شیعه امام حسن هستند، ولی وقتی که کار به دستشان است، امام حسین یک جوری عمل میکند، امام حسن یک جور دیگر. شیعه بودن به این معنا نیست که دقیقاً همان کار را انجام میدهی. باید آن نقشه را ببرد جلو.
ببینید، یک موقع هست یک تیکه پازل را یکی درست میکند، یکی دیگر پازل یکی دیگر را تو همون نقشه دارد درست میکند. یکی یک تیکه نقاشی میکشد، یکی تیکه دیگر نقاشی میکشد. همون نقاشی را دارند تکمیل می کنند. لذا شیعه بودن به این معنا نیست که شما یک کاری بکنی عین کار قبلی. در صورتی که حضرت ابراهیم شیعه حضرت نوح است و حال آنکه کاملاً روحیاتش با حضرت نوح و عملکردش با حضرت نوح با همدیگر فرق دارد. حالا انشاءالله اگر یک پادکستی راجع به حضرت ابراهیم داشتیم، اینرا صریحتر عرض میکنیم خدمتتان.
آیا مردم بت می پرستیدند؟
پس ما یک چیزی داریم به نام بتپرستی که از زمان حضرت نوح شروع میشود. حالا باز دوباره من این سوالم را میکنم،یک بار قبلا سوال کردم این را. آیا مردم بت می پرستیدند؟ آیا مردم شروع کردند به بت پرستی؟ بت پرستی اصلاً چرا شروع شده است؟ مردم این کار را میکردند؟ من جواب این سوال را باید تو آن پادکست بدهم، ولی سر دستی یک چیزی بگویم برای اینکه باز دوباره به این فرهنگ و بحثش نزدیک بشیم. اینجا هست که «وَٱنطَلَقَ ٱلۡمَلَأُ مِنۡهُمۡ» (صافات، آیه 6) باز کیها میان پا دویی میکنند و یکهو میپرند وسط. نمیگوید مردم این کار را میکنند. باز دارد این همون بحثی است که تو ملاء و مترف عرض کردیم در زمان حضرت نوح.
آقا، مردم این کارها را نمیکنند. میدانید که اندیشمند میتواند اندیشه بیافریند. مردم از اندیشهها و خوراک اندیشه استفاده میکنند. «وَٱنطَلَقَ ٱلۡمَلَأُ مِنۡهُمۡ» (صافات، آیه 6) این سران و اشرافشان پریدند وسط، گفتند که «أَنِ ٱمۡشُواْ وَٱصۡبِرُواْ عَلَىٰٓ ءَالِهَتِكُمۡۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءࣱ يُرَادُ» آقا، برید ایستادگی بکنید برای این آلهه های خودتان. این میخواهد بزنه ریاست آقایی را از شما بگیرد. در صورتیکه (منظورشان این است که) ریاست و آقایی را میخواهد از ما بگیریدها! ریاست و آقایی را میخواهد از شما بگیرد. این طرح دارد، برنامه دارد. آقا، از قبل نشسته فکر کرده، یک همچین چیزی را درآورده است.
«مَا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِي ٱلۡمِلَّةِ ٱلۡأٓخِرَةِ» ما اصلاً همچین چیزی نشنیده بودیم در روش گذشتگانمان. «إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا ٱخۡتِلَٰقٌ» یک چیز دروغی بافته است، گفته که “یک خدا ما داریم.” ببینید، حالا چرا اصلاً اینجوری شده؟ اولا چرا به اینجا رسیده است؟ بتپرستی چرا شروع شد؟ اولش میدانی از اینجا شروع شده است. اینها یک سری علما و دانشمندان و چه و چه، اینها داشتند که بعد برای تقدیس اینها شروع میکردند پیکرهای اینها را میتراشیدند. بعد میگذاشتند بیرون، توی یک جاهایی، توی معابدی میرفتند. خلاصه بتپرستی میآمدند به اینها احترام میکردند. بعد از یک مدتی دیدند خب، نمونههای پرتابلشان هم بسازند، بد نیست. یک تیکههای کوچکی میساختند، میبردند تو خونهها، دکوری و فلان اینها میگذاشتند. باز دوباره به آنها تعظیم میکردند.
تا اینجاش آدم میگوید حالا یک کاری میکردند دیگر. چرا ملاء اینجا آمدند در حقیقت پایشان را گذاشتند وسط. چرا چهرهها پایشان را گذاشتند؟ رفتهرفته این ابزار بسیار خوبی شد برای اینکه بگویند عالم از یک منطق واحد پیروی نمیکند. از منطقههای متعدد پیروی میکند. و عالم به عبارتی یک خدای واحدی نیست که دارد دستور میدهد. همه اینها درست است اسم خدا را نگه داشته بودند. من نمیگویم خدا نداشتند. خدای واحد نداشتند، نه. ولی ضمن اینکه یک خدایی را مثلاً تصویر کرده بودند، یک سری بت تصویر کرده بودند که اینها دارند در عالم کار میکنند منهای خدا. رفتهرفته به اینجا رسیده بودند و این ابزاری شده بود دست یک سری آدم در حقیقت به نام ملاء که هر جایی بگویند: “آقا، این اتفاق افتاد، خدای فلان، این را خواسته است.”
این سنت اینجوری است. نه، شاید این خدا بخواهد، آن خدا نخواهد. شما ببینید وقتی که شما چندین و هزاران خدا داشته باشید، بله، اگر هزاران اسماءالله داشته باشید، درست است. «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا» (اعراف، آیه 180). یعنی شما برو سراغ اسماءالله. اسماءالله، اسماء این الله هستند. خب، یعنی یک خدای واحدی اینجا هست و اسماءالله این درسته.
ولی اگر کلاً عالم را پر از خدا کردید، عالم شیر تو شیر میشود دیگر. هر جا شما میتوانید نظر خودتان را بگویید، نظر خودتان را اعمال کنید اصلاً. چرا؟ چون که شما نظر این خدا را اعمال میکنید. آن یکی نظر آن خدا را اعمال میکند. دیگر چیزی هم نداریم با همدیگر. دو تا خدا هستند دیگر از پس همدیگر برمیآیند این دو تا خدا. دیگر از یک منطق واحد عالم پیروی نمیکند. اینجاست که وجود خدایگان کلاً برای این است که شما بگویید خدا فعال نیست. من فعالم. بالاخره من دارم یک فکر میکنم. این خدا یک چیزی دارد. آن خدای باران، باران بیاید. خدا خاک میخواهد، باران نیاید. خدای باد، میخواهد باد بیاید.
دیگر عالم شیر تو شیر است. ببینید، وجود یک عالم پر خدا و شیر تو شیر، این کلاً زمینهای است برای اینکه کفار عالم منطق خودشان را بتوانند ببرند جلو. که حالا بعدها خواهم گفت که این منطقی که خدایگان زیاد، اینها هم منفعل هستند تازه بر عالم تسلط ندارند. آن خدا هم تسلط ندارد.
اینها لذا در زمان حضرت نوح ۵ بت برتر داشتند. ببینید، قرآن از آیه 22 سوره مبارکه نوح اینجوری میگوید: «وَمَكَرُوا مَكْرًا كُبَّارًا» (نوح، آیه 22). آقا مکر زدند این ملاء چون که مکاری کار سرشناسهاست. مردم بیشترند، مردم دارند استفاده میکنند. مردم مورد مکر قرار میگیرند. مکر را آدمهای سرشناس شناس درست میکنند و «وَمَكَرُوا مَكْرًا كُبَّارًا» (نوح، آیه 22).
یک مکر زدن. آقا، عجب مکری! حالا مکر چی بود؟ گفتند: «وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكُمۡ» “این آلهاتونو ول نکنید.” حالا به خصوص: «وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسرًا» (نوح، آیه 23). این ۵ بت بزرگ که بقیه بتها زیر مجموعه اینها هستند. کلاً آلهها را ول نکنید، به خصوص اینها. اینها سرشاخههای اعمال در حقیقت هر آنچه که در دنیا هست، فعالیت اینهاست. این ببینید، این یک مکر کبار محسوب میشود. یک مکر بزرگ.
این مکر بزرگ، امروزه هم هست. یعنی تراشیدههای ذهن بشر در صافات آیه 95 همینطور دارد که «قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ» (صافات، آیه 95). تعبدون من؟ «قَالَ أَتَعْبُدُونَ اللَّهَ* وَٱللَّهُ خَلَقَكُمۡ وَمَا تَعۡمَلُونَ» (صافات، آیه 95). آیا یک چیزی را دارید میپرستید که خودتان ترسیدید؟ تراش ذهنی خودتان است. خودتان درستش کردید. میبینید، ما یک چیزی درست میکنیم، یک علم جدیدی درست میکنیم، یک منطقی میتراشیم در امور اقتصادی، امور بینالمللی، امور اجتماعی و همه اینها.
گاهی اوقات میگوییم اینها هم رهاورد بشر است و باباهایمان اینجوری بودند و همه اینها. آن موقع همه را در یک آمپاسی میگذاریم که آقا، اینها همان چیزی که ما، تراشیده هایی است که باید دنبالش برویم. با اینکه خودمان تراشیدیم. چرا تراشیدیم؟ چون که خدایی درست کردیم که چیزی نمیتراشد. خدایی که فعال نیست در این عالم و بتهای متعددی که هر کدام یک سازی میزنند، شیر تو شیر عالم. اینجوری است.
برای همین است که یک مکر بزرگ محسوب میشود. درست است که اینها میگفتند که آقا، ما این بتها را میخواهیم که اینها مثلاً شفعائناعندالله باشند و مثلاً «لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى» (زمر، آیه 3) باشند و شفیع باشند و مقرب کنند ما را و همه اینها. اما سوره مبارکه انعام آیه 94 نشان میدهد که اینها وضعیت بتها را از حالت شفاعت به حالت شراکت آوردند. یعنی دیگر خدا نیست و پایین اسماء الحسنا. بلکه اینها هم کنار خدا هستند.
گاهی اوقات بشر فکر میکند اصلاً خدا یک حرف میزند، نظر خدا این است، نظر من این است. برای همین در آیه 94 میگوید: «وَمَا نَرَىٰ مَعَكُمۡ شُفَعَآءَكُمُ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُمۡ أَنَّهُمۡ فِيكُمۡ شُرَكَـٰٓؤُاْ لَقَد تَّقَطَّعَ بَيۡنَكُمۡ وَضَلَّ عَنكُم مَّا كُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ» (انعام، آیه 94). و ما با شما نمیبینیم. بتها را نمیبینیم با شما. آن شفاعتی که گمانتان این بود که اینها شفیع نیستند، شریکن. از مقام شفاعت به مقام شراکت رسیدند. لذا بتپرستی یک اتفاقی است برای منفعل کردن خدا و عالم و فعال کردن بشر به عنوان اومانیسم بشر که حرف بشر کی حرف میزند؟ بشر اصلاً باید حرف بزند. خدا چیکار است؟ عالم چیکار است که ما بخواهیم نشان بدهیم عالم برای خودش با یک سنن الهی، ولی با یک سنن الهی دارد به پیش میرود.ولی منطق پیغمبران، منطق نوح این نبود. منطق نوح.
کیفیت علم غیب حضرت نوح
بگذارید، من همینجا یک شبهه را از نوح پاسخ بدم. این آیه را دقت بکنید. خیلی آیهای که به لحاظ شبهافکنی برای حضرت نوح دچار شبهه شدند، بعضیها در سوره مبارکه هود آیه 31 حضرت نوح یک چیز عجیب میگوید. «وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ إِنِّي مَلَكࣱ» من نمیگویم من علم غیب ندارم. خودش میگوید: “من علم غیب ندارم.” من اصلاً همچین چیزی ادعایی ندارم که علم غیب دارم. بعضیها میگویند ا؟ بابا نوح هم خودش قائل به این است که علم غیب ندارد. عین همین مطلب در سوره مبارکه اعراف هست راجع به پیغمبر که « قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعࣰا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ» نفع و ضرر من دست من نیست. هرچه خدا بخواهد. «وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ» (اعراف، آیه 188) میگوید: اگر من علم غیب داشتم که خوب بود، که من کلی خیر درست میکردم برای خودم. عین همین باز دوباره راجع به پیغمبر آیه 50 سوره مبارکه انعام هست: « قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ إِنِّي مَلَكٌ » (انعام، آیه 50).
میگوید: “خلاصه، من کی گفتم؟ من اصلاً مدعی علم غیب نیستم.” بعضیها میگویند که بله، آقا، این معارف چی است؟ شما درست کردی ائمه علم غیب دارند، نمیدانم انبیا علم غیب دارند. خود نوح، خود پیغمبر میگوید: “من علم غیب ندارم.” این همین بحثی بود که راجع به بت تا اینجا گفتیم. این جوابش همین است. انبیا مثل نوح، حرفشون چی هست؟ میگویند: “آقا، من مثل رادیو میمانم.” یعنی چی؟ رادیو که خودش صدا نمیدهد. رادیو ازش صدا در نمیآید. بله، اگر رادیو روشن باشد، موجش تنظیم باشد، آن موج میگیرد، تبدیل به صوت میکند و میدهد بیرون.
من علم غیب ندارم. یعنی من به خودی خود علم غیب ندارم. معنیش این است. نه اینکه من علم غیب ندارم. خب، این وحی که دارد برای بندگان میخواند، این چیست؟ قصه لیلی و مجنون که نیست. این علم غیب است دیگر. «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ» (کهف، آیه 110). من یک بشری هستم مثل شما، ولی به من وحی میشود. برای همین آنها میگویند ما فعالیم. انبیا همش بحثشون این است که آقا خدا فعال است. من بلندگوی خدا هستم. تو همه جا اینجوری است. میگویند: “آقا، معجزه بیاور.” میگوید: “من معجزه ندارم.” معجزه باید خدا به من بدهد، من بیاورم. علم غیب بگو. میگوید: “من غیب نمیدانم.” باید به من بگویند، من بگویم بیاروم وگرنه من سر خود چیزی ندارم که بخواهم بیاورم.
برای همین است که خدا مثلاً میگوید: “اگر میخواهد بگوید، خدا فراموش نمیکند. میگوید: «وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيࣰّا» ولی وقتی که میخواهد بگوید پیغمبر فراموش نمیکند، میگوید: «سَنُقۡرِئُكَ» ما برایت میخوانیم «فَلَا تَنسَىٰٓ». تو یادت نمیرود، «الا ما شاء الله.» مگر خدا بخواهد. نه اینکه پیغمبر ما یک چیزهایی از وحی میخوانیم، تا یادت میرود یکهویی. نه معنیش این نیست. معنیش این است که اگر یادت نمیرود، به حفظ الهی یادت نمیرود. یعنی اینجا خدا همه کاره است. برای همین است که این شبهه را سردستی جواب دادیم که آقا میگوید: “من علم غیب ندارم.” علم غیب ندارم یعنی من به تنهایی غیب ندارم. من رادیو هستم که رادیو خودش صدا ازش در نمیآید. بلکه باید بگیرد، موج باید بگیرد از جای دیگر، باید موج بیاید و بگیرد و این را تبدیل به صوت بکند، بدهد بیرون.
خب، این هم از بتپرستی. طلب ما به شما یک بحث مفصل راجع به بحث بتپرستی. خیلی بحث مهمی است. انشاءالله در قسمت بعد میخواهیم سوار بر کشتی نوح بشویم. چه جوری کشتی نوح ساخته شد، چه جوری نشستن در آن، چه جوری این طوفان انجام شد و این قصه که جزو بخشهای خیلی مورد توجه همه ما هست. ما اصلاً نوح را با کشتی و طوفان و این چیزها میشناسیم. خیلی وقتها این بحثها را نشنیدیم، نمیدانستیم. حالا انشاءالله سوار بر کشتی نوح میشویم. بیایید پایین، غرق میشویم.
حافظ از دست بده صحبت این کشتی نوح ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت.